ترکمنها: در جستجوی ابراز هویت ملی و یا در راه تاثیر گذاری بر روند دموکراسی در ایران؟
مقدمه: از مقطع سال 1881 که با نقشه های استعمارگرایانه روس و انگلیس و طبق معاهده ننگین " آخال" سرزمین واحد ترکمنها بین حکومتهای روسیه تزاری و ایران تقسیم گردید! کماکان کشمکشهای دنباله داری مابین قدرت های سرکوبگر مرکزی ازیکطرف و ترکمنهای تحت ستم و پراکنده شده از طرف دیگر ادامه داشته است! حکومت های مرکزی تلاش داشته اند تا با محو کلیه آثار و عوارض فرهنگی و ملی خلق ترکمن همانند زبان و تاریخ و فرهنگ و ارزشهای فولکلوری و....تمامی پیوندهای ارتباطی این ملت را با تاریخ دیرینه خود قطع نموده و به اسیمیله کردن آنان بپردازند و در مقابل تمامی تلاشهای روشنفکران و محافل سیاسی و فرهنگی و ادبی خلق ترکمن نیز این بوده است تا به هرنحو ممکن و عملی ضمن دفاع از ارزشهای ملی و تاریخی خود بر این حیله تاریخی محو کننده وهویت زدایانه غلبه نمایند. ترکمنها نیک آموخته بودند تا در هر جایی که هستند به ابراز وجود بپردازند و از موجودیت ملی و نوامیس تاریخی گرانقدر خود دفاع نموده و عدالت جویی و حق طلبی خود را به اثبات برسانند.
تقسیم سرزمین مشترک ترکمنها و وابسته کردن اجباری آنان به قدرت های روس و ایران ( البته با شیوه تحمیل جنگ و کشتارهای قساوت آمیز!!) واقعیت نوینی را در مقابل ملت ترکمن قرارداده بود چرا که آنان از یکطرف مجبور بوده اند تا همانند بسیاری از اقوام و ملتهای دیگر که با نقشه های استعمارگران و قدرت های استبدادی منطقه چند پاره شده بودند وضع موجود را بپذیرند و از طرف دیگر نیز برای ابراز هویت و آزادگی خود تحت هر شرایطی بپا خاسته و مجاهدت بنمایند. بر این اساس و در شرایطی که با داشتن نیرویی نابرابر ناتوان از آن بودند که در مقابل استعمار جهانی و حکومت های استبدادی منطقه ای ایستادگی نمایند هر نوع تحول و دگرگونی های تاریخی را که سمت گیری عدالت خواهانه داشته و نافی ظلم و سرکوب بود به فال نیک گرفته و به امید آینده بهتر و رهایی بخش در کنار جریانات سیاسی و فکری که در این جهت تلاش می نمودند به فعالیت مداوم می پردازند.
سرنگونی امپراطوری تزارهای روس و بوجود آمدن حکومت های شورایی در بین ملتهای محروم این امید را بوجود آورده بود که علیرغم گسستن یکپارچگی ها و پیوندهای ملی و تاریخی باز هم می توان سربلند نموده و از میراث های ملی و تاریخی خود دفاع نمود.
ایجاد جمهوری سوسیالیستی " ترکمنستان" در بخش بزرگتر سرزمین ترکمنها عملا ترکمنها را به " دو ملت" و اما با داشتن تاریخ و ریشه برابر و مشترک تبدیل نموده بود. الگوی سیاسی و مدل حکومتی " خویشاوندان" در بخش شمالی باعث آن می گردد تا ترکمنهای ایران نیز جداگانه به فکر سازماندهی مستقلانه حرکت های ملی گرایانه خود باشند. اسناد و شواهد تاریخی روشنی گواه است که بعد از این دوران پرتحول در " شمال" ترکمنها در ایران تصمیم گرفته اند تا در کنار دیگر ملیتهای تحت ستم ایرانی به فعالیت پرداخته و از برای استقلال ملی خود و برای رسیدن به ایرانی دمکراتیک و با سیستمی عدالت بخش با دیگر نیروهای مترقی ایرانی همکاری بنمایند.
تقسیم سرزمین مشترک ترکمنها و وابسته کردن اجباری آنان به قدرت های روس و ایران ( البته با شیوه تحمیل جنگ و کشتارهای قساوت آمیز!!) واقعیت نوینی را در مقابل ملت ترکمن قرارداده بود چرا که آنان از یکطرف مجبور بوده اند تا همانند بسیاری از اقوام و ملتهای دیگر که با نقشه های استعمارگران و قدرت های استبدادی منطقه چند پاره شده بودند وضع موجود را بپذیرند و از طرف دیگر نیز برای ابراز هویت و آزادگی خود تحت هر شرایطی بپا خاسته و مجاهدت بنمایند. بر این اساس و در شرایطی که با داشتن نیرویی نابرابر ناتوان از آن بودند که در مقابل استعمار جهانی و حکومت های استبدادی منطقه ای ایستادگی نمایند هر نوع تحول و دگرگونی های تاریخی را که سمت گیری عدالت خواهانه داشته و نافی ظلم و سرکوب بود به فال نیک گرفته و به امید آینده بهتر و رهایی بخش در کنار جریانات سیاسی و فکری که در این جهت تلاش می نمودند به فعالیت مداوم می پردازند.
سرنگونی امپراطوری تزارهای روس و بوجود آمدن حکومت های شورایی در بین ملتهای محروم این امید را بوجود آورده بود که علیرغم گسستن یکپارچگی ها و پیوندهای ملی و تاریخی باز هم می توان سربلند نموده و از میراث های ملی و تاریخی خود دفاع نمود.
ایجاد جمهوری سوسیالیستی " ترکمنستان" در بخش بزرگتر سرزمین ترکمنها عملا ترکمنها را به " دو ملت" و اما با داشتن تاریخ و ریشه برابر و مشترک تبدیل نموده بود. الگوی سیاسی و مدل حکومتی " خویشاوندان" در بخش شمالی باعث آن می گردد تا ترکمنهای ایران نیز جداگانه به فکر سازماندهی مستقلانه حرکت های ملی گرایانه خود باشند. اسناد و شواهد تاریخی روشنی گواه است که بعد از این دوران پرتحول در " شمال" ترکمنها در ایران تصمیم گرفته اند تا در کنار دیگر ملیتهای تحت ستم ایرانی به فعالیت پرداخته و از برای استقلال ملی خود و برای رسیدن به ایرانی دمکراتیک و با سیستمی عدالت بخش با دیگر نیروهای مترقی ایرانی همکاری بنمایند.
فرازهایی از متدهای استقلال طلبانه ترکمنها تا به امروز!
بنا بر تجارب تاریخی و قانون تکامل اجتماعی نخبگان و اقشار روشنفکری هرملت تمثیل گر تلاشهای هویت طلبانه آن ملت می باشد و این اصل را این طیف از محافل با شعور و آگاه اجتماعی ترکمن نیز به خوبی آموخته بودند چرا که در تمامی ادوار تسلسلی تاریخ کنونی لحظه ای را نمی توان یافت که آنان از ایفای این وظیفه مقدس ملی خود کوتاهی نموده باشند. روشنفکران ترکمن از برای اثبات موجودیت ملی و تاریخی خود هماره با جریانات آزادی طلب ایرانی همراهی نموده و در هر دوره ای با انتخاب متدها و تدبیرهای کارساز خود نسل اندر نسل زندگی و آزادگی خلق ترکمن را به جان خریده اند. هم در پروسه شکل گیری کودتای انگلیسی و سقوط قاجاریه ترکمنهای ایران با اعلام " جمهوری خود مختار" در سالهای 24/25 شمسی بپا خاسته و در مقابل استبداد ایستاده اند و هم در آستانه سقوط حکومت شاهنشاهی و فعالیت های فدائیان در ترکمنصحرا در سالهای 57/58 خلق ترکمن با امید به ابراز هویت ملی و سهیم شدن در " حق تعیین سرنوشت خود به دست خود" با اتحادی بی نظیر بپا خاسته و در عرصه سیاسی ایران به عنوان یکی از خلقهای حق طلب و عدالت خواه حضور پیدا می نمایند. هر جند در هر دو برهه تاریخی با شدت تمام توسط حکومت های مرکزی غیر دمکرات سرکوب می گردند.
برای اینکه شناخت روشنتری از شیوه ها و اسلوب های مبارزاتی ترکمنها داشته باشیم کافیست تا نیم نگاهی بر آنچه که در طول دهه های اخیر اتفاق افتاد بیاندازیم:
در دوران انقلاب مشروطیت و تجدد طلبی روشنفکران ایرانی که متاسفانه در پروسه شکل گیری خود بنا بر خیانت تاریخی بخشی از آنان به انحراف کشیده می شود و با دخالت استعمار انگلیس به جای نهادی شدن سیستمی دموکراتیک * ( نا گفته نماند که موج آزادی طلبی در ایران آن ایام آنچنان گسترده بوده که بسیاری از شاهزادگان قاجار نیز با آن همراهی می نموده اند.) حکومت دیکتاتوری پهلوی را بر مردم ایران تحمیل می نمایند خلق ترکمن در ایران با تشویش خاطر تحولات را پیگیری می نماید و بنا بر اقتضای شرایط به سازماندهی سیاسی و نظامی خود نیز می پردازد.
.... شعارهای ترقی خواهانه مشروطه چی ها که به تقلید کشورهای غربی تعدد عقیده و پلورالیسم سیاسی و اجتماعی را پیش می کشیدند در ایران آنروز انگار کف روی آب بوده است و در نبودن طبقه اجتماعی بورژوایی نیرومند با سد و تحدید ارتجاع مواجه می گردد. این نارسایی تاریخی فرصتی می شود برای استعمار انگلیس تا وارد میدان گردیده و بر روند سیاسی ایران تاثیر بگذارد و با روی کار آوردن دولت سید ضیاالدین طباطبایی مقاصد شوم و بلند مدت استعماری خود را پیاده نماید. شعارهایی همانند ایران واحد؟! و یا مثل "من رضا- تو رضا-ملت رضا" که دقیقا درجهت پیش کشیدن کیش شخصیت و تحمیل دیکتاتور بر ملت های ایرانی بود از جانب ارتجاع سرداده می شود. انگار تحولات در امپراطوری روسیه و شکل گیری جمهوری های شورایی در آن سرزمین استعمار انگلیس را ترسانده بود!.
برای اینکه حکومت مرکزی واحد و یک ملیتی ( فقط فارسی زبان!) ایجاد نمایند نا امنی ها و نا بسامانی ها که خود زائده شرایط نابسامان حاکمیت بود به مناطق ملی نسبت داده میشود و زمینه های یورش به مناطق ملی که در دوره قاجارها از نوعی خودمختاری کلاسیک برخوردار بودند آماده می شود.
رضا خان با ارتش استعمار پرورده خود بعد از سرکوب کردها و عربها به ترکمنصحرا حمله می نماید. با کشتار مقاومت کنندگان به حداقل آزادیهایی که ملت ترکمن به برکت آن مشغول امرار معاش بود پایان داده می شود. خلق ترکمن به مقابله بر می خیزد و با اندک تجهیزات نظامی خود در مقابل استبداد رضا خانی ایستاده و ننگ بی خانمانی را بدون مقاومت نمی پذیرد.کشته شدن بسیاری از ترکمنان و زندانی و به اسارت رفتن هزاران نفر از آنان هنوز هم از خاطره خیلی ها زدوده نشده است. رضا خان طی اقدامی غیر انسانی و از برای نابود کردن خلق ترکمن بسیاری از خانواده ها را به مناطق دور تبعید می نماید که اکنون هیچ نام ونشانی از آنان باقی نیست!!
(پروفسور خممد.آتا استاد تاریخ دانشگاه آشقاباد و از اعضای برجسته آکادمی علوم "جمهوری ترکمنستان" در کتابی که به فارسی نیز ترجمه شده به خوبی اوضاع اسف انگیز آن دوره را توصیف نموده و چگونگی سرکوب حکومت خود مختار ترکمنهای ایران به رهبری " عثمان آخون" را به نقد کشیده است.)
بعد از تجاوز نظامی روسها به ترکمنستان و قتل عام ترکمنان هم در" تاش هاویز" * و هم در " گوک دفه" * در قرن 18 که به استیلای روسیه تزاری منجر گردید یورش ارتش رضاخان و قلع و قمع مقاومت ترکمنان بزرگترین فاجعه ای است که در تاریخ ترکمنها نظیر چندانی نداشته است.
در طول حکومت پهلوی ترکمنها سرنوشتی بدتر از سرخپوستان آمریکایی دوچار می گردند. زمینها و مراتع ترکمنها بدون رعایت کوچکترین شئونات انسانی از آنان سلب گردیده و به " بنیاد پهلوی" واگذار می گردد. بر طبق سیاست امپریالیستی آن دوره که اسلحه ای به برندگی تکنیک و ماشین نوین را در دست داشته به بهانه باسواد کردن آنان هرنوع سیاست آموزشی و فرهنگی از محتوای ملی و تاریخی ترکمنها تهی گردیده و در جهت سیاست یکسان سازی! شکل لباس ملی و حتی انتخاب نامهای ملی ترکمنی به مسخره گرفته می شود و بر اساس سیاست های شوونیستی رضاخانی به بهانه متمدن کردن خلقها ارزش های ملی و فرهنگی آنان به تمسخر گرفته شده و با زور سرنیزه و ستم ژاندارمری بسیاری از ترکمنان را بر روی زمینهای زراعی متعلق به خود به بیگاری می کشند. آموزش به زبان فارسی اجباری می گردد و برای دانش آموزان ترکمن هرگز از دولت مامد آزادی ها و مختومقلی ها و ملانفس ها و...گفته نمی شود بلکه حفظ اشعار و ترجیع بند های فردوسی و حافظ و سعدی و غیر.... دلیل سواد و ارجحیت شمرده می شود
سرکوب های خاندان پهلوی و تحمیل سیستم هزار فامیلی بر ایرانیان در ادامه خود مقاومت اقشار و طیف های تحصیل کرده و روشنفکر را همراه داشته و باعث خیزش ها و اعتراضات عدالت خواهانه ای می گردد و از سراسر ایران معترضین بر سیستم ظلم و نا برابری بپا می خیزند. در این دوران که قدرت های امپریالیستی و در راس آن ایالات متحده امریکا از برای تقسیم جهان و تبدیل آن به مایملک خود در الجزایر و مصر و افریقا و کره و ویتنام و....امریکای لاتین به کشتار و شکنجه آزادیخواهان می پرداختند گرایش به اندیشه های انقلابی "مارکسیستی" و مدل سازی به سبک کشورهای کمونیستی و بویژه اتحاد شوروی به الگویی ایده آل و جهانشمول تبدیل می گردد و بسیاری از مبارزین و آزادیخواهان با جدیت تمام به تبلیغ و ترویج آن می پردازند. الگویی که در آن تصور می گردید که هم تبعیض های ملی گرایانه اختتام می یابد و هم ظلم ها و نا برابری های طبقاتی و اجتماعی پایان می پذیرد!.
گرایش به اندیشه های مارکسیستی و بکارگیری آن چون اکسیری نجات بخش و زندگی ساز باعث می گردید تا پیوندهای نزدیکی مابین ترقی خواهان اجتماعی و سیاسی بدور از رنگها و نژادها و ملیت ها صورت پذیرد. در این دنیای خیال انگیز حل کلیدی ستم ها و تضاد های ملی و فرهنگی نیز به برچیده شدن نظام سرمایه داری و برقراری سوسیالیسم علمی منوط می گردد و بنابر این هردو طیف روشنفکری ایرانی یعنی چه آنانی که به ملت حاکم منتسب بودند و چه آنانی که به اقلیت های ملی تحت ستم تعلق داشتند جملگی هدفی واحد را جستجو می نمودند!.
تاریخ مبارزاتی چند دهه اخیر در ایران مملو از رشادت ها و جانبازیهای نسلی است که به دوراز اختلافات فرهنگی و ملی با یکدیگر دست در دست هم برای رسیدن به این دنیای خیالی مبارزه نموده است.
روشنفکران ترکمن به صرف اعتقاد به ایجاد سیستمی عدالت گستر و آزادی بخش در کنار جریانات سیاسی سراسری ایرانی به فعالیت پرداخته و رشادت های بی نظیری را نیز به نمایش گذاشته اند. در اولین گروه سیاسی چپ ایرانی که توسط تقی ارانی بنیانگزاری شد و به گروه 53 نفره مشهور گردید نام یکی از مبارزین ترکمن به چشم می خورد که توسط رضا شاه تیرباران می شود. در جریان قیام افسران خراسان نیز سرهنگی ترکمن جان خود را می بازد و بدین منوال در طول فعالیت های مستمر سیاسی حزب توده ایران بسیاری از ترکمنها به آن پیوسته و فعالانه در آپارات تشکیلاتی و حتی سازمان نظامی ان شرکت نمودند. تعداد کسانی که در دفاع از برنامه های این حزب به زندان افتاده و یا به مهاجرت رفته اند در مقایسه با دیگر ملیتها بسیار زیاد می باشد.
در آستانه سقوط حکومت شاه نیز بسیاری از روشنفکران و تحصیل کرده های ترکمن به فعالیت پرداخته و با این تصور که سازمان چریکهای فداعی مدافع خلقها ست و جنبش آنان را در رسیدن به حق تعیین سرنوشت خود یاری خواهد داد به این سازمان پیوستند. اتحاد گسترده و بی نظیر ترکمنها از برای رسیدن به هدف خود و بویژه حمیت و خوشبینی آنان به جنبش دمکراتیک و سراسری در ایران در این مقطع زمانی غیر قابل انکار می باشد.
گوشه هایی از بی عدالتی های کنونی!
با روی کار آمدن جمهوری اسلامی در ایران وضعیت عمومی ترکمنها نه تنها بهتر نگردیده و بلکه در بسیاری از عرصه ها از دوره پهلوی هم بدتر گردیده است. به عنوان مثال در رژیم قبلی مستقیما محدودیتی برای نامگزاری نوزادان ترکمن وجود نداشت ولی امروزه آشکارا آنانی که می خواهند نام فرزندان خود را براساس نام های مرسوم ترکمنی انتخاب نمایند شدیدا مورد آزار قرار می گیرند. در قبل از به حکومت رسیدن آخوندها تعداد معتادین و مصرف کنندگان مواد مخدر بسیار محدود بوده ولی در حال حاظر آنطور که گفته می شود درصد آدمهای سالم محدودتر می باشد از طرف حاکمان فعلی برای محدود کردن ورود تریاک و هروئین و دیگر مواد مخدر مرگزا به " ترکمنصحرا" اقدامات جدی نیز صورت نمی پذیرد و حکومت بسیاری از سوداگران مرگ در ترکمنصحرا را آزاد گذاشته است!.
هرچند صید ماهی در دریای خزر که محل صید هزاران ساله اجداد ترکمن است در دوره شاه آزاد نبود ولی سیستم کنترل بر آن امروزه بمراتب غیر انسانی تر می باشد و پاسداران حکومتی تاکنون دهها نفر از جوانان ترکمن را که برای سیر کردن شکم خود به صید ماهی پرداخته بودند از پای در آورده است.
سابق بر این جمعیت غیرترکمنان در ترکمنصحرا بسیار اندک بوده است ولی اکنون بنا بر سیاست های محرمانه و مافیایی حکومت هر روز بر تعداد سیستانی ها و دیگر مهاجرین از استانهای مجاور افزوده می شود. بهترین زمینهای کشاورزی ترکمنها با دخالت ارگانهای حکومتی وطبق نقشه به غیرترکمنان بخصوص زابلی ها فروخته می شود. بسیاری از جوانان تحصیل کرده ترکمن به دلیل سیاست های هویت زدایانه حکومت که عدم سرمایه گزاری های تولیدی در منطقه یکی از شیوه های آن است مجبور به ترک ترکمنصحرا شده و به مناطق دیگر کوچ می نمایند.
در ادارات دولتی و در راس امور اداری ترکمنها نقش کلیدی را نداشته و با شیوه های تبعیض آمیز حکومت اسلامی!! ترکمنها در سرزمین متعلق به خود در رده های سوم ویا پائینتر گنجانده می شوند و بر ا ساس سیاست های ضد انسانی این حکومت نیز زابلی ها و مازندرانی ها و شاهرودی ها بر ترکمنها حکومت می نمایند!.
در رادیو ها و تلویزیون های حکومتی برنامه جندانی برای ترکمنان اختصاص داده نمی شود و اگر هم اندک برنامه ای موجود است مجریان آن جز مجیزه گویی و تبلیغ حکومت ظالم فعلی برنامه ای ندارند که خود باعث بیزاری مردم از این رسانه ها می گردد.بر اساس این شیوه برنامه ریزی هویت زداینده! تدریجا زبان ملیتها به فراموشی سپرده می شود و آنطور که شاهد هستیم هم گویش و زبان ترکمنی و هم بسیاری از سنت های ملی و فرهنگی ترکمنها شدیدا آسیب دیده و به فراموشی سپرده می شود.
بر اساس سیاست های آپارتایدی حکومت نیز سرزمین تاریخی و یکپارچه ترکمنها ( ترکمنصحرا) اکنون بین دو استان مختلف تقسیم شده و برخی از شهرهای آن همانند "آق قلا" حتی در همین تقسیمات جغرافیایی تبعیض آمیز! فعلی نیز حق انتخاب نماینده برای خود را ندارند و می بایستی در وابستگی به شهرستان " گرگان" که شهری فارس نشین است و چندین برابر آق قلا جمعیت دارد در انتخابات شرکت نمایند.
اوضاع فعلی ایران و انتخاب شیوه های فعالیتی اتحاد ساز!
توصیف زندگانی اسفبار مردم تحت ستم در ایران به تنهایی چندان دردی را دوا نمی نماید بلکه انچه که قابل لمس و قابل تعمق است جستجوی راهها و امکاناتی است که بتواند به شکلی بر این بی عدالتی ها پایان بخشد!. بدون شک چنین اقدامی بدون تحمل رنج ها و سختی ها امکان پذیر نیست.
مقابله با سیاست های خانمان برانداز حکومت فقها وظیفه ای است انسانی و سکوت در مقابل آن در واقع مساعدتی است بر استمرار عمر طولانی این سیستم غیر دمکراتیک و ستمگر! زمانی "برتولد برشت" گفته بود: آنکه حقیقت را نمی داند احمق است ولی آنکه آنرا می داند ولی انکار می نماید.....تبهکار است .....بنا بر این واقعیت آشکار می بایستی به طرق مختلف و ممکن در سازماندهی حرکت های اعتراضی مردم شرکت نمود.
بخشی از فعالیت ها هر چند کم ریسک تر می باشند ولی می تواند تاثیرات مثبتی را داشته باشند. فعالیت های فرهنگی و ادبی همانند ترویج زبان و خط و حتی شعر و مشاعره و یا گستردن موسیقی و آهنگ های پرمضمون می تواند تاثیرات روحی زیادی را داشته باشد. زنده کردن تاریخ ملت خودی و انتشار آن و بویژه تبیین دورانهایی که در آن ملت ستمدیده توانسته است بر مشکلات و ظلم ها ی وارده فائق آید می تواند تاثیرات روانی بسیار خوبی را بر نسل نوین داشته باشد.
به برکت تکنولوژی کنونی و اینترنت که امکان ارتباطی مردم را بدور از تضییقات نظامهای ستمگر میسر می سازد می توان مستقیما در فعالیتهای مردم نقش داشت. در مورد نحوه سازماندهی فعالیتها و اینکه چگونه می توان با استفاده از امکانات بالفعل کاری کرد شاید تجربه دیگر ملت ها کافی باشد. پرداختن در این مورد را به خود صاحبان اندیشه و ابتکار واگذار می نمایم.
اشکال و شیوه های فعالیتی برای ما ترکمنها!
در سالهای اخیر طیفهای مختلف روشنفکری ترکمن راهها و متد های مختلفی را برای نحوه پاسخگوئی به نیاز های مبرم ملی و فرهنگی و حق طلبانه خلق ترکمن در ایران آزمایش نموده اند که به سهم خود تاثیرات محسوسی را نیز داشته است. یکی از مطرح ترین پیامد این فعالیت ها برای ترکمنان ایران در طرح منشور چند ماده ای روشنفکران وادبا و نویسندگان ترکمن در دوره انتخابات ریاست جمهوری مادیت یافته است. به تعبیری بعد از فعالیت های کانون فرهنگی و سیاسی خلق ترکمن در سالهای 57/58 که " طرح خود مختاری" 8 ماده ای را همراه داشت اقدام برخی از ادبا و مجامع روشنفکری ترکمن در جریان انتخابات اخیر و اعلام موجودیت آنان با ارائه طرحی که اشاره به تضییقات فعلی را دارد خود نقطه قوتی است برای انسجام فعالیت ها و اگر چنین اقداماتی در ادامه خود به برنامه مدونی برای حق طلبی تبدیل گردد مسلما حمایت آشکارتر خلقهای تحت ستم و محافل و جریانات مترقی را جلب خواهد نمود.
نکته ای که در پروسه فعالیتهای عدالت خواهانه و دمکراتیک قابل تذکر است همانا ایجاد روحیه اتکا به نیروی خود و توسل به مجامع مترقی و آزاده اندیش بیرونی است. بنا به تجارب دهه های گذشته هرنوع امیدواری به وعده های حکومتی و حتی جناحهایی از آن که عنوان فریبنده " اصلاح طلبان" را یدک می کشند در واقع نتیجه ای جز اتلاف وقت و انرژی و فرسودن نیروها را ندارد و به قول معروف عمر بر باد دادن است.
( برخلاف شفافیت فعالیت های روشنفکران و پیشروان اجتماعی در داخل ایران اندک تفاوت هایی در شیوه های اتخاذ تاکتیک ها فعالین سیاسی در خارج را از آنان متمایز می نماید و مهاجرین ترکمن در بیرون کشور از وضعیت و توانایی های خاصی برخوردار می باشند که به سهم خود جای بررسی دارد.)
گفتن اینکه کدام روش سیاسی کار ساز و منطبق بر واقعیت هاست چندان آسان نیست و اما آنچه که مسلم است تجربه زندگی سیاسی و گذرزمان همواره سنگ محکی بوده برای بازبینی و قضاوت درست تر. بنا به مثل معروف، خوش بود گر محک تجربه آید بمیان... مراجعه به تاریخ و اتکا به تجارب چند دهه گذشته درسهای خوبی را به همه و بویژه ملیتهای ایرانی ارزانی نموده است.
یکی از مسائل مبرمی که تابحال ذهن طیف های بسیاری از روشنفکران سیاسی ایرانی بویژه در خارج را به خود مشغول نموده بحث "هویت ملی" در کشور ایران می باشد. هرکدام از محافل و جریانات فکری به تبع آموخته های سنتی خود با این مقوله برخورد نموده و اندیشه و درک خاصی را ارائه نموده اند. اگر بپذیریم که " درک ها و برداشت ها" از مقوله های فلسفی خود زاده و یا متاثر از تاریخ و عینیت اجتماعی است مقوله "هویت ملی" در کشورهای چند ملیتی نیز با تغییر و تحولات بزرگی که اخیرا در جهان اتفاق افتاده مفهوم خاصی پیدا نموده است. امروزه مقولاتی اختراعی چون " ملت بزرگ" و یا" مدرن" تا حدود زیادی از اعتبار افتاده است و پیروانی ندارد. سیمای دنیای آینده نیزآن طور که آخرین دهه از هزاره دوم سال میلادی اثبات نموده " پیش به سوی اتحادهای ملی داوطلبانه و برابر حقوق می باشد".
دیگر نمی توان هیچ ملیتی را ولو آنکه به لحاظ تعداد نفوس اندک هم باشند با شیوه های قهر و زور خاموش ساخت پلورالیسم ملی و فرهنگی تنها آلترناتیو محتملی است که دنیای فردا را تصویر خواهد نمود.
تجارب مبارزاتی و تاریخ تکوین و تکامل اجتماعی به روشنی اثبات می نماید که عنصر " اراده گرایی " ضرورتی است محتوم برای عرض اندامی و بیان حق طلبی! و بدون درک این ضروت و بویژه بدون انجام فعل و عمل در این مسیر امکان بهره برداری از این فرصت های تاریخی ناممکن می باشد. حکومت های خودکامه و بلوک بندی های ارتجاعی نیز به خوبی بر این واقعیت تاریخی آگاهی دارند و بنابر این با چشمانی باز نظاره گر میدان بوده و با اتلاف وقت و وعده دهی و حتی الامکان با شیوه های تفرقه افکنی و ایجاد اختلاف مسیر تکاملی جنبش های ملی و مستقل را سد می نمایند ویا به انحراف می کشانند..بدون شک بدون شناخت از واقعیات بیرونی و بدون ارزیابی واقعی از توان و پتانسیل " حرکت های ملی" هرگز نمی توان در اتخاذ تاکتیکهای فعالیتی موفق بود.
با توجه به واقعیت فوق گرایشی که حقانیت ملی و تاریخی خلق ترکمن را که فقط در کشور" ایران" از نفوسی میلیونی برخوردار است زیر سایه های ابهام فرو می برد در دنیای سیاسی امروز نمی تواند حرفی برای گفتن داشته باشند. براساس این واقعیت بدیهی نیز افراد و محافل روشنفکری ترکمن در هرجایی که هستند چون اجزا و عناصر وابسته به یک " ارگان ملی " می بایستی به جذب همدیگر پرداخته و با آنانی که به نحوی موجودیت ملی و واحد خلق ترکمن در ایران را انکار می نمایند می بایستی مقابله نمایند.
دفاع از منافع ملیت های تحت ستم در ایران نه تنهاهیچگونه منافات و ضدیتی با آزادی طلبی ها و عدالت خواهی های عموم مردم ایران را ندارد و بلکه خود می تواند در پروسه توان عمومی جنبش را برای بستوه در آوردن حکومت خودکامه فعلی افزایش دهد. تنها کسانی از حرکت های ملی گرایانه و دموکراتیک خلق ترکمن و دیگر ملیت های تحت ظلم در ایران هراسان هستند که یا به روند دمکراسی اعتقادی ندارند و یا نیز هنوز هم نتوانسته اند آفت بزرگ بینی های شوونیسم فارس را که زاده تربیتهای حکام مستبد مرکزی می باشد دفع بنمایند.
بنا به تجارب کنونی و آنطور که تغییر و تحولات در حاشیه ایران گواه است راه رهایی از ستم های ملی و رسیدن به جامعه ای دموکراتیک در ایران تنها با همیاری و همگامی عمومی امکان پذیر می باشد. برای رسیدن به این مرحله بدون شک تمامی اقلیتهای ملی و یا مسلکی تنها در اتحادی قراردادی با نیروهای مترقی ایرانی شانس پیروزی را خواهند داشت.
روشنفکران و محافل مترقی ترکمن بدون در نظر گرفتن مسائل مذکور شانس چندانی را برای پیروزی نخواهند داشت و در سازماندهی حرکت های ملی و دمکراتیک خلق ترکمن موفقیت جندانی بدست نخواهند آورد. مضاف بر این مسئله از آنجایی که تمامی اقشار و طبقات اجتماعی ترکمن با اجحاف و ظلم های فقهای حاکم تحت ستمی مشترک قرار گرفته اند لذا می بایسنی برای ابراز هویت ملی و مشترک خود و در جهت مقابله با تضییقات حکومت فعلی اتحادیه و یا جبهه مشترک و واحدی را پایه گزاری نمایند. تجمع اراده عمومی یک جمع و یا یک قوم و یا ملت در واقع ضرورتی است انکار ناپذیر! نقصان این کیفیت در واقع نقطه ضعفی است تاریخی و می بایستی در جبران آن کوشید.
ت.آتابای
2 Comments:
torkamanaye kesafat az hamatun motanafferam
fuck torkman
ارسال یک نظر
<< Home