دوشنبه، خرداد ۰۸، ۱۳۸۵

هویت ایرانی چیست؟

اورمان


برای من توضیح و تبیین این موضوع که ایرانی بودن یعنی چه و خصوصیات آن کدام است، همیشه یک پرسش جدی بوده و است. در لابلای مقالات، نوشته ها و کتب مختلف پاسخ این پرسش را جستجو کرده ام، هر قدر که بیشتر جستم دریافتم که حتی آن هایی هم که ظاهرا پاسخ این موضوع را بدیهی و ساده انگاشته اند، در واقع امر، دچار اغتشاش و تناقضات فکری جدی هستند.

اصولا طرح چنین پرسشی از اینجا آغاز شد که چرا من به عنوان یک شهروند ایرانی که ترکمن
هستم از آن حق وحقوقی که که یک شهروند ایرانی باید برخوردار باشد، برخوردار نیستم؟ چرا کودکان من از حق نوشتن، خواندن و تحصیل به زبان مادری خود یعنی زبان ترکمنی محرومند؟ چرا من ترکمن با هموطنان دیگر خودم باید به زبان فارسی صحبت کنم؟ چرا پدر بزرگ و یا مادر بزرگ من که حتی یک کلمه فارسی بلد نیست عرایض و شکایات خود را باید به زبان فارسی بنویسد و بگوید؟ حتی گذاشتن نام های ترکمنی بر فرزندانت ممنوع اعلام می شود، چرا؟ پاسخ این پرسش ها دقیقا در چگونگی توضیح و تبیین مقوله " هویت ایرنی" نهفته است.

آیا پرسش های بالا که خواست ها ونیازهای مشخصی را در رابطه با مردمی معین بیان می کند، نابخردانه، ناعادلانه، غیر مستدل و یا ایدئولوژیک هستند؟ آیا هویت ایرانی را بدون در نظر گرفتن بخشی از ایرانی ها می توان تبیین نمود؟ آیا خرد انسانی، انکار کردن زبان، فرهنگ و کلا واقعیت وجودی یک جمعیت بزرگ انسانی را روا می دارد؟

در جایی خوانده بودم که یک "ایرانی" در توضیح هویت ایرانی این گونه ابراز نظرکرده بود که « واژه «ایران» و «ایرانی» نه پسوند طریقه مذهبی خاصی و نه مکتب سیاسی ویژه ای است. سرزمین ایران و طبیعتا فرهنگ و تاریخ این مرز و بوم کهن تر از همه عقاید مذهبی و سیاسی در ایران است. پس ایرانی بودن به هیچ وجه با مذهب و یا مکتب سیاسی ویژه ای پیوستگی ندارد. همچنان که اعتقادات مذهبی و سیاسی در ادراک ایرانی یا احساس ایرانی داشتن تاثیری ندارد.هویت ایرانی فراگیرنده همه عقاید گوناگون ساکنان این سرزمین است. » این نظر با وجود تلاش بی طرفانه اش در توضیح هویت ایرانی یک واقعیت بزرگ را نادیده می گیرد، و آن، جمعیت های بزرگ ومتفاوت ایرانی که هر کدام از آنها دارای فرهنگ، زبان،...تاریخ خاص خود هستند و درعین حال دارای تاریخ مشترکی با دیگر مردمانی که در چارچوب ایران زمین زندگی می کنند، می باشند.

امروز تعداد بسیار زیادی از روشنفکران، روشنگران، اندیشمندان و فعالان طراز بالای سیاسی و اجتماعی ایران در تبیین "هویت ایرانی" بیش از همه به تاریخ و تاریخ سازی تشبث می جویند و از این طریق به شکل ساده انگارانه ای کیش هویت را تئوریزه می کنند. به طور مثال آنان مرتب منشور حقوق بشر را به کوروش هخامنشی و از این طریق به ایرانیان نسبت می دهند ولی به آنچه که در مفاد منشور حقوق بشر در مورد حقوق و زبان اقوام و ملیت ها گفته شده عملا چشم می بندند.و در مقابل، هرگونه صدای حق طلبانه در این گونه موارد را با کوبیدن مهر تجزیه طلبی محکوم می کنند.نظریه "هویت ایرانی" این افراد اصولا بر نادیده انگاشتن بخشی از ارزش های انسانی واقعا موجود در ایران است.

این دسته از روشنفکران و فعالان سیاسی اجتماعی فارس زبان ایرانی با توسل به تاریخ و تاریخ سازی دلخواه خود به هویت سازی غیر واقعی دست می یازند و یک هویت جعلی از "هویت ایرانی" ارائه می دهند. و از این طریق تلاش می کنند بین اقوام و جمعیت های متنوع ایرانی دیوار بکشند. دیواری که موجب توجیه و طبیعی جلوه دادن نقض حقوق اقوام غیر فارس برای نمونه ترکمن ها می شود.

اگر یکی از شناسه های هویت، عامل زبان باشد بسیاری از روشنفکران فارس، زبان فارسی را یکی از معرفه های "هویت ایرانی" می شناسند. و ادعا می کنند که « هزاران سال است که زبان فارسی، زبان رسمی است.»3 و یا می گویند که «شاهنامه ...توانست زبان خراسان بزرگ را به زبان مشترک بین الاقوام تبدیل کند. تا امروز که همه خرده زبان ها را در مناطق محصور کرده و «دری» را به زبان ملی برساند و این محور استقلال و ...وحدت»4 بر خلاف این نگرش، این که زبان فارسی به تنها زبان ارتباطی اقوام ایرانی و حتی بیشتر از آن به تنها زبان ادبی و علمی ایران تبدیل شده است. یکی از مظاهر آشکار تبعیض نژادی در ایران است. و به هیچ روی شناسه درستی در شناخت "هویت ایرانی به دست نمی دهد.

اگرهویت راعبارت از مجموعه ارزش های انسانی، عقلانی، آزادنه و عادلانه بدانیم، و اگر بپذیریم که این مجموعه ارزشها درچارچوب یک کشور در سندی به نام قانون اساسی آن کشور باید تجلی یابد و پیمان توافق همه شهروندان آن سرزمین باشد. می بینیم که در ایران ما قضیه به طور کاملا دیگری است. طی هشتاد سال گذشته، هم در دوران حکومت سلطنتی پهلوی ها و هم امروز در جمهوری اسلامی قانون اساسی کشور به هیچ روی سند وفاق همه ایرانیان نبوده و نیست. این قانون اساسی، خیلی ساده و صریح شهروند را فارس و حاکمیت را تبلور اراده "ملت فارس" می داند. بنا براین کسانی که فارس نیستند جزو شهروندان عادی ایران محسوب نمی شوند. و کسانی که شهروند عادی به حساب نیایند لزوما بایستی نقض حقوق انسانی و آزادی های اساسی در زمینه فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی شان را تحمل نمایند و یا این که برای شهروند شدن ناگزیر ازفارس شدن هستند. و این به معنی دست شستن از زبان مادری، فرهنگ و ارزش ها و به طور کلی هر آنچه که آنها را تعریف میکند می باشد.

هویت ایرانی را نمی توان بر اساس ارزش ها، فرهنگ، زبان، اسطوره، تاریخ و گذشته یک قوم ایرانی تعریف و تبیین نمود و از همه ایرانیان خواست که به آن افتخار بکنند. هویت ایرانی ترکیب کیفی مجموعه فرهنگ ها و ارزشهای همه اقوام ایرانی است. مجموعه ارزش هایی که متعلق به انسان هایی که امروز و در زمان کنونی در چهارگوشه ایران زمین زندگی می کنند. این معنا از هویت ایرانی واقعی و بخردانه و منطبق با نیازهای نسل کنونی ایرانی است. پذیرش این معنا راه اندیشه تبعیض را سد خواهد کرد و زمینه تحکیم وحدت و یکپارچگی ایران را تضمین خواهد نمود.

توضیحات و منابع
1ـ برای روشن تر شدن صورت مسأله باید توضیح دهم که ترکمن ها یکی ا ز اقوام ساکن ایران هستند که در نقطه شمال شرقی ایران، از کرانه دریای خزر تا غرب خراسان، بسر می برند؛ زبان آن ها ترکمنی، مذهب شان سنی و دارای آداب ورسوم خاص و پوشش و لباس ویژه هستند. دارای اسطوره و تاریخ مخصوص به خود هستند و مهمترین تولیدات اقتصادی آن ها محصولات کشاورزی و صنایع دستی است. جمعیت ترکمنهای ایران بین دو تا سه ملیون تخمین زده میشود، که در حکومت شاه در استانهای مازندران و خراسان و امروز در استان های گلستان و خراسان ساکن هستند. در واقع هدف از تقسیم مناطق و مردم ترکمن به استان های هم جوار نشان دهنده سیاست هویت زدایی حکومت شاه و جمهوری اسلامی است.
2ـ در این جا باید تصریح کنم که من نه تنها با زبان فارسی دشمنی ندارم بلکه، برعکس آن را خیلی دوست هم می دارم. ولی این دوست داشتن نمی تواند موجب چشم پوشی بر بی عدالتی هایی که در حق زبان ترکمنی و دیگر زبان های اقلیت های قومی کشور میرود ، گردد.

3ـ کورش زعیم، عضو شورای مرکزی جبهه ملی/ نشریه نامه شماره 48

4 ـ سید علی صالحی / نشریه نامه شماره 45 دی ماه 1384

1 Comments:

At ۲/۹/۸۷ ۱۸:۰۷, Blogger Ali Ahmadi Milani said...

زبان فارسی و ایرانی بودن

نه فارس زبان بودن به معنای ایرانی بودن است و نه ایرانی بودن به معنای فارس بودن است.

به عبارت دیگر میتوان فارس زبان بود ولی افغان یا تاجیک بود و یا میتوان ایرانی بود وغیر فارس.

ار تمامی اینها فراتر نه فارس بودن باعث برتری است و نه فارسی صحبت کردن.

ولی زبان فارسی تنها زبانی است که میتواند زبان رسمی ایران باشد.

این امر به خیچ وجه از آن روی نیست که زبان فارسی به ربانهای دیگر ایرانیان برتری دارد بلکه به دلایل تاریخی و الزامات سیاسی از این وضعیت برخوردار شده است.

اینکه اولین امپراتوری ایرانی به وسیله سلسله ای از فارس بنیان گذارده شد، بنیان گذار زبان فارسی به عنوان زبان رسمی ایران گردید و سپس در طول 2500 سال تاریخ مشترک ایرانیان این زبان به طور مستمر زبان دربار، رسمی و شاعری قرار گرفت.

حتی در دوران سلطه مغولان آنان این زبان را به عنوان زبان دربار و مکاتبه و شاعریی برگزیدند.

و سپس در دوران حکومت سلسه های ترک زبان ایرانی یعنی صفویان و قاجار نیز این زبان به عنوان زبان رسمی ایران بود.

حال تغییر دادن این امر بسیار سخت خواهد بود.

ار آنجایی که حافظه تاریخی ما زبان فارسی را به عنوان زبان مسترک پذیرفته است مقاومت چندانی در مقابل آن وجود ندارد، در حالی که هر گونه تلاش برای معرفی زبانی دیگر به عنوان زبان مشترک با عدم پذیرش و مقاومت از طرف قومیتهای مختلف ایرانی مواجه خواهد شد.

پس ما ایرانیان به زبان فارسی نه علت برتری بودن آن بلکه به عنوان زبانی که وسیله ارتباط ما با گذشته و با یکدیگر است احترام میگذاریم. این امر به معنای پان-فارسیسم یا شوینیسم فارس نیست.

 

ارسال یک نظر

<< Home