دوشنبه، خرداد ۰۸، ۱۳۸۵

هویت ایرانی چیست؟

اورمان


برای من توضیح و تبیین این موضوع که ایرانی بودن یعنی چه و خصوصیات آن کدام است، همیشه یک پرسش جدی بوده و است. در لابلای مقالات، نوشته ها و کتب مختلف پاسخ این پرسش را جستجو کرده ام، هر قدر که بیشتر جستم دریافتم که حتی آن هایی هم که ظاهرا پاسخ این موضوع را بدیهی و ساده انگاشته اند، در واقع امر، دچار اغتشاش و تناقضات فکری جدی هستند.

اصولا طرح چنین پرسشی از اینجا آغاز شد که چرا من به عنوان یک شهروند ایرانی که ترکمن
هستم از آن حق وحقوقی که که یک شهروند ایرانی باید برخوردار باشد، برخوردار نیستم؟ چرا کودکان من از حق نوشتن، خواندن و تحصیل به زبان مادری خود یعنی زبان ترکمنی محرومند؟ چرا من ترکمن با هموطنان دیگر خودم باید به زبان فارسی صحبت کنم؟ چرا پدر بزرگ و یا مادر بزرگ من که حتی یک کلمه فارسی بلد نیست عرایض و شکایات خود را باید به زبان فارسی بنویسد و بگوید؟ حتی گذاشتن نام های ترکمنی بر فرزندانت ممنوع اعلام می شود، چرا؟ پاسخ این پرسش ها دقیقا در چگونگی توضیح و تبیین مقوله " هویت ایرنی" نهفته است.

آیا پرسش های بالا که خواست ها ونیازهای مشخصی را در رابطه با مردمی معین بیان می کند، نابخردانه، ناعادلانه، غیر مستدل و یا ایدئولوژیک هستند؟ آیا هویت ایرانی را بدون در نظر گرفتن بخشی از ایرانی ها می توان تبیین نمود؟ آیا خرد انسانی، انکار کردن زبان، فرهنگ و کلا واقعیت وجودی یک جمعیت بزرگ انسانی را روا می دارد؟

در جایی خوانده بودم که یک "ایرانی" در توضیح هویت ایرانی این گونه ابراز نظرکرده بود که « واژه «ایران» و «ایرانی» نه پسوند طریقه مذهبی خاصی و نه مکتب سیاسی ویژه ای است. سرزمین ایران و طبیعتا فرهنگ و تاریخ این مرز و بوم کهن تر از همه عقاید مذهبی و سیاسی در ایران است. پس ایرانی بودن به هیچ وجه با مذهب و یا مکتب سیاسی ویژه ای پیوستگی ندارد. همچنان که اعتقادات مذهبی و سیاسی در ادراک ایرانی یا احساس ایرانی داشتن تاثیری ندارد.هویت ایرانی فراگیرنده همه عقاید گوناگون ساکنان این سرزمین است. » این نظر با وجود تلاش بی طرفانه اش در توضیح هویت ایرانی یک واقعیت بزرگ را نادیده می گیرد، و آن، جمعیت های بزرگ ومتفاوت ایرانی که هر کدام از آنها دارای فرهنگ، زبان،...تاریخ خاص خود هستند و درعین حال دارای تاریخ مشترکی با دیگر مردمانی که در چارچوب ایران زمین زندگی می کنند، می باشند.

امروز تعداد بسیار زیادی از روشنفکران، روشنگران، اندیشمندان و فعالان طراز بالای سیاسی و اجتماعی ایران در تبیین "هویت ایرانی" بیش از همه به تاریخ و تاریخ سازی تشبث می جویند و از این طریق به شکل ساده انگارانه ای کیش هویت را تئوریزه می کنند. به طور مثال آنان مرتب منشور حقوق بشر را به کوروش هخامنشی و از این طریق به ایرانیان نسبت می دهند ولی به آنچه که در مفاد منشور حقوق بشر در مورد حقوق و زبان اقوام و ملیت ها گفته شده عملا چشم می بندند.و در مقابل، هرگونه صدای حق طلبانه در این گونه موارد را با کوبیدن مهر تجزیه طلبی محکوم می کنند.نظریه "هویت ایرانی" این افراد اصولا بر نادیده انگاشتن بخشی از ارزش های انسانی واقعا موجود در ایران است.

این دسته از روشنفکران و فعالان سیاسی اجتماعی فارس زبان ایرانی با توسل به تاریخ و تاریخ سازی دلخواه خود به هویت سازی غیر واقعی دست می یازند و یک هویت جعلی از "هویت ایرانی" ارائه می دهند. و از این طریق تلاش می کنند بین اقوام و جمعیت های متنوع ایرانی دیوار بکشند. دیواری که موجب توجیه و طبیعی جلوه دادن نقض حقوق اقوام غیر فارس برای نمونه ترکمن ها می شود.

اگر یکی از شناسه های هویت، عامل زبان باشد بسیاری از روشنفکران فارس، زبان فارسی را یکی از معرفه های "هویت ایرانی" می شناسند. و ادعا می کنند که « هزاران سال است که زبان فارسی، زبان رسمی است.»3 و یا می گویند که «شاهنامه ...توانست زبان خراسان بزرگ را به زبان مشترک بین الاقوام تبدیل کند. تا امروز که همه خرده زبان ها را در مناطق محصور کرده و «دری» را به زبان ملی برساند و این محور استقلال و ...وحدت»4 بر خلاف این نگرش، این که زبان فارسی به تنها زبان ارتباطی اقوام ایرانی و حتی بیشتر از آن به تنها زبان ادبی و علمی ایران تبدیل شده است. یکی از مظاهر آشکار تبعیض نژادی در ایران است. و به هیچ روی شناسه درستی در شناخت "هویت ایرانی به دست نمی دهد.

اگرهویت راعبارت از مجموعه ارزش های انسانی، عقلانی، آزادنه و عادلانه بدانیم، و اگر بپذیریم که این مجموعه ارزشها درچارچوب یک کشور در سندی به نام قانون اساسی آن کشور باید تجلی یابد و پیمان توافق همه شهروندان آن سرزمین باشد. می بینیم که در ایران ما قضیه به طور کاملا دیگری است. طی هشتاد سال گذشته، هم در دوران حکومت سلطنتی پهلوی ها و هم امروز در جمهوری اسلامی قانون اساسی کشور به هیچ روی سند وفاق همه ایرانیان نبوده و نیست. این قانون اساسی، خیلی ساده و صریح شهروند را فارس و حاکمیت را تبلور اراده "ملت فارس" می داند. بنا براین کسانی که فارس نیستند جزو شهروندان عادی ایران محسوب نمی شوند. و کسانی که شهروند عادی به حساب نیایند لزوما بایستی نقض حقوق انسانی و آزادی های اساسی در زمینه فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی شان را تحمل نمایند و یا این که برای شهروند شدن ناگزیر ازفارس شدن هستند. و این به معنی دست شستن از زبان مادری، فرهنگ و ارزش ها و به طور کلی هر آنچه که آنها را تعریف میکند می باشد.

هویت ایرانی را نمی توان بر اساس ارزش ها، فرهنگ، زبان، اسطوره، تاریخ و گذشته یک قوم ایرانی تعریف و تبیین نمود و از همه ایرانیان خواست که به آن افتخار بکنند. هویت ایرانی ترکیب کیفی مجموعه فرهنگ ها و ارزشهای همه اقوام ایرانی است. مجموعه ارزش هایی که متعلق به انسان هایی که امروز و در زمان کنونی در چهارگوشه ایران زمین زندگی می کنند. این معنا از هویت ایرانی واقعی و بخردانه و منطبق با نیازهای نسل کنونی ایرانی است. پذیرش این معنا راه اندیشه تبعیض را سد خواهد کرد و زمینه تحکیم وحدت و یکپارچگی ایران را تضمین خواهد نمود.

توضیحات و منابع
1ـ برای روشن تر شدن صورت مسأله باید توضیح دهم که ترکمن ها یکی ا ز اقوام ساکن ایران هستند که در نقطه شمال شرقی ایران، از کرانه دریای خزر تا غرب خراسان، بسر می برند؛ زبان آن ها ترکمنی، مذهب شان سنی و دارای آداب ورسوم خاص و پوشش و لباس ویژه هستند. دارای اسطوره و تاریخ مخصوص به خود هستند و مهمترین تولیدات اقتصادی آن ها محصولات کشاورزی و صنایع دستی است. جمعیت ترکمنهای ایران بین دو تا سه ملیون تخمین زده میشود، که در حکومت شاه در استانهای مازندران و خراسان و امروز در استان های گلستان و خراسان ساکن هستند. در واقع هدف از تقسیم مناطق و مردم ترکمن به استان های هم جوار نشان دهنده سیاست هویت زدایی حکومت شاه و جمهوری اسلامی است.
2ـ در این جا باید تصریح کنم که من نه تنها با زبان فارسی دشمنی ندارم بلکه، برعکس آن را خیلی دوست هم می دارم. ولی این دوست داشتن نمی تواند موجب چشم پوشی بر بی عدالتی هایی که در حق زبان ترکمنی و دیگر زبان های اقلیت های قومی کشور میرود ، گردد.

3ـ کورش زعیم، عضو شورای مرکزی جبهه ملی/ نشریه نامه شماره 48

4 ـ سید علی صالحی / نشریه نامه شماره 45 دی ماه 1384

دوشنبه، خرداد ۰۱، ۱۳۸۵

انتشار مطالب تفرقه آمیز با هدف تحقیر ملیت های ایرانی غیر فارس محکوم می باشد

انتشار مطلبی با عنوان " نگذار سوسک ها سوسکمان بکنند" در تاریخ 22 اردیبهشت ماه در روزنامه ایران موجی از اعتراضات هموطنان ترک آذری را همراه داشته است. درج این مطلب که در شکلی کنایه آمیز و قصه گویانه! بیداری و تلاش های هویت یابنده ترک های آذری ایران را به حشرات موذی و مضر تشبیه می نماید با توجه به لحن تحقیر آمیز خود هرگز نمی تواند بدون منظور باشد. و با توجه به این نکته که در شرایط حساس کنونی ایران نحوه پاسخ گویی به مسئله ملی و مذهبی در مناطق ملی به کلیدی ترین معضل سیاسی تبدیل گردیده است نمی تواند نیز ناشیانه و بدون محاسبات سیاسی صورت گرفته باشد. چرا؟

در شرایط امروزین با عمیق تر شدن بحران مناسبات حکومت اسلامی با امریکا و متحدان اروپایی آن " پیرامون نحوه غنی کردن اورانیوم" که صراحتا احتمال حمله نظامی قدرت های اتمی چون امریکا و اسرائیل را در مرکز توجه قرار می دهد رژیم حاکم جهت آمادگی در قبال چنین اتفاقی عجالتا " طرح مقابله سیاسی و نظامی با دشمن" را در دستور قرار داده است. با توجه به موقعیت اقلیمی و بافت اتنیکی کشور کثیرالمله ایران که در چند دهه اخیر بیداری و خیزش بیشتر این ملیت ها را در جهت برقراری عدالت ملی و فرهنگی در این کشور همراه داشته است نه تنها سران جمهوری اسلامی را به وحشت انداخته است و بلکه برخی از اپوزوسیون داخل و خارج کشور را نیز که هنوز هم از آفات و عوارض اندیشه شوونیستی دوران پهلوی رنج می برند و یا به دلیل کم بها دادن به اهمیت آن تاکنون به موضع گیری شفاف و صریحی ارتقا نیافته اند با توهمات و نگرانی هایی روبرو نموده است.

درج این چنین مطلبی در روزنامه ها و درشرایط پر تلاطم امروزی به نظر من هدفی غیر از آزمون و سنجش میزان حساسیت نیروی بالقوه اپوزوسیونی ملیت های تحت ستم ایرانی را برای رژیم ندارد وگرنه بسیار ناشیانه خواهد بود که تصور گردد که مطلبی به افتضاحی " سوسکها......." در یکی از روزنامه های معتبر مملکتی درج گردد و نویسنده آن جرات داشته باشد تا پای اعتراضات و حتی واکنش های قهرآمیز احتمالی ملیونها ترک آذری ایستادگی بنماید.

طبیعی است و همانطور که اکنون شاهد آن هستیم مردم سلحشور ترک زبان آذری باخشم تمام به اعتراض پرداخته و شدیدا درج اینگونه مطالب توهین آمیز را محکوم نموده است گویا مسئولین مربوطه این روزنامه نیز همانطور که از قبل برنامه ریزی نموده بودند با حذف این مطلب و به احتمال یقین با ترتیب دادن مراسم عذرخواهی! قال قضیه را خواهند کند. اما جدای از شیوه های محاسبه گرایانه و تجسسی بکار رفته آیا حکومت اسلامی هدف دیگری از بکارگیری چنین ترفندهایی خواهد داشت؟ به نظر من آری! چرا که یکی از تلاش های مذبوحانه حکومت های سرکوبگر و غیر دموکراتیک که اعتقادی به واگذاری قدرت به صاحبان آن یعنی مردم ندارند در واقع حربه و تدبیری غیر از سیاست تفرقه بینداز و حکومت کن نیست. راه اندازی اختلاف های از قبیل شیعه و سنی و یا ترک و فارس و یا عرب و عجم و غیرذالک! مدتهای مدیدی است که در کشور ایران برای حکام سرکوبگر که هنری غیر از توطئه و اعمال زور ندارند به سیاست روز تبدیل گردیده است. اصولا هدف تفرقه اندازی چیزی غیر از بلوکه و یک شکل کردن تمامی پایگاه های کذایی قدرت نیست. و حکام می خواهند با این شیوه تمامی فارس ها را در مقابل ترک زبان ها قرار بدهند!. ترفندی که بوسیله آن برخی از دیکتاتوران برای عدم پاسخگویی به نیازهای واقعی و دموکراتیک مردم با ایجاد شبهه و توهم در آنها به ابداع دشمن فرضی می پردازند و اگر توانستند جنگ هایی داخلی و یا خارجی را نیز راه می اندازند!. جنگ بی حاصل ایران وعراق که اتلاف سرمایه های انسانی و مالی غیرقابل جبرانی را سبب گردید از نمونه های آن می باشد.

با توجه به درجه رشد و آگاهی مردم و ملیت ها در ایران که جملگی با چوب مذهب حکومتی زده شده اند به نظر نمی آید آزمایش و تکرار ایجاد تفرقه مذهبی در بین مردم نتایج پر حاصلی برای رژیم داشته باشد ولی بالعکس سرمایه گذاری درزمینه هایی چون تفاوت های فرهنگی و یا اتنیکی در نوع خود می تواند اگر از جانب مجموعه نیروهای دموکراتیک و عدالت خواه با وظیفه و مسئولیت انسانی برخور نگردد مشکلات جدی را سبب گردد. اکنون با رشد و تعالی تعارضات ملی گرایانه در ایران هیچ ملیتی به داشتن حق وحقوقی کم تر از فدرالیسم و یا خودگردانی محلی قانع نیست و قطعا با شیوه قدیمی "یک کشور- یک زبان" نمی توان ایران کثیرالملله را اداره نمود. و آنطور که سیر تحولات سیاسی در این دو دهه نشان داده است برچیدن بساط دیکتاتوری در یک کشور مطلقا بدون پرداختن به پایه های کلیدی و سرنوشت ساز آن یعنی ایجاد فضای باز و تقسیم قدرت و حاکم کردن اقتدار مردم با در نظر گرفتن ویژه گی های ملی و فرهنگی در آن کشور هرگز عملی نخواهد بود. جدای از مصلحت و منافع ننگین دیکتاتور های شیعه مذهب حاکم در ایران که ترفندی غیر از ایجاد " تفرقه و توطئه و ترور" ندارند این وظیفه مشخص و حیاتی اپوزوسیون ایرانی خواهد بود تا با صراحت و شفافیت تمام مدل و نوع سیستم حکومتی آینده ایران را تصویر بنمایند. مدلی عادلانه و دموکراتیک که از طریق آن به تمامی تبعیض ها و تحقیر های ملیت های ایرانی غیر فارس پایان داده شود. به زبانی ساده تر ایران فردا صاحب نوع حکومتی گردد که در آن جایی برای تبعیض های اتنیکی و فرهنگی و مذهبی وجود نداشته باشد. آیا این معضل با دخالت نظامی ابرقدرت ها ممکن می گردد و یا نه؟ موضوعی خواهد بود کاملا در فرع!.
روند حوادث در کشورهای همسایه چون افغانستان و عراق که اساسی ترین دلیل نا آ رامی های آن مستقیما ریشه در حکومت ترور و تبعیض ها و نابرابری های ملی و مذهبی و فرهنگی و... در آن کشورها را داشته است و بدین منظور نیز بهانه ای بوده برای دخالت و لشکر کشی قدرت های بزرگ! اکنون با تمام دردها و ضایعات دوران گذار خود حکایت ازآن ندارد که بسوی تجزیه و تلاشی پیش برود. اما بالعکس سماجت های ناشیانه قدرتمندان و بی توجهی و یا ناتوانی روشنفکران یک کشور از درک دینامیسم اجتماعی و التزامات تاریخ سبب سقوط روشنفکر می گردد و به جای نقشی خلاق و تاریخ ساز او را همراه دیکتاتور می نماید. شاعران و نویسندگان و روزنامه نگارانی که در وقایع فروپاشی " یوگوسلاوی" در کنار میلوسویچ و ناسیونالیست های صرب قرار گرفتند از این دسته می باشند. روشنفکرانی که نه تنها افتخاری برای ملت خود نیافریدند بلکه بخشی یا به عنوان جنایتکار جنگی محاکمه گردیده اند و یا نیز از جانب ملت خودی مچاله شده و به زباله دان تاریح انداخته شده اند. واقعیات مذکور می بایستی درس خوبی باشد برای آندسته از روشنفکران فارس تبار ما که هنوز هم هنوز است سر در خم یک کوچه گیر کرده اند و....

موضع گیری دوپهلوی بسیاری از شخصیت ها و جریانات سیاسی ایرانی ( اعم از مذهبی و یا غیر) در مورد واقعیت "چند ملیتی" بودن ایران و عدم ا رائه آلترناتیوی برای حل آن درحال حاظر نه تنها عمر این حکومت ظالم را بیشتر می نماید و بلکه همسویی و هماهنگی با فشارهای بین المللی را که بساط جبارترین حکومت های دیکتاتوری را دربرخی از نقاط جهان برچیده است با هاله ای از ابهام مواجه می سازد.
ت.آتابای

یکشنبه، اردیبهشت ۲۴، ۱۳۸۵

هنوز هم در ایران حرف آخر را آیت الله ها می زنند!

در کشاکشی که میان حکومت سپاهی ـ امنیتی تحت نظر روحانیون بنیادگرای شیعی در ایران و جامعه جهانی در جریان است ، بیشتر نگاه ها و تحلیل ها متوجه رئیس جمهوری اسلامی ایران شده است. ولی آیا احمدی نژاد واقعا همان مسئولیت و نقشی را دارد که یک رئیس جمهور در کشورهای دموکراتیک داراست ؟ و اساسا ساختار هیات حاکمه در ایران چگونه است و حکمرانان واقعی در کشور ما چه کسانی هستند؟

اشاره مقامات و تحلیل گران خارجی به رئیس جمهوری اسلامی چندان عجیب نیست و از دو جهت می تواند توجیه گردد. اول به دلیل این که در فرهنگ و عرف جوامع دموکراتیک غربی به طور طبیعی رئیس دولت را مسئول سیاست های یک کشور می شناسند. دوم به این جهت که در حقوق و مناسبات بین المللی کسانی که به طور رسمی بیانگر مقامی هستند مورد خطاب قرار می گیرند. ولی اهمیت دادن بیش از حد به رئیس دولت در ایران از جانب تحلیل گران داخلی بدون اینکه نقش و جایگاه وی را مشخص کنند، به نوعی چشم پوشی برواقعیت و در سایه قرار دادن قدرت واقعی و آمران در کشور است که هنوز هم از آن روحانیت است واحمدی نژاد و امثال او چیزی نیستند جز عاملین و مباشران روحانیون حاکم. حتی زمانی محمد خاتمی هم گفته بود که رئیس جمهور در ایران نقش یک تدارکاتچی را دارد.

به عنوان مثال اخیرا به دنبال اظهار نظر احمدی نژاد در مورد امکان حضور زنان در ورزشگاه ها و وانمود کردن وی که مخالف برخورد خشونت آمیز با کسانی که حجابی اسلامی را رعایت نمی کنند ، ابتدا برخی آیت الله ها و از جمله مرادش مصباح یزدی به مخالفت با این گفته او بر خاستند و در نهایت هم با فرمان خامنه ای ولی فقیه رژیم اسلامی ماجرا به طور کلی منتفی اعلام گردید.

با نگاهی اجمالی به روند 27 ساله اخیر در ایران به روشنی دیده میشود که این روحانیون حاکم هستند که حرف آخر را در نظام جمهوری اسلامی زده اند. نیروها و عناصر دیگر شریک در حکومت نیز اساسا تحت نظارت آن ها بوده اند و به طور عمده نقش جنبی و حمایتی داشته اند. روحانیون قانون اساسی تبعیض آمیز را در جهت حفظ قدرت خودتنظیم کرده و در قوای سه گانه مقام های اصلی را در دست داشته اند. چنانچه غیر معممی هم چنین نقشی را داشته است سرسپردگیش برای آنان محرز بوده است. نقش و قدرت مجلس خبرگان، شورای نگهبان، امامان جمعه و نمایندگان ولی فقیه در ادارات و گوشه وکنار مملکت بر همگان آشکار است.

روحانیون به رهبری خمینی با پشتیبانی تجار سنتی بازار و روشنفکران مذهبی، اساسا با اتکا بر اقشار متوسط سنتی، حاشیه نشینان شهری و روستائیان توانستند پایه های فرمان روائی خود را مستحکم نمایند. شرکای حکومتی برای حفظ قدرت خود سپاه پاسداران و نیروهای امنیتی سرسپرده به خود را ایجاد کردند و دستشان را در سرکوب وحشیانه غیر خودی ها باز گذاشتند. سران سپاه با استفاده از ترانزیت مواد مخدر، بنادر نامرئی و پول های بادآورده توانستند به مرور به یک قدرت اقتصادی و به یک سهیم اصلی در قدرت سیاسی تبدیل شوند؛ به گونه ای که احمدی نژاد از عناصر مورد اعتماد سپاه به ریاست قوه مجریه رسید. این امر ضمنا نشانگر تغییر توازن نیروها در هیات حاکمه در دوره کنونی و اتخاذ سیاست های جدید برای حفظ نظام مذهبی بوده است.

اکنون روحانیون بنیادگرا با همکاری نزدیک سرمایه داران تازه به دوران رسیده سپاهی و امنیتی اهرم های اصلی حکومت را دردست دارند. تجار سنتی و تکنوکرات ها با تایید ضمنی وضع جدید سعی می کنند چهره و تاکتیک های متفاوتی را از خود برای روز مبادا ارائه دهند. روشنفکران مذهبی که در اطراف حکومت باقی مانده اند یا همان اصلاح طلبان حکومتی که معتقد به روش دیگری برای حفظ نظام هستند و تلاش می کنند که اقشار میانی جامعه را نمایندگی کنند اکنون در پائین ترین رده قدرت در حکومت قرارگرفته اند.

از جمله تغییراتی که در دوره اخیربه چشم می خورد حضورعناصرغیر روحانی و البته کاملا مورد اعتماد آنان در ریاست مجلس و دولت است. دلیل این گونه عقب نشینی روحانیون برمی گردد به اقبال منفی توده های مردم نسبت به روحانیت حاکم. بعید نیست که روحانیون صلاح را در به پشت صحنه رفتن با حفظ نقش هدایتگری خود دیده باشند. بدین طریق هم مشغول کردن مردم ناراضی از بی لیاقتی های روحانیون و امید بستن به چهره های جدید پدید می آید و هم کم و بیش امکان احیا چهره مثبت از روحانیون به ویژه برای مردم درمانده و مستاصل فراهم می گردد. احمدی نژاد در یکی از اولین اظهارات خود گفته بود که او نقش سپر بلا را برای ولی فقیه دارد و به این امر افتخار می کند. انصافا که این نقش را خوب بازی می کند.

برخی این حرکت اخیر احمدی نژاد را به نوعی عرض اندام فرماندهی سپاه پاسداران در برابر آخوندها دانسته اند. به ویژه که در همین ایام فرمانده سپاه پاسداران هم بسیجی ها را از دخالت در امر حجاب بر حذر داشته بود هر چند این مورد هم مورد تکذیب مقام پائین تری قرار گرفت. اما در واقع این گونه برخوردها از جانب عناصر سپاهی اگرناشی از بازی خوردنشان توسط روحانیون حاکم نباشد می تواند نوعی تقسیم کار در میان حکومت گران باشد که می تواند در خدمت اهداف چند گانه ای قرار بگیرد. یعنی از یک سو برای روحانیت حاکم اعتبار خریده شود و از جانب دیگر سبب ایجاد امید واهی در میان توده های ناراضی گردد و حتی به نوعی سبب اعتبار برای عناصر سپاهی شود که در شرایط حادتر بنا به مصلت هیات حاکمه زمام امور را در دست بگیرند. سپاه پاسداران در ایران نمی تواند همان نقشی را داشته باشد که مثلا نظامیان در ترکیه دارند. اینان بند نافشان به آن ایدئولوژی بند است که روحانیت تاریخا متولی آن بوده است و ضمنا منافعشان هم ایجاب می کند که پشتیبان حکومتی باشند که در آن قدرت فائقه روحانیون بر قرار است.

22 اردیبهشت 1385

اشه

شنبه، اردیبهشت ۲۳، ۱۳۸۵

وظیفه ملی و میهنی آقای مظلومی

گویا نشریه "اقتصاد گلستان" به جایگاهی برای رویارویی عقاید و اندیشه های سیاسی و ایدئولوژیکی تبدیل شده و کماکان به سنتی که بعد از روی کارآمدن اصلاح طلبان حکومتی مرسوم گردیده بود ادامه می دهد. قبل از هر چیز باز بودن چنین دریچه هایی برای تبادل نظرها هر چقدر که کم سو هم باشد به جای خود جای شکر را دارد و از گردانندگان آن که مطالب ارسالی از هر نقطه دنیا را به چاپ می رسانند می شود تشکر نمود. مطلب و یا مقاله ای که بقلم آقای احمد مرادی درج شده گویا عکس العمل شدید و برآشفته جناب "مظلومی" را همراه داشته است و ایشان با بهانه قرار دادن این مقاله پارا درازتر نموده و مسائل دیگری را نیز مطرح نموده اند که جا دارد صرف نظر از اینکه ایشان کی باشند و چه قصدی از جواب های پرخاشگرایانه خود داشته باشند با در نظر گرفتن موضوع مورد مجادله و اهمیت آن به جای خود مورد توجه قرار بگیرد
مطلب را با نیم نگاهی برقلمفرسایی های آقای مظلومی عقیلی در این نشریه ادامه می دهیم چرا که ایشان که گویا شدیدا به یکپارچگی ملی!! در ایران اعتقاد دارند و از برای حفظ آن و ادای وظیفه ملی و میهنی خود حاضر به کوچکترین سکوتی نیز نیستند بر آشفته و پریشان به سخنان خود ادامه می دهند و هر کسی را که در ایران واحد و یکپارچه از ملیت و یا قومی غیر از ایرانی بخوان فارس! صحبت بکنند با شیوه خود خائن و تجزیه طلب معرفی می نمایند. طبیعی است که ترکمنها در ایران همراه کردها و بلوچ ها و عرب ها و ترک های آذری و…هرگز فارس نبوده اند و تاریخ و افتخارات ملی و فرهنگی خاص خود را نیز به خوبی حفظ نموده اند و اگر نیز در ابراز و تظاهر آن با مشکلاتی روبرو بوده اند صرفا به دلایل سرکوب حکومت های مرکزی بوده است و بس
آقای مظلومی که برخلاف اسم فامیل خود بویی از مظلومیت! نبرده اند متاسفانه با ظالمیت تمام و درست مانند رضا شاه و هیتلر که افتخار کشف اصالت قوم آریا! را داشته اند بیاد نژاد پرستی در ایران افتاده و هر کسی را که از قوم و یا ملیتی غیر از ایرانی بخوان فارس! صحبت بکنند به تجزیه طلبی متهم نموده و تازه تهدید هم می نمایند. از این آقای مظلوم باید پرسیده شود که آیا کشوری با داشتن یک "ناسیون" و با یک هویت قومی مشخص! دلیل بر مدرنیته و پیشرفت آن کشوراست؟ و یا اینکه آنچه که امروزه شاهد هستیم و " اروپای واحد" بر واقعیت آن گواه است یعنی "سیستم های حکومتی کثیر المله"؟! لابد ایشان فراموش کرده است که در حال حاضر نیز بسیاری از کشورها در جهان و تحت حمایت تامه سازمان ملل متحد با سیستمی غیر از آنچه آقای مظلومی صحبت در آن مورد را "تابو" می پندارند اداره می شوند و البته مردم آن کشورها نیز بدور از آفات شوونیستی و قدرت سالاری در کشورهای دیکتاتور زده ای چون ایران بسیار پیشرفته تر و خوشبخت تر از کشورهای دیگرمی باشند. من توصیه می کنم که آقای مظلومی به جای اینکه وقت و پول خودشان را صرف کسب دکترا در رشته " آنتی پان تورکیسم" بکنند یک بار هم که شده به خود بیایند و به برخی از این کشورها مسافرت بکنند و اگر مایل بودند بعد از مشاهده واقعیات در جهت خدمت و بندگی به تفکر پوسیده شوونیستی عمل بنمایند. مخصوصا کشورهای سه زبانه ای همانند سویس و بلژیک حرف های زیادی برای گفتن دارند که شاید مشاهده آن دیار باعث شکستن جزمیت شوونیستی آقای مظلومی گردد. یا اگر ایشان خرج و حوصله رفتن به نقاط دورتر را ندارند حداقل سری به کشور همسایه یعنی افغانستان امروز بزنند چرا که تازه گی ها ملیت های غیر پشتون ( همسنگ فارس در ایران) در آنجا چون تاجیک و ازبک و هزاره و ترکمن به رسمیت شناخته شده و هر کدام در مناطق ملی خود اختیارات زیادی را در عرصه های ملی و فرهنگی خود صاحب شده اند

در پایان این گفتار اضافه می کنم که پرداختن به مسئله قراباغ و بوسنی وقت و حوصله بسیار بیشتری را طلب می نماید و با مثال و کنایه زدن ها نمی شود از کنار آن گذشت. واقعیات بسیار گویاست که در هردوی این مناطق آنانی که به قتل و تجاوز مردم بی دفاع پرداخته اند به لحاظ فکری خویشاوندی بسیار نزدیکی با تفکر آقای مظلومی داشته اند و نه آقای مرادی! ولی چه باید گفت گویا عکس العمل های تمام دنیا بر علیه نژاد پرستان ارمنی و صرب در قراباغ و بوسنی کافی نبوده که آقای مظلومی را اندکی بیشتر به تعمق وادارد و ایشان در این مورد نیز همانند شوونیست های حاکم در جمهوری اسلامی فکر می کنند و از پنهان کردن آنهم شرم و حیایی را نیز احساس نمی کنند. خدا به داد این مظلوم برسد ....ایشان که از فرط گرفتاری به تفکر شوونیستی حتی پیام های خدا در قران را نیز که صریحا تنوعات قومی و زبانی در یک کشور را به رسمیت می شناسد گوش نمی دهند حال چه رسد به حرف آدمها
مئراد قره جه

گؤروم گؤرولمه گن یرده



عزت، حرمت، سین اتـمه گـین
گـؤروم گؤرولمه گن یــــــرده
عاقل بولسانگ، سؤز آیتماغین
نــــوبت بـریـــلمه گـن یـــرده
عقــــلی یـاغشی لار اونـوتـماز
قـوری آغاجا یاپراق بــیــتمز
عــــقللی أر مسکـــن تــوتمــاز
خـلقی سـؤیـــولـمه گـن یـــرده
بــــــــاطل قــالان آریـق آقــماز
هـــــر نـاشی دان کرم چیقـماز
ایت گوزلمه مز، پیشیک بلقماز
سـفـره یـایــیـلماغـان یــــرده
حج ایـلـه سـنـگ، خـارا دؤنــر
گـل آچـیـلــسا، خـارا دؤنـــــــر
خــذمـت ادمـک خـوارا دؤنـــر
قــدریـنگ بیلــینمه گن یــرده
نـامرد قوش اوستـونده هـارلار
اورتا ـ آش اوســـتونده گورلار
سـؤوش قـوروپ، قلـیـچ پـالار
دوشمان گورلـمه گـــــن یــرده
اؤی ایـچـیـنـده خـیـرا دؤنــــر
مـخـنـث بـیـر نــره دؤنـــــــر
تـیـلکی، شـاغـال شـیره دؤنـر
سـؤوش قـورولماغـان یـرده
فـراسـت قـیـل، بـاقــیـپ عـقلا
قوچ ییگینگ سـؤزون حـــقلا
مختومقلی، دیــلـبـنگ ســــاقلا
خــــــبر ســورالـمــاغان یــرده

مختومقلی فراغی

سه‌شنبه، اردیبهشت ۱۲، ۱۳۸۵

تا نفس باقی است از شیره مالی سر مردم باز نایستید! ، یاداشت سیاسی


می گویند که معیار حقیقت، عمل است. اما خیلی ها امکان و شانس عمل کردن را نمی یابند، و دائما در حسرت بدست آوردن فرصتی هستند که ادعاهای خود را در بوته عمل آزمایش کنند. اما عده ای نیز از فرصت ها و امکانات بیشماری برخوردار می شوند. آن ها شانس به بوته آزمایش گذاشتن اندیشه ها و اعتقادات خود را که تصور می کنند حقیقت و آن هم از نوع نابش است، کسب می کنند. ولی در عمل نای اجرای کمترین چیزی را ندارند.اینان برای پوشاندن این ضعف آشکار خود جز حرافی و دروغ بافی چیز دیگری نمی یابند.

یکی از نمونه های بارز مورد بحث ما آقای خاتمی رئیس جمهور سابق جمهوری اسلامی ایران است. وی طی دو دوره ریاست جمهوری خود ازاین اقبال و امکان بسیار بزرگ برخوردار بود که به بسیاری از شعارها و وعده ها خود عمل نماید. اما آن امکان بزرگ که از پشتوانه اکثریت قاطع مردم ایران بهره مند بود بی آنکه بهره ای از آن گرفته شود از دست رفت. در واقع عمل هشت ساله آقای خاتمی و دیگر اصلاح طلبان در قدرت این حقیقت را روشن ساخت که ایشان جز تحکیم پایه های قدرت ولایت فقیه حاکم و تحمیق توده های مردم هیچ هدف دیگری نداشته است. ظاهرا این مسأله به تاریخ سپرده شده است. ولی در عمل چنین نیست. چرا که آقای خاتمی در سفر فروردین ماه خود به ترکمن صحرا نشان داد که وی هنوز سر آن دارد که کماکان سر مردم را شیره بمالد و بارقه امید به معجزه از بارگاه ولایت فقیه را در دل ها روشن نگاه دارد.

آقای خاتمی بی آنکه عرق شرمی بر پیشانیش بنشیند در سفر خود به ترکمن صحرا می گوید:«در هشت سال گذشته اقدامات زیادی برای رفع تبعیض انجام شده گر چه اشکالات جدی هنوز وجود دارد.»
اقدامات مورد نظر آقای خاتمی برای رفع تبعیض کدام است؟ مگر نه این است خود ایشان بر اساس اصل 115 قانون اساسی انتخاب شد. در این اصل آمده است که: «رئیس جمهور باید از میان رجال مذهبی و سیاسی که واجد شرایط زیر باشند: ایرانی الاصل، تابع ایران، مدیر ومدبر، دارای حسن سابقه و امانت و تقوی، مؤمن و معتقد به مبنی جمهوری اسلامی ایران و مذهب رسمی کشور، انتخاب گردد.» این اصل قانون اساسی آشکارا بر تبعییض استوار است و به تبعیض رسمیت می بخشد. چون بر طبق این اصل، سنی های مسلمان و ایرانیان پیرو دیگر ادیان و اندیشه ها و نصف جمعیت ایران یعنی زنان از حق انتخاب شدن به ریاست جمهوری محروم اند. هر چند آقای خاتمی می گوید که «اگر حاکمیت بر سرنوشت از اهداف اتقلاب اسلامی ایران باشد، این حاکمیت باید هم برای شیعه هم برای سنی هم برای زن هم برای مرد و هم برای اقوام مختلف وجود داشته باشد.» حال از آقای خاتمی می پرسیم طی همان هشت سالی که وی اشاره دارد کدام اقدامی بر علیه آن قانون تبعیض آمیز صورت داده است؟ و آیا جز این است که این حرف های شیرین از برای شیره مالی دوباره سر مردم گفته میشود؟

اگر یکی از وجوه اجرای عدالت را برابری همگان در برابر قانون بدانیم، آیا در زمانی آقای خاتمی رئیس قوه اجرایی مملکت بود وی و دولت ایشان قانون را به طور برابر برای همه اجرا کرده است؟ آقای خاتمی جواب این پرسش را به شکل پرسش چنین بیان می کند:«آیا در میان استان های مختلف ما و درمیان استان هایی که دارای اقوام و مذاهب مختلف هستند یا استان های دیگر عینا عدالت برقرار بوده است؟» پاسخ این سئوال از نظر ما به طرز آشکاری منفی است. نه تنها عدالتی برقرار نبوده بلکه هر چه بر مردم مناطق محروم مثل ترکمن صحرا رفته عین بی عدالتی و ادامه تبیعیض و تضییق بوده است.

آقای خاتمی در رأس قوه مجریه این امکان و فرصت را داشتند که در رابطه با اصول مربوط به آموزش زبان مادری مندرج در قانون اساسی شروع به اقدام نمایند. اما متأسفانه اینجا نیز مثل همه موارد از آنجا که پای عمل در میان است اراده آقای خاتمی فلج و ناتوان بوده است.

با همه اینها آقای خاتمی در سفر اخیر خود به ترکمن صحرا عملا نشان داد که تا نفس دارد از شیره مالی سر مردم باز نخواهد ایستاد.

بابا کلته