اتحاد عمل و یافتن شیوه های هماهنگ کننده برای فعالین ترکمن!
آغزی بیره تا نگری بیر آغیزآلانی قانقریب ایر!
مقدمه: انسان به تبع خصلت خود که موجودی اجتماعی تلقی می گردد همواره خواستار وحدت و جمع پذیری بوده است. از شکل گیری ابتدائی ترین جوامع اشتراکی تا ایجاد جوامع مدرن کنونی عنصر وحدت گرایی فاکتور اصلی در ایجاد تولید و برقراری مناسبات اجتماعی و پیشرفت و تمدن جوامع بشری بوده است.
اگر در عرصه سیاسی حصول وحدت را بکارگیری خرد جمعی معنا نمائیم در آنصورت می توان گفت که تمامی جریانات فکری که در راس حرکت ها قرار گرفته اند بنا به درک های خود از این مقوله در جهت اعمال خرد جمعی حرکت نموده اند.متدها و شیوه این وحت طلبی در سابق به کارگیری نیروی قهر و وادارکردن مخالفین در جهت خواسته های خود بوده است ولی با رشد و تکامل جوامع بشری و نهادی شدن قوانین اجتماعی و پیدا شدن زمینه های امکان تماس و تبادل نظر امروزه در بسیاری نقاط به جای به کارگیری زور و سرکوب! متد های اقناعی وحدت دهنده که هزاران بار موثرتر از شیوه های زورگویانه کلاسیک است جایگزین گردیده است.
وحدت طلبی! گرایش طبیعی غیر قابل انکار
مقوله وحدت و جمع گرایی هرچند در تجربه زندگانی آدمها دائم در حال شکل گیری است و بقولی بدون آن حیات و زندگی اجتماعی را نمی توان معنا نمود ولی چون به عنوان یک مقوله اجتماعی و فلسفی در هرکدام از جوامع بشری و در طول تاریخ و ادوار مختلف مفهوم و ارزش خاصی پیدا می نماید لذا بایستی با محک های علمی و متدیک دقیق تری به آن پرداخته و جایگاه آن را مشخص نمود.
وقایع تاریخی و پدیده های سیال اجتماعی را تنها اصول گرایان و خشک مغزان با یک شیوه دگماتیستی می سنجند و نتیجه واحد می گیرند و اما آنانی که به تکامل ارزش های اجتماعی اعتقاد دارند و روند تکامل اجتماعی را در مسیر تعالی و کمال باور دارند در ارزیابی ازاین پدیده نگرشی متغیر و فرمول مند داشته و هر مقوله را در شرایط خود و در ارتباط با فلسفه ایجابی خود تحلیل و باز گویی می نمایند.
بدیهی است که برخی از ارزش های اجتماعی تابع زمان و مکان نیستند و اصولیت و بدیهیت خود را حفظ می نمایند و نمی توان با تفاسیر و فلسفه بافی به نفی آن رسید. این نوع ارزشها با انسان متولد می شوند و به درازای عمر انسانها نیز باقی می مانند مقوله وحدت و یا تلاشهای وحدت طلبانه را نیز بایستی در این سنخ از ارزشها جایگزین نمود.
از آنجایی که منافع خاص اقشار و گروههای انسانی به تبع التزامات زندگی سیاسی و یا اجتماعی اغلب در مقابل هم قرار می گیرد و بقولی هرکدام از گروهبندی ها و لایه های اجتماعی هدف خاصی را دنبال می نمایند! نتیجتا در انتخاب شیوه های وحدت طلبانه هر کدام از این لایه بندی های اجتماعی مسیر های متفاوتی را دنبال می نمایند. درچارچوب علوم اجتماعی و بویزه رفتارشناسی نه تنها مارکسیست ها بلکه بسیاری از معتقدین به مکاتب دیگر نیز ناهمسویی و حتی تضاد منافع و اهداف این لایه بندی ها را تایید می نمایند. مغایر بودن انگیزه های وحدت طلبانه به معنای نفع وحدت طلبی نبوده و بلکه دقیقا به این معنا می باشد که هر کدام از گروهبندی های اجتماعی و یا سیاسی و یا فرهنگی و یا....به تبع خواستها و نیازها و انگیزه های خود در پی وحدت یابی با هم فکران خود می باشند. مثال عامیانه کبوتر با کبوتر باز با باز در این رابطه مصداق کلی دارد.
مذاهب و ادیان که خود را مجری اوامر الهی می دانند عوام الناس را به وحدت کلمه دعوت می نمایند و هر نوع عدول از خواسته های ولی امر را مساوی با تمرد و لاقیدی و حتا بی دینی فرض نموده و با وحدت شکنان مقابله می نمایند. حاکمان دیکتاتور و اقتدارگرایانی که جز منافع خود گرایشات تنوع طلب دیگری را به رسمیت نمی شناسند بر این اساس با مخالفین خود رفتار نموده و هیچ حق و حقوقی را به مخالفین خود قائل نمی باشند. وحدت به سیاق این گروه تنها در امربری و اطاعت کورکورانه از این حاکمان مفهوم پیدا می نماید.
واقعیت این است که چه به طبقه بندی اجتماعی باور داشته باشیم و چه نه! منافع اقشار و طیف ها و حتا اصناف یک جامعه نه تنها گوناگون می باشد و بلکه در بسیاری از عرصه های اقتصادی کاملا متضاد می باشد. به عنوان مثال بالا بردن حقوق کارکنان یک واحد تولیدی و یا یک موسسه اجتماعی به نوبه خود باعث بالا رفتن هزینه تولید شده و میزان سوددهی راکاهش می دهد و چنین روندی به نفع صاحب کار نمی باشد و یا تقسیم عادلانه ثروت ملی و اجرای دقیق برنامه های اقتصادی مردمی مانع از رشوه خواری و چپاول اموال ملی گردیده و مغایر با منافع باندهای قدرت می باشد.
نتیجه ای که از این گفته می توان حاصل نمود این است که در یک جامعه انسانی منافع و خواسته های گروهها و اقشار و طیف های اجتماعی در مقابل یکدیگر قرار می گیرند و امکان جمع بندی آنان زیر برنامه ای پوپولیستی( تمام خلقی) عاری از واقعیت می باشد. بنا بر این می بایستی به جای غرق شدن در زیر شعارهای وحدت طلبانه !! به سوی واقعیت ها رفت و انگیزه و سرمنشا آن را تحلیل نمود.
( شاید اگر روزی تمامی کره زمین مورد تهاجم قرار بگیرد و حیات عمومی نوع بشر به خطر بیفتد تمامی ابنای بشر به دور از رنگ و نژاد و مسلک و تابعیت ملی در مقابل دشمن مشترک به اتحاد برسند ولی وحدت بدون داشتن منافع مشخص مشترک و یا آرمان و ایده مورد توافق و قراردادی غیر ممکن می باشد.)
در جوامع پیشرفته تفاوت های صنفی و فرهنگی و مسلکی و جنسی کاملا پذیرفته شده می باشد و هر کدام از این گروهبندی های اجتماعی با پیش کشیدن خواست ها و تمایلات خود پا به میدان می گذارند. متدی که در یک جامعه مدرن مناسبات بین گروهبندی های ائتلافی را تنظیم می نماید همانا پذیرش " قانون حق با اکثریت" می باشد. در این نوع جامعه انسانی همه اقشار وگروههای اجتماعی که برای رسیدن به قدرت ائتلاف نموده اند و به پیروزی نیز نائل آمده اند به جای ریشه کن نمودن فیزیکی مخالفان که در جوامع عقب مانده مرسوم می باشد به مخالفان فکری خود امکان و شرایط لازمه را می دهند تا به شکل صلح آمیز نقطه نظرات خود راتبلیغ بنمایند.
اتحاد های اصولی در قالب فعالیت های هدف دا ر!
با در نظر گرفتن مشروعیت اختلافات فکری و سلیقه ای که هر کدام از خاستگاه معینی نشات می گیرد آیا میتوان به طرح ایجاد اتحادی پایدار و یا نیم بند در بین روشنفکران و محافل فرهنگی و سیاسی ترکمن صحرا پرداخت؟.
بحث را می توان با ارائه این سوال که : وحدت با چه کسی و پیرامون کدام برنامه؟ دنبال نمود.
به نظر من تمامی جریانات سیاسی و فرهنگی و ادبی و....ترکمنهای ایران در یک مسئله کلیدی که همانا رفع ظلم و ستم از ترکمنهاست ( در کشور ایران) با یکدیگر اتفاق نظر دارند و بنابر این به نظر می آید که جملگی آنان می توانند پیرامون این مسئله پایه ای به اتحادی قراردادی روی بیاورند. بدیهی است که هدف تمامی جریانات منتسب به ملیت ترکمن نهایتا رهایی ترکمن ها از زیر ستم های مضاعف حاکم می باشد ولی آیا... " صرف اظهار و ادعای این هدف" می تواند تمامی گروهبندی های سیاسی و فرهنگی فعلی را در کنار هم قرار بدهد؟. آیا فرد و یا جریان فکری که خود مطلقا به شکوفایی اندیشه ها و ایجاد پلورالیسم سیاسی باور ندارد می تواند از شرکای وحدت عمومی باشد؟ به زبانی ساده تر با کسانی که قوم گرا! هستند و مناسبات آدمها را بر اساس رنگ و نژاد تقسیم می نمایند آیا می توان به وحدت رسید؟ بحثی است که سعی می نمایم بعدا به آن بپردازم.
واقعیت های جاری کنونی در منطقه و بویژه در کشوره همسایه عراق حاوی درسهای بسیاری است که می بایستی آویزه گوش قرار گیرد و در جهت یافتن نقطه های گرهی آن کوشش نمود. برای ورود به بحث مورد نظر نگاهی گذرا به آنچه که در این کشور همسایه اتفاق می افتد می افکنیم و به بررسی نیروهایی که در داخل و بیرون به صف آرایی پرداخته اند می پردازیم. می دانیم که در جریان تهاجم نیروهای نظامی امریکا و انگلیس و سقوط حکومت صدام حسین ترکمنها که برخلاف کردها حمایت هیچ قدرت بزرگ بین المللی را همراه نداشته اند بدنبال تغییر و تحولات قریب الوقوع در این کشور دچار سراسیمگی گردیده و نمی توانند از موضع مشخصی که بیانگر خواستهای شفاف و مشترک آنان باشد دفاع بنمایند. در این راستا موضع گیری مخالفت آمیز دولت ترکیه ( تنها حامی خارجی ترکمنهای عراق) با فدراتیو شدن سیستم جکومتی در عراق نیز بر دشواریها می افزاید! و نتیجتا تا به امروز علاوه بر عدم اتخاذ یک استراتژی واحد و همه گیر و موثر ( از جانب جریانات سیاسی ترکمن) که بتواند موجودیت ملت ترکمن در عراق را مستقلا در مقابل حوادث جاری عراق مطرح نماید.... ما شاهد اختلاف نظرها و یا بعضا روحیات پاسیویستی! حداقل به طور موضعی در بین آنان می باشیم که مطلقا خوشایند نمی باشد!.
در شرایط فعلی در کشور عراق سه نیروی بزرگ داخلی یعنی شیعه ها و سنی ها و کردها که تقریبا 90 در صد نفوس این کشور را تشکیل می دهند هرکدام بر اساس درکی ویژه به آینده نگریسته و هدف خاصی را دنبال می نمایند. بیشتر مراجع مذهبی و جریانات سیاسی و مذهبی شیعی از خودمختاری شیعه ها که در مناطق نفتی جنوب مستقر می باشند دفاع می نمایند. کردها نیز بنا به اقتضای منافع ملی خود شدیدا از حق خودمختاری خود که در شمال مستقر می باشند دفاع می نمایند. کردها بر این باور می باشند که با ایجاد عراق فدراتیو آنها در شمال بر منابع نفتی " کرکوک" حاکم خواهند شد. برخلاف کردها و شیعه ها ، " سنی مذهب" های عراق که در ناحیه مرکزی زندگی می نمایند و به طور سنتی و تاریخی بر عراقی ها فرمان می رانده اند مخالف سیستم حکومتی فدرالیستی و مخصوصا در مناطق شیعه نشین میباشند.
جالب توجه است که بیشتر جریانات سیاسی ترکمن در ناحیه کرکوک با فدرالی شدن کشور عراق به سبک کنونی مخالف می باشند. استدلال احزاب و دسته بندی های سیاسی ترکمن در مخالفت با طرح پیشنهادی قانون اساسی فعلی عراق که جانبدار فدرالیسم می باشد این است که آنان فدرالی شدن منطقه کردنشین را خطری برای موجودیت ملی خود می دانند. ترکمن ها که با جمعیتی ملیونی در مناطق نفتی کرکوک زندگی می کنند خواستار آن می باشند تا این منطقه نفتی مستقیما تابع سیاست های حکومت مرکزی باشد. آنان از استیلای کردها بر منابع نفتی سرشار کرکوک واهمه دارند. نگرانی ترکمنها از محو شدن در زیر سلطه کردها باعث آن گردیده تا با سنی ها و صدامی ها هم موضع گردند!.این گونه صف بندی های پیچیده و غیر قابل پیش بینی بارها در دنیای سیاست تکرار گردیده است.
در بررسی وقایع فعلی عراق صف آرایی قدرت های داخلی عراق در حول و حوش منافع ملی خود به صراحت مشاهده می شود. شعار وحدت ملی عراق که از جانب سنی ها برجسته تر می گردد ریشه در منافع تاریخی آنان دارد. بدون تردید "وحدت ملی" در کشور عراق موقعی می تواند عملی گردد که در آن خواست های ملی و مذهبی و فرهنگی تمامی آحاد کشور عراق تضمین گردیده باشد. تا مادامی که اقوام و ملیتها و گروههای انسانی متنوعی در قالب یک کشور واحد فعالیت می نمایند نمی توان مناطقی را به بهانه دور بودن از منابع و منشا های اقتصادی در زیر فقر و محرومیت نگه داشت بلکه ثروت های ملی می بایستی صرف منافع عموم گشته و بدون تبعیضات و به طور عادلانه برای منافع ملی عمومی تقسیم گردند.
چالش های وحدت طلبانه در ایران و در ترکمنصحرا!
فاکت های تاریخی موجود حکایت از آن دارد که سر دادن شعار " اتحاد" به تنهایی کارساز نمی باشد بلکه می بایستی بر آنچنان درکی استوار باشد که در روز بحران و تلاطم چراغ راهنمای ملت خودی باشد. برای ورود به وقایع کنونی ترکمنصحرا مختصرا به برخی از تجارب و شیوه های فعالیتی پیشینیان مراجعه می نمایم و سپس اندکی نیز به وضعیت فعلی می پردازم.
.....در سالهای 1924/1925میلادی برای مقابله با یورش رضا خان طوایف ترکمن با اتحادی تاریخی تصمیم به مقابله می گیرند و در جریان شکل گیری مقاومت ها نیز با عشایر کرد و ترک تبار خراسان متحد می شوند. به دلیل نابرابر بودن قدرت مقاومت کنندگان ارتش رضا شاهی بر ترکمنصحرا حاکم می گردد. صرف نظر از ناکامی مقاومت ترکمنان در مقابل یورش رضا خان توانایی ترکمنها در ارائه اتحادی تاریخی بسیار جای تحسین دارد.
در سال های 1357/1358 شمسی ترکمنها در اتحاد با سازمان فدائی به مقابله با حکومت جمهوری اسلامی می پردازند اینبار نیز به دلیل فراهم نبودن شرایط اتحاد عمومی برای تمامی اقلیت های ملی و نیروهای آزادیخواه در ایران " جنبش ملی" ترکمنان با شکست روبرو می گردد.
نتایج مقاومت های تاریخی ترکمنها و دیگر ملیتهای تحت ستم در ایران این واقعیت را اثبات نمود که برای پیش برد حرکت ملی گرایانه آزادیبخش خود می بایستی بر میزان توانایی خود ایقان داشته باشند و بدون در نظر گرفتن شرایط عمومی جنبش آزادیخواهانه در ایران بی گدار به آب نزنند. هر حرکتی بدون در نظر داشتن این فاکتور مهم یعنی : محاسبه " توان عمومی جنبش" به سرنوشتی بهتر از دو پریود تاریخی قید شده دچار نخواهد شد.
در سالهای اخیر و بویزه بعد از شکل گیری جبهه مشترک اصلاح طلب از نیروهای درون حکومتی بخش وسیعی از روشنفکران و ادبا و فرهنگیان با نیت ایجاد دموکراسی و مطرح نمودن خواسته های ملی خلق ترکمن به فعالیت های مشترکی با این جریان روی آوردند که به نوبه خود تاثیرات مثبتی نیز داشته است. یکی از نتایج قابل اشاره چنین چالشی مطرح شدن خواسته های عدالت خواهانه ملت ترکمن به شکل " مدون" می باشد.
این خواسته برحق ترکمنها نه نشات گرفته از فعالیت های اصلاح طلبان ترکمن می باشند و نه متاثر از اوج و یا افول جناحهای قدرت در حکومت اسلامی! تا مادامی که شرایط تحت ستم و سرکوب دگرگون نشده باشد و تا مادامی که در ایران شرائط دموکراتیک ایجاد نشده باشد و تا مادامی که خلق ترکمن به حقوق برابر خود در تمام عرصه ها دسترسی یدا ننموده باشد مبارزینی با داعیه حقوق ملیت های محروم در صحنه خواهند بود. طبیعتا اگر چنانچه نیروهای پیشتاز فعلی قادر به تکامل جنبش ملی و دموکراتیک ترکمنها نباشند در عرصه دیگری این خواسته ها مطرح خواهد شد.
کسانی که بدون در نظر گرفتن شرایط اختناق در ایران و بویژه در شرائطی که هنوز عرصه هایی از اتحاد عمومی اقلیت های ملی و مسلکی با اپوزوسیون ترقی خواه فراهم نیامده است! به نفی چنین حرکت های اصلاح طلبانه می پردازند به نظر نمی آید از وقایع تاریخی نه چندان دور جنبش ملی درس هایی را آموحته باشند. اگز صادقانه به آنجه که در پریود انتخابات ریاست جمهوری اتفاق افتاد پرداخته شود می توان چنین اذعان داشت که بخشی از محافل روشنفکری ترکمن که با جناح اصلاح طلبان حکومتی وحدت نمودند اشتباه تاکتیکی ننموده اند و به نیات خیر خواهانه آنان در دفاع از منافع ملیت خودی تردیدی نمی توان داشت. موقعی از اشتباه این طیف صحبت نمود که... آنان بدون درنظر گرفتن تجارب چند ساله ایران به "لحاظ استراتژیک" به هم پیمانان این جناح سردرگم حکومتی تبدیل شده باشند ، "جناح حکومتی" اصلاح طلب که در دوره ریاست جمهوری خاتمی و در مساعد ترین شرایط تاریخی پیش آمده در ایران به دلیل داشتن توهمات مذهبی و محافظه کاری! روند دموکراسی در ایران را مسدود می نماید.
مقوله اتحاد و اینکه چگونه می توان با دیگران به اتحاد رسید پدیده تازه ای نمی باشد. تا مادامی که حرکتی وجود دارد متحدانی نیز وجود خواهد داشت. ندیدن متحدان و کم بها دادن به آنان به همان میزان از بازدهی فعالیت ها می کاهد که جریانی نا مناسب به اتحاد پذیرفته شود. پس گاها هنر در وحدت است و گاها نیز در دوری از وحدت و اتحاد عمل. لابد خوانندگان عزیز خواهند پرسید: ... پس چه باید کرد؟!...جواب من نیز این است : وحدت در عمل و نه در کلمه و اما نه با همه و بلکه با آنانی که واقعا سمت و سو و هدف مشخص و مشترکی را دنبال می نمایند. والسلام.
اگر در عرصه سیاسی حصول وحدت را بکارگیری خرد جمعی معنا نمائیم در آنصورت می توان گفت که تمامی جریانات فکری که در راس حرکت ها قرار گرفته اند بنا به درک های خود از این مقوله در جهت اعمال خرد جمعی حرکت نموده اند.متدها و شیوه این وحت طلبی در سابق به کارگیری نیروی قهر و وادارکردن مخالفین در جهت خواسته های خود بوده است ولی با رشد و تکامل جوامع بشری و نهادی شدن قوانین اجتماعی و پیدا شدن زمینه های امکان تماس و تبادل نظر امروزه در بسیاری نقاط به جای به کارگیری زور و سرکوب! متد های اقناعی وحدت دهنده که هزاران بار موثرتر از شیوه های زورگویانه کلاسیک است جایگزین گردیده است.
وحدت طلبی! گرایش طبیعی غیر قابل انکار
مقوله وحدت و جمع گرایی هرچند در تجربه زندگانی آدمها دائم در حال شکل گیری است و بقولی بدون آن حیات و زندگی اجتماعی را نمی توان معنا نمود ولی چون به عنوان یک مقوله اجتماعی و فلسفی در هرکدام از جوامع بشری و در طول تاریخ و ادوار مختلف مفهوم و ارزش خاصی پیدا می نماید لذا بایستی با محک های علمی و متدیک دقیق تری به آن پرداخته و جایگاه آن را مشخص نمود.
وقایع تاریخی و پدیده های سیال اجتماعی را تنها اصول گرایان و خشک مغزان با یک شیوه دگماتیستی می سنجند و نتیجه واحد می گیرند و اما آنانی که به تکامل ارزش های اجتماعی اعتقاد دارند و روند تکامل اجتماعی را در مسیر تعالی و کمال باور دارند در ارزیابی ازاین پدیده نگرشی متغیر و فرمول مند داشته و هر مقوله را در شرایط خود و در ارتباط با فلسفه ایجابی خود تحلیل و باز گویی می نمایند.
بدیهی است که برخی از ارزش های اجتماعی تابع زمان و مکان نیستند و اصولیت و بدیهیت خود را حفظ می نمایند و نمی توان با تفاسیر و فلسفه بافی به نفی آن رسید. این نوع ارزشها با انسان متولد می شوند و به درازای عمر انسانها نیز باقی می مانند مقوله وحدت و یا تلاشهای وحدت طلبانه را نیز بایستی در این سنخ از ارزشها جایگزین نمود.
از آنجایی که منافع خاص اقشار و گروههای انسانی به تبع التزامات زندگی سیاسی و یا اجتماعی اغلب در مقابل هم قرار می گیرد و بقولی هرکدام از گروهبندی ها و لایه های اجتماعی هدف خاصی را دنبال می نمایند! نتیجتا در انتخاب شیوه های وحدت طلبانه هر کدام از این لایه بندی های اجتماعی مسیر های متفاوتی را دنبال می نمایند. درچارچوب علوم اجتماعی و بویزه رفتارشناسی نه تنها مارکسیست ها بلکه بسیاری از معتقدین به مکاتب دیگر نیز ناهمسویی و حتی تضاد منافع و اهداف این لایه بندی ها را تایید می نمایند. مغایر بودن انگیزه های وحدت طلبانه به معنای نفع وحدت طلبی نبوده و بلکه دقیقا به این معنا می باشد که هر کدام از گروهبندی های اجتماعی و یا سیاسی و یا فرهنگی و یا....به تبع خواستها و نیازها و انگیزه های خود در پی وحدت یابی با هم فکران خود می باشند. مثال عامیانه کبوتر با کبوتر باز با باز در این رابطه مصداق کلی دارد.
مذاهب و ادیان که خود را مجری اوامر الهی می دانند عوام الناس را به وحدت کلمه دعوت می نمایند و هر نوع عدول از خواسته های ولی امر را مساوی با تمرد و لاقیدی و حتا بی دینی فرض نموده و با وحدت شکنان مقابله می نمایند. حاکمان دیکتاتور و اقتدارگرایانی که جز منافع خود گرایشات تنوع طلب دیگری را به رسمیت نمی شناسند بر این اساس با مخالفین خود رفتار نموده و هیچ حق و حقوقی را به مخالفین خود قائل نمی باشند. وحدت به سیاق این گروه تنها در امربری و اطاعت کورکورانه از این حاکمان مفهوم پیدا می نماید.
واقعیت این است که چه به طبقه بندی اجتماعی باور داشته باشیم و چه نه! منافع اقشار و طیف ها و حتا اصناف یک جامعه نه تنها گوناگون می باشد و بلکه در بسیاری از عرصه های اقتصادی کاملا متضاد می باشد. به عنوان مثال بالا بردن حقوق کارکنان یک واحد تولیدی و یا یک موسسه اجتماعی به نوبه خود باعث بالا رفتن هزینه تولید شده و میزان سوددهی راکاهش می دهد و چنین روندی به نفع صاحب کار نمی باشد و یا تقسیم عادلانه ثروت ملی و اجرای دقیق برنامه های اقتصادی مردمی مانع از رشوه خواری و چپاول اموال ملی گردیده و مغایر با منافع باندهای قدرت می باشد.
نتیجه ای که از این گفته می توان حاصل نمود این است که در یک جامعه انسانی منافع و خواسته های گروهها و اقشار و طیف های اجتماعی در مقابل یکدیگر قرار می گیرند و امکان جمع بندی آنان زیر برنامه ای پوپولیستی( تمام خلقی) عاری از واقعیت می باشد. بنا بر این می بایستی به جای غرق شدن در زیر شعارهای وحدت طلبانه !! به سوی واقعیت ها رفت و انگیزه و سرمنشا آن را تحلیل نمود.
( شاید اگر روزی تمامی کره زمین مورد تهاجم قرار بگیرد و حیات عمومی نوع بشر به خطر بیفتد تمامی ابنای بشر به دور از رنگ و نژاد و مسلک و تابعیت ملی در مقابل دشمن مشترک به اتحاد برسند ولی وحدت بدون داشتن منافع مشخص مشترک و یا آرمان و ایده مورد توافق و قراردادی غیر ممکن می باشد.)
در جوامع پیشرفته تفاوت های صنفی و فرهنگی و مسلکی و جنسی کاملا پذیرفته شده می باشد و هر کدام از این گروهبندی های اجتماعی با پیش کشیدن خواست ها و تمایلات خود پا به میدان می گذارند. متدی که در یک جامعه مدرن مناسبات بین گروهبندی های ائتلافی را تنظیم می نماید همانا پذیرش " قانون حق با اکثریت" می باشد. در این نوع جامعه انسانی همه اقشار وگروههای اجتماعی که برای رسیدن به قدرت ائتلاف نموده اند و به پیروزی نیز نائل آمده اند به جای ریشه کن نمودن فیزیکی مخالفان که در جوامع عقب مانده مرسوم می باشد به مخالفان فکری خود امکان و شرایط لازمه را می دهند تا به شکل صلح آمیز نقطه نظرات خود راتبلیغ بنمایند.
اتحاد های اصولی در قالب فعالیت های هدف دا ر!
با در نظر گرفتن مشروعیت اختلافات فکری و سلیقه ای که هر کدام از خاستگاه معینی نشات می گیرد آیا میتوان به طرح ایجاد اتحادی پایدار و یا نیم بند در بین روشنفکران و محافل فرهنگی و سیاسی ترکمن صحرا پرداخت؟.
بحث را می توان با ارائه این سوال که : وحدت با چه کسی و پیرامون کدام برنامه؟ دنبال نمود.
به نظر من تمامی جریانات سیاسی و فرهنگی و ادبی و....ترکمنهای ایران در یک مسئله کلیدی که همانا رفع ظلم و ستم از ترکمنهاست ( در کشور ایران) با یکدیگر اتفاق نظر دارند و بنابر این به نظر می آید که جملگی آنان می توانند پیرامون این مسئله پایه ای به اتحادی قراردادی روی بیاورند. بدیهی است که هدف تمامی جریانات منتسب به ملیت ترکمن نهایتا رهایی ترکمن ها از زیر ستم های مضاعف حاکم می باشد ولی آیا... " صرف اظهار و ادعای این هدف" می تواند تمامی گروهبندی های سیاسی و فرهنگی فعلی را در کنار هم قرار بدهد؟. آیا فرد و یا جریان فکری که خود مطلقا به شکوفایی اندیشه ها و ایجاد پلورالیسم سیاسی باور ندارد می تواند از شرکای وحدت عمومی باشد؟ به زبانی ساده تر با کسانی که قوم گرا! هستند و مناسبات آدمها را بر اساس رنگ و نژاد تقسیم می نمایند آیا می توان به وحدت رسید؟ بحثی است که سعی می نمایم بعدا به آن بپردازم.
واقعیت های جاری کنونی در منطقه و بویژه در کشوره همسایه عراق حاوی درسهای بسیاری است که می بایستی آویزه گوش قرار گیرد و در جهت یافتن نقطه های گرهی آن کوشش نمود. برای ورود به بحث مورد نظر نگاهی گذرا به آنچه که در این کشور همسایه اتفاق می افتد می افکنیم و به بررسی نیروهایی که در داخل و بیرون به صف آرایی پرداخته اند می پردازیم. می دانیم که در جریان تهاجم نیروهای نظامی امریکا و انگلیس و سقوط حکومت صدام حسین ترکمنها که برخلاف کردها حمایت هیچ قدرت بزرگ بین المللی را همراه نداشته اند بدنبال تغییر و تحولات قریب الوقوع در این کشور دچار سراسیمگی گردیده و نمی توانند از موضع مشخصی که بیانگر خواستهای شفاف و مشترک آنان باشد دفاع بنمایند. در این راستا موضع گیری مخالفت آمیز دولت ترکیه ( تنها حامی خارجی ترکمنهای عراق) با فدراتیو شدن سیستم جکومتی در عراق نیز بر دشواریها می افزاید! و نتیجتا تا به امروز علاوه بر عدم اتخاذ یک استراتژی واحد و همه گیر و موثر ( از جانب جریانات سیاسی ترکمن) که بتواند موجودیت ملت ترکمن در عراق را مستقلا در مقابل حوادث جاری عراق مطرح نماید.... ما شاهد اختلاف نظرها و یا بعضا روحیات پاسیویستی! حداقل به طور موضعی در بین آنان می باشیم که مطلقا خوشایند نمی باشد!.
در شرایط فعلی در کشور عراق سه نیروی بزرگ داخلی یعنی شیعه ها و سنی ها و کردها که تقریبا 90 در صد نفوس این کشور را تشکیل می دهند هرکدام بر اساس درکی ویژه به آینده نگریسته و هدف خاصی را دنبال می نمایند. بیشتر مراجع مذهبی و جریانات سیاسی و مذهبی شیعی از خودمختاری شیعه ها که در مناطق نفتی جنوب مستقر می باشند دفاع می نمایند. کردها نیز بنا به اقتضای منافع ملی خود شدیدا از حق خودمختاری خود که در شمال مستقر می باشند دفاع می نمایند. کردها بر این باور می باشند که با ایجاد عراق فدراتیو آنها در شمال بر منابع نفتی " کرکوک" حاکم خواهند شد. برخلاف کردها و شیعه ها ، " سنی مذهب" های عراق که در ناحیه مرکزی زندگی می نمایند و به طور سنتی و تاریخی بر عراقی ها فرمان می رانده اند مخالف سیستم حکومتی فدرالیستی و مخصوصا در مناطق شیعه نشین میباشند.
جالب توجه است که بیشتر جریانات سیاسی ترکمن در ناحیه کرکوک با فدرالی شدن کشور عراق به سبک کنونی مخالف می باشند. استدلال احزاب و دسته بندی های سیاسی ترکمن در مخالفت با طرح پیشنهادی قانون اساسی فعلی عراق که جانبدار فدرالیسم می باشد این است که آنان فدرالی شدن منطقه کردنشین را خطری برای موجودیت ملی خود می دانند. ترکمن ها که با جمعیتی ملیونی در مناطق نفتی کرکوک زندگی می کنند خواستار آن می باشند تا این منطقه نفتی مستقیما تابع سیاست های حکومت مرکزی باشد. آنان از استیلای کردها بر منابع نفتی سرشار کرکوک واهمه دارند. نگرانی ترکمنها از محو شدن در زیر سلطه کردها باعث آن گردیده تا با سنی ها و صدامی ها هم موضع گردند!.این گونه صف بندی های پیچیده و غیر قابل پیش بینی بارها در دنیای سیاست تکرار گردیده است.
در بررسی وقایع فعلی عراق صف آرایی قدرت های داخلی عراق در حول و حوش منافع ملی خود به صراحت مشاهده می شود. شعار وحدت ملی عراق که از جانب سنی ها برجسته تر می گردد ریشه در منافع تاریخی آنان دارد. بدون تردید "وحدت ملی" در کشور عراق موقعی می تواند عملی گردد که در آن خواست های ملی و مذهبی و فرهنگی تمامی آحاد کشور عراق تضمین گردیده باشد. تا مادامی که اقوام و ملیتها و گروههای انسانی متنوعی در قالب یک کشور واحد فعالیت می نمایند نمی توان مناطقی را به بهانه دور بودن از منابع و منشا های اقتصادی در زیر فقر و محرومیت نگه داشت بلکه ثروت های ملی می بایستی صرف منافع عموم گشته و بدون تبعیضات و به طور عادلانه برای منافع ملی عمومی تقسیم گردند.
چالش های وحدت طلبانه در ایران و در ترکمنصحرا!
فاکت های تاریخی موجود حکایت از آن دارد که سر دادن شعار " اتحاد" به تنهایی کارساز نمی باشد بلکه می بایستی بر آنچنان درکی استوار باشد که در روز بحران و تلاطم چراغ راهنمای ملت خودی باشد. برای ورود به وقایع کنونی ترکمنصحرا مختصرا به برخی از تجارب و شیوه های فعالیتی پیشینیان مراجعه می نمایم و سپس اندکی نیز به وضعیت فعلی می پردازم.
.....در سالهای 1924/1925میلادی برای مقابله با یورش رضا خان طوایف ترکمن با اتحادی تاریخی تصمیم به مقابله می گیرند و در جریان شکل گیری مقاومت ها نیز با عشایر کرد و ترک تبار خراسان متحد می شوند. به دلیل نابرابر بودن قدرت مقاومت کنندگان ارتش رضا شاهی بر ترکمنصحرا حاکم می گردد. صرف نظر از ناکامی مقاومت ترکمنان در مقابل یورش رضا خان توانایی ترکمنها در ارائه اتحادی تاریخی بسیار جای تحسین دارد.
در سال های 1357/1358 شمسی ترکمنها در اتحاد با سازمان فدائی به مقابله با حکومت جمهوری اسلامی می پردازند اینبار نیز به دلیل فراهم نبودن شرایط اتحاد عمومی برای تمامی اقلیت های ملی و نیروهای آزادیخواه در ایران " جنبش ملی" ترکمنان با شکست روبرو می گردد.
نتایج مقاومت های تاریخی ترکمنها و دیگر ملیتهای تحت ستم در ایران این واقعیت را اثبات نمود که برای پیش برد حرکت ملی گرایانه آزادیبخش خود می بایستی بر میزان توانایی خود ایقان داشته باشند و بدون در نظر گرفتن شرایط عمومی جنبش آزادیخواهانه در ایران بی گدار به آب نزنند. هر حرکتی بدون در نظر داشتن این فاکتور مهم یعنی : محاسبه " توان عمومی جنبش" به سرنوشتی بهتر از دو پریود تاریخی قید شده دچار نخواهد شد.
در سالهای اخیر و بویزه بعد از شکل گیری جبهه مشترک اصلاح طلب از نیروهای درون حکومتی بخش وسیعی از روشنفکران و ادبا و فرهنگیان با نیت ایجاد دموکراسی و مطرح نمودن خواسته های ملی خلق ترکمن به فعالیت های مشترکی با این جریان روی آوردند که به نوبه خود تاثیرات مثبتی نیز داشته است. یکی از نتایج قابل اشاره چنین چالشی مطرح شدن خواسته های عدالت خواهانه ملت ترکمن به شکل " مدون" می باشد.
این خواسته برحق ترکمنها نه نشات گرفته از فعالیت های اصلاح طلبان ترکمن می باشند و نه متاثر از اوج و یا افول جناحهای قدرت در حکومت اسلامی! تا مادامی که شرایط تحت ستم و سرکوب دگرگون نشده باشد و تا مادامی که در ایران شرائط دموکراتیک ایجاد نشده باشد و تا مادامی که خلق ترکمن به حقوق برابر خود در تمام عرصه ها دسترسی یدا ننموده باشد مبارزینی با داعیه حقوق ملیت های محروم در صحنه خواهند بود. طبیعتا اگر چنانچه نیروهای پیشتاز فعلی قادر به تکامل جنبش ملی و دموکراتیک ترکمنها نباشند در عرصه دیگری این خواسته ها مطرح خواهد شد.
کسانی که بدون در نظر گرفتن شرایط اختناق در ایران و بویژه در شرائطی که هنوز عرصه هایی از اتحاد عمومی اقلیت های ملی و مسلکی با اپوزوسیون ترقی خواه فراهم نیامده است! به نفی چنین حرکت های اصلاح طلبانه می پردازند به نظر نمی آید از وقایع تاریخی نه چندان دور جنبش ملی درس هایی را آموحته باشند. اگز صادقانه به آنجه که در پریود انتخابات ریاست جمهوری اتفاق افتاد پرداخته شود می توان چنین اذعان داشت که بخشی از محافل روشنفکری ترکمن که با جناح اصلاح طلبان حکومتی وحدت نمودند اشتباه تاکتیکی ننموده اند و به نیات خیر خواهانه آنان در دفاع از منافع ملیت خودی تردیدی نمی توان داشت. موقعی از اشتباه این طیف صحبت نمود که... آنان بدون درنظر گرفتن تجارب چند ساله ایران به "لحاظ استراتژیک" به هم پیمانان این جناح سردرگم حکومتی تبدیل شده باشند ، "جناح حکومتی" اصلاح طلب که در دوره ریاست جمهوری خاتمی و در مساعد ترین شرایط تاریخی پیش آمده در ایران به دلیل داشتن توهمات مذهبی و محافظه کاری! روند دموکراسی در ایران را مسدود می نماید.
مقوله اتحاد و اینکه چگونه می توان با دیگران به اتحاد رسید پدیده تازه ای نمی باشد. تا مادامی که حرکتی وجود دارد متحدانی نیز وجود خواهد داشت. ندیدن متحدان و کم بها دادن به آنان به همان میزان از بازدهی فعالیت ها می کاهد که جریانی نا مناسب به اتحاد پذیرفته شود. پس گاها هنر در وحدت است و گاها نیز در دوری از وحدت و اتحاد عمل. لابد خوانندگان عزیز خواهند پرسید: ... پس چه باید کرد؟!...جواب من نیز این است : وحدت در عمل و نه در کلمه و اما نه با همه و بلکه با آنانی که واقعا سمت و سو و هدف مشخص و مشترکی را دنبال می نمایند. والسلام.
یک شنبه 13 شهریور 1384
ت.آتابای
1 Comments:
Feedburner Stats/Mint
Stowe Boyd, President/COO of Corante, is a well-known media subversive, and an internationally recognized authority on real-time, collaborative and social technologies.
Just click this link and you will see gr8 website - programy
ارسال یک نظر
<< Home