سه‌شنبه، مهر ۰۵، ۱۳۸۴

ايران از نظر تعداد معتادين در جهان اول شد ، روزنامه واشنگتن پست

روزنامه واشنگتن پست در گزارشي از تهران نوشت بر اساس گزارش سال 2005 سازمان ملل متحد، ايران ركورد دار تعداد معتادين در جهان است بطوري که 8/2 درصد از جمعيت 70 ميليوني اين کشور به مواد مخدر اعتياد داشته و از اين لحاظ ايران در جهان بي رقيب است.

بر اساس گزارش سازمان ملل، کشورهاي موريتاني و قرقيزستان با 2 درصد جمعيت معتاد در رتبه دوم وسوم قرار دارند.

روزنامه واشنگتن پست در ادامه گزارش خود به زلزله بم در سال 2003 اشاره کرده و نوشت يکي ازانواع کمکهاي ارسالي به اين شهر داروي ضد اعتياد "متادون" بود چرا که 20 درصد مردم شهر معتاد بودند.

به نوشته اين روزنامه، وابستگي ايرانيان به مواد مخدر به قدري زياد شده که يک مقام دولت ايران حتي پيشنهاد کشت خشخاش در ايران را داده است.

گزارشگر واشنگتن پست پس از اشاره به ارزان بودن مواد مخدر در ايران بخاطر نزديک بودن اين کشور به منابع کشت خشخاش در افغانستان به دلايل اعتياد ايرانيان پرداخته و با اشاره به شرايط اقتصادي ايران نوشت:مصرف هروئين در بين جوانان مأيوس و بيکار بسيار رايج است.طبق نظرسنجي دولت معلوم گرديده که 80 درصد ايرانيها معتقد به رابطه مستقيمي بين بيکاري و اعتياد هستند چرا که دولت ايران قادر نيست يک ميليون شغل براي جواناني که هر سال وارد بازار کار مي شوند ايجاد كند.

علي هاشمي رئيس اداره کنترل مواد مخدر ايران مي گويد: "بهاي سنگيني در اين مورد پرداخته ايم. مردم ما در ايران در جبهه مقدم جنگ عليه مواد مخدر قرار داشته اند".

نويسنده پس از اشاره به مبارزه جدي ايران با ترانزيت مواد مخدر و کشته شدن هزاران تن از نيروهاي ايراني در جنگ با قاچاقچيان در دهه گذشته افزود: عليرغم اين مبارزات هنوز مواد مخدر در اين کشور فراوان است.

آذرخش مکري مدير مرکز مطالعات اعتياد در ايران مي گويد که قريب به 20 درصد جمعيت بزرگسال ايران به نحوي مواد مخدر مصرف مي کنند. بر اساس ارزيابي وي نيم ميليون دلال مواد مخدر در اين کار دست دارند که هريک به 3 الي 4 نفر مواد مي‌فروشند. هزينه مصرف اين مواد ساليانه 3 الي 5 ميليارد دلار مي باشد. قريب به 200 هزار جوان در ايران به هروئين معتادند چون اين ماده مخدر در بين جوانان بسيار رايج است.

فريبرز کوچکي 29 ساله مي گويد جوانان توجه چنداني به ترياک ندارند چون مصرف ترياک در بين سالمندان زياد است. کوچکي مي گويد "ترياک اساساً بعنوان دارو يا آرام بخش عليه درد مصرف مي شود ولي هروئين به شما کمک مي کند از حقايق و از واقعيات فرار کني. ما جوانان چيزي مي خواهيم که کمک کند از واقعيت زندگي روزانه فرار کنيم و آن چيز همان هروئين است".

يک جوان که قبلاً زيبايي اندام کار مي کرده مي گويد هزينه تهيه هروئين از تهيه يک ساندويچ برايش کمتر است.

مهدي گلپايگاني هم که در مرکز معتادان پرسپوليس کار مي کند مي گويد 68 درصد معتادين مصرف مواد مخدر را قبل از 20 سالگي شروع کرده‌اند.

پنجشنبه، شهریور ۳۱، ۱۳۸۴

غاصبان زمین های ترکمنصحرا اینبار در روستای اوقلی دفه!

بنا به اخبار رسیده از منطقه ترکمنصحرا که در نشریه صحرا انعکاس یافته است روز یکشنبه اخیر شخصی به نام ج-ص که ظاهرا مدیر عامل و صاحب شرکتی بنام " کاوش کشاورز" می باشد در حالیکه مجوز احداث مرکزی برای پرورش ماهی را از اداره منابع طبیعی استان در دست داشته با اکیپی از ماشین آلات حفاری وارد روستای اوقلی دفه می شود. گویا یگان ویژه نیروی انتظامی و فرماندهی گروهان منطقه و برخی از مقامات حکومتی نیز ایشان را همراهی می نموده اند. بسیج چنین اکیپی منسجم و برنامه ریزی شده بدین معنی می باشد که آنان از عکس العمل مردم روستا هراسان بوده اند و امکان اینکه مقاومت هایی صورت پذیرد را پیش بینی نموده بوده اند.
حمایت جانبدارانه مقامات محلی جمهوری اسلامی نه تنها باعث ارعاب روستائیان شجاع نمی گردد بلکه این اقدام غاصبانه و تعرض طلبانه باعث آن می گردد تا آنان از پیر و جوان و کودک یکدل و متحد در مقابل آنان بایستند. در نتیجه دخالت ژاندارمری حکومت اسلامی و ضرب و شتم مردم روستا تعدادی نیز زخمی می گردند.

حوادث اوقلی دفه و تهاجم گستاخانه زمینخواران غیر بومی نه تنها حادثه نوینی در تاریخ ترکمنصحرا نیست ، بلکه تا مادامی که حکومت های استبدادی و غیر دموکراتیکی چون جمهوری اسلامی باقی است حادثه آخرین نیز نخواهد بود. روستائیان ترکمنصحرا که در جریان فعالیت های کانون فرهنگی و سیاسی خلق ترکمن و ستاد مرکزی شوراهای ترکمنصحرا تا حدی توانسته بودند با ایجاد شوراهای دهقانی به اداره زمینهای کشاورزی و مراتع دامی خود بپردازند بعد از تهاجم ارتش و پاسداران حکومتی و نابودی این دو ارگان مردمی نیز مدتها توانسته بودند تا از دستاوردهای آن دوران بهره برداری بنمایند. حکومت اسلامی نیز که عوامفریبانه خود را حامی محرومین و فقرا معرفی نموده بود مدتها جرات پس گرفتن این زمینها را نداشته است ولی دائما بر این تلاش بوده است تا به تضعیف شوراهای دهقانی پرداخته و وضعیت را به حالت سابق برگرداند.

کوچاندن بیشتر زابلی ها به منطقه و دادن امکانات ویژه به غیر بومی ها همانند مازندرانی ها و شاهرودی ها از جمله سیاست های خزنده حکومت اسلامی می باشد تا بدین طریق اهالی ترکمن را در سرزمین خود به اقلیت تبدیل بنماید نوع سیاستی که تمامی حکومت های استبدادی و غیردمکرات نیز دنبال می نمایند.
تقسیم ترکمنصحرا و بوجود آوردن استانی به نام گلستان به مرکزیت گرگان یکی از نمونه سیاست های هویت زدایانه حکومت می باشد. تعویض نام های تاریخی شهرها و روستاهای ترکمن نشین و انتخاب نامهای فارسی نیز از دیگر شیوه های تضییق حقوق مردم ترکمن توسط حکومت اسلامی می باشد که بدون در نظر گرفتن اعتراضات مردم منطقه پیش برده می شود.

سیاست های پنهان و آشکار هویت زدایانه حکومت اسلامی به شیوه دوران پهلوی در شهرهای بزرگتر بمراتب مرسوم تر بوده است به طوریکه اکنون در شهرهای گنبد و بندر ترکمن و حتی آق قلا و گمیشان تعداد قابل توجهی از مهمانان ناخوانده غیر ترکمن نه تنها صاحب ملک و مسکن گردیده اند ، بلکه با تصاحب شغل های درجه اول و کلیدی بر اکثریت ترکمن این شهرها حکومت هم می نمایند.

در عرصه اقتصاد و بازار نیز تعداد سرمایه داران و ملاکین متمول غیر ترکمن بمراتب افزایش یافته است و در مقایسه عمومی نیز درصد فقیران و بی چیزان ترکمن از غیر بومی ها بیشتر می باشد. وقتی نهادهای تصمیم گیرنده از خود مردم منطقه نباشد و وقتی حکومتی حامی زورگویان باشد نبایستی هم انتظار دیگری را داشت.
دست درازی به مراتع دامی روستاییان اوقلی دفه که در نزدیکی رودخانه اترک قرار دارد حتی در زمان حکومت ظالم پهلوی چندان مورد توجه زمین خواران غاصب غیر بومی قرار نگرفته است و به جرات می توان گفت که حتی مهاجرین زابلی نیز علاقه ای برای اسکان در این مناطق را نداشته اند و اما بنا بر سیاست های ضد ملیت های حکومت اسلامی فعلی بسیاری از زمینهای این مناطق به زمینخواران استانهای همجوار واگذار گردیده است.

اکنون آب دو رودخانه ترکمنصحرا یعنی اترک و گرگان به جای سیراب کردن محصولات کشاورزی بومیان ترکمن به مصرف دریاچه های مصنوعی این نوکیسه های دولتی فرو می ریزد! حادثه روستای اوقلی دفه این
راز را بر ملا می سازد که جملگی سردمداران حکومت اسلامی در مقابل اقلیت های ملی سیاست واحدی را تعقیب می نمایند. سیاستی که اساس آن بر هویت زدایی و محو اقلیت های قومی و مذهبی استوار می باشد. و گرنه آنطور که مردم این روستا اذعان داشته اند چه دلیلی وجود داشته تا امتیازاتی همانند پرورش ماهی و یا دیگر پروژه های تولیدی در این مناطق در درجه اول به اهالی بومی واگذار نگردد؟!

بر خلاف وعده های دروغین رئیس جمهور جدید حکومت اسلامی ( احمدی نژاد) که در جریان رای گیری ها خود را حامی محرومین و ضعیفان اعلام نموده بود سیاست های ضد قومی و ضد محرومین حکومت اسلامی کماکان ادامه دارد و مناطق ملی مانند خوزستان، بلوچستان، کردستان و ترکمنصحرا مورد آماج و حمله کارگزاران آنان قرار گرفته است. بنا بر این مردم ستمدیده ترکمن از یک طرف چاره ای غیر از مقاومت در مقابل زورگویی ها را ندارند و از طرف دیگر نیز می بایستی در مقابله با ترفندهای ضد ملی حکومت با هوشیاری عمل بنمایند.
مراد قره جه

چهارشنبه، شهریور ۲۳، ۱۳۸۴

... تورکمنچه مکتب لر دیرل مک گه رگ!

ما خواهان آموزش به زبان مادری خود هستیم!
کودک به هنگام تولد همراه با زبانی معین از مادر زاده می شود، با آن رشد می کند و بزرگ می شود. پس این حق انسانی اوست که زبان مادری خود را بطور کامل فرابگیرد، چراکه این زبان بخش جدا ناپذیری از هویت اوست. در واقع یک فرد، یک قوم و یا ملتی را بدون زبان آن نمی توان شناخت. زبان نه فقط نقش یک وسیله برای شناخت وایجاد رابطه با محیط پیرامون است؛ بلکه مهمتر از آن ظرفی است برای اندیشه و فرهنگ و آفرینش تفکر. بر پایه چنین برداشتی است که سازمان ملل و دیگر سازمان های جهانی از حق آموزش زبان مادری حمایت می کنند و با تصویب قوانین و موازین بین المللی به این باور رسمیت بخشیده اند.

حق آموزش زبان مادری در قانون اساسی کشور نیز بیان شده است. اما متأسفانه سازمان دادن و اجرای آن تا به امروز به تأخیر افتاده است. برای اینکه تأخیر طولانی اندکی جبران شود به نظر میرسد که به این موضوع از دو زاویه متفاوت ولی در عین حال مکمل یکدیگر بایستی پرداخت گردد.

الف: طرح تدریس زبان مادری با مسئولین و پیگیری آن، که خود آن می تواند اشکال مختلفی داشته باشد؛ از جمله:

یک ـ والدین، تدریس زبان ترکمنی را از طریق معلمان و مدیران مدارس به گوش مسئولین آموزشی کشور برسانند.
دو ـ والدین، به شکل کتبی خواست آموزش به زبان مادری را به مسئولین اصلی کشور ارسال نمایند.
سه ـ والدین و اولیای امور خواسته خود را با نمایندگان خودشان در مجلس به طرق مقتضی در میان بگذارند و خواهان طرح وپیگیری خواسته خود شوند.
چهارـ چاره جویی و یافتن اشکال مناسب دیگر برای طرح این خواسته.

ب: سازمان دادن آموزش زبان مادری!

پر واضح است که سازمان دادن آموزش زبان مادری مثل هر موضوع آموزشی دیگر مستلزم بودجه مکفی برای هزنیه های انسانی ، برنامه ای ، امکانی و غیره است. بهمین دلیل نیز مادام که دولت پشت آن را نگیرد پیش بردن چنین پروژه ای اگر نگوئیم محال، بسیار دشوار است. اما تا آن زمان که دولت رغبتی به اجرای این خواسته تن نمی دهد، پیشه کردن بی عملی نیز گرهی از کار نخواهد گشود. تجارب اقوام و ملیت هایی که کمتر یا بیشتر وضعیتی مشابه ما دارند و یا داشته اند در انجام حداقل هایی میتواند یاری رسان باشد.

یکی از اینها تجربه ویلزی هاست.« در ویلز تقریبا همه به زبان انگلیسی تکلم می کنند. زبان ویلزی که خود اهالی آن را کیمریک می نامند، در قرن نوزدهم، هشتاد درصد اهالی به این زبان صحبت میکردند. در دهه 1930 این میزان به سی درصد تنزل یافت. ولی از دهه 1970 جنبش گسترده ای برای تجدید حیات این زبان مشاهده می شود:

* افراد بزرگسال در کلاس های فشرده ای که پنچ روز در هفته تشکیل می شود ولزی یاد می گیرند.
*یک نهضت ویلزی به نام "گروه بازی در مهد کودک"، به کودکان دوونیم تا پنچ ساله ویلزی یاد می دهد.
* اتحادیه جوانان ویلزی که اتحادیه ای غیر سیاسی است و 750 شعبه و بیش از 45هزار عضو دارد، جوانان را به یادگیری این زبان ترغیب می کند.» (تکاپوی 2000: جان نسبیت ــ پاتریشیا ابردین. ترجمه صهبا سعیدی)

علاقمندان و دوستداران زبان ترکمنی نیز می توانند با تشکیل انجمن هایی حداقل به اعضای خود زبان ترکمنی را آموزش دهند. فرهیختگان و فرهنگ دوستان ترکمن می توانند از هر امکان و فرصتی که قوانین و مقررات جاری کشور اجازه میدهد سود جسته و آموزش زبان ترکمنی را در دستور کار خود قرار دهند.

متأسفانه، بسیاری از جوانان ونوجوانان ترکمن نه میتوانند و نه علاقه چندانی به خواندن و نوشتن زبان ترکمنی دارند. یکی از دلایل عمده این پدیده منفی ناتوانی و ندانستن چگونگی خواندن ونوشتن به زبان ترکمنی است. این امر باعث زود خسته شدن و فروکش کردن میل خواندن ونوشتن آنها به زبان ترکمنی می شود. یافتن راه های ساده تر برای خواندن ونوشتن و در اختیار عموم، بویژه جوانان قرار دادن بسیار مفید خواهد بود. طرح مسئله در محافل و مجامع و به نوعی عمومی ساحتن موضوع آموزش به زبان مادری، در جدی تر گرفته شدن امر کمک شایانی خواهد نمود.

22 شهریور 1384
 اورمان

دوشنبه، شهریور ۱۴، ۱۳۸۴

اتحاد عمل و یافتن شیوه های هماهنگ کننده برای فعالین ترکمن!

آغزی بیره تا نگری بیر آغیزآلانی قانقریب ایر!
مقدمه: انسان به تبع خصلت خود که موجودی اجتماعی تلقی می گردد همواره خواستار وحدت و جمع پذیری بوده است. از شکل گیری ابتدائی ترین جوامع اشتراکی تا ایجاد جوامع مدرن کنونی عنصر وحدت گرایی فاکتور اصلی در ایجاد تولید و برقراری مناسبات اجتماعی و پیشرفت و تمدن جوامع بشری بوده است.
اگر در عرصه سیاسی حصول وحدت را بکارگیری خرد جمعی معنا نمائیم در آنصورت می توان گفت که تمامی جریانات فکری که در راس حرکت ها قرار گرفته اند بنا به درک های خود از این مقوله در جهت اعمال خرد جمعی حرکت نموده اند.متدها و شیوه این وحت طلبی در سابق به کارگیری نیروی قهر و وادارکردن مخالفین در جهت خواسته های خود بوده است ولی با رشد و تکامل جوامع بشری و نهادی شدن قوانین اجتماعی و پیدا شدن زمینه های امکان تماس و تبادل نظر امروزه در بسیاری نقاط به جای به کارگیری زور و سرکوب! متد های اقناعی وحدت دهنده که هزاران بار موثرتر از شیوه های زورگویانه کلاسیک است جایگزین گردیده است.

وحدت طلبی! گرایش طبیعی غیر قابل انکار

مقوله وحدت و جمع گرایی هرچند در تجربه زندگانی آدمها دائم در حال شکل گیری است و بقولی بدون آن حیات و زندگی اجتماعی را نمی توان معنا نمود ولی چون به عنوان یک مقوله اجتماعی و فلسفی در هرکدام از جوامع بشری و در طول تاریخ و ادوار مختلف مفهوم و ارزش خاصی پیدا می نماید لذا بایستی با محک های علمی و متدیک دقیق تری به آن پرداخته و جایگاه آن را مشخص نمود.
وقایع تاریخی و پدیده های سیال اجتماعی را تنها اصول گرایان و خشک مغزان با یک شیوه دگماتیستی می سنجند و نتیجه واحد می گیرند و اما آنانی که به تکامل ارزش های اجتماعی اعتقاد دارند و روند تکامل اجتماعی را در مسیر تعالی و کمال باور دارند در ارزیابی ازاین پدیده نگرشی متغیر و فرمول مند داشته و هر مقوله را در شرایط خود و در ارتباط با فلسفه ایجابی خود تحلیل و باز گویی می نمایند.
بدیهی است که برخی از ارزش های اجتماعی تابع زمان و مکان نیستند و اصولیت و بدیهیت خود را حفظ می نمایند و نمی توان با تفاسیر و فلسفه بافی به نفی آن رسید. این نوع ارزشها با انسان متولد می شوند و به درازای عمر انسانها نیز باقی می مانند مقوله وحدت و یا تلاشهای وحدت طلبانه را نیز بایستی در این سنخ از ارزشها جایگزین نمود.

از آنجایی که منافع خاص اقشار و گروههای انسانی به تبع التزامات زندگی سیاسی و یا اجتماعی اغلب در مقابل هم قرار می گیرد و بقولی هرکدام از گروهبندی ها و لایه های اجتماعی هدف خاصی را دنبال می نمایند! نتیجتا در انتخاب شیوه های وحدت طلبانه هر کدام از این لایه بندی های اجتماعی مسیر های متفاوتی را دنبال می نمایند. درچارچوب علوم اجتماعی و بویزه رفتارشناسی نه تنها مارکسیست ها بلکه بسیاری از معتقدین به مکاتب دیگر نیز ناهمسویی و حتی تضاد منافع و اهداف این لایه بندی ها را تایید می نمایند. مغایر بودن انگیزه های وحدت طلبانه به معنای نفع وحدت طلبی نبوده و بلکه دقیقا به این معنا می باشد که هر کدام از گروهبندی های اجتماعی و یا سیاسی و یا فرهنگی و یا....به تبع خواستها و نیازها و انگیزه های خود در پی وحدت یابی با هم فکران خود می باشند. مثال عامیانه کبوتر با کبوتر باز با باز در این رابطه مصداق کلی دارد.

مذاهب و ادیان که خود را مجری اوامر الهی می دانند عوام الناس را به وحدت کلمه دعوت می نمایند و هر نوع عدول از خواسته های ولی امر را مساوی با تمرد و لاقیدی و حتا بی دینی فرض نموده و با وحدت شکنان مقابله می نمایند. حاکمان دیکتاتور و اقتدارگرایانی که جز منافع خود گرایشات تنوع طلب دیگری را به رسمیت نمی شناسند بر این اساس با مخالفین خود رفتار نموده و هیچ حق و حقوقی را به مخالفین خود قائل نمی باشند. وحدت به سیاق این گروه تنها در امربری و اطاعت کورکورانه از این حاکمان مفهوم پیدا می نماید.

واقعیت این است که چه به طبقه بندی اجتماعی باور داشته باشیم و چه نه! منافع اقشار و طیف ها و حتا اصناف یک جامعه نه تنها گوناگون می باشد و بلکه در بسیاری از عرصه های اقتصادی کاملا متضاد می باشد. به عنوان مثال بالا بردن حقوق کارکنان یک واحد تولیدی و یا یک موسسه اجتماعی به نوبه خود باعث بالا رفتن هزینه تولید شده و میزان سوددهی راکاهش می دهد و چنین روندی به نفع صاحب کار نمی باشد و یا تقسیم عادلانه ثروت ملی و اجرای دقیق برنامه های اقتصادی مردمی مانع از رشوه خواری و چپاول اموال ملی گردیده و مغایر با منافع باندهای قدرت می باشد.
نتیجه ای که از این گفته می توان حاصل نمود این است که در یک جامعه انسانی منافع و خواسته های گروهها و اقشار و طیف های اجتماعی در مقابل یکدیگر قرار می گیرند و امکان جمع بندی آنان زیر برنامه ای پوپولیستی( تمام خلقی) عاری از واقعیت می باشد. بنا بر این می بایستی به جای غرق شدن در زیر شعارهای وحدت طلبانه !! به سوی واقعیت ها رفت و انگیزه و سرمنشا آن را تحلیل نمود.
( شاید اگر روزی تمامی کره زمین مورد تهاجم قرار بگیرد و حیات عمومی نوع بشر به خطر بیفتد تمامی ابنای بشر به دور از رنگ و نژاد و مسلک و تابعیت ملی در مقابل دشمن مشترک به اتحاد برسند ولی وحدت بدون داشتن منافع مشخص مشترک و یا آرمان و ایده مورد توافق و قراردادی غیر ممکن می باشد.)
در جوامع پیشرفته تفاوت های صنفی و فرهنگی و مسلکی و جنسی کاملا پذیرفته شده می باشد و هر کدام از این گروهبندی های اجتماعی با پیش کشیدن خواست ها و تمایلات خود پا به میدان می گذارند. متدی که در یک جامعه مدرن مناسبات بین گروهبندی های ائتلافی را تنظیم می نماید همانا پذیرش " قانون حق با اکثریت" می باشد. در این نوع جامعه انسانی همه اقشار وگروههای اجتماعی که برای رسیدن به قدرت ائتلاف نموده اند و به پیروزی نیز نائل آمده اند به جای ریشه کن نمودن فیزیکی مخالفان که در جوامع عقب مانده مرسوم می باشد به مخالفان فکری خود امکان و شرایط لازمه را می دهند تا به شکل صلح آمیز نقطه نظرات خود راتبلیغ بنمایند.

اتحاد های اصولی در قالب فعالیت های هدف دا ر!

با در نظر گرفتن مشروعیت اختلافات فکری و سلیقه ای که هر کدام از خاستگاه معینی نشات می گیرد آیا میتوان به طرح ایجاد اتحادی پایدار و یا نیم بند در بین روشنفکران و محافل فرهنگی و سیاسی ترکمن صحرا پرداخت؟.
بحث را می توان با ارائه این سوال که : وحدت با چه کسی و پیرامون کدام برنامه؟ دنبال نمود.
به نظر من تمامی جریانات سیاسی و فرهنگی و ادبی و....ترکمنهای ایران در یک مسئله کلیدی که همانا رفع ظلم و ستم از ترکمنهاست ( در کشور ایران) با یکدیگر اتفاق نظر دارند و بنابر این به نظر می آید که جملگی آنان می توانند پیرامون این مسئله پایه ای به اتحادی قراردادی روی بیاورند. بدیهی است که هدف تمامی جریانات منتسب به ملیت ترکمن نهایتا رهایی ترکمن ها از زیر ستم های مضاعف حاکم می باشد ولی آیا... " صرف اظهار و ادعای این هدف" می تواند تمامی گروهبندی های سیاسی و فرهنگی فعلی را در کنار هم قرار بدهد؟. آیا فرد و یا جریان فکری که خود مطلقا به شکوفایی اندیشه ها و ایجاد پلورالیسم سیاسی باور ندارد می تواند از شرکای وحدت عمومی باشد؟ به زبانی ساده تر با کسانی که قوم گرا! هستند و مناسبات آدمها را بر اساس رنگ و نژاد تقسیم می نمایند آیا می توان به وحدت رسید؟ بحثی است که سعی می نمایم بعدا به آن بپردازم.

واقعیت های جاری کنونی در منطقه و بویژه در کشوره همسایه عراق حاوی درسهای بسیاری است که می بایستی آویزه گوش قرار گیرد و در جهت یافتن نقطه های گرهی آن کوشش نمود. برای ورود به بحث مورد نظر نگاهی گذرا به آنچه که در این کشور همسایه اتفاق می افتد می افکنیم و به بررسی نیروهایی که در داخل و بیرون به صف آرایی پرداخته اند می پردازیم. می دانیم که در جریان تهاجم نیروهای نظامی امریکا و انگلیس و سقوط حکومت صدام حسین ترکمنها که برخلاف کردها حمایت هیچ قدرت بزرگ بین المللی را همراه نداشته اند بدنبال تغییر و تحولات قریب الوقوع در این کشور دچار سراسیمگی گردیده و نمی توانند از موضع مشخصی که بیانگر خواستهای شفاف و مشترک آنان باشد دفاع بنمایند. در این راستا موضع گیری مخالفت آمیز دولت ترکیه ( تنها حامی خارجی ترکمنهای عراق) با فدراتیو شدن سیستم جکومتی در عراق نیز بر دشواریها می افزاید! و نتیجتا تا به امروز علاوه بر عدم اتخاذ یک استراتژی واحد و همه گیر و موثر ( از جانب جریانات سیاسی ترکمن) که بتواند موجودیت ملت ترکمن در عراق را مستقلا در مقابل حوادث جاری عراق مطرح نماید.... ما شاهد اختلاف نظرها و یا بعضا روحیات پاسیویستی! حداقل به طور موضعی در بین آنان می باشیم که مطلقا خوشایند نمی باشد!.

در شرایط فعلی در کشور عراق سه نیروی بزرگ داخلی یعنی شیعه ها و سنی ها و کردها که تقریبا 90 در صد نفوس این کشور را تشکیل می دهند هرکدام بر اساس درکی ویژه به آینده نگریسته و هدف خاصی را دنبال می نمایند. بیشتر مراجع مذهبی و جریانات سیاسی و مذهبی شیعی از خودمختاری شیعه ها که در مناطق نفتی جنوب مستقر می باشند دفاع می نمایند. کردها نیز بنا به اقتضای منافع ملی خود شدیدا از حق خودمختاری خود که در شمال مستقر می باشند دفاع می نمایند. کردها بر این باور می باشند که با ایجاد عراق فدراتیو آنها در شمال بر منابع نفتی " کرکوک" حاکم خواهند شد. برخلاف کردها و شیعه ها ، " سنی مذهب" های عراق که در ناحیه مرکزی زندگی می نمایند و به طور سنتی و تاریخی بر عراقی ها فرمان می رانده اند مخالف سیستم حکومتی فدرالیستی و مخصوصا در مناطق شیعه نشین میباشند.
جالب توجه است که بیشتر جریانات سیاسی ترکمن در ناحیه کرکوک با فدرالی شدن کشور عراق به سبک کنونی مخالف می باشند. استدلال احزاب و دسته بندی های سیاسی ترکمن در مخالفت با طرح پیشنهادی قانون اساسی فعلی عراق که جانبدار فدرالیسم می باشد این است که آنان فدرالی شدن منطقه کردنشین را خطری برای موجودیت ملی خود می دانند. ترکمن ها که با جمعیتی ملیونی در مناطق نفتی کرکوک زندگی می کنند خواستار آن می باشند تا این منطقه نفتی مستقیما تابع سیاست های حکومت مرکزی باشد. آنان از استیلای کردها بر منابع نفتی سرشار کرکوک واهمه دارند. نگرانی ترکمنها از محو شدن در زیر سلطه کردها باعث آن گردیده تا با سنی ها و صدامی ها هم موضع گردند!.این گونه صف بندی های پیچیده و غیر قابل پیش بینی بارها در دنیای سیاست تکرار گردیده است.

در بررسی وقایع فعلی عراق صف آرایی قدرت های داخلی عراق در حول و حوش منافع ملی خود به صراحت مشاهده می شود. شعار وحدت ملی عراق که از جانب سنی ها برجسته تر می گردد ریشه در منافع تاریخی آنان دارد. بدون تردید "وحدت ملی" در کشور عراق موقعی می تواند عملی گردد که در آن خواست های ملی و مذهبی و فرهنگی تمامی آحاد کشور عراق تضمین گردیده باشد. تا مادامی که اقوام و ملیتها و گروههای انسانی متنوعی در قالب یک کشور واحد فعالیت می نمایند نمی توان مناطقی را به بهانه دور بودن از منابع و منشا های اقتصادی در زیر فقر و محرومیت نگه داشت بلکه ثروت های ملی می بایستی صرف منافع عموم گشته و بدون تبعیضات و به طور عادلانه برای منافع ملی عمومی تقسیم گردند.

چالش های وحدت طلبانه در ایران و در ترکمنصحرا!

فاکت های تاریخی موجود حکایت از آن دارد که سر دادن شعار " اتحاد" به تنهایی کارساز نمی باشد بلکه می بایستی بر آنچنان درکی استوار باشد که در روز بحران و تلاطم چراغ راهنمای ملت خودی باشد. برای ورود به وقایع کنونی ترکمنصحرا مختصرا به برخی از تجارب و شیوه های فعالیتی پیشینیان مراجعه می نمایم و سپس اندکی نیز به وضعیت فعلی می پردازم.
.....در سالهای 1924/1925میلادی برای مقابله با یورش رضا خان طوایف ترکمن با اتحادی تاریخی تصمیم به مقابله می گیرند و در جریان شکل گیری مقاومت ها نیز با عشایر کرد و ترک تبار خراسان متحد می شوند. به دلیل نابرابر بودن قدرت مقاومت کنندگان ارتش رضا شاهی بر ترکمنصحرا حاکم می گردد. صرف نظر از ناکامی مقاومت ترکمنان در مقابل یورش رضا خان توانایی ترکمنها در ارائه اتحادی تاریخی بسیار جای تحسین دارد.
در سال های 1357/1358 شمسی ترکمنها در اتحاد با سازمان فدائی به مقابله با حکومت جمهوری اسلامی می پردازند اینبار نیز به دلیل فراهم نبودن شرایط اتحاد عمومی برای تمامی اقلیت های ملی و نیروهای آزادیخواه در ایران " جنبش ملی" ترکمنان با شکست روبرو می گردد.
نتایج مقاومت های تاریخی ترکمنها و دیگر ملیتهای تحت ستم در ایران این واقعیت را اثبات نمود که برای پیش برد حرکت ملی گرایانه آزادیبخش خود می بایستی بر میزان توانایی خود ایقان داشته باشند و بدون در نظر گرفتن شرایط عمومی جنبش آزادیخواهانه در ایران بی گدار به آب نزنند. هر حرکتی بدون در نظر داشتن این فاکتور مهم یعنی : محاسبه " توان عمومی جنبش" به سرنوشتی بهتر از دو پریود تاریخی قید شده دچار نخواهد شد.

در سالهای اخیر و بویزه بعد از شکل گیری جبهه مشترک اصلاح طلب از نیروهای درون حکومتی بخش وسیعی از روشنفکران و ادبا و فرهنگیان با نیت ایجاد دموکراسی و مطرح نمودن خواسته های ملی خلق ترکمن به فعالیت های مشترکی با این جریان روی آوردند که به نوبه خود تاثیرات مثبتی نیز داشته است. یکی از نتایج قابل اشاره چنین چالشی مطرح شدن خواسته های عدالت خواهانه ملت ترکمن به شکل " مدون" می باشد.
این خواسته برحق ترکمنها نه نشات گرفته از فعالیت های اصلاح طلبان ترکمن می باشند و نه متاثر از اوج و یا افول جناحهای قدرت در حکومت اسلامی! تا مادامی که شرایط تحت ستم و سرکوب دگرگون نشده باشد و تا مادامی که در ایران شرائط دموکراتیک ایجاد نشده باشد و تا مادامی که خلق ترکمن به حقوق برابر خود در تمام عرصه ها دسترسی یدا ننموده باشد مبارزینی با داعیه حقوق ملیت های محروم در صحنه خواهند بود. طبیعتا اگر چنانچه نیروهای پیشتاز فعلی قادر به تکامل جنبش ملی و دموکراتیک ترکمنها نباشند در عرصه دیگری این خواسته ها مطرح خواهد شد.

کسانی که بدون در نظر گرفتن شرایط اختناق در ایران و بویژه در شرائطی که هنوز عرصه هایی از اتحاد عمومی اقلیت های ملی و مسلکی با اپوزوسیون ترقی خواه فراهم نیامده است! به نفی چنین حرکت های اصلاح طلبانه می پردازند به نظر نمی آید از وقایع تاریخی نه چندان دور جنبش ملی درس هایی را آموحته باشند. اگز صادقانه به آنجه که در پریود انتخابات ریاست جمهوری اتفاق افتاد پرداخته شود می توان چنین اذعان داشت که بخشی از محافل روشنفکری ترکمن که با جناح اصلاح طلبان حکومتی وحدت نمودند اشتباه تاکتیکی ننموده اند و به نیات خیر خواهانه آنان در دفاع از منافع ملیت خودی تردیدی نمی توان داشت. موقعی از اشتباه این طیف صحبت نمود که... آنان بدون درنظر گرفتن تجارب چند ساله ایران به "لحاظ استراتژیک" به هم پیمانان این جناح سردرگم حکومتی تبدیل شده باشند ، "جناح حکومتی" اصلاح طلب که در دوره ریاست جمهوری خاتمی و در مساعد ترین شرایط تاریخی پیش آمده در ایران به دلیل داشتن توهمات مذهبی و محافظه کاری! روند دموکراسی در ایران را مسدود می نماید.

مقوله اتحاد و اینکه چگونه می توان با دیگران به اتحاد رسید پدیده تازه ای نمی باشد. تا مادامی که حرکتی وجود دارد متحدانی نیز وجود خواهد داشت. ندیدن متحدان و کم بها دادن به آنان به همان میزان از بازدهی فعالیت ها می کاهد که جریانی نا مناسب به اتحاد پذیرفته شود. پس گاها هنر در وحدت است و گاها نیز در دوری از وحدت و اتحاد عمل. لابد خوانندگان عزیز خواهند پرسید: ... پس چه باید کرد؟!...جواب من نیز این است : وحدت در عمل و نه در کلمه و اما نه با همه و بلکه با آنانی که واقعا سمت و سو و هدف مشخص و مشترکی را دنبال می نمایند. والسلام.

یک شنبه 13 شهریور 1384

ت.آتابای

پنجشنبه، شهریور ۱۰، ۱۳۸۴

اوقوو گه رگ حاط گه رگ، تورکمنچه مکتب گه رگ!

ما خواهان آموزش و تحصیل به زبان مادری خود هستیم!
یادگیری و آموزش زبان مادری حق ابتدایی و مشروع هر انسانی است. ترکمن ها بعنوان یکی از ملیت های ساکن ایران که دارای زبان مادری خاص خود هستند در طول بیست و شش سال اخیر از این حق بدیهی خود محروم بوده اند. ترکمنهای ایران همگام با دیگر ملیت های کشور، علیه استبداد سلطنتی بپا خاسته و آنرا سرنگون ساختند. یکی از اساسی ترین انگیزه های جنبش ملی ترکمن ها آموزش و تحصیل به زبان مادری خود بود که در شعار " اقوو گه رگ حاط گه رگ، تورکمنچه مکتب گه رگ" بطور بر جسته ای نمایان شده بود.

کارنامه بیست وشش ساله حکومت جمهوری اسلامی حاکی از آن است که این خواست ابتدایی و اساسی ترکمن ها علیرغم پذیرش لفظی و رسمی از سوی حکومت، هیچگاه به مرحله اجرا نپیوسته است. متأسفانه حداقل کارهای تدارکاتی نبز در مورد اجرای اصل پانزدهم قانون اساسی که بطور ناقصی "تدریس زبان های محلی و قومی" (1) را تصریح نموده، صورت نگرفته است. چرا؟

زمانی که قانونگزاران و مجریان قانون اجرای قوانین را بر نمی تابند به کجا باید شکایت برد و چه باید کرد؟ مدت ها خلایق را به صبر دعوت نمودند، جنگ با صدام را بهانه کردند، "سازندگی" بعد از جنگ را بهانه کردند و خلایق را به سکوت وادار نمودند، "گفتگوی تمدن ها" را در دستور قرار دادند و خلایق را به مدارا و تحمل فراخواندند. حالا هم که صحبت از "عدالت" است . یک نمونه از اجرای عدالت موعود خرید ساختمان دویست میلیارد تومانی برای وزارت فرهنگ وارشاد است حال آنکه برای تدریس زبان و فرهنگ اقلیت های قومی کشور دویست تومان هم سرمایه گذاری نمی شود.

پرسش این است که دولتمردان و مسئولان حکومتی چه وقت می خواهند به امر آموزش زبان مادری توجه عملی نمایند؟ آیا آنان با در پیش گرفتن سیاست لاقیدانه و منفعلانه ، غیر قانونی و گاه فرهنگ ستیزانه علیه اقلیت های قومی وملی کشور در صدد تضعیف و در نهایت محو کردن آنها هستند؟ یا اینکه پایبندی عملی خود را به قوانینی که خود نگاشته اند نشان خواهند داد؟

هر چند تاریخ یکصد ساله اخیر کشورمان شاهد تبعیضات و بیعدالتی های فرهنگی آشکار و خشن در حق اقلیت های قومی و ملی است و متأسفانه در همچنان بر همان پاشنه می چرخد، اما از سوی دیگر جنبش حق طلبانه اقوام و ملیت ها تجارب فراوانی در طی این مدت کسب کرده است. و در تحقق خواست قانونی خود حمایت و پشتیبانی بین المللی را نیز دارند. از جمله می توان به قطعنامه شماره 135 مصوب مجمع عمومی سازمان ملل متحد اشاره کرد. در بند سوم ماده چهار این قطعنامه تصریح شده است که:

« 3. ملل متبوع در صورت امکان باید اقدامات لازم را در اینکه افراد متعلق به اقلیت ها فرصت های مناسبی برای یادگیری زبان مادری و یا دریافت قوانین و مقررات به زبان مادری خود داشته باشند ایجاد نماید.» (2)

در بند چهارم این ماده نیز گفته میشود:

« 4. ملل متبوع در صورت امکان تمهیدات لازم را در زمینه تحصیل به زبان مادری و تشویق در کسب معلومات تاریخی سنت ها، زبان و فرهنگی که در درون مرزهای آن اقلیت ها وجود دارد اعمال خواهند نمود.» (3)

بدین ترتیب حق آموزش و تدریس زبان مادری برای خلق ترکمن و دیگر اقلیت های قومی کشور حقی قانونی و برحق بوده که منطبق با موازین و قوانین بین المللی و ملی کشور است. از نظر امکانات داخلی هیچگونه مانع اقتصادی و مالی و غیره در راه اجرای این قوانین وجود ندارد مگر موانع سیاسی که آن هم مربوط به سکانداران سیاست کشور است. هرگاه آنان به اجرای قانون کمر ببندند برای شکوفایی هرچه بیشتر فرهنگ کشور خدمت خواهند کرد. اما اگر همچنان به نقض قانون و سعی بر نفی اقلیت های فرهنگی، زبانی، ملی و قومی نمایند جز خیانت به کشور کاری انجام نداده اند. معذالک مجریان این سیاست نیز مثل پیشینیان خود در یکصد سال گذشته تاریخ ایران جز ناکامی و بدنامی بهره ای نخواهند برد و بقول خوان بروسا، شاعر کاتالونی زبان:
« فرهنگ بهترین اسلحه بشر در مقابله با زور و ستم است، و من بدون زبانم فرهنگی ندارم. فرانکو و فاشیست هایش این مسئله را خیلی خوب می دانستند؛ آنها سعی کردند که زبان مان را بگیرند، ولی شکست خوردند و اکنون این فرانکوست که مرده و از بین رفته است نه زبان کاتالان.» (4)

5شهریور 1384

اورمان

منابع :

1ـ قانون جمهوری اسلامی ایران
2ـ قطعنامه شماره 41\135 سازمان ملل ترجمه حسن شزیعتمداری از سایت آزادگی
3ـ همانجا 4ـ تکاپوی 2000 : جان نسبیت و پاتریشیا ابردین ترجمه صهبا سعیدی.