===================================
توضیح یاغتی ترکمنصحرا: "جنبش سیاسی ترکمن ها، گذشته، حال، آینده" توسط اورمان نگارش یافته و برای اولین بار در شماره 2 نشریه تازه یول در تیر ماه 1369 منتشر شد. ما در اینجا عین مقاله را در چند بخش جهت اطلاع خوانندگان خود در وبلاگ یاغتی ترکمن صحرا درج می نماییم. با این امید که
مورد توجه شان قرار گیرد. ======================================
ذهنی گرایی و جزم اندیشی در اندیشه، ماجراجویی و قیم مآبی در عمل
از آنجا که نقش اصلی را در هدایت و رهبری این جنبش هواداران سچفخا به عهده داشتند، بزودی پیوندی نزدیک میان کانون و این سازمان برقرار شد و در روند زندگی ومبارزه، و به اعتبار نقشی که فداییان (اعم از ترکمن و غیر ترکمن) در این جنبش داشتند، این پیوند تا آنجا پیش رفت که در میان فداییان، کانون به مثابه ارگان سازمان در ترکمن صحرا تلقی می شد. این درک در آغاز هرچند به صورت علنی و آشکار مطرح نمی شد ولی واقعیات زندگی و نوع رابطه و نحوه نگرش و شیوه های فعالیت و به طور کلی مجموعه مناسبات حاکم دال یر چنین درکی بود. و تا زمانی که کانون مورد یورش و سرکوب قرار نگرفته بود، این امر تنش جدی میان کانون و رهبری سازمان بوجود نیاورده بود. و یگانگی نسبتا ارگانیکی میان آندو حاکم بود و اندیشه وعمل حاکم بر فداییان در آن دوره راهنمای حرکت و مبنای سیاست های کانون و ستاد را تشکیل می داد.
در همین دوران کانون وستاد با تکیه به شوراهای روستایی، محلی، دانش آموزی و... عملا به ارگان های حکومتی مردمی تبدیل شده بودند ونوعی از قدرت دوگانه در منطقه شکل گرفته بود. مضمون سیاست شوراها و ستاد با حکومت مرکزی جنبه تقابل و نفی داشت.
از درجه اعتماد توده های ترکمن به شورا ها، کانون و ستاد بتدریج کاسته می شد. علت این پدیده قبل از همه در سیاست ها و عملکردهای این نهاد نهفته بود(پیرامون این مقوله در بخش های آتی بیشتر بحث خواهیم کرد)، علاوه بر این با توجه به شکست یورش اولیه حکومت مرکزی جهت سرکوب جنبش ترکمن ها، پر واضح بود که حکومت مرکزی این وضعیت را در ترکمن صحرا تحمل نخواهد کرد. ولی این امر بندرت مورد توجه رهبران و مسئولان کانون و ستاد و به طریق اولی رهبران سازمان قرار گرفت. در چنین شرایطی ارتجاع حاکم منتظر بهانه، راهپیمایی 19 بهمن(سال 58) را بهانه مناسبی یافت و با تهاجم ضربتی و سازمان یافته و گسترده ضربه ای کاری بر جنبش خلق ترکمن وارد ساخت.
این ضربه کاری سازمان فدایی را که از طریق کانون و ستاد نقش رهبری کننده مبارزات در ترکمن صحرا را به عهده داشت، نه تنها به هوش نیاورد، بلکه به علت حاکم بودن تفکرات ذهنی گرایانه و دگماتیستی و اراده گرایانه، عاجز از درک موقعیت جدید در منطقه گردید. و به اتخاذ سیاست هایی پرداخت که منجر به تشدید انزوایش شد. و همه تلاش های فعالین سیاسی را که زیر حکومت نظامی اعلام نشده رژیم در ترکمن صحرا با قبول همه خطرات و مشقات به کار وفعالیت و سازماندهی جنبش اعتراضی مردم در شرایط جدید مشغول بودند، نادیده گرفته و به هدر داد.
می توان به جرئت ادعا کرد که سازمان فدایی نه تنها هیچ درک روشن و قابل اتکایی از موضوع "رابطه جنبش ملی با جریان سراسری" نداشت، بلکه ذهنی گرایی و دگماتیسم حاکم با سیاست های ماجراجویانه و قیم مآبانه در هم آمیخت و جنبش بزرگ ملی خلق ترکمن را در مقابل ارتجاع آخوندی آسیب پذیر ساخت و از این طریق جنبش خلق ترکمن متحمل شکستی سنگین و زودرس گردید.
مسئولیت اصلی شکست و پراکندگی جنبش ترکمن ها از سال های 58و 59 به بعد با رهبری سازمان فدایی است. جنبه فاجعه آمیز مسئله درست از زمانی آغاز می شود که رهبران سازمان اندیشه و سیاست "توده ایسم" را به اندیشه و سیاست سازمان تبدیل و جنبش خلق ترکمن را با میل واختیار تمام قربانی "شکوفایی جمهوری اسلامی" می کنند. در این شرایط توده های ترکمن از "اکثریتی"، "کانونی" و "ستادی" که در واقع چیز واحدی را بیان می کردند، آشکارا روی گردان می شوند. تشویق شوراها به پذیرش اتوریته ارگان های حکومتی بشدت و با قدرت اجرا می شود، در این دوره از کانون دیگر جز اسم چیز دیگری باقی نمانده بود و صرفا به هنگام صدور اعلامیه های حمایت آمیز و از جمهوری اسلامی، از امضا و نام کانون استفاده می شد. در واقع پدیده ای به عنوان کانون وجود خارجی خود را از دست داده بود، از ستاد هم اسمی حتی برده نمی شد.
بر اساس مجموعه شرایط این دوره، شرایط خفقان و ترور عریان حاکم بر ترکمن صحرا،انشعاب اقلیت از اکثریت سازمان و انشعابات بعدی، تعلق و وابستگی سازمانی مبارزین ترکمن و...هریک تاثیرات معینی بر فعالیت و چگونگی انجام وظایف سیاسی مبارزین ترکمن می گذارد. و مانع از طرح وشکل گیری اندیشه ای که مبتنی بر تجارب، مسایل و و موضوعات جنبش خلق تـرکــمن باشد، می گردد.به جای آن مشی "شکوفایی" با بی میلی در میان فعالین تـرکـــــمن "جامی افتد"، بحث هایی پیرامون دوران، تئوری راه رشد، انترناسیونالیسم، سانترالیسم دمکراتیک و... سازمان داده می شود. حزب شیطانی دیروز به حزب الهی توده تبدیل می شود و مسئله وحدت با آن مبرمترین مسئله جنبش تلقی می گردد.
در این شرایط مسایل جنبش ملی خلق ترکمن به طور کلی از دور خارج شده و مبارزه برای "شکوفایی جمهوری اسلامی" و دفاع از اتحاد شوروی و مقابله با امپریالیسم در دستور روز فعالیت قرار می گیرد. فی الواقع مجموعه روندی که در درون سازمان فدایی پیش رفت، در میان ترکمن ها نیز با ویژگی های خاص خود صورت می گیرد. جالب اینجاست که اکثریت مطلق فعالین ترکمن با سازمان "اکثریت" می مانند.
پیرامون پراتیک، عمل کرد و روندهای سال های 59ـ58 مطالب زیادی گفته و نوشته شده است. بخش عمده این مطالب حکایت از تعریف و تمجید رویدادهای آن دوره دارد و عمدتا تحت عنوان دستاوردهای بزرگ قلمداد شده است. هر چند نگاه نقادانه نیز پیرامون این موضوع یافت می شود، ولی این نقد ها نتوانسته است از بررسی این یا آن تاکتیک و سیاست مشخص فراتر برود، اگر نیز پا را از بررسی تاکتیک های مشخص فراتر گذاشته باشد، طبق نگرش های پیشین و شیوه های گذشته دست به نقد و بررسی زده است. نتیجه ای که همگی این گونه نقد ها گرفته و می گیرند محکوم کردن این یا آن سازمان وبه طور مشخص جریان فدایی است.
این واقعیتی بود که مردم ترکمن علی العموم از فداییان حمایت کردند و فداییان از این اقبال تاریخی برخوردار شدند که اعتماد مردم را از طریق کانون و ستاد و با حضور نزدیک، به خود جلب نمایند. ولی متأسفانه رهبران استعداد نازلی در یادگیری از خود نشان دادند. حتی بدتر از آن، رهبران تا آنجا با مردم بودند که مردم به آن ها گوش می دادند و فرامین آنان را اجرا می کردند. در غیر اینصورت مردم نیز کنار زده می شدند. به عبارت دیگر، پیشاهنگ نه همراه و همگام با مردم بلکه بر فراز مردم حرکت می کرد. و به جای مشارکت دادن مردم در امور، خود به جای آن تصمیم می گرفت و عمل می نمود. این امر از اصول اعتقادی آن دوره و دوره اندکی قبل تر از آن، نظیر "چریک خود حزب است"، "خلق اینک توسط فرزندان پیشاهنگش، توسط گروه های انقلابی و واقعا انقلابی نمایندگی می شود" و "ما که در گیر مبارزه هستیم تجسم مادی و معنوی توده ایم" و ...ناشی می شد.
انحصار طلبی و برتری جویی درد دیگری بود که این "پیشاهنگ" فداکار و ایثارگر بدان مبتلا بود. این درد باعث می شد تا به او در میان مردمی که به او اعتماد کرده بودند شک وتردید بوجود آید. مردم که خود مزه تلخ انحصار طلبی حکومت اسلامی را از همان آغاز بقدرت رسیدنش چشیده بودند، وقتی می دیدند که مدعیان رهبریش سخنرانی های مسئولان حزب توده را بهم می زنند، مانع پخش اعلامیه های هواداران سازمان های سیاسی دیگر نظیر پیکار و ... می شوند، و با گروه های اسلامی به شیوه خودشان، انحصار طلبانه و غیردمکراتیک برخورد می کنند، طبیعی بود که نسبت به مدعیان رهبری شک وتردید به خود راه بدهند.(ولی این شک وتردید هنوز به معنای سلب اعتماد و بدبینی بدان نبود.)
بدون تکیه به توده های مردم، آنهم مردمی که بی دریغ حمایت می کند و از خود اعتماد نشان می دهد، به نیابت آنان (مردم) مبارزه کردن، "قیم مآبی" محض است. قیم مآبی نیز فاقد قدرت رهبری است. چرا که رهبری فقط در ارتباط با توده ها و پای بند بودن به آراء و اراده اکثریت آنان معنی می دهد. در صورتی که قیم مآب ها اعتقادی به نیروی توده ها ندارند، هر چند که رابطه گسترده و وسیع هم با توده ها داشته باشند. در پیچاپیچ مبارزه از آن جا که توده "قدرت فهم" اقدامات را ندارد، به عنوان اصلی ترین مؤلفه مبارزه کنار گذاشته می شود.
گفته می شد در ترکمن صحرا دو مسئله مرکزی وجود دارد که بستر اصلی حرکت مردم را تشکیل میدهد. یکی مسئله ملی و دیگری مسئله ارضی. مسئله دوم نسبت به مسئله اول در اولویت قرار می گرفت. در جریان مبارزه و زندگی نه تنها این دو مسئله، بلکه بلکه خیلی از مسایل دیگر نظیر مسئله قالیبافان، صیادان، مسئله تشکل های صنفی و غیره در اثر تلاش های فداکارانه به برخی نتایج مثبت فرا رویید و دست آوردهای معینی را نیز به همراه داشت. در عین حال در هر یک از این عرصه هاخطاهای جزئی و جدی و بزرگ نیز وجود داشت.
شعار "استرداد زمین های غصبی" و "زمین از آن کسانی است که روی آن کار می کنند" شعارهایی بودند که در ترکمن صحرا تقریبا به طور کامل تحقق یافتند. سازماندهی کشت شورایی به طور عمده در این منطقه به کار بسته شد. این ها را می توان در زمره نشانه های مثبت و دست آوردهای جنبش به حساب آورد. ولی مسئله صرفا به استرداد زمین و تشکیل شورا ومدیریت شورایی خلاصه نمی شود. مصادره زمین ها و کشت شورایی به علت نداشتن برنامه و چشم انداز اقداماتی کاملا بدون آینده از آب درآمدند. هرچند که در آن مقطع اقدامی رادیکال و انقلابی محسوب می شدند.
زندگی این حقیقت را در سال های بعدی با تمام وضاحت نشان داد. 7ـ5 نفر عضو شورا موظف به انجام همه امور پروسه کاشت، داشت و برداشت محصول می شدند و بقیه اهالی تنها در وقت خرمن سراغ شورا می رفتند تا سهم خود را بگیرند، بدون اینکه زحمتی در پروسه تولید آن(محصول) کشیده باشند. این شیوه کار نه تنها مفت خوری را گسترش می داد، بلکه به کیفیت سطح تولید نیز لطمات جدی وارد می ساخت. این حقیقت زمانی عریان تر شد که جمهوری اسلامی علیرغم تلاش هایی که برای سرکوب ونفی شوراها انجام داد، موفق به اجرای مقاصد خویش نگردید. دست آخر ناگزیر از به رسمیت شناختن شوراها گردید و حتی در موارد زیاذی از طریق هیأت های 7نفره و جهادسازندگی و غیره کمک های فنی و مالی به آن ها پرداخت نمود. ولی نتیجه ای که در تولید از کشت شورایی بدان شکل بدست آمد، بشدت در سطح نازلتری از سال های پیش از انقلاب بود. قابل یاد آوری است که شاید روستاهای ترکمن صحرا تنها جایی باشد که هنوز شورا ها در آن جا نقش جدی در امور زندگی دارند.
مسئله دیگر درباره نحوه گزینش شورا بود. تشکیل شورا که در آغاز به ابتکار خود مردم و ملهم از سنن و فرهنگ اجتماعی ترکمن ها متولد شده بود با قدرت گیری ستاد و کانون، بتدریج چگونگی تشکیل شورا ها هم عموما جنبه فرمایشی و فرمالیته پیدا کرد. پیشاهنگ به جای آنکه باور به دمکراسی را در میان مردم اشاعه و رشد دهد، آنچه را عم که خود مردم داشت، نفی می کرد. عموما کسانی به عضویت شورا انتخاب می شدند که به نوعی (مستقیم و غیر مستقیم) مورد تأید مقامات رهبری و یا نمایندگان ایشان می بودند.در غیر این صورت با نمایش های محکمه پسند، فرد مزبور کنار گذاشته می شد.
به یک کلام، اندیشه حاکم علیرغم مردم دوستی و جانبازی و فداکاری در راه مردم درکی واقع بینانه و با چشم انداز برای ترقی و بهبود وضع مردم ترکمن نبود. درکی بود که با دنباله روی از حرکات مردم و بدون تحلیل آن و با ذهنی گرایی آغاز شد و با قیم مآبی و انحصار طلبی، اراده گرایی و ماجراجویی ادامه یافت و به تدریج به فاصله گرفتن از مردم و فاصله گیری مردم از او شد و در مقابله با حکومت اسلامی تقریبا تنها ماند.
ادامه دارد