نفی فرهنگ پرخاشگری گامی است در جهت دموکراسی طلبی!
اخیرا در سایت های "ترکمنصحرا" و " ارکینلیک" مطالبی از جانب برخی ازروشنفکران ترکمن درج گردیده است که بیش از آنکه حقیقت جو باشد به دلیل بکارگیری لحن و شیوه نفی کننده و تحقیر آمیز خود مورد پسند خوانندگانش قرار نگرفته است.
انتقاد کردن و یا متقابلا انتقاد پذیری از وجوهات یک فرهنگ و یا یک مدنیت دموکراتیک می باشد و در واقع بر اساس جاری شدن این نوع باورهای سیاسی است که جامعه ای بجای درجا زدن و رکود به ترقی و تعالی می رسد. اگر پذیرش منش انتقاد از خود را پیش شرط دیالوگ های سیاسی فرض بگیریم درست در ادامه همین " مقوله" چگونگی پیشبرد و اجرای منویات آن با اهمیت و مسئولیتی بمراتب سنگینتر جلوه گر می گردد. چرا که بیش از اینکه شکل اجرای یک مقوله در قاموس سیاسی ارزش و بهایی داشته باشد بالعکس و دقیقا مضمون آن یعنی نحوه و چگونگی بکارگیری و پیشبرد امورات و اجزای آن از اهمیت و جدیت لازمه برخوردار می گردد. بنا بر این هر عملی بنام انتقاد از دیگران ضمن مجاز بودن دارای مرزبندیهایی نیز می باشد که می بایستی رعایت گردد. بکارگیری الفاظی تحقیرکننده و ناروا به عنوان وسیله ای صرفا در جهت کوبیدن دیگران نه تنها به دمکراتیزه شدن مناسبات کمکی نمی نماید و بلکه به جای ایجاد فضایی دوستانه و مثبت خود بر کینه ورزی ها و تقابلات ضایع آفرین منجر خواهد گردید! بنا بر این بر انگیزه های انتقاد گرایانه چنین آدمهایی هرگز نمی توان صحه گذاشت.
نسل کنونی از روشنفکران سیاسی ترکمن که عمدتا در فضای بسته و دیکتاتور زده ایران بزرگ شده اند و فعالیت های سیاسی خود را نیز در چارچوب تشکیلاتی برخی از سازمانهای سیاسی چپ آغاز نموده اند بدلیل فقدان دموکراسی در این سازمانها که سنترالیسم و هژمونیسم از وجوهات آن بوده است هنوز هم که هنوز است در ایجاد مناسباتی برابر طلبانه و دموکراتیک با یکدیگر با مشکلات جدی روبرو می باشند. برخی نیز که با مشاهده کاستی های اشارت رفنه به نفی سازمانهای سراسری چپ رسیده اند و بقولی برای آینده خود سرپناهی جسته اند علیرغم فاصله گیری از این جریانات هنوز هم که هنوز است به سبک کهنه اندیشیده و گرفتار معیارهای اندیشه ای و قضاوتی دیرین می باشند و به جای تاثیر پذیری از مناسبات جاری جوامع دموکراتیک بیرونی کماکان به روش سابق عمل نموده و به نفی غیر خودی مشغول می باشند.
بدون شک یافتن انحراف و اشکال در نزد دیگران بمراتب راحتتر از آن است که آدمی خود بر اشکالات رفتاری و کرداری در نزد خود اعتراف ورزیده و به مقابله با ایرادات خویش بپردازد. مثالی تاریخی می گوید که " آن بهتر که انتقاد و ایراد گیری از خود آدم شروع گردد". بنا به پیام این مثال: صلاح در این است که در خرده گیری ها از دیگران نهایت احتیاط را داشته باشیم و اگر چنانچه نیز موردی برای پاسخ گویی و تقابل باشد آن بهتر که با لحن و زبان ملایمتری ادا گردد. ما ترکمنها در این رابطه مثل بسیاری از ملت های مترقی دیگر ضرب المثلی داریم با این صفت و گیرایی : " سویجی دیللی یئلانی هینیندن چیکارار.. یعنی با زبان شیرین می توان ماری را از سوراحش بیرون کشید.
تجربه نیز نشان داده است که دو نوع گرایش مناسبات فی ما بین آدمها را تنظیم می نماید.
الف: گرایشی که خود و خواسته ها و علائق ذهنی خود را در محور و مرکز توجه قرار می دهد و وحدت و نزدیکی به سیاق این اندیشه همانا تبعیت و امربری دیگران از" او" است.
ب: گرایشی دیگر که اساسا به دیگران نیز حق و حقوق برابر قائل است و اعمال خرد جمعی و توانمند را مد نظر دارد.
اگر فلسفه زندگی و مبارزه را سمت گیری در جهت کمال بدانیم در آنصورت پی ریزی مناسبات اجتماعی نیز از این اصول پیروی می نماید. مناسبات در بین جوامع بدوی و عقب مانده کماکان با تسلط یک اندیشه و یا گرایش ایدئولوژیکی
و مذهبی تنظیم می گردد ولی این مناسبات در بین جوامع پیشرفته که به بکارگیری خلاقیت جمعی اعتقاد دارد کاملا برعکس می باشد. در مقایسه با جوامع پیشرفته و دمکراتیک که قدرت از مردم نشات گرفته و با آرای عمومی هدایت می شود در جوامع غیر دموکراتیک مردم وسیله ای می شوند در خدمت اقلیت رهبری کننده!! و چنین جوامعی کماکان به شاه و امام و یا پیشوا نیازمند می باشند. بنا بر این: نفی حقوق دیگران قرابتی آشکار دارد با این نوع اندیشه منفی گرا.
گرایش محور گرا دنیای آینده خود را نه بر اساس منش های دموکراتیک و صد البته بر اساس منیت ها و خود محوری ها و جاه طلبی های خود بنا می نهد و بر هرکسی که در دنیای خیالی او جایی ندارد بی محابا می تازد. برای این دسته از روشنفکران که هرگز به بکارگیری دموکراسی و خرد جمعی اعتقاد و اعتنایی ندارند مناسبات ساختاری تنها و تنها از کانال گرایشات قائم بر ذات خود آنها تجلی می یابد، ولو آنکه این ساختمان بسیار کوچک و تنگ و تاریک نیز باشد. معماراین اندیشه که به خلاقیت دیگران اعتقادی ندارد خود قربانی جاه طلبی های خود می باشد و فقط به محصول و نتیجه ای دل خوش دارد که تارو پود آن صد در صد از آن او است!.بدین خاطر هم بروشنی می توان دید که حامیان اینگونه سازمان سازها از تعداد انگشتان یک دست هم کمتر گردیده است!
انتقاد کردن و یا متقابلا انتقاد پذیری از وجوهات یک فرهنگ و یا یک مدنیت دموکراتیک می باشد و در واقع بر اساس جاری شدن این نوع باورهای سیاسی است که جامعه ای بجای درجا زدن و رکود به ترقی و تعالی می رسد. اگر پذیرش منش انتقاد از خود را پیش شرط دیالوگ های سیاسی فرض بگیریم درست در ادامه همین " مقوله" چگونگی پیشبرد و اجرای منویات آن با اهمیت و مسئولیتی بمراتب سنگینتر جلوه گر می گردد. چرا که بیش از اینکه شکل اجرای یک مقوله در قاموس سیاسی ارزش و بهایی داشته باشد بالعکس و دقیقا مضمون آن یعنی نحوه و چگونگی بکارگیری و پیشبرد امورات و اجزای آن از اهمیت و جدیت لازمه برخوردار می گردد. بنا بر این هر عملی بنام انتقاد از دیگران ضمن مجاز بودن دارای مرزبندیهایی نیز می باشد که می بایستی رعایت گردد. بکارگیری الفاظی تحقیرکننده و ناروا به عنوان وسیله ای صرفا در جهت کوبیدن دیگران نه تنها به دمکراتیزه شدن مناسبات کمکی نمی نماید و بلکه به جای ایجاد فضایی دوستانه و مثبت خود بر کینه ورزی ها و تقابلات ضایع آفرین منجر خواهد گردید! بنا بر این بر انگیزه های انتقاد گرایانه چنین آدمهایی هرگز نمی توان صحه گذاشت.
نسل کنونی از روشنفکران سیاسی ترکمن که عمدتا در فضای بسته و دیکتاتور زده ایران بزرگ شده اند و فعالیت های سیاسی خود را نیز در چارچوب تشکیلاتی برخی از سازمانهای سیاسی چپ آغاز نموده اند بدلیل فقدان دموکراسی در این سازمانها که سنترالیسم و هژمونیسم از وجوهات آن بوده است هنوز هم که هنوز است در ایجاد مناسباتی برابر طلبانه و دموکراتیک با یکدیگر با مشکلات جدی روبرو می باشند. برخی نیز که با مشاهده کاستی های اشارت رفنه به نفی سازمانهای سراسری چپ رسیده اند و بقولی برای آینده خود سرپناهی جسته اند علیرغم فاصله گیری از این جریانات هنوز هم که هنوز است به سبک کهنه اندیشیده و گرفتار معیارهای اندیشه ای و قضاوتی دیرین می باشند و به جای تاثیر پذیری از مناسبات جاری جوامع دموکراتیک بیرونی کماکان به روش سابق عمل نموده و به نفی غیر خودی مشغول می باشند.
بدون شک یافتن انحراف و اشکال در نزد دیگران بمراتب راحتتر از آن است که آدمی خود بر اشکالات رفتاری و کرداری در نزد خود اعتراف ورزیده و به مقابله با ایرادات خویش بپردازد. مثالی تاریخی می گوید که " آن بهتر که انتقاد و ایراد گیری از خود آدم شروع گردد". بنا به پیام این مثال: صلاح در این است که در خرده گیری ها از دیگران نهایت احتیاط را داشته باشیم و اگر چنانچه نیز موردی برای پاسخ گویی و تقابل باشد آن بهتر که با لحن و زبان ملایمتری ادا گردد. ما ترکمنها در این رابطه مثل بسیاری از ملت های مترقی دیگر ضرب المثلی داریم با این صفت و گیرایی : " سویجی دیللی یئلانی هینیندن چیکارار.. یعنی با زبان شیرین می توان ماری را از سوراحش بیرون کشید.
تجربه نیز نشان داده است که دو نوع گرایش مناسبات فی ما بین آدمها را تنظیم می نماید.
الف: گرایشی که خود و خواسته ها و علائق ذهنی خود را در محور و مرکز توجه قرار می دهد و وحدت و نزدیکی به سیاق این اندیشه همانا تبعیت و امربری دیگران از" او" است.
ب: گرایشی دیگر که اساسا به دیگران نیز حق و حقوق برابر قائل است و اعمال خرد جمعی و توانمند را مد نظر دارد.
اگر فلسفه زندگی و مبارزه را سمت گیری در جهت کمال بدانیم در آنصورت پی ریزی مناسبات اجتماعی نیز از این اصول پیروی می نماید. مناسبات در بین جوامع بدوی و عقب مانده کماکان با تسلط یک اندیشه و یا گرایش ایدئولوژیکی
و مذهبی تنظیم می گردد ولی این مناسبات در بین جوامع پیشرفته که به بکارگیری خلاقیت جمعی اعتقاد دارد کاملا برعکس می باشد. در مقایسه با جوامع پیشرفته و دمکراتیک که قدرت از مردم نشات گرفته و با آرای عمومی هدایت می شود در جوامع غیر دموکراتیک مردم وسیله ای می شوند در خدمت اقلیت رهبری کننده!! و چنین جوامعی کماکان به شاه و امام و یا پیشوا نیازمند می باشند. بنا بر این: نفی حقوق دیگران قرابتی آشکار دارد با این نوع اندیشه منفی گرا.
گرایش محور گرا دنیای آینده خود را نه بر اساس منش های دموکراتیک و صد البته بر اساس منیت ها و خود محوری ها و جاه طلبی های خود بنا می نهد و بر هرکسی که در دنیای خیالی او جایی ندارد بی محابا می تازد. برای این دسته از روشنفکران که هرگز به بکارگیری دموکراسی و خرد جمعی اعتقاد و اعتنایی ندارند مناسبات ساختاری تنها و تنها از کانال گرایشات قائم بر ذات خود آنها تجلی می یابد، ولو آنکه این ساختمان بسیار کوچک و تنگ و تاریک نیز باشد. معماراین اندیشه که به خلاقیت دیگران اعتقادی ندارد خود قربانی جاه طلبی های خود می باشد و فقط به محصول و نتیجه ای دل خوش دارد که تارو پود آن صد در صد از آن او است!.بدین خاطر هم بروشنی می توان دید که حامیان اینگونه سازمان سازها از تعداد انگشتان یک دست هم کمتر گردیده است!
مراد قره جه