صحبتی پیرامون مطالبات ملی ترکمن های ایران
اخیرا یکی از هموطنان ترکمن مطلبی در سایت دانشجویان نوشته بود که محتوای آن پر از دردها و نارسایی های امروز جامعه ترکمن در ایران بوده است. این دوست محترم ابراز نموده بود که به جای پرداختن به مسائل غیر ضرور می بایستی در فکر نجات ملت ترکمن بود و از نابودی و استحاله شدن فرهنگی آن جلوگیری نمود. ایشان از جمله اشاراتی نیز داشته اند به اینکه چگونه زبان ترکمنی ما مورد تهاجم قرار گرفته است و یا چطوری به جای پوشش و لباس اصیل زنان ترکمن( چارقد و روسری) مقنعه و چادر سیاه حکومت شیعی تحمیل می گردد و یا چرا هر روز که می گذزد نسل نوین ترکمن زبان و گویش مادری خود را فراموش نموده و فارس زبان می شوند .و...و...و.
راستش من نیز با خواندن گزارش گونه این مطلب اندکی سراسیمه شدم و برای یک لحظه با خودم گفتم که چرا ما و بسیاری دیگر از ترکمنان مثل آن هموطنمان به مسائل عینی و واقعی توجه نمی نمائیم و بالعکس غرق مسائل فکری دیگری هستیم و چاره درد را نه در پیگیری مسائل روزمره و بلکه در تلاشهای فکری و ایده آلی می جوئیم. ولی باز با خودم گفتم که علیرغم اینگونه واقعیات دردناک آیا تلاش برای یافتن زبانی مشترک از برای چاره یابی تناقضی با التماسات این دوستمان خواهد داشت؟. مگر غیر از این است که بقول معروف " از یک دست صدایی بر نمی خیزد!" و می بایستی متحدانه عمل نمود. بنا بر این صمن همدردی با آن برادر ترکمنم که مفصلا وضعیت اسفبار کنونی را تصویر نموده است چاره دردها را در سازمانیابی و اتحاد جسته و در این زمینه نکاتی رابقلم می آورم و به شیوه شاعر ملی و انساندوست ترکمن مختومقلی فراغی که هر گز ناگفته و نا نوشته از دنیا نرفته است چون:
مختومقلی سوزله هر نه بله نینگ---- اوزینگه کم لیک بیل آیدمان اوتنینگ
تراشلاب شاغلات قین دیله گله نینگ-- بیزده ن سونکی لارا یادیگار بولسون.
نکاتی را بقلم می آورم. ضمنا اگر در بیان این شعر گرانبها با نواقصی مواجه شده باشم قبلا از شما عذر می خواهم.
با در نظر گرفتن روحیات موجود و با بررسی نوشته ها و یا اظهارات فردی و جمعی طیف های روشنفکری ترکمن در اینجا و آنجا می توان نتیجه گرفت که اکثریت قاطع آنان همانند دیگر ملیت های ایرانی به سازماندهی و تشکل یابی مستقلانه رسیده و هر کدام نیز تلاش می نمایند تا عملکرد خود را منطبق با خواستهای واقعی ملیت ترکمن در ایران معرفی نمایند. اگر تلاشهای تک تک این محافل را علیرغم نارسایی ها و پراکنده گی های آن به فال نیک بگیریم و به همه تلاشگران ترکمن که مدعی خدمت به ملت خود می باشند خوشبین باشیم! آیا بصرف این خوش بینی می توان بر مثبت و ثمر دهی آن امیدوار بود؟ آیا اصولا و بطور کلی معیار و سنجشی قابل اعتماد وجود دارد که توسط آن درستی و یا نادرستی تلاشهای هرکدام از این گروهبندی های موجود را محک زد و مشخص نمود؟ مسلما گذر زمان و سپری شدن مسیر تاریخی تنها معیار قابل اطمینان برای ارزیابی فعالیت هاست و اما از طرفی دیگر نیز همیشه نمی توان همه چیز را به گذر زمان و به تاریخ واگذار نمود چرا که در بعضی مقاطع جریان و تلاطم حوادث آنچنان شدید و تند است که بعضا سرنوشت و آینده یک ملت را لحظه ها تعیین می نماید و بنا بر این حساسیت در این مورد لازم می باشد.
در شرایط فعلی وضعیت پراکنده و نامنسجم تلاشگران ترکمن مورد انتقاد بسیاری از دلسوزان قرار گرفته است ولی بندرت علت ها و ریشه ها و زمینه های این پراکندگی مورد نظر بوده است. برای علاج هر مشکل و مرتفع نمودن هر مسئله نیز اساسا به ریشه یابی و شناخت آن نیاز داریم و هم اینکه به فضایی باز و آزاد که در آن همه بتوانند بدون دغدغه خاطر اطهار نظر نموده و در بحث ها شرکت نمایند. منظور من از فضای دموکراتیک صرفا جنبه عینی و بیرونی آن نیست و پر واضح است که آن بخش از روشنفکران ترکمن که در کشورهای اروپایی زندگی می کنند مشکلی از این بابت ندارند و اگر نمی توانند در گشودن دیالوگ و تبادل نظر پیشرفتی داشته باشند به ضعف عمومی آنان در جمع پذیری و ارتباط گیری مربوط می گردد.
ترکمنها در ترکمنصحرا که با جمعیت یکی دو ملیونی خود یکی از ملیت های ایرانی محسوب می شوند برای دفاع از حقوق ملی خود نیازبه سازماندهی دارند. در دنیای مدرن کنونی احزاب و اتحادیه ها و دیگر تشکل های دموکراتیک و عدالت خواه این نقش را ایفا می نمایند که به سخنی بودن یا نبودن آن هم از سطح ارتقای جنبش های یک ملت حکایت می کند و هم اینکه عملا نپرداختن به این مسئله مشروعیت مبارزات یک جمع و یا ملیتی را زیر ابهام فرو می برد. ( منظور این نیست که سازمان و یا تشکل مورد نظر حتما در داخل باشد) اگر صادقانه به قضاوت از وضعیت فعلی بپردازیم اکنون چنین خلائی محسوس می باشد. از محافل روشنفکری داخل که شدیدا تحت فشار قرار دارند انتظار چندانی نیست و همانقدر که به فعالیت های ادبی و فرهنگی روی می آورند تا حدی راضی بود. البته پتانسیل و قابلیت روشنفکران ترکمنصحرا از آنچه که تابحال به نمایش گذاشته اند بمراتب بیشتر می باشد و آنان می توانند با پشتوانه قرار دادن درصد بالایی از تحصیل کرده ها و کارشناسان و تکنوکرات های ترکمن و با اتکا به دانش کامپیوتری امروزی تاثیرات بمراتب بیشتری را در ارتقای خواسته های ملی و فرهنگی ترکمنها داشته باشند. بنا به تجارب تاریخی حرکتی می تواند به ثمر برسد که از تمامی امکانات مادی و معنوی خود نهایت استفاده را نموده باشد. حرکتی که تنها به اتکای طیفی از روشنفکران و یا به عبارتی نخبگان سازماندهی شده باشد و از پشتوانه مردمی برخوردار نباشد محکوم به بن بست می باشد.
حزب و یا هر نوع اکسیون سیاسی چه در داخل و چه در خارج هرگز نمی تواند بدون داشتن پایه ها و بنیه های وسیع اجتماعی فلسفه وجودی خود را پیدا بنماید. زمانی در ایران و در دوره هایی که اندیشه چپ و مارکسیستی مقبولیت گسترده تری را در بین روشنفکران کسب نموده بود بحث هایی از قبیل احزاب طرازنوین تا حدی عمومیت داشت و طیف هایی از چپ های رادیکال به تشکیل احزابی بدون مراجعه به طبقه و یا پایگاه اجتماعی مربوطه آن اعتقاد داشتند. این طیف از چپ گرایان با برجسته کردن مسئله اختناق و سرکوب و نبودن هیچ گونه امکانی برای سازماندهی فعالیت های صنفی-سیاسی اصناف مختلف مایوسانه دنبال ساختن ارگان های رهبری بوده اند. با این شیوه استلال و روش در اندک زمانی صدها گروه و محفل بیگانه با خواستها و مصلحت های مردم ساخته می شدند و تنها وجه مشترکی را که ارائه می دادند همانا ادعای هر کدام از آنان در رهبری خلق ایران!! بوده است. شکل گیری چنین گرایشات روشنفکری جدا از مردم و متفرق در ادامه خود زمینه هایی شد برای تقابل و رقابت های بی حاصل و بی معنی .
مقایسه کردن وضعیت پراکنده محافل سیاسی ایرانی و از آن میان گروههای روشنفکری ترکمن با آن دوران شاید به لحاظ تشبیهی درست نباشد ولی آثار منفی گرایشاتی از آن قبیل را نیز هرگز نمی توان انکار نمود.
بنا به تجارب گران تاریخی در کارزار سیاسی است که هر صنف و لایه بندی اجتماعی با پیش کشیدن خواسته های خود دنبال متحد می گردند و مسلما از این بابت وضعیت برای مناطق عقب نگه داشته شده ملی همانند ترکمنصحرا بسیار واضح و روشن می باشد. آیا روشنفکران اصلاح طلب ترکمن در ایران توانسته اند با مشاهده چنین نیازهایی به سازماندهی صنفی این طیف ها بپردازند؟ آیا معلمان و فرهنگیان ترکمنصحرا اتحادیه صنفی خود را نمایندگی می کنند؟ آیا زنان و یا کسبه و...و...در انسجامی ارگانیک قرار گرفته اند؟ آیا طلبه ها و آخوندهای اهل تسنن با تشخیص اجحافات و تبعیض های حکومت شیعی حاکم که که آنان را در درجه دوم اهمیت قرار داده است در جهت رفع نابرابری مذهبی تلاشهایی نموده اند؟.روندی که دیر یا زود شروع خواهد گردید و محافل روشنفکری ترکمن فعالیتهای خود را با در نظر گرفتن این واقعیات سمت خواهند داد.
به نظر من خواسته های فعلی ملیت ترکمن در ایران را می توان در دو سطح مختلف ارزیابی نمود. یک بخش از این خواسته ها را می توان در چارچوب مصوبات قانونی حکومت اسلامی فعلی مطالبه نمود. تدریس زبان ترکمنی و داشتن مطبوعات بزبان ترکمنی و یا شاید هم داشتن برنامه های تلویزیونی بزبان ملیت ها مباینتی با قانون اساسی جمهوری اسلامی نداشته باشد بنا بر این اصل یکی از وظایف فعلی محافل روشنفکری و اصلاح طلب ترکمن جستجو و آزمایش یافتن راههای استفاده از این امکانات خواهد بود. اگر بخواهیم زبان ترکمنی حفظ گردد می بایستی در ای دایر کردن کلاسهای زبان ترکمنی اقدام نمود. حتی اگر چنین امکاناتی از طریق و وساطت روحانیون اهل سنت و یا بخش خصوصی و یا هر مرجع فرهنگی باشد. هم اکنون هنر مندان جوانی در برخی عروسی ها و جشن های خصوصی ترکمنها نمایشنامه ها و تئاتر هایی بزبان ترکمنی اجرا می نمایند که دقیقا در جهت زنده نمودن زبان و ادبیات ترکمنی می باشد. و یا انجمنی در آنجا با دعوت از معلم زبان ترکمنی از جمهوری ترکمنستان کلاس زبان ترکمنی دایر نموده است که ابتکاری است قابل ستایش.
خواسته های ملی دیگر مورد نظر من بیشتر صنفی و سیاسی است. صنف های مختلف ترکمنصحرا چون قالیبافان و کارگران و کامیونداران و کشاورزان و کارمندان و معلمان و...است که هرکدام با خواسته های ویژه خود متمایز می گردند. اگر این گونه مشاغل مشترک اجتماعی برای بهبودی و تامین خواسته های خود و رفع تبعیض های اجتماعی و اقتصادی و سیاسی به فعالیت در بیایند آنموقع ضرورتا ارگان و یا مرجعی را که مدافع خواستهای برحق آنان است طلب خواهند نمود. در چنین شرایطی است که اتحادیه های وسیعی برای ارتقای مطالبات یک ملت تشکیل می گردد و با ارگانهای مربوطه گلوبال ارتباط برقرار می نماید. به دلیل فشارها و تضییقات حکومت فعلی بنظر نمی آید امکان ارتقای خواسته های صنفی-سیاسی لایه های اجتماعی اشارت رفته در شرایط امروز چندان عملی باشد و قصد من نیز از اشارت بدان صرفا ایجاد جلب توجه به " آنچه باید باشد" می باشد.
بطور کلی و بنا به درس های تاریخی فرموله کردن حرکت های اجتماعی قبل از وقوع بسیار مشکل می باشد و از پیچیدگی هایی برخوردار می باشد ولی از طرفی می توان با اتکا به تجارب تاریخی مناطق دیگر بر حرکت ها تاثیر گذاشت و برای رسیدن به نقطه ایده آلی تلاش نمود.
اگر دو محیط متمایز داخل( ترکمنصحرا) و خارج از کشور را در نطر داشته باشیم در هر دو محیط روشنفکران ترکمن در تلاشی بسر می برند تا حتی الامکان با دیگر نیروهای سیاسی ایرانی در پی ریزی جامعه ای دموکراتیک و بدون تبعیض سهیم باشند که عجالتا مثبت می باشد. اما هرگز نباید از یاد برد که ما ترکمنان می بایستی با اتکا به موجودیت و هویت ملی خودمان در کنار دیگر هموطنان ایرانی به نقش آفرینی بپردازیم. بنا بر این یکی از بزرگترین و پر اهمیت ترین وظیفه تاریخی ما یافتن هویت ملی سرکوب شده و همچنین شرکت فعالانه... برای ساختن ایران دموکراتیک و با هویت چند فرهنگی می باشد. روش ها و شیوه های متخذه برای تمامی محافل روشنفکری ترکمن در این جهت نیز طبیعتا بر اساس نرم های دموکراتیک گلوبال قابل تفهیم خواهد بود.
راستش من نیز با خواندن گزارش گونه این مطلب اندکی سراسیمه شدم و برای یک لحظه با خودم گفتم که چرا ما و بسیاری دیگر از ترکمنان مثل آن هموطنمان به مسائل عینی و واقعی توجه نمی نمائیم و بالعکس غرق مسائل فکری دیگری هستیم و چاره درد را نه در پیگیری مسائل روزمره و بلکه در تلاشهای فکری و ایده آلی می جوئیم. ولی باز با خودم گفتم که علیرغم اینگونه واقعیات دردناک آیا تلاش برای یافتن زبانی مشترک از برای چاره یابی تناقضی با التماسات این دوستمان خواهد داشت؟. مگر غیر از این است که بقول معروف " از یک دست صدایی بر نمی خیزد!" و می بایستی متحدانه عمل نمود. بنا بر این صمن همدردی با آن برادر ترکمنم که مفصلا وضعیت اسفبار کنونی را تصویر نموده است چاره دردها را در سازمانیابی و اتحاد جسته و در این زمینه نکاتی رابقلم می آورم و به شیوه شاعر ملی و انساندوست ترکمن مختومقلی فراغی که هر گز ناگفته و نا نوشته از دنیا نرفته است چون:
مختومقلی سوزله هر نه بله نینگ---- اوزینگه کم لیک بیل آیدمان اوتنینگ
تراشلاب شاغلات قین دیله گله نینگ-- بیزده ن سونکی لارا یادیگار بولسون.
نکاتی را بقلم می آورم. ضمنا اگر در بیان این شعر گرانبها با نواقصی مواجه شده باشم قبلا از شما عذر می خواهم.
با در نظر گرفتن روحیات موجود و با بررسی نوشته ها و یا اظهارات فردی و جمعی طیف های روشنفکری ترکمن در اینجا و آنجا می توان نتیجه گرفت که اکثریت قاطع آنان همانند دیگر ملیت های ایرانی به سازماندهی و تشکل یابی مستقلانه رسیده و هر کدام نیز تلاش می نمایند تا عملکرد خود را منطبق با خواستهای واقعی ملیت ترکمن در ایران معرفی نمایند. اگر تلاشهای تک تک این محافل را علیرغم نارسایی ها و پراکنده گی های آن به فال نیک بگیریم و به همه تلاشگران ترکمن که مدعی خدمت به ملت خود می باشند خوشبین باشیم! آیا بصرف این خوش بینی می توان بر مثبت و ثمر دهی آن امیدوار بود؟ آیا اصولا و بطور کلی معیار و سنجشی قابل اعتماد وجود دارد که توسط آن درستی و یا نادرستی تلاشهای هرکدام از این گروهبندی های موجود را محک زد و مشخص نمود؟ مسلما گذر زمان و سپری شدن مسیر تاریخی تنها معیار قابل اطمینان برای ارزیابی فعالیت هاست و اما از طرفی دیگر نیز همیشه نمی توان همه چیز را به گذر زمان و به تاریخ واگذار نمود چرا که در بعضی مقاطع جریان و تلاطم حوادث آنچنان شدید و تند است که بعضا سرنوشت و آینده یک ملت را لحظه ها تعیین می نماید و بنا بر این حساسیت در این مورد لازم می باشد.
در شرایط فعلی وضعیت پراکنده و نامنسجم تلاشگران ترکمن مورد انتقاد بسیاری از دلسوزان قرار گرفته است ولی بندرت علت ها و ریشه ها و زمینه های این پراکندگی مورد نظر بوده است. برای علاج هر مشکل و مرتفع نمودن هر مسئله نیز اساسا به ریشه یابی و شناخت آن نیاز داریم و هم اینکه به فضایی باز و آزاد که در آن همه بتوانند بدون دغدغه خاطر اطهار نظر نموده و در بحث ها شرکت نمایند. منظور من از فضای دموکراتیک صرفا جنبه عینی و بیرونی آن نیست و پر واضح است که آن بخش از روشنفکران ترکمن که در کشورهای اروپایی زندگی می کنند مشکلی از این بابت ندارند و اگر نمی توانند در گشودن دیالوگ و تبادل نظر پیشرفتی داشته باشند به ضعف عمومی آنان در جمع پذیری و ارتباط گیری مربوط می گردد.
ترکمنها در ترکمنصحرا که با جمعیت یکی دو ملیونی خود یکی از ملیت های ایرانی محسوب می شوند برای دفاع از حقوق ملی خود نیازبه سازماندهی دارند. در دنیای مدرن کنونی احزاب و اتحادیه ها و دیگر تشکل های دموکراتیک و عدالت خواه این نقش را ایفا می نمایند که به سخنی بودن یا نبودن آن هم از سطح ارتقای جنبش های یک ملت حکایت می کند و هم اینکه عملا نپرداختن به این مسئله مشروعیت مبارزات یک جمع و یا ملیتی را زیر ابهام فرو می برد. ( منظور این نیست که سازمان و یا تشکل مورد نظر حتما در داخل باشد) اگر صادقانه به قضاوت از وضعیت فعلی بپردازیم اکنون چنین خلائی محسوس می باشد. از محافل روشنفکری داخل که شدیدا تحت فشار قرار دارند انتظار چندانی نیست و همانقدر که به فعالیت های ادبی و فرهنگی روی می آورند تا حدی راضی بود. البته پتانسیل و قابلیت روشنفکران ترکمنصحرا از آنچه که تابحال به نمایش گذاشته اند بمراتب بیشتر می باشد و آنان می توانند با پشتوانه قرار دادن درصد بالایی از تحصیل کرده ها و کارشناسان و تکنوکرات های ترکمن و با اتکا به دانش کامپیوتری امروزی تاثیرات بمراتب بیشتری را در ارتقای خواسته های ملی و فرهنگی ترکمنها داشته باشند. بنا به تجارب تاریخی حرکتی می تواند به ثمر برسد که از تمامی امکانات مادی و معنوی خود نهایت استفاده را نموده باشد. حرکتی که تنها به اتکای طیفی از روشنفکران و یا به عبارتی نخبگان سازماندهی شده باشد و از پشتوانه مردمی برخوردار نباشد محکوم به بن بست می باشد.
حزب و یا هر نوع اکسیون سیاسی چه در داخل و چه در خارج هرگز نمی تواند بدون داشتن پایه ها و بنیه های وسیع اجتماعی فلسفه وجودی خود را پیدا بنماید. زمانی در ایران و در دوره هایی که اندیشه چپ و مارکسیستی مقبولیت گسترده تری را در بین روشنفکران کسب نموده بود بحث هایی از قبیل احزاب طرازنوین تا حدی عمومیت داشت و طیف هایی از چپ های رادیکال به تشکیل احزابی بدون مراجعه به طبقه و یا پایگاه اجتماعی مربوطه آن اعتقاد داشتند. این طیف از چپ گرایان با برجسته کردن مسئله اختناق و سرکوب و نبودن هیچ گونه امکانی برای سازماندهی فعالیت های صنفی-سیاسی اصناف مختلف مایوسانه دنبال ساختن ارگان های رهبری بوده اند. با این شیوه استلال و روش در اندک زمانی صدها گروه و محفل بیگانه با خواستها و مصلحت های مردم ساخته می شدند و تنها وجه مشترکی را که ارائه می دادند همانا ادعای هر کدام از آنان در رهبری خلق ایران!! بوده است. شکل گیری چنین گرایشات روشنفکری جدا از مردم و متفرق در ادامه خود زمینه هایی شد برای تقابل و رقابت های بی حاصل و بی معنی .
مقایسه کردن وضعیت پراکنده محافل سیاسی ایرانی و از آن میان گروههای روشنفکری ترکمن با آن دوران شاید به لحاظ تشبیهی درست نباشد ولی آثار منفی گرایشاتی از آن قبیل را نیز هرگز نمی توان انکار نمود.
بنا به تجارب گران تاریخی در کارزار سیاسی است که هر صنف و لایه بندی اجتماعی با پیش کشیدن خواسته های خود دنبال متحد می گردند و مسلما از این بابت وضعیت برای مناطق عقب نگه داشته شده ملی همانند ترکمنصحرا بسیار واضح و روشن می باشد. آیا روشنفکران اصلاح طلب ترکمن در ایران توانسته اند با مشاهده چنین نیازهایی به سازماندهی صنفی این طیف ها بپردازند؟ آیا معلمان و فرهنگیان ترکمنصحرا اتحادیه صنفی خود را نمایندگی می کنند؟ آیا زنان و یا کسبه و...و...در انسجامی ارگانیک قرار گرفته اند؟ آیا طلبه ها و آخوندهای اهل تسنن با تشخیص اجحافات و تبعیض های حکومت شیعی حاکم که که آنان را در درجه دوم اهمیت قرار داده است در جهت رفع نابرابری مذهبی تلاشهایی نموده اند؟.روندی که دیر یا زود شروع خواهد گردید و محافل روشنفکری ترکمن فعالیتهای خود را با در نظر گرفتن این واقعیات سمت خواهند داد.
به نظر من خواسته های فعلی ملیت ترکمن در ایران را می توان در دو سطح مختلف ارزیابی نمود. یک بخش از این خواسته ها را می توان در چارچوب مصوبات قانونی حکومت اسلامی فعلی مطالبه نمود. تدریس زبان ترکمنی و داشتن مطبوعات بزبان ترکمنی و یا شاید هم داشتن برنامه های تلویزیونی بزبان ملیت ها مباینتی با قانون اساسی جمهوری اسلامی نداشته باشد بنا بر این اصل یکی از وظایف فعلی محافل روشنفکری و اصلاح طلب ترکمن جستجو و آزمایش یافتن راههای استفاده از این امکانات خواهد بود. اگر بخواهیم زبان ترکمنی حفظ گردد می بایستی در ای دایر کردن کلاسهای زبان ترکمنی اقدام نمود. حتی اگر چنین امکاناتی از طریق و وساطت روحانیون اهل سنت و یا بخش خصوصی و یا هر مرجع فرهنگی باشد. هم اکنون هنر مندان جوانی در برخی عروسی ها و جشن های خصوصی ترکمنها نمایشنامه ها و تئاتر هایی بزبان ترکمنی اجرا می نمایند که دقیقا در جهت زنده نمودن زبان و ادبیات ترکمنی می باشد. و یا انجمنی در آنجا با دعوت از معلم زبان ترکمنی از جمهوری ترکمنستان کلاس زبان ترکمنی دایر نموده است که ابتکاری است قابل ستایش.
خواسته های ملی دیگر مورد نظر من بیشتر صنفی و سیاسی است. صنف های مختلف ترکمنصحرا چون قالیبافان و کارگران و کامیونداران و کشاورزان و کارمندان و معلمان و...است که هرکدام با خواسته های ویژه خود متمایز می گردند. اگر این گونه مشاغل مشترک اجتماعی برای بهبودی و تامین خواسته های خود و رفع تبعیض های اجتماعی و اقتصادی و سیاسی به فعالیت در بیایند آنموقع ضرورتا ارگان و یا مرجعی را که مدافع خواستهای برحق آنان است طلب خواهند نمود. در چنین شرایطی است که اتحادیه های وسیعی برای ارتقای مطالبات یک ملت تشکیل می گردد و با ارگانهای مربوطه گلوبال ارتباط برقرار می نماید. به دلیل فشارها و تضییقات حکومت فعلی بنظر نمی آید امکان ارتقای خواسته های صنفی-سیاسی لایه های اجتماعی اشارت رفته در شرایط امروز چندان عملی باشد و قصد من نیز از اشارت بدان صرفا ایجاد جلب توجه به " آنچه باید باشد" می باشد.
بطور کلی و بنا به درس های تاریخی فرموله کردن حرکت های اجتماعی قبل از وقوع بسیار مشکل می باشد و از پیچیدگی هایی برخوردار می باشد ولی از طرفی می توان با اتکا به تجارب تاریخی مناطق دیگر بر حرکت ها تاثیر گذاشت و برای رسیدن به نقطه ایده آلی تلاش نمود.
اگر دو محیط متمایز داخل( ترکمنصحرا) و خارج از کشور را در نطر داشته باشیم در هر دو محیط روشنفکران ترکمن در تلاشی بسر می برند تا حتی الامکان با دیگر نیروهای سیاسی ایرانی در پی ریزی جامعه ای دموکراتیک و بدون تبعیض سهیم باشند که عجالتا مثبت می باشد. اما هرگز نباید از یاد برد که ما ترکمنان می بایستی با اتکا به موجودیت و هویت ملی خودمان در کنار دیگر هموطنان ایرانی به نقش آفرینی بپردازیم. بنا بر این یکی از بزرگترین و پر اهمیت ترین وظیفه تاریخی ما یافتن هویت ملی سرکوب شده و همچنین شرکت فعالانه... برای ساختن ایران دموکراتیک و با هویت چند فرهنگی می باشد. روش ها و شیوه های متخذه برای تمامی محافل روشنفکری ترکمن در این جهت نیز طبیعتا بر اساس نرم های دموکراتیک گلوبال قابل تفهیم خواهد بود.
مئراد قره جه
4 Comments:
مطلب بجایی بود. همانطور که هانا آرنت هم اشاره کرده، شکل گیری نهادهای مردمی اساسی ترین عامل در ایجاد جوامع آزاد است. گفته می شود بزرگترین بسیج مردمی در آمریکاست که حدود 80 میلیون نفر در سازمانها و گروههای مردمی سازماندهی شده عضویت فعال دارند. بهمین دلیل است که کشوری آزاد دارند و مردم قادرند از حقوقشان محافظت کنند. تفاوت سرنوشت انقلاب فرانسه و آمریکا در این بود که آمریکایی ها قبل از اینکه انقلاب شود دارای بسیج مردمی، تشکیلات و ساختار بودند. مثلا شهرهای کوجکشان، کلانتر و شهردار و شورای شهر و سندیکاهای مختلف و ... داشتند و خودشان بلد بودند خودشان را اداره کنند. بهمین دلیل راهی را که به خوبی می شناختند، به خوبی پیمودند. ولی در فرانسه از این خبرها نبود و انقلاب فرانسه به سرعت به انحراف کشیده شد و آزادیهای مردم از بین رفت.
به همین دلیل فکر می کنم سازماندهی همیشه از پایین به بالا انجام می شود. سازمانهای غیردولتی و سندیکاها اول فارغ از گرایشات سیاسی تشکیل می شوند و به فعالیت می پردازند. وقتی مردم یاد گرفتند از حقوقشان دفاع کنند، شناسایی مسائل بحرانی و واکنش نشان دادن نسبت به آنها آسانتر است. لذا استراتژی جنبش اجتماعی ترکمنها باید بر تسریع روند تشکیل سازمانهای غیردولتی و سندیکاها و ... باشد که از سوی مطبوعات نیز حمایت می شوند. به این ترتیب مخالفت دولت هم حدی خواهد داشت. مثلا ممکن است بتوانند یک یا ده مجوز مطبوعاتی را ابطال کنند یا صادر نکنند. ولی نمی توانند با خیل درخواست مجوز از سوی مردم تا ابد مخالفت کنند. این کار هزینه زیادی برایشان دارد. همانطور که تعطیلی زنجیره ای روزنامه های دوم خردادی هنوز هم نقل محافل جهانی است. این یعنی هزینه. حتی مجوز تاسیس آموزشگاههای زبان ترکمنی هم از این قاعده مستثنی نیستند.
از آنجاکه تاکید ویژه ای روی حرکتهای مردمی و سازمانهای غیردولتی دارم، با پذیرش هرگونه حمایت دولتی توسط مردم هم مخالف هستم و معتقدم مردم باید یاد بگیرند که برای احقاق حقوق خود باید هزینه کنند، وقت بگذارند، سرمایه گذاری کنند و مستقل از دولت فعالیت کنند . لذا با این فرض، باید دور کمکهای دولت و ... را برای همیشه چه در این دولت و نظام و چه در هر نظام دیگری خط کشید و طرح جدیدی را پایه ریزی کرد.
نکته دیگری که می خواستم بگویم این است که اول باید جهانی اندیشید و بعد محلی رفتار کرد. مثلا شما اول باید به اصول لیبرالیسم تاسی کنید و از منشور بین المللی حقوق بشر دفاع کنید. هرجا نقض حقوق بشر اتفاق می افتد باید به آن اعتراض کنید، حال هرجا و هرکس که می خواهد باشد. البته می توانید به مسائل نقض حقوق بشر در محل زندگیتان حساس باشید. ولی نمی توانید فقط به پیاده شدن اصول حقوق بشر در مورد خودتان بیاندیشید و نسبت به سرنوشت سایر اقوام و اقشار بی تفاوت باشید. چون اگر همه اقوام و اقشار زیر پرچم حقوق بشر با هم متحد شوند، همه به هدفشان خواهند رسید. ولی روشنفکران ترکمن اکثرا محلی فکر می کنند و در این گمان هستند که اگر مثلا سندیکای معلمان ترکمن تشکیل شود، حقوق معلمین ترکمن بهتر تامین خواهد شد. البته تشکیل چنین سندیکایی بعنوان رفتاری محلی قابل توجیه است ولی اگر این سندیکا شامل تمام معلمان باشد و به شکل عادلانه ای از حقوق همه دفاع کند آیا موفق تر نخواهد بود؟ البته من مخالف رفتار قوم محور نیستم ولی مخالف اندیشه قوم محور هستم و رفتار قوم محور را هم زمانی موجه می دانم که از اندیشه و فلسفه صحیح آزادیخواهانه برخوردار باشد که متاسفانه روشنفکران ترکمن این دو مسئله را با هم خلط می کنند.
ارسال یک نظر
<< Home