چهارشنبه، اردیبهشت ۱۱، ۱۳۸۷

”Hamas, İran için vekaleten askerlik yapıyor”
30.04.2008 - 09:31

ABD Dışişleri Bakanı Rice, Hamas gibi bir örgütle bir hükümetin anlaşmasının çok güç olduğunu söyledi WASHİNGTON - ABD Dışişleri Bakanı Condoleezza Rice, Filistinli Hamas örgütünün militanlarının, "atom bombasına sahip olmayı ve İsrail'i yok etmeyi amaçlayan İran için vekaleten askerlik yaptığını" ifade etti.
Condoleezza Rice, bir Amerikan Yahudi Derneği'nde yaptığı konuşmada, ABD'nin "şiddetten vazgeçmeyi, İsrail'in var olma hakkını tanımayı ve Filistinlilerin İsrail ile yaptığı anlaşmalara uymayı reddeden" Hamas'ı tek başına bırakma politikasından bahsetti. Rice, "En endişe verici şey, Hamas yetkililerinin, bölgenin istikrarını bozan, nükleer silah elde etmeye çalışan ve İsrail'i yok etme arzusunu ortaya koyan İran rejimi için vekaleten askerlik yapmalarıdır" dedi.
"Hamas gibi bir örgütle bir hükümetin anlaşmasının çok güç olduğunu" söyleyen Rice, bu konuda yürütülebilecek tek sorumluca siyasetin "Hamas'ı yalnız başına bırakmak ve bu örgütün tehditlerine karşı savunmaya geçmek" olduğunu ifade etti.
Dunya Gazetesi

یکشنبه، اردیبهشت ۰۸، ۱۳۸۷

بیانیه انجمن صنفی معلمان کردستان / حمایت از فرزاد کمانگر و اعلام تجمعات اعتراضی

به نام خداوند جان و خرد
معلمان آگاه و بزرگوار استان كردستان؛
دستانتان تواناتر از هميشه، قلب‌هايتان گرم از شور ياددادن و انديشه‌هايتان تابناك از آفتاب حقيقت
همراهي شما همكاران ارجمند با حركات اعتراضي معلمان سراسر كشور در اسفند 1385 و بهار 1386 نشان از اراده شما براي خلق حماسه‌اي ديگر از حق‌طلبي بود. درود بر شما همراهان كه زمزمه‌هاي «نمي‌توانيم» و «نمي‌گذارند» خللي در اراده استوارتان براي مطالبه حق ايجاد نكرد و با شكستن سكوت كاذب، فرياد اعتراض خويش را به گوش همگان رسانديد
ما طي سال‌ها با نجابت و قانون‌مداري با مقامات اداري و دولتي بسياري به گفتگو نشستيم و حقوق، جايگاه و شأن به يغما رفته خويش را طلب كرديم، اما مقامات مسئولي كه فكر مي‌كرديم «مسئول» فرهنگ و نگران آموزش و پرورش اين ملك هستند تنها «مقام» بودند و ديگر هيچ. در اين سال‌ها وعده‌هاي بسيار شنيديم و اميدهاي دو چندان بستيم، اما از جانب قدرت پاسخي جز انكار نگرفتيم. البته به تواني در خود كه از آن غافل بوديم و اتحاد و همبستگي فرهنگ‌سازي كه از اراده‌ي ما حاصل مي‌شد پي برديم. ما بهتر و بيشتر از پيش به حقانيت مطالباتمان و به نتيجه‌ي روشني كه از طلب آنها حاصل خواهد شد ايمان آورده‌ايم و جز اين نيز نخواهد شد چرا كه اراده خداوند بر تحقق حق و عدالت در جهان قرار گرفته است
فرهنگيان ارجمند؛
اينك و در آستانه‌ي روز معلم، ضمن گراميداشت ياد معلم شهيد «دكتر خانعلي» كه جانش را بر سر آرمان معلميش نهاد و با اميد اين كه ديگر هيچگاه هزينه مبارزات صنفي چنان بالا نرود كه براي تحقق آرمانهايمان به نهادن جان بر سر دست نياز باشد، به اختصار نكات چندي را يادآور مي‌شويم
مسئولان هم‌چون روال ساليان اخير، نمايش تلخ و كسالت‌آور «پرداخت مطالبات ميلياردي فرهنگيان» را به راه انداخته‌اند. ظاهراً سياست «از اين ستون تا آن ستون فرج است» به سياست حاكم در حوزه‌ي آموزش و پرورش بدل شده است و توهم اين كه «دروغ تا بزرگتر، باور آن آسانتر»، موجب شده است هر سال با نزديك شدن به هفته معلم، بازار وعده وعيدهاي ميلياردي گرم شود. چنين سياستي نه تنها به بلندتر شدن ديوار بي‌اعتمادي ميان معلمان و مسئولان دامن مي‌زند، بلكه با توجه به تكراري بودن آن، اعتبار خويش را نزد ساير اقشار مردم نيز از دست داده است. مردم نيز اينك همچون معلمان مي‌پرسند اگر اين وعده‌ها حقيقت دارد چرا اين چاه «ويل» هيچگاه پر نمي‌شود؟ صرف‌نظر از اين كه مطالبات جامعه معلمي كشور به مطالبات مادي و ريالي ختم نمي‌شود و تشكلهاي صنفي بارها و بارها در بيانيه‌ها و تجمعات خويش اهم خواسته‌هاي صنفي خود را بيان داشته‌اند، ضرورت دارد همكاران ارجمند به آگاه سازي ساير اقشار در خصوص مطالبات جامعه فرهنگيان همت گماشته و مانع از تفرقي گردند كه ديگراني آروزيش را دارند.ما معلمان استان كردستان نيز همچون ساير معلمان كشور معتقديم كه در كشوري با امكانات بسيار و سرمايه‌هاي ملي هنگفت، نگاه به آموزش و پرورش همچون اولويت اول، اختصاص بودجه‌اي متناسب را مي‌طلبد كه در واقع سرمايه‌گذاري بلند مدت ملي و اجتماعي است و نتايج مثبت آن در توسعه پايدار اين مرز و بوم خود را مي‌نماياند. اين‌كه حقوق و مزاياي ما تناسبي با خدمت و رسالت ما در جامعه ندارد حقيقتي آشكار است كه محصول آن پرداختن معلمان به مشاغل غيرتخصصي و عدم اهتمام آنان به امر آموزش و در نتيجه بازتوليد دور باطل توسعه‌نيافتگي در كشور است. لذا اگر اولين و رساترين صداي اعتراضي فرهنگيان مربوط به مشكلات اقتصادي و تنگناهاي معيشتي آنان است، ناشي از اين واقعيت است كه قدم اول براي حفظ و ارتقاي شأن معلم در جامعه، پرداختن فارغ از دغدغه و نگراني معيشتي و اقتصادي معلمان به امر آموزش و تدريس است. در كشوري كه ميانگين بازده مفيد كاركنان دولت در روز براساس آمار رسمي تنها 54 دقيقه است، معلمان با حداقل با 4 روز كار در هفته، دست‌كم روزانه 200 دقيقه تدريس كرده و بازده مفيد دارند كه با ميزان فعاليت ساير كاركنان قابل قياس نيست. طنز تلخ اين كه در چنين شرايطي حقوق معلمان را متناسب با ميزان كار آنان اعلام مي‌كنند كه علتي نمي‌تواند داشته باشد جز تجاهل‌العارف
کردستان- اردیبهشت 1387

شنبه، اردیبهشت ۰۷، ۱۳۸۷

دعوت به گفتگو و بحث آزاد
درباره ی رویدادهای مهم منطقه وایران، و تأثیرات آنها بر ترکمنصحرا
زمان: یکشنبه 27 آپریل 2008 (12 /2 / 1387)، ساعت: 18 (اروپای مرکزی) ، 20:30 (تهران) و 22 ( آشغابات) ،
مکان: اُتاق پالتاکی " تورکمنصحرامــیز"
Paltalk > Rooms > Europa > Other > Turkmensahramyz.
------------------------------------
erkin dialog we diskusia
Chagyrýarys

Tema: sebitde hem Eýranda bolup geçen ähemiýetli wakalar, we
olaryng Turkmensahramyza ýetirýän täsirleri hakynda ;
Guni: 1 shenbe (bazar guni ) 27- nji Ap. 2008 ( 12 /2 / 1387 şemsi ) ;
sagady: 18:00 (merkezi Awropa), 20:30 (Tehran), 22:00 (Ashgabat) de bashlanýar;
ýeri : Paltalk > Rooms > Europa > Other > Turkmensahramyz.

Adminler topary
Tms_da@yahoo.com

پنجشنبه، اردیبهشت ۰۵، ۱۳۸۷

به نقل از سایت فارسی بی بی سی
'ترکمنستان صدور گاز به ایران را از سر می گیرد'
از سرگیری صدور گاز ترکمنستان برای جبران بخشی از کمبود داخلی ایران ضروری است
دولت ترکمنستان برای از سرگیری صدور گاز طبیعی به ایران ابراز آمادگی کرده است
روز چهارشنبه، 23 آوریل (4 اردیبهشت) محمد رضا فرقانی، سفیر جمهوری اسلامی در عشق آباد، پس ازملاقات با رشید مرداوف، وزیر خارجه ترکمنستان، از امکان آغاز مجدد ارسال گاز صادراتی آن کشور به ایران در آینده نزدیک خبر داد
ترکمنستان روز 29 دسامبر (8 دی) سال گذشته صدور گاز طبیعی به ایران را متوقف کرد و در نتیجه، جمعی از مصرف کنندگان در ایران با قطع یا کمبود گاز مواجه شدند
در آن زمان، دولت ترکمنستان علت اتخاذ این تصمیم را لزوم انجام برخی تعمیرات در خط لوله انتقال گاز به ایران عنوان کرد و سپس جمهوری اسلامی را به عدم پرداخت به موقع بدهی های خود به آن کشور متهم ساخت
در مقابل، مقامات جمهوری اسلامی انگیزه این اقدام ترکمنستان را تلاش برای افزایش بهای گاز صادراتی توصیف کردند و گفتند که تا زمانی که صدور گاز از سر گرفته نشود، آماده مذاکره در این باره نیستند
تا قبل از قطع تصمیم دولت ترکمنستان به قطع صادرات گاز به ایران، گاز دریافتی از آن کشور حدود 5 درصد از نیاز ایران را تامین می کرد
قطع گاز ترکمنستان با سرمای شدید هوا در ایران همزمان بود که به خصوص مصرف کنندگان در مناطق شمال ایران را با دشواری های جدی مواجه ساخت و باعث قطع گاز صادراتی ایران به ترکیه نیز شد
'افزایش بهای معقول'
پیش از اظهارات اخیر سفیر ایران در ترکمنستان، خبرگزاری فارس به نقل از علی کردان، قائم مقام وزیر نفت، گزارش کرد که جمهوری اسلامی آماده قبول "افزایشی معقول" در بهای گاز صادراتی ترکمنستان است
قطع صادرات گاز ترکمنستان مصرف کنندگان ایرانی را با دشواری جدی مواجه کردآقای کردان با تایید ادامه مذاکرات با مقامات ترکمنستان گفت که آن کشور برای گاز صادراتی خود به روسیه نیز بهای جدیدی دریافت می کند
ترکمنستان دارای منابع غنی گاز است و روسیه خریدار اصلی گاز صادراتی آن کشور بوده است
در سال های اخیر، دولت ترکمنستان در صدد توسعه تولید گاز از طریق جلب سرمایه گذاری شرکت های غربی برآمده است
اوایل هفته جاری، تلویزیون ترکمنستان خبر داد که یکی از معاونان وزارت خارجه آمریکا در ملاقات با مقامات ارشد ترکمن در مورد فعال کردن روابط دوکشور و سرمایه گذاری شرکت های آمریکایی در بخش نفت و گاز ترکمنستان مذاکره کرده است
برخی سیاست های داخلی دولت ترکمنستان، از جمله در زمینه رعایت حقوق بشر و آزادی های سیاسی، مورد انتقاد دولت آمریکا بوده و این اختلاف نظر موانعی را در راه گسترش روابط اقتصادی دو کشور ایجاد کرده است
خبر احتمال از سرگیری صدور گاز ترکمنستان به ایران در حالی انتشار می یابد که شرکت ملی گاز ایران اخیرا در مورد کمبود گاز در زمستان آینده هشدار داده بود

چهارشنبه، اردیبهشت ۰۴، ۱۳۸۷

بهروز وثوقی
توضیح بهروز وثوقی پیرامون "جنبش آذربایجان برای یکپارچگی و دموکراسی ایران
"چندی پیش آقای زینالی از آلمان، چندین بار در پیام گیر تلفنی من پیغام گذاشته بود که می خواهد در مورد مسالهء مهمی پیرامون مسائل فرهنگی آذربایجان با من صحبت کند. من با آنکه مشغلهء زیادی داشتم و عازم یک سفر طولانی بودم، به ایشان تلفن کردم و ماجرا را جویا شدم. ایشان توضیح دادند که گروهی از هموطنان آذربایجانی در صدد ایجاد تشکیلاتی به نام "جنبش آذربایجان برای یکپارچگی و دموکراسی ایران" هستند و نظر مرا جویا شدند و خواستند که به این جنبش بپیوندم و در صورت توافق عضو موثری در این تشکیلات باشم. من هرچند در آن مکالمه تاکید کردم که اصولا در تشکل‌های سیاسی فعالیت نمی‌کنم و در مورد آذربایجان هم افتخار می کنم که خود را یک "ترک آذربایجانی ایرانی" بنامم، با این همه از ایشان خواهش کردم که اساسنامهء "جنبش" را برای من ارسال فرمایند تا من پس از مطالعهء آن، نقظه نظرات خودم را به آگاهی ایشان برسانم.متاسفانه این عمل هرگز انجام نگرفت و چندی بعد ناگهان با کمال تعجب نام و تصویرم را در اعلام موجودیت سایت "جنبش ..." تحت عنوان "امضاء کننده گان زیر به عنوان شورای موقت جنبش آذربایجان" مشاهده کردم.من با آنکه همواره هواخواه دموکراسی و یکپارچگی ایران بوده و هستم، اما هرگز نام و امضایم را در پای هیچ اعلامیه یا اساسنامهء سیاسی نگذاشته‌ام. در این تشکیلات هم هیچ گونه فعالیتی ندارم و عضو شورای موقت آن نیستم.اینجا از فرصت استفاده کرده و به آگاهی هم وطنان عزیز می رسانم که به عنوان شهروندی از شهروندان ایران زمین، همواره خواستار آزادی و بهروزی ملت بزرگ ایران بوده و هستم و در مورد مسایل قومی و ملی هم بر این باورم که ایران عزیز مانند یک قالی زیبای ایرانی است که با فرهنگ‌ها و زبان‌های گوناگون و رنگارنگ بافته شده است.آرزوی قلبی من است که هموطنان عزیز من با هر فرهنگ و زبان و آئینی و سلیقه‌ای بر مبنای مفاد منشور حقوق بشر، بتوانند فرهنگ ملی و قومی خودشان را شکوفا بنمایند.به امید بهروزی و شکوفایی ملت ایران...بهروز وثوقی
از سایت: ایران امروز

دوشنبه، اردیبهشت ۰۲، ۱۳۸۷

Hamas 'ready to accept' Israel as peaceful neighbour

'Former US President Jimmy Carter has been in the Middle East for a week, trying to make progress in quest for peace';

Hamas is ready to take the unprecedented step of accepting the right of Israel to exist as a “neighbour, next door, in peace,” Jimmy Carter, the former US president, said today.
"They said they would accept a Palestinian state on the 1967 borders if approved by Palestinians ... even though Hamas might disagree with some terms of the agreement," Mr Carter said during a speech in Jerusalem.
His speech capped a nine-day tour of the region, intended to break the silence between Hamas and the Western world. Hamas took control of Gaza in June 2007 after routing Fatah forces loyal to Palestinian Chairman Mahmoud Abbas. Israel considers Hamas to be a terrorist group and has largely shunned Carter because of his meetings with Hamas' leader-in-exile, Khaled Mashaal, and other Hamas figures in Syria last week.
Mr Carter said Hamas had promised to let Gilad Shalit, the kidnapped Israeli soldier, send a letter to his parents, and said the militants had “made clear to us that they would accept an interim ceasefire in the Gaza Strip.”
Carter defies Israel to meet Hamas chief
Outrage over journalist killed in Gaza
However Hamas rejected a long-term ceasefire deal with Israel, Mr Carter said. Senior Hamas officials said that they would issue their own statement later today.
Israeli air strikes pounded the Gaza Strip over the weekend, in retaliation to a slew of Hamas attacks on border crossings between Gaza and Israel.
There have been five attacks on checkpoints, which control the flow of humanitarian aid to Gaza, over the past ten days. Israel said that Hamas was attempting to sabotage aid to the Gaza Strip in a ploy to garner international sympathy, while Hamas said it was drawing attention to the plight of Palestinians living under the embargo.
Six Palestinian militants were killed and 13 Israeli soldiers wounded over the weekend, in the most recent round of violence.
The former US president also criticised Israel and the US for refusing to meet with Hamas.
Israeli officials called Mr Carter’s meetings with Hamas a “disgrace.”
The only Israeli cabinet member to meet with the former US president was Eli Yishai, the Minister of Trade and Industry.
Representatives in Mr Yishai’s office said that he would meet with Mr Carter again in the coming days.
“I would not call the Hamas comment today a serious step. I believe Hamas is toying with Mr Carter… they will never accept a peace deal,” one Israeli official said.
But Mr Carter said that Hamas would accept a peace deal reached in the current talks between Ehud Olmert, the Israeli Prime Minister, and Mahmoud Abbas, the Palestinian President – as long as the deal was brought before the entire Palestinian population in a referendum vote.
“Hamas will not undermine Abbas's efforts to negotiate an agreement and Hamas will accept an agreement if the Palestinians support it in a free vote," Mr Carter said.
Recent polls indicate a steady decrease in support among Palestinians for the US-brokered peace talks.
Only 21 percent of Palestinians support the talks, according to a joint poll conducted by the Hebrew University's Truman Centre in Jerusalem and the Palestinian Centre for Policy and Survey Research in Ramallah this month.
Mr Olmert and Mr Abbas officially launched peace talks at a summit in Annapolis, Maryland, late last year after seven years of violent deadlock. Both leaders have said they hope to complete an agreement by the end of 2008, but talks have achieved little so far.
به نقل از تایمز 08/04/21

یکشنبه، اردیبهشت ۰۱، ۱۳۸۷

Türkiye’nin 3 trilyon dolarlık madeni var

TÜYAP’ın Yurt Madenciliğini Geliştirme Vakfı (YMGV) ile birlikte düzenlediği Maden Türkiye 2008 Fuarı’nda sektör hakkında bilgi veren YMGV Başkanı Güven Önal, bor, krom, trona, manyezit, altın, gümüş, nadir toprak metalleri, mermer, yapı taşları ldspat ve endüstriyel minareller yönünden potansiyel zenginliğe sahip Türkiye’de yaklaşık 3 trilyon dolarlık maden varlığı bulunduğunu söyledi.35 MİLYAR DOLAR KATKI: Yapılan araştırmalarda bu varlığın 2 trilyon doları bulduğunu ancak son veriler göz önüne alındığı zaman 3 trilyon dolara yaklaştığı bilgisini veren Güven Önal, şu değerlendirmeyi yaptı: "Madenciliğin Milli ekonomiye katkısı 35 milyar doları buluyor. Uygun politikalar izlendiği taktirde 10 yıl içerisinde bu katkıyı 350 milyar dolara çıkarmak mümkün. Bugün toplam rezervlerimiz 3 trilyon dolara yaklaşıyor. Sektörde faaliyet gösteren firma sayısı ise 3 bini buluyor." Türkiye’de çok önemli maden kaynakları bulunduğuna dikkat çeken Güven Önal "Doğru politikalarla hareket edilmeli, ancak sektörün önünü açacak projeler geliştirilmiyor" dedi.İstikbal derinlerde biz de ineceğizENERJİ ve Tabii Kaynaklar Bakanı Hilmi Güler, "Maden Türkiye 2008" fuarına katılan yerli ve yabancı firmalara dikkat çekerek, şöyle konuştu: "Bugün 32 ülkeden 300’ün üzerinde firma fuara katılıyor. Madensiz hayat düşünülemez. Madencilik son dönemlerde atak halinde. Daha derinlere inerek gelişmeye devam edecektir. İstikbal artık derinlerdedir. Biz de derinlere ineceğiz."
economi- Hurryet gazatasi 08/04/20


در دفاع از کار فرهنگی
هژیر پلاسچی
• حزب توده منظره‌یی است با زشتی‌ها و زیبایی‌های توأمان. این مطلب ولی در نقد یا دفاع از حزب توده نوشته نشده است بلکه سعی دارد با نگاهی به وضعیت امروز بخشی از عملکرد حزب توده را تشریح کند و نیز درست به نقد همان بخش از عملکرد حزب توده بنشیند
خبار روز: www.akhbar-rooz.com آدينه ٣۰ فروردين ۱٣٨۷ - ۱٨ آوريل ۲۰۰٨
راست‌های ایرانی سال‌هاست این تلقی مسلط را گسترش می‌دهند که سرتاسر تاریخ ایران از سال 1320 تاکنون، متاثر از حزب توده‌ بوده است و از قضا حق با آنهاست. مشکل درست از آنجایی آغاز می‌شود که این روایت راست‌کیش از تاریخ، همه‌ی مصائب دیروز و امروز را با نگاهی «دائی جان ناپلئونی» و پارانویایی هیستریک متوجه تاثیری می‌کند که این حزب از خود بر جای گذاشته است. برای اردوگاه راست ایرانی، انتقاد از حزب توده به مثابه‌ی فرار به جلو در خدمت لاپوشانی انفعال، دریوزگی، بزدلی و فرصت‌طلبی‌های راست ایرانی در بزنگاه‌های تاریخی است.حزب توده اما منظره‌یی است با زشتی‌ها و زیبایی‌های توأمان. این مطلب ولی در نقد یا دفاع از حزب توده نوشته نشده است بلکه سعی دارد با نگاهی به وضعیت امروز بخشی از عملکرد حزب توده را تشریح کند و نیز درست به نقد همان بخش از عملکرد حزب توده بنشیند.جز باد هیچ به کف اندر نبودحزب توده‌ی ایران پس از شکست تاریخی 28 مرداد 1332 دیگر هیچگاه نتوانست به دوران اوج قدرتش در دهه‌ی بیست بازگردد. دوران طلایی و فرخنده‌یی که حزب توده گسترده‌ترین و مترقی‌ترین حزب موجود در ایران بود. با این همه حزب توده در روز کودتای 28 مرداد نیروهایش را در خانه نگاه داشت نه به این دلیل که توافقی پنهانی میان انگلستان و آمریکا و شوروی در میان بود، نه به این دلیل که قصد داشت به دولت مصدق خیانت کند، و نه به دلایل افسانه‌یی دیگری که روایت راست‌کیش تاریخ سال‌هاست آن را تکرار می‌کند تا بزدلی خود را در روز کودتا بپوشاند. دلیل بی‌عملی حزب در روز کودتا این بود که حزب توده از اساس حزبی نبود که برای انقلاب آمده باشد. حزب توده در زمانه‌یی متولد شد که انقلابی‌گری چپ در چنبره‌ی فترت گرفتار آمده بود. آخرین رهبران انقلابی یا چون کارل لیب‌کِنِشت و رزا لوکزامبورگ بر سنگفرش‌های آلمانی با جمجمه‌یی از هم پاشیده جان سپرده بودند، یا چون آنتونیو گرامشی گرفتار زندان فاشیستی شده بودند و یا در تصفیه‌های استالینی از دم تیغ گذشته بودند. عصر سلطه‌ی استالینی بر چپ جهانی آغاز شده بود و این استالین بود که می‌گفت: «انترناسیونالیست کسی است که حاضر است بی چون و چرا و بدون تزلزل و بدون قید و شرط از اتحاد جماهیر شوروی دفاع کند. زیرا هر کس که خیال می‌کند از انقلابی جهانی بدون اتحاد جماهیر شوروی یا به رغم آن دفاع می‌کند، علیه انقلاب اقدام می‌کند و ناگزیر به اردوی دشمنان انقلاب درمی‌غلتد.» اتحاد جماهیر شوروی سرمست از فتوحات جنگ جهانی دوم و اشغال نیمه‌ی شرقی اروپا که با دولت‌های دست‌نشانده و کمونیست‌های سر به راه آذین شده بود و نیز در هراس از بمب‌های اتمی آمریکا که به عنوان قدرت هژمونیک جهان سرمایه از دل خاکسترهای جنگ جهانی دوم به کار سر کشیدن بود، مایل بود فتیله‌ی انقلاب را پایین بکشد تا مبادا جایی مجبور شود با قدرت اتمی شاخ به شاخ شود. چنین بود که آن بخشی از انقلابیون جهان چون فرقه‌ی دموکرات آذربایجان و کمونیست‌های یونان که هنوز در سر سودای انقلاب سرخ داشتند و چشم امید به یاری‌های شوروی به عنوان اولین پایگاه جهانی پرولتاریای انقلابی بسته بودند، قربانی شرایطی شدند که بقای دولت حزبی تزارهای سرخ کرملین به حفظ آن گره خورده بود.چنین بود که از آن پس احزاب کمونیست جهان، و نیز حزب توده‌ی ایران، در بهترین حالت تلاش می‌کردند به عنوان نمایندگان چپ در جامعه، چند کرسی پارلمانی به دست بیاورند، دولت‌های راست را با افشاگری و انتقادهای خود تحت فشار بگذارند، در جهت گسترش تامین اجتماعی و احقاق حقوق فرودستان تلاش کنند و در آرمانی‌ترین شکل وارد دولت‌های ائتلافی چپگرا شوند. و البته در کنار همه‌ی اینها «بدون تزلزل و بدون قید و شرط» از منافع اتحاد جماهیر شوروی دفاع کنند تا برادری انترناسیونالیستی خود را به اثبات برسانند.دولت‌های غربی و غربگرا نیز از این همه بی اطلاع نبودند چنین بود که دست به سرکوب خونین چپ نزدند چرا که دیگر چپ، خطری انقلابی نبود. افسانه‌ی هراس دربار ایران از حزب توده آنگاه آشکار می‌شود که در بهترین موقعیت سرکوب، در حالی که ترور شاه در 15 بهمن 1327 و بعد تصویب انحلال حزب توده در مجلس بهترین موقعیت را برای برچیدن یکباره‌ی تشکیلات حزب به حاکمان می‌داد. در حالی که تقریبن تمامی رهبران شناخته شده‌ی حزبی در پی ماجرای ترور شاه بازداشت شده بودند و می‌شد با یک چرخش قلم آنها را به بهانه‌ی توطئه علیه جان شخص اول مملکت به جوخه‌ی آتش سپرد، سرکوب در نقطه‌یی متوقف شد و تشکیلات حزب در تمام آن سال‌ها تا کودتای 28 مرداد به شکل نیمه علنی ـ نیمه مخفی به حیات خود ادامه داد. جهان اما چنین نماند. انقلاب زردهای سرخ در چین نشان داد که هنوز انقلابی‌گری چپ می‌تواند از جایی سربر کشد. و البته کشف سازمان نظامی حزب نیز هراس به جان دربار انداخت تا سرکوب همه جانبه و اعدام اعضای حزب را آغاز کند. همان‌طور که نظامیان جهان، پشتیبانی شدند تا زیر نظر جلادهای شناخته شده‌یی چون گریدی و کیسینجر، هر گاه حزبی چپگرا بخواهد از خط قرمز عبور کند و دمی به خمره‌ی انقلابی‌گری بزند، جوی خون راه بیندازند. احزاب کمونیست جهان، و نیز حزب توده‌ی ایران، هرگاه با سرکوبی چنین روبه‌رو ایستادند بلافاصله به احزابی تبدیل شدند در تبعید اروپای شرقی تا با آب مقدس رفرمیسمی که در اولین پایگاه پرولتاریای انقلابی تولید می‌شد، غسل تعمید داده شوند. آنان اگر پیش از این در بین‌الملل‌های کمونیستی می‌آموختند «چگونه انقلاب کنند»، اینک باید درس جدیدی می‌گرفتند. و طنز تاریخ بود شاید که این درس درست در کشوری به آنها داده می‌شد که برای اولین بار انقلابی‌گری چپ در خاک آن از روی صفحه‌ی کاغذ به متن جامعه کشیده شد. در کشوری که قرار بود «کشور شوراها» باشد به کمونیست‌های جهان می‌آموختند «چگونه انقلاب نکنیم.»آن‌که هنوز زنده است نگوید: «هرگز»شبح انقلاب اما به خواست کرملین نشسته‌گان از چراغ جادو بیرون نیامده بود تا به خواست و اراده‌ی آنان اسیر شود. در گوشه‌های جهان نسلی در کار سربر کشیدن بود که رویای انقلاب سرخ را در سر می‌پروراند. چنین بود که صدای گلوله‌ها و فریادهای جوانان شورشی، خواب خوش جهانی را که می‌رفت عرصه‌ی معامله‌ی پنهان و آشکار انقلابیون دیروز با جلادان هنوز شود بر هم زد. آنها آمده بودند تا نشان دهند «آنچه ثابت و پابرجاست، ثابت و پابرجا نیست.»این شورش درست همان‌طور که باید می‌بود با گذر از شوروی آغاز شد. و گذر از شوروی به گذر از احزاب کمونیست، و نیز حزب توده‌ی ایران رسید. جوانان شورشی دیگر از روی سرمشق «مسائل سوسیالیسم» و بولتن‌های حزبی نمی‌نوشتند. آنان می‌خواستند با مغز خودشان فکر کنند و با پاهای خودشان راه بروند. در این گوشه‌ی جهان، شورش جوانان در غالب حضور و ظهور جنبش فدایی وارد عرصه‌ی نمادین شد. درست به همین دلیل بود که تئوریسین‌های نسل اول جنبش فدایی، بیژن جزنی، امیرپرویز پویان و مسعود احمدزاده فقط همان را نوشتند که درست می‌دانستند و نخواستند که با اتکا به آیه‌آوری‌های مهوع از لابه‌لای جملات مارکس و انگلس و لنین و استالین و تازگی‌ها مائو، درستی نظراتشان را ثابت کنند. آنها اما زنده نماندند تا آنچه را آغاز کرده بودند به انجام برسانند. امیرپرویز پویان در 3 خرداد 1350 در نبرد مسلحانه‌ی خیابان نیروی هوایی جان باخت، مسعود احمدزاده در 11 اسفند 1350 تیرباران شد و بیژن جزنی در زندان ماند و نوشت تا در فروردین 1354 دزدانه در تپه‌های اوین به قتل برسد. و فاجعه درست از همین جا بود که آغاز شد. اینک با دلی چرکین و احترامی تمام قد به مرگ فدایی حمید اشرف و حمید مومنی باید نوشت: همان‌گونه که حمید اشرف در عرصه‌ی عمل سیاسی جنبش فدایی را در چهارچوب‌های سانترالیسم «سازمان» که شد نام رسمی جنبش، دچار اختگی کرد، حمید مومنی نیز با نوشتن کتاب‌ها و جزوه‌هایی پر از آیه‌های زمینی پویایی نظریه‌ی فدایی را از آن گرفت.زمان به ریشخند ایستاده استانقلاب 57 که از راه رسید درهای زندان‌ها باز شد و تبعیدیان به وطن بازگشتند. آنهایی که هنوز در خانه‌های مخفی بودند به خیابان آمدند و دفاتر رسمی با تابلوهای بزرگ و ارگان‌های علنی برپا شد. هرکس توشه‌یی را که در سال‌های مبارزه با رژیم پهلوی اندوخته بود به داو گذاشت و جامعه‌ی سیاسی شده در رفتار خود این اندوخته‌ها را به قضاوت نشست. «سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران» آنگاه که ساواک میکده را به دفتر خود بدل کرد اندوخته‌یی حماسی داشت تا او را در زمانی اندک به وسیع‌ترین تشکل چپ ایران بدل کند. اندوخته‌یی سرشار از بوی خون و آتش و باروت، با پوسترهای تمام قد یاران از دست رفته‌یی که زندگی و مرگشان تن به افسانه می‌زد. و این البته کمترین مهربانی تاریخی بود که می‌شد از مردم رها شده انتظار داشت. توده‌یی‌ها نیز بی سر و صدا و آرام از تبعید بازگشتند و دفترشان را در خیابان 16 آذر، نزدیک دانشگاه تهران که زمانی در آن قدرت اول بودند و اینک نماد بدی، برپا کردند. تنها اندوخته‌ی حماسی آنها «شهدایی» بودند که چپ و راست اعتقاد داشتند حزب به آنها خیانت کرده است، افسرانی که با پایمردی بیست و پنج سال را در زندان ماندند که آن هم یا به دستور حزب برای نوشتن تنفرنامه اعتنایی نکرده بودند و یا آنقدر دیر گردن به دستور نهاده بودند که رژیم پهلوی فهمیده بود بخشی از این «تنفرها» ساختگی و دستوری است و نیز تنی چند از کسانی که در کوشش‌های نافرجام دهه‌ی سی و چهل برای سازمان دادن محفل‌های توده‌یی درگیر شده و تا پیروزی انقلاب در زندان مانده بودند. این کمبود تا زمانی که حزب به حضور علنی خود در ایران ادامه داد برای او آزاردهنده بود و از همین رو دست به انتشار کتاب «شهدای توده‌یی» زد و حتا گاه به گاه سعی کرد کسانی از دیگران را مصادره کند.راست این است که بیست و پنج سال گذشته تنها سال‌های شورش جوانان چپگرا بر علیه حزب توده نبود. در بیست و پنج سال گذشته نه تنها حکومت پهلوی لحظه‌یی از تبلیغ بر علیه حزب توده کوتاهی نکرده بود که حتا راست‌های ایرانی نیز در صور ضدتوده‌یی می‌دمیدند. راست‌های ایرانی که درست در روز کودتا دولتی ملی را قربانی بزدلی‌های حقیر خود از قدرت‌گیری همین توده‌یی‌ها کرده و از به میدان خواندن مردم برای مقاومت در برابر کودتا سرباز زده بودند، در تمام بیست و پنج سال گذشته و هنوز هم سعی می‌کردند گناه آنچه را که باید انجام می‌دادند اما نکرده بودند به گردن حزبی بیندازند که همان زمان هم نیمه مخفی ـ نیمه علنی بود. توده‌یی‌ها اما اندوخته‌یی هم داشتند که دیگر تشکل‌های چپ از آن بی‌بهره بودند. اگر اعضای اثرگذار و تصمیم‌گیرنده‌ی سازمان‌ها و احزاب دیگر یا زندانیان سیاسی آزاد شده بودند، یا چریک‌های مخفی و یا دانشجویان از خارج آمده‌یی که در اروپا و آمریکا دائم مشغول تظاهرات و میتینگ و سمینار و تحصن بودند، بخش بزرگی از تبعیدیان بازگشته‌ی توده‌یی که در حزب اثرگذار شدند دانشجویان و افسران تبعیدی سابقی بودند که به سال‌های تبعید در موسسه‌های شرق‌شناسی و دانشگاه‌های شرق اروپا تبدیل به دکترها و پروفسورها شده بودند. آنها آمدند با انبانی از ترجمه‌های نوظهور از اولیانفسکی و ایوانف و «اُسکی‌ها» و «اُف‌های» دیگر. با انبوهی از نویسندگان چیره‌دستی که بدون هیچ فاصله‌یی از «اُسکی‌ها» و «اُف‌ها» تحلیل‌های آنها را به زبان خودشان تکرار می‌کردند. این اندوخته‌یی بود که دیگر تشکل‌های چپ آن را نداشتند و درست در برابر همین اندوخته بود که باختند. چنین بود که چپ‌ها آنچه را که می‌خواستند وانهادند و درگیر صحنه‌یی شدند که نویسندگان و تئوریسین‌های چیره دست توده‌یی آن را پرداخته بودند. «سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران» که به عنوان میراث‌دار جنبش فدایی، بزرگترین سازمان مارکسیستی جوانان شورشی محسوب می‌شد هر چند در شماره‌های اول ارگانش، «کار» از تشکیل شوراها در کارخانه‌ها و روستاها و ارتش و ادارات دولتی ابراز شادمانی می‌کرد و دفاع از شوراها را وظیفه‌ی اصلی خود می‌دانست، اما در جدی‌ترین و سرنوشت‌سازترین نبرد برای تشکیل و حفظ شوراها در ترکمن صحرا تن به مصالحه داد تا آنچه را که حالا دیگر «اصلی‌تر» می‌دانست حفظ کند. این مصالحه به قیمت برچیده شدن شوراها تمام شد تا فداییان تلاش کنند به «حزب طبقه‌ی کارگر» فرارویند. آرام آرام مسئله‌ی اصلی شد «اردوگاه سوسیالیسم واقعن موجود» و «اردوگاه امپریالیسم». در این میانه بود که آزادی‌ها به مسلخ سرکوب رفت. و بعد چپ‌ها مجبور شدند در میان دوگانه‌یی که توده‌یی‌ها ساخته بودند، از میان «لیبرال‌ها» و «مکتبی‌ها» یکی را انتخاب یا هر دو را رد کنند. فرقی نمی‌کرد ورود به بازی نشانه‌ی پیروزی حزب توده بود در راه انداختن بازی. راست‌ها نیز از آن پس هرگاه اتفاقی افتاد که از آن بوی چپگرایی به مشام می‌رسید چراغ برداشتند و دوره افتادند تا نفوذی‌های حزب توده را کشف کنند. چنین است که افسانه‌ی تحصیل «محمد موسوی خوئینی‌ها» به عنوان اصلی‌ترین حامی دانشجویان اشغال کننده‌ی سفارت آمریکا در میان سران حاکمیت اسلامی، در دانشگاه «پاتریس لومومبای» مسکو هنوز هم از سوی «علیرضا نوری‌زاده»، کارشناس مورد وثوق رسانه‌های سلطنت‌طلب و صد البته صدای فارسی آمریکا تکرار می‌شود و هم از سوی «رضا گلپور»، نویسنده‌ی جوان نزدیک به موتلفه‌ی اسلامی. و هنوز «ابراهیم یزدی» در دیدارهای خصوصی خود هشدار می‌دهد که باید همیشه حزب توده را جدی گرفت. و «مرتضا مردیها» معتقد است ضدیت با آمریکا نتیجه‌ی تبلیغات حزب توده است. می‌توان البته با این اندیشه‌ورزان راست‌گرا همدلی کرد اما از این منظر که جامعه‌ی ایرانی در آن زمانه‌ی تاریخی متاثر از چپ بوده است و چپ ایران متاثر از حزب توده. حزب توده با «کار فرهنگی» مهر و نشان خود را بر جان چپ ایرانی ثبت کرده است.آینده از امروز آغاز می‌شودقدرت مسلط، ترویج‌کننده‌ی «حقیقتی طبیعی و عرفی» است که در گفتمان رسمی، آموزش رسمی و حتا «اتهام‌های رسمی» بازتولید می‌شود. «حقیقتی» آنقدر «طبیعی و عرفی» که اعتراض به آن نشانه‌ی حماقت است. این «حقیقت» به ما می‌آموزد امر سیاسی از امر اجتماعی جداست و هر دوی اینها از امر فرهنگی. شورشگری در مقابل قدرت مسلط، بر هم زدن این گفتمان است. باید نشان داد که امر فرهنگی درست همان امر سیاسی است. از همین رو آنهایی که «کار فرهنگی» را انتخاب می‌کنند، مانند حزب توده از سر اجبار به آن تن نداده‌اند. راست این است که «کار فرهنگی» در چنین زمانه‌یی هیچ کم از کار چریکی ندارد. برای «کار فرهنگی» نه تنها باید رنج اندیشیدن را و نه تنها باید مصائب تحمیل شده بر همه‌ی منتقدان وضعیت موجود را تحمل کرد که باید «نقره داغ» شدن از سوی پدران خشماگین را نیز پذیرفت. پدرانی که تحمل خروج رادیکال از باورهای مسلط چپ را ندارند. «کار فرهنگی» با سوگیری رادیکال اما یعنی شورش بر هر آنچه به عنوان «حقیقتی مطلق» تکرار می‌شود. یعنی گذر از فرهنگ و سیاست پدران، یعنی گذر از وضعیت موجود. اینان پارتیزان‌های کافه‌نشینی هستند که رادیکالیسم را در قالب کلمه و تصویر و صدا به عرصه‌ی نمادین پرتاب می‌کنند تا عرصه‌ی نمادین را در هم بشکنند. آنان بدون خستگی فریاد می‌زنند: «پادشاه لخت است.» منبع: http://www.deghar.blogfa.com/post-11.aspx

جمعه، فروردین ۳۰، ۱۳۸۷

TURKMENISTAN: NATURAL GAS AND THE EUROPEAN UNION

..... SummaryTurkmenistan has made its first concrete offer to the European Union to export natural gas to Europe, Stratfor sources confirmed April 9. If Turkmenistan is serious, the deal will be hugely beneficial for Europe. But it will require Turkmenistan to leave at least one of its three natural gas customers in the lurch.AnalysisTurkmen President Gurbanguly Berdimukhammedov met with EU Commissioner for External Relations Benita Ferrero-Waldner in the Turkmen capital of Ashgabat on April 9, during which the two agreed to have 10 billion cubic meters of natural gas available for export to Europe by 2009. Stratfor sources confirmed the agreement was in fact made. If Turkmenistan’s figures are accurate, and if it is serious about following through with the deal, the European Union will have good reason to be optimistic about its energy future. But these are big ifs.The deal represents a potential watershed in Europe’s attempt to diversify its sources of energy and to gain greater independence from Russian energy -- which comes with political strings attached. If Turkmenistan’s natural gas supply is assured, investors will like to get in on the development of a Trans-Caspian pipeline linking Turkmenistan with Azerbaijan. From Azerbaijan, the natural gas would travel through the pipeline network connecting Turkey and Europe, which would have to be upgraded to manage the increase in volume. The new flow of natural gas would also revive the long-deferred dream of the Nabucco pipeline running through Eastern Europe. All of this piping would bypass Russia.Russia in particular is unhappy with the idea of such an EU-Turkmen deal. Until recently, Turkmen energy companies had no choice but to sell to Russia. Turkmenistan's pipelines and rail links left over from the Soviet Union headed toward the Russian market, with Ashgabat's only other option being a small pipeline to Iran. The Russians took advantage of the situation by importing Turkmen natural gas at low prices for domestic consumption, and then exporting their own to Europe at much higher prices.This situation began to change, however, when China -- ravenous for energy -- entered the Central Asian scene. China funded infrastructure projects of every sort with the expectation of making big returns from Turkmenistan’s exportation of its natural resources. Turkmenistan is indebted to China for its investments in Turkmen production and transportation capabilities, such as the natural gas line connecting China to Turkmenistan, which is under construction and expected to begin operation in 2009.Turkmenistan was therefore beholden to Russia and China before agreeing to the new deal with Europe. Turkmen leaders accordingly could be exaggerating, or even feigning entirely, their readiness to export natural gas to the European Union to keep competition for Turkmen resources strong. Undoubtedly, Turkmenistan knows it does not produce enough natural gas to meet the new deal with Europe while satisfying previous commitments to Russia and China. If Turkmenistan is sincere in its pledge to Europe, it thus will be forced to make the tough decision of which customer to cut out.Economically, the decision is a no-brainer: both China and Europe are willing to pay a higher price for natural gas, and investors from both EU countries and China are willing to dive into Turkmenistan for any number of projects. Russia meanwhile continues to press its old advantage, expecting Turkmen natural gas on the cheap so it can fulfill its own contracts with the West.Needless to say, if China and the West succeed in gaining Turkmen’s partnership, they will have to compete with each other while Russia throws a tantrum. But the Russians still have strings to pull in Turkmenistan’s government. Moreover, territorial claims to the Caspian Sea are highly disputed under international law. Russia, Kazakhstan and Iran each will have something to say about a Turkmen-Azerbaijani pipe link. Endless legal disputes thus could be the price developers pay for constructing the Trans-Caspian line.Furthermore, Russia’s sheer force could come into play at some point. Russia retains heavy influence in the volatile Caucasus region, and any Turkmen shipments to Europe would need to transit that region. Russia could use any number of tools to sabotage an energy deal deliberately designed by the West to undermine Russia’s dominion in that sector.Europeans have reason to be excited about Turkmenistan’s first commitment to provide them with a specified volume of natural gas. But questions about Turkmenistan’s credibility -- and its capacity to meet all of its obligations -- require Europe to curb its enthusiasm.
Copyright 2008 Strategic Forecasting, Inc.
قسمتی از: نیویورک تایمز 16 آپریل 2008

پنجشنبه، فروردین ۲۹، ۱۳۸۷


برای آشنا شدن با نظریات یکی از روحانیون مجلس، مطالعه مطلب زیر توصیه می شود
پاسخ‌هاي محسن كديور به پرسش‌هاي شهروند
از سایت امروز -

از میان کسانی که به عنوان روشنفکر دینی شناخته می شوند، دکتر محسن کدیور شاید بیش از دیگران در مطالعات سنتی وقت صرف کرده است. رابطه روشنفکران دینی و سنت گرایان ایرانی تا کنون چندان حسنه نبوده است. نظرات کدیور در باره سنت گرایی را می توان فتح بابی در گفتگوی روشنفکران دینی و سنت گرایان دانست
□ به گمان بسياري بنيادگرايي جديد مولود نگاه‌هاي سنت‌گرايانه به دين است. رابطه اين دو از نظر شما چيست؟ سنت‌گرايان اين ادعا را رد مي‌كنند. اما به راستي پيامد سياسي و اجتماعي سنت‌گرايي چه مي‌تواند باشد؟
■ قبل از هر نوع قضاوتي مي‌بايد مراد از واژه‌هاي «بنيادگرايي» و «سنت‌گرايي» را به دقت معين كرد. به نظر مي‌رسد موافقان و مخالفان ادعاهاي مطرح شده در سوال، معناي يكساني از اين واژه‌ها اراده نمي‌كنند. به‌علاوه هر دو واژه اختراع و اصطلاح شناخته شده جوامع مدرن غربي است، اما در جوامع شرقي ـ به ويژه اسلامي و بالاخص ايران ـ نه اصطلاحات جا افتاده‌اي است،‌ نه به همان معنا و مدلول مصطلح در غرب به كار مي‌رود
بنيادگرايي يا بنيادانديشي يا اصولگرايي(FUNDAMENTALISM) در الهيات پروتستان مسيحي يك واژه شناخته شده است كه مدرنيته و شئون آن را امري شيطاني دانسته، خواستار بازگشت به اصول اوليه مسيحيت و احياي عالم گذشته ديني است. اين جريان عكس‌العملي در مقابل الهيات ليبرال يا الهيات آزادي‌بخش (LIBERAL THEOLOGY) بود. متألهان ليبرال تفسيري كاملا عقلي از دين ارائه كرده بودند و با حذف هر آنچه خلاف عقل مي‌پنداشتند از جمله اسرار، رموز و باطن مسيحيت، عملا دين را به اخلاق تحويل كرده بودند
بنابر همين تحليل مفهومي، در مسيحيت پروتستان، بنيادگرايي مولود الهيات ليبرال و به زبان ديگر زاييده تجددمآبي متألهان پروتستان است. بنيادگرايان در مواجهه با انديشه عقل‌گراي ليبرال، بازگشت به متن مقدس (انجيل) و احياي شريعت به غفلت رها شده را تجويز مي‌كنند و در اقامه اصول مسيحيت در جامعه‌اي كه با مدرنيته و دلباختگان به‌ظاهر ديندارش از ضوابط ايماني و الهي منحرف شده است، از اعمال فشار و خشونت نيز رويگردان نيستند
واژه بنيادگرايي از حدود دهه دوم قرن بيستم در آمريكا در حوزه ادبيات مسيحيت پروتستان استعمال شد و از دهه 70 همين قرن، درباره جريان‌هاي مشابه در ديگر اديان از جمله يهود و هندوئيسم به كار رفت. از دهه اخير قرن بيستم، يعني در كمتر از 20 سال، به شكل مشخص در مطبوعات آمريكايي و سپس در ديگر محافل غربي واژه بنيادگرايي اسلامي (ISLAMIC FUNDAMENTALISM) به كار گرفته شد و اخيرا از واژه اسلام‌گرايي (ISLAMISM) نيز به همان معني و مدلول استفاده مي‌كنند
ويژگي‌هاي اصلي كه در استعمال واژه بنيادگرايي (از جمله بنيادگرايي اسلامي) در فرهنگ‌هاي مدرن اراده شده است عبارتند از: تفسير قشري از كتاب مقدس، ظاهرگرايي و انكار باطن ديانت، بي‌توجهي به ماهيت مدرنيته، رجوع به سنت ديني، ‌ادعاي انحصار در نجات بخشي خداوند در پيروان يك دين خاص، تفسير ايدئولوژيك از دين، تاكيد فراوان بر عمل ولو خشن (نوعي ACTIVISM)، سوگواري بر گذشته طلاييِ دينيِ از دست رفته و كوشش براي احياي دوران ماضي در زمان حال
مصاديقي كه در مطبوعات و حتي محافل علمي مدرن براي بنيادگرايان اسلامي ذكر مي‌شود (بدون بحث در صحت و سقم انتساب) عبارتند از جريان اخوان‌المسلمين و به‌طور مشخص سيد قطب در مصر، جريان‌هاي جهادي در فلسطين و لبنان، مشروعه خواهان و فدائيان اسلام در ايران قبل از انقلاب و حكام جمهوري اسلامي و جريان‌هاي مشهور به اصولگرا در ايران پس از انقلاب، جريان القاعده با چهره‌هايي از قبيل بن‌لادن و زرقاوي
از سوي ديگر، سنت‌گرايي(TRADITIONALISM) واژه‌اي غيرژورناليستي است و در محافل علمي به انديشه متفكراني از قبيل رنه گنون، آناندرا كوماراسوامي و فريتهوف شوان اطلاق مي‌شود كه با درك ماهيت مدرنيته، منتقد جدي آن هستند و به دنبال احياي سنت (TRADITION) يا حكمت جاويدان (SOPHIA PERENNIS) و برتري امور فوق طبيعي بر زندگي مادي‌اند. اگرچه مهمترين متفكران اين حلقه مسلمان‌اند (از قبيل گنون، شوان، بوركهارت، لينگز و نصر) اما سنت‌گرايي به وحدت متعالي اديان مي‌انديشد و با دين و آيين خاصي پيوند اخوت نبسته است و عملا از غايت معنوي همه اديان الهي دفاع مي‌كند
سنت‌گرايان اگرچه در محافل آكادميك جهان مدرن شناخته شده‌اند و در ميان پيروان اديان مختلف، از جمله مسلمانان تحصيل کرده پيرواني دارند، اما به لحاظ كمّي و تاثيرگذاري اجتماعي و سياسي – حداقل در ايران -، چندان جريان مطرحي نيستند. بسيار بعيد مي‌دانم بنيادگرايان مسلمان (به آن معنايي كه در ادبيات معاصر غرب استعمال مي‌شود) اصولا با آراي سنت‌گرايان (باز به همان معناي مصطلح غربي) آشنا باشند يا آنها را مطالعه كرده باشند، چه برسد كه بنيادگرايي و فعاليت‌هاي سياسي‌ـ اجتماعي آنها معلول آراي سنت‌گرايان باشد. اينكه در محافل آكادميك و در ميان نخبگان نقدهاي جدي سنت‌گرايان به مدرنيته زمينه‌گستر رشد ديگر جريان‌هاي منتقد مدرنيته از جمله بنيادگرايان باشد،‌البته قابل انكار نيست
اما در ايران، غالبا جريان مقتدر و نافذ سنتي با جريان سنت‌گرايان (TRADITIONALISTS) خلط مي‌شود. مراد از جريان سنتي در ايران مسلماناني هستند كه نگاهي سنتي، ارتدكس و محافظه‌كارانه به دين دارند، به شريعت و ظواهر دين بهاي فراوان مي‌دهند، به نجات انحصاري مومنان بلكه پيروان فرقه ناجيه باور دارند، به دنبال احياي رسوم مقدس صدر اسلام در زمانه خود هستند، ضمن آن كه درك عميقي از مدرنيته نيز ندارند با آن ميانه خوشي هم ندارند، اما چندان ايدئولوژيك هم فكر نمي‌كنند و از عمل‌گرايي افراطي (ACTIVISM) خشن نيز حمايت نمي‌كنند. اصولا داعيه سياسي خاصي ندارند و به يك معني عملا سياسي نيستند. اين انديشه در ميان مسلمانان پيروان پرشماري دارد و در ميان حوزه‌هاي علميه و روحانيون نيز چنين انديشه‌اي در اكثريت است
با اينكه اكثر ويژگي‌هاي برشمرده درباره بنيادگرايان (به اصطلاح رايج مدرن) درباره ايشان صدق مي‌كند، اما نمي‌توان آنها را همراه و موافق و سازگار با امثال القاعده و بن‌لادن دانست. اگر ايشان را بنيادگرا بنامند، به خطا رفته‌اند. اگر قرار است با اصطلاحاتي كه در غرب درك شود سخن بگوييم بايد از مسلمانان ارتدكس يا محافظه‌كار استفاده كنيم، نه بنيادگرا و نه حتي سنت‌گرا
مسلمانان سنتي را نمي‌توان به معناي مصطلح سنت‌گرا (TRADITIONALIST) ناميد، زيرا معناي سنت در بين اين دو جريان واقعا متفاوت است. مراد از «سنت» در ميان مسلمانان سنتي (ارتدكس، محافظه‌كار) يا سنت نبوي (ميراث ديني به جا مانده از پيامبر) است يا بزرگ‌تر از آن، متون مقدس ديني (اعم از كتاب و سنت نبوي و سيره ائمه) و آراي اجماعي علماي مسلمان بالاخص فقها و متكلمان. اما سنت(TRADITION) از ديدگاه سنت‌گرايان يعني اصول ازلي و متعالي فاقد صورت و زمان كه صوَري از آن حكمت ازلي و ثابت، در طول زمان مجسم مي‌شود. سنت همه شئون و ساحتهاي عالم و آدم سنتي را به منشأ ماورائي وصل مي كند. اين «سنت» اعم از دين است و اديان مختلف مي توانند جلوه هاي تحقق آن باشند. در اين معنا از سنت، وحي پل اتصال امر نامتناهي به جهان متناهي است. همه آنچه در دورن پيشامدرن جريان داشته عالم سنتي است و مدرنيته ضد سنت به اين معني است. به هر حال سنت به معناي سنت‌گرايي‌اش اعم از سنت به معناي مصطلح ديني است
براي اينكه فرق دو جريان فوق (مسلمانان سنتي و مسلمانان سنت‌گرا) بيشتر مشخص شود، مي‌توان گفت علم كليدي در دسته اول فقه است، حال آنكه علم كليدي در دسته دوم عرفان است. مسلمانان سنتي شريعت‌مدارند و اهل ظاهر ديانت، اما مسلمانان سنت‌گرا عارف مسلك‌اند و اهل باطن ديانت. واژه «سنت» در اين دو جريان، مشترك لفظي و عموم و خصوص مطلق و چه بسا عموم و خصوص من‌وجه است. اكثر فقيهان و مفتيان و مراجع تقليد و روحانيون و وعاظ و اهل منبر و محراب مسلمان سنتي‌اند، اما يقينا سنت‌گرا (به معناي مصطلح) نيستند. حتي با اطمينان مي‌توان گفت اكثر آنها آثار سنت‌گرايان مسلمان را نيز نخوانده‌اند، بلكه اصولا ماهيت مدرنيته و لوازم آن را نشناخته‌اند و در اين باب قضاوتي ظاهري دارند
□ همين گروه سنتي، همان‌طور كه گفتيد اكثريت عددي جامعه را تشكيل مي‌دهند و مطمئناَ نمي‌توانند گرايش سياسي نداشته باشند. آيا فكر نمي‌كنيد اين گروه با توجه به عقايدش آمادگي بيشتري براي فعاليت‌هاي اجتماعي و سياسي محافظه‌كارانه يا حتي بنيادگرايانه داشته باشد؟
■ در تتمه پاسخ به پرسش قبل اضافه کنم که بنيادگرايي (به معناي مصطلح غربي‌اش) بيشتر با اسلام سنتي قرابت دارد، نه با اسلام سنت‌گرا يا سنت‌گرايي ديني يا سنت‌گرايي. فعاليت‌هاي عنيف سياسي بيشتر به فتواي فقيهان نياز دارد تا به طريقت صوفيان و سلوك عارفان. هر چند معتقدم بسياري از فقيهان بصير سنتي و عالمان مذهبي كه حفظ ظواهر شريعت را بزرگ‌ترين وظيفه ديني خود مي‌دانند راه و روش خشونت‌باري كه در آن خوف تلف جان و مال بي‌گناهان باشد و به وهن اسلام بينجامد را نه تنها تجويز نمي‌كنند، بلكه صريحا تخطئه مي‌كنند. قاطعانه مي‌توان گفت بخش اعظم مسلمانان سنتي و به ويژه اكثريت فقيهان و مفتيان مذهب در ايران (به معناي مصطلح غربي) بنيادگرا نيستند، هر چند نمي‌توان انكار كرد كه جريان نظري و عمليِ رسمي به معناي ياد شده بنيادگراست
مسلمانان سنتي با هر نظام سياسي كه امكان مومنانه زيستن را براي آنها فراهم كند و ظواهر شريعت را رعايت كند، كنار مي‌آيند. اسلام سنتي سوداي حكومت و زمامداري ندارد. با نظريه حكومت ديني و ولايت فقيهان نيز تلازم ندارد. بيشتر دغدغه‌ انجام وظايف شرعي در حوزه شخصي خود را دارد و در حوزه عمومي به مقدورات و ظواهر بسنده مي‌كند. تنوع حكومت‌ها و نظام‌هاي سياسي در جوامع اسلامي كه اكثريت شهروندانشان را مسلمانان سنتي تشكيل مي‌دهند قرينه‌اي بر اين مدعاست
براي درك بيشتر تفاوت دو جريان سنتي و بنيادگراي اسلامي مي توان گفت مرحوم آيت الله بروجردي بزرگترين نماينده اسلام سنتي در نيم قرن اخير در ايران بوده اند. مرحوم نواب صفوي را مي توان يكي از شاخص ترين چهره هاي اسلام بنيادگرا در ايران معرفي كرد. فاصله اين دو جريان انصافا فراوان است
به نظر مي‌رسد مسلمانان سنت‌گرا TRADITIONALISTS) ) نيز در اين مورد به مسلمانان سنتي شباهت دارند و همانند عارفان و صوفيان بيشتر دغدغه باطن و سلوك و طريقت دارند تا سوداي ظاهر دين و نظام سياسي و اجتماعي
بنيادگرايي (به معناي مصطلح غربي‌اش) يقينا مولود سنت‌گرايي (مصطلح) نيست، مولود مستقيم اسلام سنتي (ارتدكس، محافظه‌كار) نيز نيست. اگرچه با آن قرابت بيشتري دارد، آنچه در تولد اين منش و روش تاثير بيشتري داشته است، تحقير شدن مسلمانان از سوي سلطه‌گران مدرن است. نوعي عكس‌العمل متعصبانه و گاه خيرخواهانه، اما غيرعميق و قشري در مقابل نظام سلطه مدرن است. علت را رها كردن و معلول را تقبيح كردن بي‌خردي است. نظام سلطه مدرن كه انسانيت و اخلاق و ديانت را در زير ثقل منافع مادي‌اش لِه مي‌كند بيش از بنيادگرايي ديني از جمله اسلامي شايسته سرزنش و تقبيح است
اگر در جوامع پيراموني، بنيادگرايي به شدت آنچه در غرب رايج است تقبيح نمي‌شود، از فرط نفرتي است كه از نظام سلطه مدرن از جمله هيات حاكمه آمريكا در جهان وجود دارد. اكثريت مسلمانان خطر بالفعل جهاني براي اخلاق و صلح و امنيت جهاني را نظام سلطه مدرن مي‌دانند، اگرچه از بنيادگرايان مسلمان نيز دل خوشي ندارند و به آنها نيز خوشامد نمي‌گويند
اما در پاسخ به پرسش اخير مي توان گفت كه مسلمان سنتي اگر از پوسته تكاليف شخص شرعي بدر آيد و در حوزه عمومي احساس تكليف كند و گرايش سياسي پيدا كند، اگر عالمانه و با عنايت به تمامي ظواهر شريعت و ضوابط فقهي پيش رود، به لحاظ سياسي غالباً مسلمان محافظه كار (CONSERVATIVE) به اصطلاح رايج مدرن خواهد بود. اينكه ميگويم غالبا به خاطر آن است كه ما در ايران مسلمانان سنتي غير محافظه كار هم داريم، كه چه بسا بتوان آنها را مسلمان سنتي اصلاح طلب(REFORMIST) ناميد، از قبيل آيت الله منتظري و مرحوم آيت الله مطهري
و اگر به برخي ظواهر بسنده كند و احكام جهاد و امر به معروف و امثال آنرا بدون احكام احترام الزامي دم و عرض و مال و ناموس بيگناهان برجسته كند و تحصيل و حفظ قدرت به هر قيمت براي اقامه ظواهر شريعت را تكليف شرعي عيني فوري خود بپندارد، حاصلش مسلمان بنيادگرا خواهد بود. بنيادگرائي علاوه برآنچه پيشتر گفتم نتيجه منطقي عدم اشراف به ابعاد رحماني دين، علم ناقص و جهل مركب به ضوابط شرعي و نشاندن برخي فروع مشروط بجاي اصول مطلق است. متأسفانه بايد اذعان كرد كه نگاه جاهلانه، مقدس مآبانه و عمل گرايانه به اسلام سنتي به بنيادگرائي اسلامي منجر مي شود. در اين مسئله عالمان سوء كه ميرزاي نائيني در كتاب تنبيه الامه از آنها به «عمله استبداد ديني» ياد مي كند بيشترين سهم را دارا مي باشند
□ همانطور كه گفتيد بنيادگرايي واكنشي به جهان مدرن است. نقد سنت گرايان بر مدرنيته براي اين گروه‌ها ايدئولوژي فراهم نمي‌كند؟
■ منكر امكان آن نيستم. اما در عالم واقع مي بايد بتوان اين رابطه علّي را اثبات كرد. صرف اينكه هر دو جريان بنيادگرا و سنت گرا با مدرنيته مخالفند دليل تغذيه يكي از ديگري نمي شود. نقد سنت گرايان به مدرنيته نقدي علمي و به معناي مبارزه با رقيبي است كه عالَم سنتي را در كليتش (نه منحصرا يك دين خاص) نابود كرده است. رويكرد سنت گرايان در اين نبرد به مبارزه بي امان عرفا و متصوفه به نفس اماره و جنود دنياپرست آن مي ماند. اما نقد بنيادگرايان به مدرنيته نقدي اعتقادي و ايدئولوژيك و از قبيل جهاد مقدس حزب حق با جنود ابليس است. به زعم بنيادگرايان، مدرنيته دشمن انحصاري و قسم خورده دين حق بلكه فرقه ناجيه است كه جز زبان زور نمي فهمد و او را به هر شكل ممكن مي بايد ساقط كرد. اگر بنيادگرائي روزي بخواهد براي انديشه و راه و روش خود ايدئولوژي تدوين كند، بيشك نقد سنت گرايان بر مدرنيته اين قابليت را دارد. به عبارت ديگر برخورد جاهلانه يا وسيله انگارانه (INSTRUMENTAL) با سنت گرائي توان بالقوه ايدئولوژي سازي براي بنيادگرايان را دارد
□آيا نفس حضور دين در جهان مدرن كه دين را تنها در عرصه خصوصي مي‌خواهد، به ابراز وجود خشونت‌آميز نمي‌انجامد؟
■ پاسخ من منفي است. انديشه‌اي كه «حضور دين در جهان مدرن را تنها در عرصه خصوصي مي‌خواهد» عملا براي عرصه عمومي نظريه اي نمي‌پيچد تا خشن يا مسالمت‌آميز باشد. اين انديشه‌ها با هر نظامي كه حداقلِ امكان دين‌ورزي در عرصه خصوصي‌ را برايشان فراهم كند، كنار مي‌آيند و تحمل مي‌كنند. جريان‌هاي ديني سنتي، سنت‌گرا، صوفي و عارف مسلك و حتي سكولار در باور فوق عملا هم‌داستان‌اند و به نظر نمي‌رسد هيچ يك زمينه‌گستر ابراز خشونت محسوب شوند. خشونت مجوز شرعي يا ايدئولوژيك يا حداقل توهم تكليف مذهبي يا تاريخي مي‌طلبد و نياز به احساس تكليف در اقامه دين در عرصه عمومي دارد و چنين باوري فاقد احساس تكليف ياد شده است
□ منظور از اين سئوال آن بود كه گفتار مسلط بر جهان مدرن، گفتماني سكولار است و حضور زبان و نمادهاي ديني را در حوزه عمومي را برنمي‌تابد. نمونه اين برخورد را در كشورهايي با ايدئولوژي حكومت داري لائيك مي‌بينيم. اما از سوي ديگر پيروان ادياني مانند اسلام كه آداب عمومي و اجتماعي دارند، مي‌خواهند دين‌شان در حيات اجتماعي نقش داشته باشد ( كم نيستند مسلمانان سنتي كه حل مشكلات كشورشان را در اجراي احكام اسلامي‌ مي‌دانند) ايا اين چالش به برخورد خشونت‌آميز نمي‌انجامد؟
سوال خوبي است. پاسخ من به اختصار اين است: لزوما نه، بستگي به نحوه حضور دارد. اما پاسخ تفصيلي: دينداران در عرصه عمومي به دو نحو مي توانند ايفاي نقش كنند
نحوه اول به شيوه مدني و دموكراتيك، يعني دينداران از طريق تشكيل نهادهاي مدني و احزاب سياسي و ارائه خط مشي، راهكارها و برنامه هاي كارشناسانه فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي و سياسي مبتني بر ارزشهاي ديني خود در يك رقابت سالم و آزاد به قدرت برسند و ملتزم به رعايت حقوق پايه اقليت باشند و از امكان اكثريت شدن آن اقليت جلوگيري نكنند و باور داشته باشند كه احكام شرعي مورد نظر ايشان تا زماني كه از مجاري دموكراتيك لباس قانون نپوشيده است ارزش اجرائي نخواهد داشت و هر زمان كه از همين مجاري اعتبار خود را از دست داد جز طريق فرهنگي و مسالمت آميز و قانوني راهي براي بازگرداندن آنها به عرصه عمومي نيست. پذيرفته باشند كه در عرصه عمومي جز با نمايندگي شهروندان نمي توان به قدرت رسيد و مي بايد به آنان پاسخگو بود و بدون مشاركت و نظارت آنان نمي توان قدمي برداشت. قبول كرده باشند كه به قانون اساسي و كنوانسيونها و قراردادهاي بين المللي امضا شده متعهد باشند
نحوه دوم، حضور در عرصه عمومي را تكليف مطلق عيني فوري شرعي مي داند. مومنان مكلفند براي هدايت عالم و آدم از هر طريق ممكن قدرت سياسي را به دست بگيرند و زماني كه آنرا بدست گرفتند آنرا به هر طريق ممكن حفظ كنند و به نااهلان نسپارند. غير مومنان، آنها كه به فرقه ناجيه ايمان ندارند، آنها كه ايدئولوژي رسمي را نپذيرفته اند يا منتقد شريعتمداران در قدرت محسوب مي شوند هرگز صلاحيت ورود در پائين ترين لايه هاي قدرت را هم ندارند و بايد بي محابا آنها را از صحنه مديريت و تصميم گيري كلان جامعه مومنان كنار گذاشت. استفاده از دروغ، افتراء، تزوير براي اهداف متعالي و مقدس بلا اشكال است. همچنانكه هدايت مردم به سعادت حقيقي و جنت المأوي حتي اگر خودشان نخواهند مجاز بلكه مأجور است. اصولا ايدئولوژي ها و مكاتب فضيلت محور، برايشان غايت مهم است نه روش. لذا از افلاطون و فارابي تا شريعتمداران ولايت طلب صريحا دست يازيدن به خشونت و زور و اكراه و اجبار را در طريق هدايت و اقامه شرع نه تنها مجاز بلكه گاه لازم و واجب دانسته اند. نمونه هاي فلسفي كلامي و فقهي شرعي اين نحوه حضور دين و ايدئولوژي در عرصه عمومي به قدري زياد است كه خود يك كتاب مي شود
جهان مدرن با نحوه دوم آشنا است و آنرا تنها نحوه متصور حضور اسلام در عرصه عمومي قلمداد و تبليغ مي كند. اما از نحوه اول كه به نظر من با سنت پيامبر رحمت و سيره ائمه هدي و خلفاي راشدين سازگارتر است اغماض مي كند. حضور مقتدرانه دين در عرصه عمومي به شكل مسالمت آميز، دموكراتيك و مدني امري ممكن و شدني است. تجربه مقدماتي تركيه مثالي واقعي بر اين مدعاست
□ سنت‌گرايان در برابر سئوال اول عملا انگشت نشانه را به سوي روشنفكران ديني و متجددين بر مي‌گردانند و معتقدند بنياد‌گرايي مولود عصر جديد و قرائت‌هاي مدرن از اسلام است. نظر شما چيست؟
■ اين درست است كه در فضاي مسيحيت پروتستان بنيادگرايي عكس‌العمل و مولود الهيات ليبرال و متجددان پروتستان بوده است، اما اينكه برخي سنت‌گرايان محترم، رخداد مسيحيت پروتستان را بر جوامع اسلامي تسري داده‌اند، صحيح نيست. به نظر مي‌رسد اين سنت‌گرايان مسلمان تلقي صحيحي از نوانديشي ديني در ايران ندارند. از يكسو اين جريان متجدد نحله‌هاي متعدد و متفاوت دارد، از سوي ديگر اگرچه به‌رغم جواني، رشد فراواني كرده و پيروان قابل توجهي در كشور دارد و در ديگر جوامع اسلامي نيز به‌طور نسبي مورد تأسي واقع شده و مي‌شود، اما در مقايسه با جريان اسلام سنتي، چندان مقتدر و متنفذ محسوب نمي‌شود و پايگاه نفوذ و اقتدار آن در محيط‌هاي علمي و در ميان تحصيلكردگان است و توده مردم كماكان دل در روال سنتي دارند
بنيادگرايي اسلامي (به معناي مصطلح غربي‌اش) بيشتر در جوامعي رشد كرده است كه يا فاقد جريان تجددخواهي و روشنفكري ديني است يا اين جريان نوانديش در آن به غايت ضعيف و نحيف است، از قبيل افغانستان، عربستان سعودي، پاكستان، يمن، عراق و.... لذا نمي توان رشد بنيادگرائي در اين جوامع را مولود تجدمآبي و نوگرائي دانست
اما در ايران به جاي آنكه بنيادگرايي (به معناي مصطلح غربي‌اش) مولود روشنفكري ديني و تجددخواهي باشد، مسئله برعكس است. اصلاح‌طلبي ديني، نوانديشي يا روشنفكري ديني و تجددخواهي مذهبي در زمينه بنيادگرايي رسمي نشو نما كرده است. به لحاظ تاريخي پس از انقلاب اسلامي، انديشه رسمي و قرائت قشري و تحويل دين به ظواهر شريعت و دست يازيدن به خشونت و زور براي پياده كردن دين، بزرگ‌ترين زمينه و سببِ گرايش روزافزون به قرائت‌هاي نوانديشانه و متجددانه از دين شده است، نه برعكس. اين ادعا را با روش‌هاي ميداني و جامعه‌شناختي نيز مي‌توان آزمون كرد و به صحت آن پي برد
براي درك تاثير شگرف اسلام حكومتي و بنيادگرايي اسلامي (به معناي مصطلح غربي) به سبك ايراني در ترويج و اشاعه قرائت‌هاي متجددانه و نوانديشانه‌ از اسلام مي‌بايد از نزديك شيوه شريعتمداري و اسلام‌مآبي را لمس كرد و با آثار، لوازم و پيامدهاي روزمره و درازمدت آن آشنا شد. اگر سنت‌گرايان مشفقي كه به جبر روزگار «غربت غربي» را تجربه مي‌كنند، در نزديك به سه دهه اخير چند صباحي امكان تنفس در فضاي متشرع سرزمين خود يافته بودند و از نزديك آثار اسلام رسمي را در زواياي خصوصي و عمومي حيات خود لمس كرده بودند، مطمئنا در ادعاي خود تجديدنظر مي‌كردند و گناه بنيادگرايي را بر دوش نوانديشي ديني و مسلمانان متجدد ايراني نمي‌نهادند
در ايران بنيادگرايان از حمايت مادي و معنوي ارباب قدرت بهره منداند، برعكس مسلمانان نوانديش و روشنفكر و متجدد منتقد قدرت اند و به شيوه مألوف در محدوديت و فشار. اين جريان نوگرا هرگز موّلِد و مسبب و زمينه گستر آن جريانِ عزيزدُردانه قدرت نيست
□ در باب تفاوت و تقابل روشنفكري ديني و سنت‌گرايي ديني سخن بسيار گفته شده است. اما اگر اين دو را دو پروژه فكري در نظر آوريم، آيا مي‌توان گفت گوهر پروژه سنت‌گرايي احياي عرفان وجوه معنوي دين در تقابل با تجدد؛ و هسته مركزي پروژه روشنفكري ديني، نقد و اصلاح فقه و جوانب ظاهري و اجتماعي دين در همراهي با مدرنيته است؟
■ پروژه سنت‌گرايي (TRADITIONALISM) با طريقت صوفيان قرابت فراوان دارد. مي‌توان گفت سنت‌گرايي، قرائت مدرني از پروژه سنتي عرفان است و عرفان نيز فراتر از يك دين خاص است. باطن اديان بسيار به هم نزديك‌اند. حكمت خالده يا فلسفه جاويدان مطرح در سنت‌گرايي بيان مدرني از وجوه معنوي دين و احياي عرفان فراديني در دنياي مدرن است كه ستيزي انفسي با تجدد و دستاوردهاي آن دارد
اما اينكه هسته مركزي پروژه روشنفكري ديني، نقد و اصلاح فقه و جوانب ظاهري و اجتماعي دين در همراهي مدرنيته است سخن تمامي نيست. نوانديشي ديني يا روشنفكري ديني در ايران اگرچه به اصلاح فقه و شريعت و آراي سياسي منتسب به دين هم پرداخته و با اينگونه موارد آغاز شده است، اما در اين امور به تنهايي ادامه نداده و حتي مهمترين دغدغه‌‌اش نيز اينگونه موارد نبوده است. اگرچه سيدجمال‌الدين اسدآبادي از اصلاح‌ انديشه سياسي و اجتماعي مسلمانان آغاز كرد و فقيهان مشروطه‌خواه از قبيل آخوند خراساني و ميرزاي نائيني در اصلاح فقه و شريعت با دستاوردهاي مدرن سياسي قدم‌هاي موثري برداشتند و حتي شريعتي هم عملا با ارائه قرائتي حماسي از اسلام بيشترين تاثير نظريِ را در پيروزي انقلاب اسلامي داشت، اما دغدغه بازرگان بيشتر ارائه سيمايي علمي و عقل‌پسند از اسلام بود. در دو دهه اخير نيز كوشش‌هاي سروش و شبستري بيش از آنكه در حوزه فقه و شريعت بوده باشد و بيش از آنكه حقوق و سياست را نشانه رفته باشند، معرفت، ايمان و اخلاق ديني را مدنظر داشته‌اند. البته به اين معنا نيست كه به حقوق و حدود شرعي بي‌التفات بوده باشند. استفاده هر دو متفكر اخير به ويژه سروش از ميراث عارفاني از قبيل مولانا نيز عيان است
روشنفكري ديني در ايران در مقايسه با جريان‌هاي رايج مسيحيت پروتستان به دو نحله متفاوت معتقدان به الهيات ليبرال (LIBERAL THEOLOGY) و معتقدان به الهيات جديد (NEW THEOLOGY) يا NEW ORTHODOXY قابل تقسيم‌است. اين تشبيه و مقايسه براي فهم دقيق تر اين دو جريان مفيد است. اگر چه بدون اين تشبيه نيز مي توان مستقلا به بيان تفاوتهاي اين دو جريان پرداخت
دسته اول در مقام عقلاني كردن و مدرن كردن تعاليم اسلامي برآمده‌اند، بي آنكه چندان در بند نقد مدرنيته باشند. مرحله اول حيات فرهنگي اين دسته از روشنفكران ديني در تحول معرفت ديني و در شيوه فهم و تفسير متون ديني در دو دهه اخير در ايران تعيين كننده و موثر بوده است. اين متفكران در مرحله دوم حيات فكريشان با عقلانيتي حداكثري كه حتي وحي الهي را نيز در بر گرفته و با بسط تجربه نبوي يا نگاه نبوي به جهان در مقام توجيه عقلاني آن برآمده‌اند
دسته دوم در كنار پروژه عقلاني كردن دين، بر حفظ سنت ديني و وحي الهي و متن قرآني نيز توأمان تكيه دارند. اين دسته دوم معتقدند از مدرنيته نمي‌توان غافل شد، آن را بايد جدي گرفت، اما نبايد دربست نيز تسليم آن شد و دين را از ظاهر و باطن به معيار مدرنيته تحويل كرد. بلكه عقل مسلمان مدرن با حفظ گوهر ثابت الهي دين، ايمان ديني را بدون احياي دوران ماضي زنده مي‌كند. بر اين اساس چه با مدرنيته و چه با آموزه هاي متعارف ديني مواجهه اي انتقادي دارند. اين گروه بازخواني سنت ديني را چه در عرصه اعتقادات ديني چه باورهاي مذهبي و چه آموزه هاي اخلاقي و چه احكام فقهي در برنامه پژوهشي خود دارد
□آيا فعاليت فكري گروه اول روشنفكري واكنش بنيادگرايان كه نگران از دست رفتن هويت مذهبي خود هستند را برنمي‌انگيزاند؟
■ بنيادگرايان در نظر و عمل انحصارطلبند و رقيب برنمي تابند. آنان هر قرائت متفاوت ديني را انحراف از شريعت تلقي مي كنند و با هر دو گرايش در روشنفكري ديني در حال مبارزه اند. آنان از اينكه پيروانشان با آثار و آراء نوانديشان ديني آشنا شوند به شدت واهمه دارند و براي تخطئه و از ميدان بردن رقيب از هيچ شيوه اي ولو غير اخلاقي إبا ندارند. نبض عرصه انديشه ديني در ايران به هر حال در دست بنيادگرايان نيست و آنان از اين بابت بسيار نگرانند. ميزان اين نگراني به دامنه نفوذ و تأثير انديشه متفكران نوگراي مسلمان در جامعه بستگي دارد

سه‌شنبه، فروردین ۲۷، ۱۳۸۷

Gynanç haty

Tirkeşip, tirkeşip ýitýärler olar.
Arzuwlary bile ötýärler olar.
Biz diriler bolsa hasrata çümüp,
Olaryñ jesedin gaýdýarys gömüp.
Şu mahal
diñe bir jeset gömülmän,
Tonnalap-tonnalap arzuw gömülýär.

Kerim Gurbannepes

Hormatly şahyrymyz Aýdy Awnyk!

Söwer ogluñyzyñ ömrüniñ biwagt üzülendigini eşidip, gaty gynandyk. Bu örän ajy habar. Daşary ýurtlarda ýaşaýan türkmenler hem Siziñ maşgalañyzyñ başyndan inen bu agyr derdi deñ paýlaşýarlar.

Siz Türkmensähranyñ we ähli türkmenleriñ görnükli şahyry. Häzirki agyr pursatda biz beýik Tañrydan bütin maşgalañyza ruhy söýget, Siziñ şahyr göwnüñize giñlik dileg edýäris.

Merhumyñ ýatan ýeri ýagty bolsun! Onuñ imany hemra, jaýy jennetden bolsun!

1387-1-25 / 14.4.2008

Dr. B. Ahangari we maşgala agzalary, Yusup Kor we maşgala agzalary, Tahyr Şir Mohammedi, Hajymohammad Kor we maşgalasy, Bibi Merjen Kor, Türkmen edebiyaty we sungaty paltalk otagy, ýazyjy A.Welsapar,T.Atabay, Tashli Kor, Bibi Sara Atamoradd, taryhçy Muhammetgeldi Berdiyev, Turkmen Sahrada paltalk otagi ....
hormotli ildeslermiz, Hangeldi A. , shapoor dewedji, vekil teke, öz hanwadalari-belen. Mukhi Basiri, Muhammed Dejinejad, Abdolrahman G. Twag Kilic, Aman B.
1387-1-26
Dykgat : adyny artdyrjaklar yaghtyturkmenshra INT sahypa habarsyn.

دوشنبه، فروردین ۲۶، ۱۳۸۷

ابهامات انفجار شیراز؟؟؟
از سایت : عصر ایران
اگر آنگونه که بعضا گفته می شود انفجار گلوله خمپاره موجود در نمایشگاه باعث این اتفاق بوده است، باید پرسید از کی تا حالا یک گلوله خمپاره می تواند بیش ازدویست کشته و مجروح و این همه خرابی برجای بگذارد؟ این حجم از تلفات، با قربانیان اقدامات تروریستی بزرگ در عراق همخوانی بیشتری دارد تا آنکه آن را صرفا یک حادثه بدانیم

عصر ایران – حادثه مرگبار انفجار در حسینیه سید الشهدای (ع) شیراز، از یک سو بسیاری از مردم شیراز را در عزای عزیزانشان نشاند و از سوی دیگر، مردم ایران را با ابهاماتی جدی درباره علت این رویداد تلخ مواجه ساخت
به گزارش عصر ایران (asriran.com)، متاسفانه، سیستم اطلاع رسانی رسمی از همان ابتدای ماجرا، عملکرد آمیخته با تردیدی نسبت به این واقعه از خود بروز داد
ابتدا صدا و سیما، با سکوت اولیه خود باعث شد بسیاری از کاربران اینترنتی و تماشاگران شبکه های ماهواره ای که خبر را دریافت کرده بودند، پس از عدم انتشار خبر در صدا و سیما در صحت آن تردید کنند زیرا این سوال مطرح بود که مگر می شود اتفاقی به این مهمی در کشور رخ دهد ولی صدا و سیما با قطع برنامه های عادیش آن را به عنوان یک خبر ویژه در صدر اخبارش ننشاند؟
قطعا وقتی عالم و آدم از این انفجار خبردار شده بودند، سران رسانه ملی هم در جریان ماجرا بوده اند ولی تاخیر آنها در اعلام خبر و سپس جدی نگرفتن آن، می تواند نشانه ای باشد از این که در فاصله انفجار تا انتشار، مسائلی که هنوز برای مردم مبهم است در رسانه ملی مطرح و احتمالا به قول خودشان مصلحت اندیشی شده است که البته جای سوال دارد
گذشته از این، هر چند در ابتدا، مقامات محلی و از جمله فرمانده انتظامی شیراز در تبیین ماجرا از عبارت "بمبگذاری" استفاده کردند ولی پس از چند ساعت، بناگاه اعلام شد که گزینه بمبگذاری منتفی است!این در حالی است که مسئولان حسینیه، تاکید دارند که قطعا بمبگذاری بود و حتی حجت الاسلام انجوی نژاد، به نقل از آیت ا... حائری شیرازی امام جمعه شیراز ،در سایت کانون ره پویان وصال ،اعلام کرده است که حادثه، قطعا بمبگذاری بوده است
کسانی که از دیشب تاکنون تکرار می کنند که حادثه تروریستی نبوده، مدعی اند در این حسینیه، نمایشگاهی مربوط به دفاع مقدس برگزار می شده و مهمات موجود در این نمایشگاه منفجر شده و آن حادثه را به وجود آورده است
در این باره نیز چند سوال وجود دارد: اول اینکه مگر در نمایشگاه، آن هم در مرکز شهر و در یک حسینیه پرجمعیت، بمب و مهمات جنگی واقعی می آورند و بعد هم آن را به حال خود رها می کنند تا درست در وسط برنامه یک هیات آکنده از مردم، منفجر شود؟وانگهی به فرض اینکه چنین مهماتی را به محل آورده بودند، چرا پس از نمایشگاه، آنها را با خود نبرده اند؟ مگر نهادهای نظامی اینقدر بی حساب و کتاب هستند که مهمات را تحویل نمایشگاه بدهند و سپس یادشان برود که آن را پس بگیرند؟ قطعا اینگونه نیست.به راستی آیا جمعیت حاضر در هیات، درست در کنار این مهمات ها عزاداری می کردند؟ آیا عقل سلیم چنین تصویری را می پذیرد؟ به علاوه ، گفته می شود منظور از نمایشگاه دفاع مقدس ، یادمان شهدایی بوده است که در گوشه ای از حسینیه برپا بوده و در آن چند گونی خاک و پوتین و سربند و چیزهایی از این قبیل وجود داشته و آن طور که متولی هیات و رئیس کانون نیز به صراحت گفته ، در این حسینیه، مواد منفجره ای وجود نداشته و در این میان شدت انفجار نیز مورد توجه است. اگر آنگونه که بعضا گفته می شود انفجار گلوله خمپاره موجود در نمایشگاه باعث این اتفاق بوده است، باید پرسید از کی تا حالا یک گلوله خمپاره می تواند بیش از 200 کشته و مجروح و این همه خرابی برجای بگذارد؟ این حجم از تلفات، با قربانیان اقدامات تروریستی بزرگ در عراق همخوانی بیشتری دارد تا آنکه آن را صرفا یک حادثه بدانیم. (مرکز انفجارکه یادمان شهدا بود، در عکس مشخص شده است
حتی گفته شده است که انفجار کپسول گاز باعث این انفجار بوده که به گفته برخی از اعضای هیات، اساسا در حسینیه ای که لوله کشی گاز شده است، کپسولی وجود نداشته که منفجر شود
گذشته از اینها، مطالبی در رسانه ها و میان مردم رد و بدل می شود که این حادثه با تقابل این کانون با بهائیت یا با اعدام دو تن از موسوی های گروه جند ا... در زندان زاهدان ارتباط دارد که بهتر است مسئولان در این باره نیز اطلاع رسانی کنند
البته، عرض این نوشتار اثبات تروریستی بودن حادثه و اینکه قطعا بمبگذاری بوده است، نیست. ما نیز امیدواریم همانطور که مسئولان گفته اند، آنچه روی داده، صرفا حادثه باشد زیرا هیچ کس دوست ندارد خبردار شود که تروریست ها به اندازه ای جسور شده اند که در قلب کشور، اقدام به کشتاری به این بزرگی می کنند؛ ولی به هر حال سوال ها و ابهاماتی وجود دارد که اگر مسئولان بدان ها جواب ندهند، قطعا رسانه های خارجی، گزینه های مطلوب خود را به عنوان پاسخ نهایی به مردم خواهند داد
نظرات كاربران
واقعا"اين مثل كه ماه پشت ابر نمي ماند و يا صداقت بهتر از هر چيزي است و و و ... در گوش بعضي ها نميرود و يا مي رود ولي از آن گوش بيرون مي جهد.آيا بهتر نيست همان ابتدا و با تمام صداقت اخباري كه منافاتي هم با امنيت ملي ندارند به اطلاع صاحبان كشور(مردم )برسد؟ايا اين گزينه كم خرج تر و مقرون به صرفه تر از طرقي كه تا كنون پيموده شده نيست؟؟؟!!!
نظرات و پيشنهادها:

جمعه، فروردین ۲۳، ۱۳۸۷

AVDY KULYNYÑ ARADAN ÇYKANYNA BU GÜN BIR ÝYL DOLÝAR
Türkmenistanyñ ilkinji Daşary işler ministri, Türkmenistanyñ Birleşen Demokratik Oppozisiýasynyñ baştutany Avdy Kulynyñ aradan çykanyna bu gün bir ýyl dolýar.
Avdy Kuly 2007 ýylyñ 10-njy aprelinde uzaga çekmedik agyr keselden soñ Norvegiýanyñ paýtagty Oslo şäherinde aradan çykdy. Onuñ jesedi şondan birnäçe gün soñ, 20-nji aprelde Oslo şäheriniñ musulman gonamçylygynda uly hormat bilen ýere depin edildi.
Türkmenistanyñ Birleşen Demokratik Oppozisiýasynyñ we Türkmenistanyñ ”Agzybirlik” Demokratik Halk Hereketiniñ Daşary ýurt bölüminiñ ýolbaşçylygy bu gussaly sene bilen baglanyşykly merhumyñ maşgalasyna we onuñ ýakyn hossarlaryna öz çuññur gynanjyny mälim edýär.
Avdy Kuly dünýäden öten-de bolsa, onuñ halalhon we salykatly keşbi biziñ ýüreklerimizde ebedilik ýaşar. Türkmenistanlylaryñ köpçüliginiñ biziñ gynanjymyza goşulýandygyna biz ynanýarys.
Avdy Kuly mert hem halal ýaşap, öz ömrüni dogduk iliniñ, dogduk topragynyñ ýagty geljegi ugrundaky asylly göreşe bagş etdi. Şonuñ üçin hem onuñ ýagty ýadygärligi egindeşleriniñ, öz halkynyñ ýüreginde, ruhy bolsa jennetiñ töründedir.
Bu gün Türkmenistanda, Europada we Amerikada Avdy Kuly ýagşylykda ýatlanyp, onuñ ruhuna sadakalar berilýär. Onuñ demokratiýa ugrundaky alyp baran göreşini onuñ ýakyn egindeşleri dowam etdirýärler. Bu parahatçylykly, ýagşy niýetli göreşiñ hökman ýeñiş bilen tamamlanjakdygyna hiç hili şübhe bolup bilmez.
G.Ataýev,Türkmenistanyñ Birleşen Demokratik Oppozisiýasynyñ egindeş başlygyPariz, 2008-A.Welsapar, ýazyjyStockholm
2008-04-10

پنجشنبه، فروردین ۲۲، ۱۳۸۷

در مسیر تبادل نظر با فعا لین سیاسی ترکمن

در ماه گذشته مقاله ای به امضای آقای احمد مرادی با عنوان " تاملی بر دیدگاهها در انتخابات مجلس هشتم در ترکمن صحرا " در برخی از سایت های ترکمن انعکاس یاقت. از نظر من این مقاله حامل وظیفه نقد و بررسی استدلالی دید گاهها نبوده و متاسفانه نویسنده ، موضوع انتخابات را به مثابه پلی بین ذهنیات انبا شته شده خویش و به صلیب کشیدن افراد و تشکل های سیاسی ترکمن(که انتخابات را تحریم کرده اند) ، با کلی گوییهای نا مستند مورد استفاده قرار داده است. برای آنکه سخن به گزاف نگفته باشم ، به عنوان یکی از اعضای حرکت ملی تورکمنستان جنوبی – ایران که رای به تحریم انتخابات داده است ، توضیح مطالبی چند را بر محور قضاوتهای ایشان امری ضروری میدانم
همانگونه که فوقا اشاره گردید، دیدگاه اول بر مبنای تحلیل از ماهیت و عملکردهای جمهوری اسلامی در رابطه با مردم ترکمن و بویژه شرایط غیر دمکراتیک حاکم بر روند انتخابات به تحریم آن رأی داد. اما نکته قابل بحث اینست که این دیدگاه رابطه سیاست تحریم با حقوق ملی و سیاسی مردم ترکمن و منافع ملی امروز آنها را در ابهام گذارده و آلترناتیوی در قبال تحریم انتخابات ارائه نمیکند.(احمد مرادی)
انتخابات ، حقوق ملی و منافع ملی
همانگونه که در بالا آمده است آقای مرادی از در ابهام قرار گرفتن رابطه حقوق و منافع ملی ترکمن و سیاست تحریم
را مطرح میسازد.اما متاسفانه وی در نوشته خود در هیچ جا رابطه سیاست شرکت در انتخابات و حقوق و منافع ملی را توضیح نمیدهد و حقانیت نظریه شرکت در انتخابات با این جملات متناقض توجیه میکند
بدنبال متدولوژی برخورد با امرانتخابات و اساسا هر گونه سیاستی در ترکمنصحرا، امروز همانگونه که همه دوستان میدانند، در سه نقطه از ترکمنصحرا یعنی گنبد، آق قالا، و بندر ترکمن انتخابات به دور دوم کشیده شد. با اینکه بخش اعظم مردم ترکمن اذعان دارند که با رفتن نماینده ای ترکمن به مجلس کاری آنچنانی در رابطه با حقوق ملی ترکمنها صورت نخواهد گرفت، ولی مسئله رقابت میان کاندیداهای ترکمن و غیر ترکمن موجب شده که آن به امری حیثیتی بدل گردد و امروز با رشد نسبی روحیه ملی گرایی، بر خلاف تهران و شهرهای بزرگ که تعلقیات گروهی و سیاسی کاندیداها اساس رأی دادنها بود، برای بسیاری از مردم ترکمن گرایشات سیاسی این و یا آن کاندیدای ترکمن یا روشن و یا زیاد مطرح نبوده و برای آنها مهم آنست که فردی از « خودیها » به مجلس راه یافته و برخی مسائل مربوط به ترکمنها را در آنجا حداقل طرح نماید.. (احمد مرادی
همانطور که مشاهده میشود در رابطه با حقوق ملت ترکمن که در نظام جمهوری اسلامی در ماده 15 و 19 بنام حقوق اقوام قید شده است ، صحبتی در میان نیست و هیچکدام از نمایندگان ترکمن نیز دفاع از این حقوق ملی را در برنامه مبارزه انتخاباتی خویش قرار نداده بودند و بقول آقای مرادی توان آنها در حد طرح برخی از مسایل ترکمنها میباشد.پس بنابرین میتوان نتیجه گرفت که دعوت به شرکت مردم ترکمن در انتخابات به امید برآورده شدن بخشی از حقوق ملی حتی در چارچوب قوانین جمهوری اسلامی نبوده و ابدا ربطی بدان ندارد و بلکه تنها تقویت روحیه ملی گرایی در میدان رقابت ار طریق انتخاب کاندیداهای ترکمن بوده است
اما تامین منافع ملی به عنوان مقوله ای کلی ، در رابطه با انتخابات قابل مکث جدی است. منافع ملی در هر عرصه ای با برد ، باخت و یا تساوی – نسبی ارزیابی میشود. مناقع ملی در هر برحه از رخداد های سیاسی – اجتماعی با ایده و نظریه ای ملی به چالش گذاشته میشود . حال بزعم آنهایی که شرکت در انتخابات را صلاح میدانند ،" تقویت روحیه و همبستگی ملی در بعد سیاسی آن گویا نقش ایده ملی را در این مقطع ایفا میکند" .به بیانی دیگر ترکمنها یکدل و یکصدا باید به کاندیدا هایی که ملیتشان ترکمن است رای دهند تا به سردمداران جمهوری اسلامی اعلام کنند که : "حتی اگر ناگزیر به انتخاب برگزیدگان شما باشیم ، تنها از نوع ترکمن آن انتخاب خواهیم کرد"
اولا این ایده تا آنجا میتوانست ملی و بالنده باشد که مسیله انتخابات را به "ترکمن " و "غیر ترکمن " تقسیم نکرده بلکه دولت جمهوری اسلامی و کارگزاران درچه یک منطقه ای آنان را عاملین محرومیت ملت ترکمن از حقوق ملی معرفی میکرد. بیان نظراتی از طرف آقای مرادی برای رد موضع تحریم کنندگان چون : ..." هموار نمودن بسترهای نفوذ واعمال قدرت بیشتر غیرترکمنها " و یا در تایید موضع شرکت کنندگان: " موقعیتی که آن عملا به یک موضوع حیثیتی برای ترکمنها بدل گردیده است" شباهت بیشتری به تبلیغ غیر مستقیم عقاید نژاد پرستانه دارد . جایگزینی اینگونه بیانات در ادبیات سیاسی فعالین سیاسی ترکمن برابر با تعویض نظریه تضاد منافع ملی ترکمن با دولت جمهوری اسلامی به ملل و یا مردم غیر ترکمن است واین همان خواستی است که رژیم پهلوی و جمهوری اسلامی سالها برای آن سرمایه گذاری میکنند. چنین نظری بر علیه منافع ملی ترکمن بوده و قرابتی با دوراندیشی سیاسی ندارد.نباید فراموش کرد که در انتخابات اخیر شمار تحریم کنندگان غیر ترکمن اگر بیشتر از ترکمنها نباشد ، کمتر نیز نیست و هر چند این تحریم برابر با برسمیت شناختن حفوف ملت ترکمن نیست اما پیوندی خود جوش بر علیه استبداد حاکم است و از نظر من اینگونه پیوندها در سطح منطقه و در وسعت کشور سنگپایه ایجاد توازن قوایی است برای عقب راندن استبداد که آقای مرادی آنرا در نظر نمیگیرد و بنام منافع ملی نسخه تمکین بی چون و چرا در برابر قدرت برتر را تجویز میکند. همچنین لازم به ذکر است که رژیم جمهوری اسلامی هر غیر ترکمنی را برای پیشبرد سیاستهای ضد ترکمنی خود بکار نمیگیرد و این وظیفه روشنفکران سیاسی است که از صحبتهای کوچه و بازاری بر حذر باشند و نوک پیکان تضاد را متوجه دولت جمهوری اسلامی سازند

ثانیا این ایده در شکل سالم مذکور آن در فضای سیاسی موجود در مرحله انتخابات مجلس ششم و حتی مجلس هفتم کاربرد عملی داشت ، زیرا مردم ترکمن پس از سالها تحقیر در اولی به یمن تغییرات نیم بند در کشور نفسی تازه کردند و در دومی آرایش نیروهای سیاسی حکومتی بگونه ای بود که هنوز روزنه امید شان به تامین بخش ناچیزی از منافع ملی کامل کور نشده بود . من و چند تن از دوستان دیگر(با امضای جمعی از فعالین سیاسی ترکمن مقیم اروپا) در دوره انتخابات مجلس هفتم با شناخت به این اراده و روحیه ملی ضمن اعلان شکست اصلاحات نیم بند در کشور و عدم انتظار اقدامات اساسی از نمایندگانی که راهی مجلس خواهند شد ، شرکت در انتخابت و نمایش همبستگی ملی از طریق انتخاب نمایندگان مستقل ترکمن را تبلیغ نمودیم . در آندوره ملت ترکمن توانست سه نفر از کاندیداهای خود را روانه مجلس کند و کارنامه عملکرد آنان نیز بدتر از آنی درآمد که حدس میزدیم اما در آن دوره آقای مرادی نه مقاله طولانی به تعریف ما نوشتند و نه مدال افتخار تحلیل گران واقع بین را بر سینه ما زدند ، اما امروز که یک حکومت کاملا شبه نظامی سایه شوم خود را بر پهنه کشور گسترانده و دندانهای استبداد بر علیه اقشار فرودست معترض ، آزادیخواهان ملل ساکن در ایران ، زنان و دانشجویان مبارز تیز و تیزتر میشود ، ما را چنین محکوم میکند
. این دید به گمان من با تحلیلی اغراق آمیز و اراده گرایانه و خود خواسته از اوضاع کل کشور و همینطور ترکمنصحرا، اساس موضعگیریها و رهنمودها را بر آن قرار داده است که گویا شرایط عینی و ذهنی در کل جامعه به آن حد از درجه رشد رسیده است که برای بهم زدن معادله قدرت در جامعه تنها به جرقه ای نیاز است. ( احمد مرادی)
من این ادعای آقای مرادی را با استناد به بخشی از فراخوان حرکت ملی به تحریم انتخابات مجلس هشتم مورد قضاوت و تفسیر میگذارم

انتخابات آزاد و دموکراتیک یک اصل حقوق بشری است. این عمل بویژه در شرایطی که مجموعه کشور از آلترناتیو بایسته رنج می برد و کل جنبش اجتماعی از رهبری ، حرکت رو در رو، منسجم و تعیین کننده برای پایان بخشیدن به نظام استبدادی و شوونیسم مذهبی ـ اتنیکی رنج می برد، می تواند بدون توقعات تحول ساختاری از درون نظام بلکه به عنوان ابزار و تریبون برای انعکاس و اعلان انتقادات، افشاگری، مطالبات اجتماعی و ملی ـ دموکراتیک نگریسته شود و با توان و امکانات مردم همخوانی داشته باشد ....... در شرایطی که کاندیداهای فیلتر شده تورکمن و خود تطبیق دهندگان با نظام در انتخابات انحصاری بدون ارائه برنامه و اهداف و فارغ از هرگونه تعهد و پشتیبانی ارگانیک، صرفا با تمکین و تبدیل شدن به ماریونت جناحها وقدرتمداران حکومتی با بهره برداری از تفاوتهای اتنیکی، مذهبی و با سوار شدن بر کثرت طایفه ای، آراء مردم را به نفع خود خاتمه می دهند انتظار بهره گیری جسورانه از امکانات حقوقی ـ پارلمانی توسط چنین نمایندگانی در اعتراض به رویدادهای فراقانونی که دستهای رژیم به آن آلوده است ناممکن می نماید. …...... . سياست ما در عرصه انتخابات رژیم، مبارزه و اعتراضی مدنی در دفاع از آزادی، وحقوق دموکراتیک است. با چنين درکي از مبارزه، نقشه هاي فریبکارانه رژيم ولایت فقیه را مبنی بر کشاندن مردم به پای صندوقها و کسب مشروعیت از این طریق رانقش بر آب کنیم
پر واضح است که در سطور بالا، حرکت ملی بر خلاف ادعای آقای مرادی حامل اندیشه آماده بودن شرایط ذهنی برای بر هم زدن معادله قدرت نبوده ، بلکه تحریم را ابزاری برای اعتراض مدنی و مقاومتی منفی علیه تعمیق استبداد و به نفع آزادی و حقوق دمکراتیک مردم ایران و ملت ترکمن میداند. حال سوال بر این منوال است که وقتی خود نظام آمار تحریم را 40% اعلام میکند(که البته به مراتب بیشتر از این است) ، هنگامی که اکثریت نخبگان و فرهیختگان درون جامعه ترکمنصحرا بر خلاف گذشته یا سکوت اختیار کرده اند ویا نامزدهای ترکمن را عناصر حلقه بگوش رژیم میدانند و بر این باورند که آنان در راه منافع فردی و گروهی خود تیره و طوایف ترکمن را در مقابل یکدیگر قرار داده اند ، کدامین دعوت مغایر با مناقع ملی است ؟ کدامین تحلیل اراده گرایانه و خود خواسته است؟ ما در فراخوان خویش موضع "تحریم" را بلند پروازانه به شعار محور همبستگی ملی معرفی نکردیم ، زیرا میدانستیم بخش قابل توجه ای از مردم ترکمن به دلایل عدیده و برای همگان روشن در آن شرکت خواهند جست. ما تحریم حد اقل 40% از مردم ترکمن را در دور اول انتخابات مجلس هشتم یک برد نسبی سیاسی تلقی میکنیم و امیدواریم در دور دوم شمار تحریم کنندگان این انتخابات نمایشی افزایش یابد . ما در شرایط کنونی راههای تامین اتحاد ملی را در حمایت از تشکلهای فرهنگی - مدنی و اتحاد عمل و همکاری آنها در جهت باروری اندیشه های ملی میدانیم. ما تشویق روشفکران ترکمن به ایجاد جامعه حقوق بشری و اتنیکی ترکمن صحرا ، تشویق مردم به شرکت در مراسم فرهنگی بویژه در زادروز شاعر کبیر ملت ترکمن مختومقلی فراغی را امری ضرور و حیاتی برای تقویت روحیه و نمایش همبستگی ملی میشماریم و در یک کلام مشخص منافع ملی ما در رابطه با انتخابات مجلس در امکان دفاع از حقوق ملی مندرج در قانون اساسی نهفته است ، اما از آنجا که در شرایط کنونی چنین بستری ابدا فراهم نیست ، ایده شرکت در انتخابات برای تامین همبستگی ملی را بنا به فاکتورهای اشاره شده ، نه تنها غیر واقعی بلکه اگر عامل تفرقه ملی نخوانم ، مسلما موجب اتحاد ملی هم نمیشناسم
انتخابات و مواضع مستقل
آقای مرادی مروجین نظر تحریم انتخابات را متاثر از مواضع جریانهای سراسری و نهایتا داشت مواضع مستقل آنان را زیر علامت سوال میبرد. من قبل از هر چیز باید بگویم که به هیچ وجه مایل نیستم به مانند آقای مرادی از فراز اشاره به تاریخچه وابستگی و یا پروسه استقلال فکری- تشکیلاتی فعالین سیاسی ترکمن برای مواضع امروز آنان در رابطه با انتخابات نتیجه بگیرم و خود را به هیچ وجه محق نمیدانم که در مورد استقلال فکری مثلا به آقای فلانی بگویم ،" شما در گذشته ال کردید و بل کردید و حالا هم که شرکت در انتخابات را تبلیغ میکنید در تابعیت فکری از راست ترین جناح سازمان فداییان اکثریت و اتحاد جمهوریخواهان مثل آقای فرخ نگهدار هستید".چونکه دلایل هر دو ما با داشت پاره ای شباهت ها با نیروهای سراسری ، تفاوتهای اساسی که مربوط به اوضاع و موقعیت همه جانبه ترکمن صحرا است را در بر دارد .من با توجه به شناختی که ازدوستان مدافع نظریه شرکت در انتخابت دارم (منظور در خارج از کشور است) هیچوقت به تبع از احساسات و یا مغرضانه با صغرا و کبرا چیدنها دست به تخریب آنان نخواهم زد.چونکه تک تک آنان عضو جنبش سیاسی ترکمن هستند و معتقد هستم که مواضع هر دو نیرو در خصوص انتخابات از موضع مستقل بوده است و این پذیرش را نه تنها از اصول ساده دمکراسی و تنوع فکری میدانم بلکه بخشی از ضرورت منافع ملی میشمارم. منافع ملی ترکمن امروز ایجاب میکند که فعالین سیاسی ترکمن ضمن پذیرش اختلافات در جهت تقویت یکدیگرحرکت کنند و انتقاد های مطروحه مستند و مستدل باشند.
در خاتمه مایل هستم اشاره ای هم به پلاتفرم مفروضی آقای مرادی داشته و این نوشته را به منزل و مقصود برسانم
ایشان در ادامه بحث استقلال قکری ، پلاتفرمی بالغ بر 15 بند را مطرح کرده و چنین مینویسند
از اینرو، امروز این پلاتفرم بعنوان یک نمونه و یا پلاتفرمهای شبیه بدان معیار و حدود همکاری و همگرایی من ترکمن با افراد و جریانات سیاسی و حتی حکومت جمهوری اسلامی است و واقعیت اینست که امروز برای من در رابطه با تضمین تحقق این پلاتفرم مفروضی تفاوتی بین جمهوری اسلامی و آقای رضا پهلوی و یا جریانات چپ و راست کشور وجود ندارد و من همگرایی و همکاری وحمایت خود را از برنامه و سیاست این و یا آن جریان منوط به آن شرایطی میکنم که این جریانات و افراد مطالبات ترکمنها را برسمیت شناخته و در راه تحقق عملی آنان مکانیزمها و تضمینات واقعی را ارائه دهند
قبل از همه توضیحی کوتاه در باره پلاتفرم را ضرور میدانم. اگرمن بجای آقای مرادی بودم طبق این پلاتفرم یا
به عضویت یکی از تشکلهای ترکمن در میامدم و یا آنکه آنان و دیگران را با این طرح به دیالوگ برای ایجاد تشکل وسیعتر دعوت میکردم
اما به نظر من مشکل آقای مرادی پلاتفرم نیست ، زیرا تشکلهای ترکمن پیشتر پلاتفرمهای کاملتر از این را ارایه داد ه اند.مشکل اصلی از نظر من روح و جان دادن به این پلاتفرمهاست که ورود به میدان عمل را میطلبد که تجربه حاصله در رابطه با بخش قابل توجه ترکمنهای خارج کشور، عدم میل و رغبت آنان را به انجام این مهم بدلایل گوناگون به اثبات رسانیده است .ارایه پلاتفرم و نظر بنوبه خود مثبت است ، اما باید اذعان داشت که در عالم سیاست همه مسایل به مانند معادلات ریاضی حل و فصل نمیشود و پلاتفرم عقاید و اهدافی کلی است که به منظور تحقق آن سیاستگذاریهای مشخص در مراحل مشخص را میطلبد. اگر ما بخواهیم طبق این پلاتفرم میزان همکاری و همیاری خود را عیار بندی کنیم در آنصورت باید رژیم چمهوری اسلامی را کاملا بایکوت کنیم و شرکت در هر نوع از انتخابات را مردود اعلام نماییم ، زیرا در این نظام هیچیک از بندهای آمده در این پلاتقرم ابدا رعایت نمیشود و 29 سال عمر این حکومت عدم اصلاح پذیری آنرا به اثبات رسانیده است. اینجاست که نظر من با آقای مرادی که دارای پلاتفرم نسبتا مشابهی هستیم فرق میکند و من تفاوت اساسی مابین جمهوری اسلامی و نیروهای مخالف ، اعم از چپ وراست آن قایل هستم . زیرا اغلب نیروهای مخالف اگر پلاتفرم آقای مرادی را معیار فرضی قرار دهیم بغیر از بندهای 3 ، 11 و 12 آنرا قبول دارند و آمادگی خود را در همایشهای متعدد برای ایجاد جبهه ای وسیع به همراه نیروهای ملی--منطقه ای اعلام کرده اند . اما چشم پوشی از بندهای مذکور برابر با تقبل عدم برخورداری از حقوق سیاسی و مالکیت بر سرزمین ملی است و رضایت بر تنها حقوق فرهنگی و حقوق عام بشری است.اینجاست که مواضع مستقل ما بردفاع از منافع ملی برجسته میشود و صف نیروهای ملی را با دیگر احزاب و سازمانهای مخالف رژیم جدا میکند و بر خلاف ادعای آقای مرادی این جدایی و صف آرایی مضمونا خصمانه نبوده و بلکه دقیقا بر پایه اعتقاد به حقوق ملی است و اما همخوانی موضع تحریم انتخابات مجلس هشتم بین نیروهای ملی ونیروهای موسوم به سراسری پدیده مثبتی است که از نظر من اگر در آینده به همکاری و اعلام مواضع مشترک فرا روید، گامی به جلو برای یافت نظرات همگراتر و منسجم در دیگر عرصه ها خواهد بود
نکته دیگری که در این پلاتفرم توجه مرا جلب کرد باور آقای مرادی به یک نظام فدرال و مشارکت نمایندگان ملل ساکن در ایران در اداره امور دولت مرکزی میباشد. از نظر من در این پلاتفرم یک موضوع نامفهوم و دیگری همراه با تناقض گویی است
الف- با توجه به اینکه این پلاتفرم از طرف آ قای مرادی به عنوان معیاری برای د فاع از منافع ملی و تنظیم روابط با دیگر نیروها و حتی جمهوری اسلامی معرفی شده ، آیا باور به یک نظام فدرال از جانب ایشان به معنی آلترناتیوی در برابر نظام جمهوری اسلامی باید شمرد؟ اگر چنین است ومسلما هم غیر از این هم نباید استنباط شود ، در شرا یط
کنونی تلاش و مبارزه برای جایگزینی چنین نظامی در ایران بر پایه کدام سیاستها امکانپذیر است؟ حمایت از اصلاحات تدریجی و یا عدم باور به اصلاح رژیم و تغییر و بر کناری آن؟ متحدین ما در هر دوشکل آن کدام نیروها
هستند؟
ب- آقای مرادی در پلاتفرم خود ازمشارکت نمایندگان ملل ساکن در ایران در اداره امور دولت مرکزی و برخورداری مجالس ملی از برخی اختیارات صحبت میکند و این در حقیقت برابر با تقسیم و مشارکت در قدرت در سطح و عمق جامعه است . اما وی در بخشی دیگر از توضح نظرات خویش در رابطه با استقلال چنین میگوید
" ولی امروز در ورای همه این تجارب گذشته این اصل روشن است که مناطق ملی در عین داشتن اشتراکاتی با کل جامعه بویژه در نوع حکومت آتی و اداره امور کل جامعه، در عین حال مطالبات و ویژگیهای خاص منطقه ای خود را نیز دارا می باشند. برجسته ترین تفاوت در مطالبات و انگیزه های نیروهای ملی با جریانات سیاسی از آن عبارت است که نیروهای ملی در صدد کسب قدرت در کشور نیستند، هر چند برای آنان در جهت کسب حقوق ملی – سیاسی خویش بسیار حائز اهمیت است که چه کسی و یا چه کسانی با کدام برنامه بر مسند قدرت می نشینند. از اینرو، نیروهای ملی منجمله ترکمنها مطالبات و خواستهای معینی دارند و اساس مناسبات و میزان همکاریها و حمایتهای آنان از این و یا آن جریان باید مشروط به برنامه ای باشد که این جریانات ارائه میدهند "

من فکر میکنم که نویسنده یا اشتباه قلمی کرده و یا آنکه به پلاتفرم خویش باور ندارد . چونکه مشارکت در اداره امور
دولت مرکزی یعنی مشارکت در قدرت و کسب بخشی از قدرت در سطح کشور است و کانال این مشارکت در شرایط کشوری کثیرالمله به مانند ایران( پس از بر کناری نظام حاکم ) تنها از مسیر هماهنگی با نیروهای موسوم به سراسری نمیگذرد و سرنوشت این موضوع را معالات سیاسی آن شرایط رقم خواهد زد.بطور کلی از نظر من اینگونه تناقض گونیها، صدوراحکام غیر مستدل به آدرس تحریم کنندگان انتخابات مجلس هشتم و پرسشهای مطروحه در بالا حکایت از نبود افکار منسجم سیاسی ، تجزیه و تحلیل جدی از اوضاع ترکمنصحرا و کشور و بویژه انتخابات مجلس هشتم در نزد آقای مرادی دارد.در غیر اینصورت ایشان بنام دفاع از منافع ملی، بهره وری مردم ترکمن را از مقاومت مدنی ، یعنی استفاده از برگ تحریم را مردود اعلام نمیکردند و نباید فراموش کرد که یک ملت برای دفاع از منافع ملی خویش فقط با یک برگ وارد میدان نمیشود و میتواند چندین برگ در دست داشته باشد
م . نظرلی
6 آوریل2008 پلاتفرم آقای مرادی

- 1حقوق سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی همه آحاد کشور جدا از تعلقیات ملی ، مذهبی، اعتقاد، جنسیت و شیوه زندگی خود در برابر قانون بطور یکسان رعایت گردد. اصول دمکراسی، رعایت حقوق بشر و حق تعیین سرنوشت بر ای همه آنان، بنیانهای ناظر بر این حقوق را عبارت میسازند. 2- واقعیت چند ملیتی بودن ایران متشکل از فارسها، ترکها، کردها، ترکمنها، بلوچها، عربها و دیگر گروههای اتنیکی که هزاران سال است در ایجاد، گسترش، غنا و تداوم تمدن ایران کوشیده و در طی قرنها با هم از نظر تباری، قومی، فرهنگی و اقتصادی در آمیخته و با همه تفاوتها و ویژگیها، ملیتهای امروز ایران را بوجود آورده اند باید برسمیت شناخته شده و این واقعیت در قانون اساسی کشور بازتاب یابد. 3- تقسیمات کشوری موجود مورد تجدید نظر قرار گرفته و تقسیمات کشوری نوین بر پایه محل زیست ملیتهای ساکن ایران به اجرا درآید. 4- سه قوای مقننه، اجرائیه و قضائیه ضمن تفکیک از یکدیگر، مستقل عمل نمایند. 5- مذهب در سیاستگذاریهای دولت مرکزی دخالتی نداشته باشد، اما دولت مرکزی موظف گردد که امکانات برابری را برای کلیه مذاهب وادیان کشور، اسلام ( شیعه و سنی )، مسیحی، زرتشتی، کلیمی و غیره فراهم نماید
- - پیروان مذاهب مختلف کشور در انجام مراسم مذهبی طبق فقه خودشان آزاد بوده و در تعلیم و تربیت دینی و احوال شخصیه مثل ازدواج، طلاق، ارث و وصیت و دعاوی مربوط به آن در دادگاهها رسمیت داشته و در هر نقطه ای که پیروان هر یک از این مذاهب اکثریت داشته باشند، مجلس ملی با حفظ حقوق پیروان سایر مذاهب مستقلا عمل نماید. 7- حیثیت، جان، مال، حقوق، مسکن و شغل اشخاص از تعرض مصون گردیده و آزادی فعالیت سیاسی مسالمت آمیز برای کلیه افراد و سازمانها و احزاب تأمین گردد. 8- مجازات اعدام و اعمال هر گونه شکنجه برای گرفتن اقرار و یا کسب اطلاع ممنوع گردیده و همه آحاد کشور از این حق برخوردار باشند که جهت دفاع از خود وکیل انتخاب نمایند. 9- به حقوق و آزادیهای مصرح در اعلامیه جهانی حقوق بشر (دسامبر 1948، آذر 1327) و در میثاقهای پیوست آن ( میثاق بین المللی حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، دسامبر 1966، آذر 1345 و میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی، دسامبر 1966، آذر 1345) متعهد و پایبند باشد
- -10 مبارزه مسالمت آمیز سیاسی، برگزاری همایش، تحصن، راه پیمایی، اعتصاب و مقاومت مدنی برای رسیدن به مطالبات اقتصادی ، سیاسی، اجتماعی و ملی و نیز مراجعه به آرای عمومی و همه پرسی بعنوان جزئی از حقوق قانونی مردم مطابق با معاهدات و موازین بین المللی تأمین گردد. 11- نمایندگان مناطق مختلف کشور بر اساس اصل برابر حقوقی همه ملیتهای ساکن ایران، در اداره امور دولت مرکزی در قالب یک سیستم فدراتیو شرکت مستقیم داشته باشند. 12- مجالس ملی که توسط نمایندگان منتخب مردم تشکیل میگردند، با توجه به امکانات و ویژگیهای منطقه خود شکل اداره امور منطقه خود را در زمینه های اقتصادی، اجتماعی ، فرهنگی و قضائی در چارچوب سیاستهای عمومی کشور پیش برند. 13- زبان رسمی و تحصیل و تدریس در مدارس و دانشگاهها ومحیط کار و ادارات و موسسات دولتی در مناطق ملی، زبان حاکم در این مناطق باشد. 14- اقلیتهای ملی و مذهبی ساکن در مناطق ملی از حق کامل آزادیهای ملی، فرهنگی و مذهبی و همینطور حق تحصیل بزبان مادری خود و داشتن کانالهای رادیویی و تلویزیونی و انتشار نشریات و کتب برخوردار باشند. 15- جهت زدودن آثار شوم ستم ملی و فرهنگی در ایران، کلیه ملیتها ، و گروههای اتنیکی کوچک از حق گذاردن هر گونه نامی بر فرزندان و آزادی پوشش محلی و ملی خود برخوردار باشند
از سایت: ترکمن ایلیم

دوشنبه، فروردین ۱۹، ۱۳۸۷

بالأخره با رانندگی زنان درعربستان سعودی تحت شرائط خاصی موافقت شد

*- منبع و آدرس فایل : Adres: http://www.feministschool.com/spip.php?article345

به گزارش " فردا" و به نقل از القبس، مجلس شورای عربستان با رعایت شرایط خاصی به زنان عربستانی اجازه ی رانندگی داده است که این شرایط عبارتند از
الف: شرائط عمومی
1. زن راننده حداقل 30 سال سن داشته باشد
2. ولی زن(شوهر یا پدرش)با رانندگی او رسما موافقت کنند
3. گرفتن گواهینامه از مرکز آموزش رانندگی مخصوص زنان
4. لباس زن راننده باید بدون هیچگونه زینت باشد
5. اجازه رانندگی زنان فقط شامل نواحی داخل شهر است ودربیرون شهر و حتی روستاها وحومه ی شهر اعتبار ندارد مگر اینکه یکی از محارم همراه او باشد
6. زنان تنها از روز شنبه تا چهارشنبه، و ازساعت 7 صبح تا ساعت 20 ( 8 شب) اجازه رانندگی دارند. روزهای پنج شنبه و جمعه از ساعت 12 ظهر تا 8 شب
7. زن راننده حتما باید همراه خود تلفون داشته باشد تا درمواقع ضروری استفاده کند
8. تماس با مرکز رانندگی زنان هنگام بروز هرگونه مشکل مزاحمت یا خرابی اتومبیل
9. پرداخت مبلغ مشخصی به مرکز رانندگی زنان جهت هزینه نعمیرات و گواهینامه
ب:دستورالعملهای اجرایی مسولان
1. ایجاد بخش راهنمایی و رانندگی زنان ویژه رسیدگی به مزاحمتها وتعدی به رانندگان زن و پاسخ به تماسها
2. ایجاد یک خط تلفون رایگان برای تماسهای مربوط
3. ایجاد مراکزی در داخل هرشهر برای بخش رانندگی زنان وبا نظارت مقامات دینی
4. تاسیس شرکتهای متخصص برای خدمات مربوط وفرهنگ سازی برای زنان راننده
5. تمدید سالانه گواهینامه زنان و اخذ مبلغ معین برای هرسال
6. ماموران راهنمایی ورانندگی مطلقا حق صحبت با رانندگان زن را ندارند ودرصورت بروز تخلف باید با مرکز رانندگی زنان تماس بگیرند تا آنها با راننده زن صحبت و احیانا برخورد کنند
7. برخورد شدید و تعقیب قانونی کسانی که این قوانین را جدی نگیرند.چرا که تمسخر این قوانین شوخی با امنیت نظام وهتک حرمت نوامیس است

ج:جرائم متخلفان
الف:عمومی
1. کسانیکه به هردلیل با راننده زن صحبت کنند به حبس حداقل یک ماه همراه با جریمه مالی محکوم خواهند شد
2. کسانی که سعی درتحریک زنان راننده و اذیت کردن آنها درهنگام رانندگی ازقبیل خارج کردن ازجاده و.. نمایند به حبس حداقل 12 ماه همراه با جریمه مالی محکوم خواهند شد
3. کسی که راه را بر رانندگان زن ببند به حبس به مدت یک روز همراه با چریمه مالی محکوم خواهند شد
ب:جرائم راننده
درصورت انجام هرگونه عمل مخالف با آداب وسنن وشرع ازسوی رانندگان زن
1.بار اول گواهینامه به مدت 6 ماه توقیف می شود و جریمه بین 500 تا 1000 ریال محکوم میگردد. وهمچنین تعهدی مبنی بر عدم تکرار از او اخذ خواهد شد
.اطلاع رسمی به ولی زن ازطریق هیات امر به معروف و نهی از منکر

یکشنبه، فروردین ۱۸، ۱۳۸۷

دعوت به گفتگو و بحث آزاد
درباره ی: 1 - رویدادهای مهم منطقه وجهان، 2 - تشکلیابی های اجتماعی مجامع مهاجر
زمان: یکشنبه ششم آپریل 2008 (18 /1 / 1387)، ساعت: 18 (اروپای مرکزی) ، 20:30 (تهران) و 22 ( آشغابات)
مکان: اُتاق پالتاکی (اُتاق اینترنتی ) " تورکمنصحرامیز"
Paltalk > Rooms > Europa > Other > Turkmensahramyz
------------------------------------
erkin dialog we diskusia
Chagyrýarys


Tema:1- Boelgede we dünýädä ýüz berýän ähemiýetli wakalar
2- Bosgunlykda Turkmen toplumlarining jemiýetçilik guramalary
Guni: 1 shenbe (bazar guni ) 06- nji Ap. 2008 ( 18 /1 / 1387 şemsi)
sagady: 18:00 (merkezi Awropa), 20:30 (Tehran), 22:00 (Ashgabat) de bashlanýar
ýeri : Paltalk > Rooms > Europa > Other > Turkmensahramyz

Adminler topary
Tms_da@yahoo.com

پنجشنبه، فروردین ۱۵، ۱۳۸۷

فعالان حقوق بشر در ایران

به نام آزادی

ضرب و شتم و اعتصاب غذای گسترده در زندان مرکزی ارومیه

امروز مورخه 14/12/86 زندانیان سیاسی معترض به سیستم مدیریتی و مدیریت بند دوازده زندان مرکزی ارومیه که بند متعلق به زندانیان سیاسی میباشد ، با یورش گارد زندان مورد ضرب و شتم قرار گرفتند و تعداد ده نفر از زندانیان معترض که متشکل از فعالان ترک ، کرد و مذهب اهل حق بودند به نقطه نامعلومی منتقل گردیدند . اسامی افراد منتقل شده به عبارت ذیل میباشد
غلامحسين خان عبدالي
علی احمد سلێمان
مهدی قاسم زاده‌
بخشعلي محمدي
عبیدلله‌ قاسم زاده‌
سهه‌ند علی محمدی
هادی حمیدی
... جاوید

شایان ذکر است زندانیان سیاسی منتقل شده در اعتراض به این وضعیت در زمان انتقال اعتصاب غذای خود را اعلام نموده اند . البته چهارتن زنداني اهل حق به نامهای مهدی قاسم زاده‌ ، عبیدلله‌ قاسم زاده‌ ، بخشعلي محمدي ، سهه‌ند علی محمدی قبل از انتقال مدت بيش از پنج روز بود که‌ در اعتصاب غذا بوده‌اند
بنقل از: سازمان فعالان حقوق بشر در ایران

چهارشنبه، فروردین ۱۴، ۱۳۸۷


کنگره چهاردهم حزب دموکرات کردستان
هادی صوفی زاده
• کنگره‌ توانست با اکثریت آرا به‌ تصویب شعار جمهوری کردستان در ایرانی فدرال و دموکرات بپردازد و حزب را به وظیفه‌ای که‌ در همسویی با جنبش سراسری و هم آوایی با دیگر ملیتهای ایران دارد ملزم سازد. در پایان کار کنگره‌ حزب کمیته‌ مرکزی را انتخاب و در اولین نشست کمیته‌ مرکزی جدید آقای خالد عزیزی بعنوان سخنگوی کمیته‌ و یا دبیر اول انتخاب شد ...
اخبار روز: www.akhbar-rooz.com سه‌شنبه ۱٣ فروردين ۱٣٨۷ - ۱ آوريل ۲۰۰٨
چهاردهمین کنگره حزب دموکرات کردستان درتاریخ ۰۶.۰٣.۲۰۰٨ با حضور قریب به‌ دویست نفر از منتخبین حوزه‌های حزبی از کشورهای مختلف و با ترکیبی از سیاستمداران قدیمی، دانشجویان، جوانان و مشارکت ۱۶%ی زنان و با سخنان یکی از کادرهای قدیمی در یکی از اردوگاههای مرکزی حزب درنزدیکی شهر کویسنجق در کردستان عراق افتتاح، وطی هشت روزکار مداوم پایان گرفت. اصولا کنگره‌های حزب دموکرات با یکسری تشریفات و مناسبات حزبی برگزار و پایان آن نیز با جشن ختم می شود. از نکات مهم کار کنگره میتوان به‌ بحث بر سر گزارش کمیته‌ مرکزی، بازبینی برنامه ‌و اساسنامه‌، تعیین استراتژی و خط ومشی سیاسی، صدور قطعنامه‌هایی و متعاقبا انتخاب کمیته‌ مرکزی اشاره کرد. در کنار اینها پیامهای رسیده‌ به‌ کنگره‌ قرائت و در ضمن پیامهای مختلفی از کنگره‌ به‌ مردم کردستان، خانواده‌ شهدا و نهادهای سیاسی تنظیم و تصویب گردید. در گزارش کمیته‌ مرکزی به‌ بحران فزاینده‌ در ایران، اوضاع جهانی، وضعیت کردها توجه‌ شده‌ و راهکارهایی در این زمینه‌ نیز اتخاذ گردید. چالش بر سر گزارش کمیته‌ مرکزی در همه‌ ابعاد خود نشانگر وجود قدرت فکری و تجزیه‌ و تحلیل شرکت کنندگان کنگره‌ بود که‌ دو روز کار کنگره‌ را به‌ خود اختصاص داد. بنا به‌ گفته‌ کسانی که‌ در کنگره‌های قبلی حضور داشته‌اند این کنگره‌ یکی از پربارترین و بحث انگیزترین کنگره‌ها بوده‌ است.کنگره‌ توانست در خصوص استراتژی حزب مناسبترین و واقعبینانه‌ترین خط ومشی را تصویب کند، اما با تغییرات اندکی در ساختار سازمانی، کنگره‌ نتوانست از سنتهای تشکیلاتی گذشته‌ فاصله‌ بگیرد. بباور بنده‌ که‌ در کنگره‌ حضور داشتم شرکت کنندگان در کنگره‌ توانستند به‌ لحاظ سیاسی آگاهانه‌ عمل کنند و اما در خصوص ساختار تشکیلاتی ساختار نوینی ارائه‌ نگردید و نگرانیهای تاریخی را که‌ در تاریخ این حزب فراوانند و هر چند سال یکبار به‌ انشعاب و جدایی منجر شده‌ برای همیشه‌ چاره‌ جویی نماید که‌ آخرین مورد آن جدایی بعد از کنگره‌ سیزدهم بود. معهذا کنگره‌ توانست ترکیب مقبولی را برای تصدی امور حزبی انتخاب و از میان آنها نیز دو چهره‌ آشنا و با کفایت را به‌ ترتیب آقایان خالد عزیزی و کمال کریمی در راس امور سیاسی حزب قرار دهد و فرد سومی نیز برای تشکیلات اداری انتخاب گردید. از مهمترین مباحث مطرح در کنگره‌، نگرشهای متفاوت نسبت به‌ آینده‌ و نظام سیاسی برای آینده‌ کردستان، وضعیت بحرانی ایران، خط و مشی حزب و چگونگی برخورد با قضایا بود. در کنگره‌ طیفهای مختلفی حضور داشتند که‌ بیان دیدگاههای آنها از جهاتی قابل تامل است. در کل می توان به‌ سه‌ گرایش فکری اشاره‌ نمود که‌ وجه‌ مشترک هر سه‌ طیف در به‌ حرکت در آوردن مبارزه‌ و پایبندی آنها به‌ ادامه‌ مبارزه‌ تا کسب حقوق ملی بود که‌ جالب است بطور اجمالی به‌ دیدگاههای هر سه‌ گروه‌ اشاره‌ شود
گروه‌ اول را که‌ عمدتا کادرهای قدیمی حزب تشکیل می دادند، با توجه‌ به‌ ملاحظاتی که‌ داشتند کمتر به‌ شعارهای بلندپروازانه‌ می پرداختند و با توجه‌ به‌ مسئولیت تاریخی حزب در تعیین استراتژی واقعبینانه‌ و ضرورت همخوانی مبارزه‌ خلق کرد با ملیتهای دیگر ایران و جنبش سراسری ایران، فدرالیزم را بهترین راهکار سیاسی برای تحقق حقوق ملیتهای ایران در این مقطع پیشنهاد نمودند. استدلال این گروه‌ برای تعریف نظام فدرال ویژگیهای فرهنگی، سیاسی و کثیرالملله‌ بودن جامعه‌ ایران بود و از نگاه‌ این طیف همکاری میان احزاب منطقه‌ای و ایرانی بدون تعریف مشخص از خواسته‌ سیاسی ناممکن بنظر می رسد و از دیدگاه‌ این طیف طرح شعار ایرانی فدرال و دموکراتیک که‌ وجه‌ مشترک و خواست عمومی اکثر نیروهای معتدل و واقعبین ملی و سراسری است به‌ پلاتفورم مشترک همگان تبدیل شده‌ و امکان نزدیکی همه‌ را تسهیل نموده‌ است. بعد، تجربه‌ ثابت نموده‌ که‌ احزاب سراسری نفوذ چندانی در میان ملیتهای ایران ندارند و احزاب مربوط به‌ ملیتها نیز به‌ تنهایی نمی توانند کاری به‌ پیش برند. بنابراین تلاش برای همبستگی امری اجتناب ناپذیراست و اتخاذ سیاستی معقول راه‌ رسیدن به‌ تفاهم و همکاری است. جالب اینکه‌ بیشتر این طیف متعلق به‌ نقاطی از کردستان بودند که‌ تاریخ دیرینه‌ در مبارزات ملی داشتند
دسته‌ دوم که‌ بیشتر کردهای مقیم اروپا بودند و قبل از برگزاری کنگره‌ با نوشتن مقالاتی درباب عبور از فدرالی و گذر از شعارهای دست و پاگیر که‌ کردها را برای حل مسئله‌ ملی وادار به‌ مرکز نماید واکنش نشان داده‌ و خواستار حذف شعار فدرالی از برنامه‌ حزب و باز گذاشتن قضیه‌ تحت عنوان حق تعیین سرنوشت بودند. این گروه‌ بیشترتمایلات استقلال طلبانه‌ به‌ قضیه‌ ملی داشتند و بباور بنده‌ تبیین دیدگاههای آنها نه‌ در درک دقیق قضیه‌ ملی و ویژگی کردهای ایران بلکه‌ در واکنش به‌ روح عظمت طلبی پان ایرانیستها بود که‌ در چند دهه‌ گذشته‌ از درک مسئله‌ ملی عاجز بوده‌اند و نگاهی خصمانه‌ نسبت به‌ خواسته‌ ملیتهای ساخل ایران داشته‌ اند.گروه‌ سوم کسانی بودند که‌ بعد از تجزیه‌ حزب در اواخر سال ۱٣٨۵ تحت عنوان رفورمیست به‌ اقلیتی پر انرژی بدل شده‌ و به‌ احیای قیام مسلحانه‌ بر ضد رژیم تاکید داشتند و از جهتی دیگر به‌ رفورم در ساختار تشکیلاتی حزب و دیسانترالیزه‌ کردن آن توجه‌ داشتند. تمایز این گروه‌ با گروه‌ اول در این بود که‌ این گروه‌ را بیشتر جوانان و به‌ لحاظ تبارشناسی بیشتر متعلق به‌ مناطق جنوبی کردستان همچون کرمانشاه‌، کامیاران و سنندج تشکیل می دادند
در کار گروه‌ سوم تناقضاتی دیده‌ می شد که‌ ضمن اینکه‌ به‌ احیای قیام مسلحانه‌ توجه‌ داشتند در ضمن به‌ باز نمودن ساختار حزبی می اندیشیدند غافل از اینکه‌حرکت نظامی نیازمند تشکیلات منسجم و سانترال است. مشکل دیگر این طیف در تفسیر حرکت مسلحانه‌ بود، آنها مشکلات اردوگاه نشینی را می خواستند با حرکات نظامی جبران نمایند در حالیکه‌ اوضاع فعلی ایران و کردستان مناسب با فعالیت نظامی نیست و اساسا فعالیت چریکی در گذشته‌ با اهدافی همچون اعلام موجودیت سیاسی، حفظ هویت ملی و وادار نمودن نظام به‌ مذاکره‌ و مواردی از این قبیل صورت می پذیرفت اما هیچیک از اهداف مذکور در دستور کار روز نیست و اگر در گذشته‌ اعلام موجودیت با حضور فیزیکی انجام می گرفت امروزه‌ امکانات ارتباطی دلیلی برای حضور فیزیکی نگذاشته‌ و در ضمن هویت ملی نیز بیش از پیش ریشه‌ دوانیده‌ و در نهایت رژیم نیز در شرایطی نیست که‌ وادار به‌ مذاکره‌ گردد. سرانجام کنگره‌ توانست با اکثریت آرا به‌ تصویب شعار جمهوری کردستان در ایرانی فدرال و دموکرات بپردازد و حزب را به وظیفه‌ای که‌ در همسویی با جنبش سراسری و هم آوایی با دیگر ملیتهای ایران دارد ملزم سازد. در پایان کار کنگره‌ حزب توانست کمیته‌ مرکزی را انتخاب و در اولین نشست کمیته‌ مرکزی جدید آقای خالد عزیزی را بعنوان سخنگوی کمیته‌ و یا دبیر اول انتخاب نماید. ایشان در اولین نطق بعد از انتخاب خود با ارائه‌ بحثی واقعبینانه‌ به‌ اهمیت مبارزه‌ خلق کرد با ملیتهای دیگر ایران و بویژه‌ نیروهای سراسری تاکید نمود. که‌ با استقبال حاضرین روبرو گردید.با توجه‌ به‌ اهمیت قضیه‌ و ضرورت اعتماد سازی میان جنبش کردستان و جنبش سراسری ایران و ایجاد فاز نوینی برای همکاری میان احزاب مترقی، درج مصوبات کنگره‌ چهاردهم حزب می تواند به‌ این مهم کمک نماید و امید است که‌ در مطالب بعدی به‌
جزئیات بیشتری در ارتباط با کار کنگره‌ بپردازم. grdako@yahoo.com

سه‌شنبه، فروردین ۱۳، ۱۳۸۷

سخنان خانم فاخته زماني درجمع اعضاء کنگره آمريکا درباره مسائل آذربایجان

من به اينجا آمده ام که مشکلات آذربايجاني هايي را که درايران زندگي ميکنند، کساني که حقوق اوليه انساني آنان مستمرا نقض شده و صداي آنان خفه ميگردد، تشريح کنم. آذربايجاني ها با بيش از 20 ميليون جمعيت، بزرگترين اقليت درايران را تشکيل ميدهند. آنان اساسا درشمال و شمال غربي ايران ساکنند، ضمن اينکه در شمال شرقي و مرکز ايران و همچنين در پايتخت ايران- تهران نيز زبان آذربايجاني صحبت ميشود. همه اين مردم در زير سلطه رژيم اسلامي ايران قرار داشته و حقوق اجتماعي، اقتصادي و سياسي آنان به شدت نقض ميگردد
ازسالهاي 1920 به اين طرف، سياست حکومت ايران درهر دو دوره سلسله پهلوي ورژيم اسلامي عبارت ازسياست تبعيض وآسسيميلا سيون اجباري جمعيت غيرفارس بوده است. رژيم جديد پس از انقلاب 1979، مناطق اداري آذربايجان را به ميزان بيشتري ازهم جدا کرده وعنوان آذربايجان را از اغلب بخشهاي اراضي آن حذف کرده است. (بطور نمونه در سال 1993 آذربايجان شرقي را به دو استان آذربايجان شرقي واردبيل تقسيم کرد.) در واقع حکومت ايران اين فارسيزه کردن وسيع نام ها را نه فقط در مورد نقاط جغرافيائي، بلکه به نام گذاري کودکان در شناسنامه هاي آنان نيز گسترش داده است. به اين مفهوم که والدين آذربايجاني اجازه ندارند که نام هائي با ريشه آذربايجاني را براي فرزندان خود انتخاب کنند
موقوف کردن زبان آذربايجاني در مرکز تلاش حکومت براي آسيميله کردن مردم آذربايجان قرار دارد. مردان و زنان صرفا به خاطر کار هاي ساده اي نظير داشتن کتاب هاي آذربايجاني، تشکيل کلاس هاي آموزش زبان آذربايجاني و شرکت در فستيوالهائي براي صيانت از فرهنگ ملي خود دستگير شده اند. تا به امروز مطلقا هيچ کتاب درسي که به زبان آذربايجاني باشد اجازه نشر يافته است. تقريبا تمام ادبيات کودکان بزبان فارسي بوده و حتي يک مدرسه براي نوشتن و خواندن زبان ميليون ها آذربايجاني وجود ندارد
طريقه ديگري که حکومت تلاش کرده که حقوق انساني و آزادي بيان آذربايجاني ها را پايمال کند استفاده از وسائط ارتباط جمعي بوده است. تنها برنامه هاي موجود به زبان آذربايجاني در راديو و تلويزيون عبارت از پوشش محدود فرستنده هاي دولتي است که در آن صرفا اخبار و تبليغات دولتي به نوعي از زبان آذربايجاني فارسيزه شده که به فآذري موسوم شده است ترجمه ميشود. فآذري ( درست مثل اسپانگليش) ترکيبي اززبان آذربايجاني با تزريق سنگين زبان فارسي است. البته که اين دو زبان از ريشه با هم فرق دشته و کاملا از گروه هاي زباني متفاوتي مشتق شده اند. اين تاکتيک، آسيميلاسيون فرهنگي وزباني آذربايجاني را تشديد کرده و بنا به نظرمغزهاي متفکر طراح آن، در نهايت موضوعيت زبان آذربايجاني کاهش يافته وبا ازدست دادن وضعيت يک زبان به بصورت لهجه اي از زبان فارسي درميايد
آذربايجاني ها بصورت روزمره و آشکارا در راديو، تلويزيون و مطبوعات سراسري مورد توهين قرار ميگيرند. ( تمام رسانه ها زير نظر دولت اداره ميشوند.) آنان درقالب شخصيتهائي که ازنظر هوش مشکل دارند نمايش داده ميشوند وبا تمثيل آنان بصورت “خر” و “سوسک” به آنان شخصت غيرانساني داده ميشود.درمجموع، آذربايجانيها به خاطر عدم فصاحت آنان در زبان فارسي (زبان رسمي در ايران) با عقب ماندگي مترادف ميشوند. انگيزه اين تبعيض به دليل نياز به آسسيميله کردن و فشار بر روي اقليت آذربايجاني بوده و مفصلا توسط محققين غربي نظر دکتر برندا شافر و دکتر عليرضا اصغرزاده و ديگران مورد تحقيق و تحليل قرار گرفته و مستند شده است
در 12 ماه مه سال 2006، روزنامه ايران، روزنامه رسمي دولت، کاريکاتوري را که در آن آذربايجاني ها به سوسک تشبيه شده بودند انتشار داد. صد ها هزار آذربايجاني در سراسر کشور به خيابان ها ريختند تا اعتراض خود را در جريان تظاهرات مسالمت آميز ابراز نمايند. در مقابل، واحد هاي ضد شورش سپاه پاسداران انقلاب، واحد هاي ويژه و نيروي بسيج به تظاهر کنندگان حمله کردند. حد اقل 27 نفر کشته شدند و صدها نفر مجروح گرديدند. خيلي ها نيز با اسلحه هاي ساچمه اي کور شدند. پس از آن سرويس هاي اطلاعاتي ايران شروع به دستگيري هاي وسيع کردند. صد ها نفر از جمله نوجوانان دستگير شدند
رسانه هاي غربي عمدتا در موضوع نقض حقوق آذربايجاني ها در ايران ساکت مانده اند. تعداد کمي در خارج از کشور از وحشيتي که در ايران بر عليه آذربايجاني هااعمال ميشود اطلاع دارد. عفو بين الملل، دفتر کميسيون عالي براي حقوق بشر(OHCHR) و اخيرا وزارت خارجه آمريکا جزو معدود آنهائي هستند که نگراني خود را نسبت به سلامتي آذربايجاني هائي که دستگير شده اند ابراز نموده و از حکومت ايران طلب کرده اند که به حقوق آذربايجاني ها و الزام هاي بين المللي خود احترام به گزارد.
فعالان آذربايجاني مستمرا در تقلاي کسب حقوق اوليه خود نظير حق آموزش به زبان طبيعي مادري خود ميباشند. آنان اجازه تجمع در مکان هاي عمومي يا در خانه هاي خود در ايامي که براي تاريخ ملت آذربايجان حائز اهميت است نظير يادبود قهرماناني مثل بابک، ستارخان، باقرخان، و همچنين رهبران سياسي نظير پيشه وري ندارند. فعالان حقوق بشر آذربايجاني مستمرا بازداشت شده و در زندان هاي ايران مورد بد رفتاري قرار ميگيرند. حتي روحانيون آذربايجاني که تلاش ميکنند که نسبت به حقوق کاملا اوليه انساني اگاهي بدهند زنداني شده اند. فعالان حقوق بشر آذربايجاني فاقد منابعي هستند که رژيم ستمکار ايران را به چالش بکشند. آنان در نتيجه استفاده از ابزار اوليه ارتباطي، زندگي خود را به خطر مي اندازند. جنبش حقوق ملي در ايران هر چند فاقد تجربه بين المللي يا فاقد حمايت از خارج ميباشد اما در عين حال قوي ترين چالش در مقابل رژيم ايران است. سياست ايالات متحده آمريکا نسبت به ايران حول توجه به تهران است در حالي که بزرگترين چالش براي ژيم ايران در استان ها قرار دارد، جائيکه اقليت هاي قومي متمرکز هستند
ما ميخواهيم که آذربايجانيها وديگر اقليتها مورد حمايت قرار گيرند. آنها نياز دارند بدانند که دنيا به آنها توجه دارد. آنها نياز دارند بدانند که به خطر انداختن زندگي اشان براي حقوق برابر، به هدر نمي رود. آنها به اميد احتياج دارند و براي آن به جامعه جهاني چشم دوخته اند
دانستن اينکه آنان حمايت جامعه جهاني را دارند، آنها را براي ادامه مبارزه براي حقوق برابر نيرومند ميکند. اين به معني ثبات و دموکراسي بزرگتري براي ايران و در بعد وسيعتر براي خاورميانه است. اقليت هاي ايران عوامل تغيير در کشوري هستند که خيلي به آن احتياج دارد. آنان براي يک تحول مثبت در ايران تلاش ميکنند و نياز دارند که هر کمکي را به توانند دريافت کنند
فاخته زماني . مسئول انجمن دفاع از زندانیان سیاسی آذربایجانی درایران- آداپ