مهم تر اندیشه راهنمای عمل است!
گپلسم گپ بولر ، گپلمسم درد بولر
( چه گویم که نا گفتنم بهتر است )
انتشار مقاله ای تحت عنوان "اصلاح طلبان ترکمن حرکت روشنفکرانه جمعی را در ترکمنصحرا احیا کردند" نوشته آق گون در سایت ترکمنصحرا، انگیزه نوشتن مطلبی شد که پیش رو دارید. در همان سایت نقدی هم (تفسیر به رای! از ترکمن اوغلی) برمقاله یاد شده وجود دارد که شما را به مطالعه آن نیز دعوت می کنم. من به سهم خودم این برخورد آرا و تبادل نظر میان فعالین سیاسی و اجتماعی ترکمنصحرا(که متاسفانه چندان زیاد هم نیست) را به فال نیک گرفته و آرزوی تداومش را دارم! در ادامه این نوشته به اختصار نکاتی را در مورد برخی از مفاهیم مطرح شده در مقاله فوق می آورم.
تا آنجائی که به توضیحات آق گون در مورد مواضع و روش های حکومت جمهوری اسلامی در پیشبرد سیاست هایش در ترکمنصحرا برمی گردد نمیتوان با او موافق نبود. اما به باور من برخوردش به گذشته یا "جریانات اوایل انقلاب" غیر منصفانه ، راه حلش در رابطه با سازمانیابی فعالین سیاسی گمراه کننده و دفاعش از "اصلاح طلبان پیشرو" شیفته وار است!
گذشته
آنچه که در نوشته آق گون به "جریانات اوایل انقلاب در ترکمنصحرا" از آن یاد می شود و با آوردن نقل قولی پر رنگ شده از آن اعلام برائت می کند، در واقع بخش غرور آفرینی از تاریخ مردم ترکمن است که متاسفانه به دلایل زیادی آنچنان که باید مورد نقد و بررسی محققین و روشنفکران کشور و منطقه قرار نگرفته است. من در اینجا قصد ندارم به تحلیل گذشته بپردازم و تنها به ذکر چند نکته اکتفا می کنم تا فرصتی مناسب. زیرا در ایامی که سنگ ها را بسته و سگ ها را رها کرده اند و فضا را گرد و غبار گرفته است سخن گفتن می تواند اثر مطلوب را نداشته باشد.
بررسی گذشته نمیتواند بر اساس امکانات و وضعیت کنونی جامعه صورت بگیرد. درست این است که فضا و گفتمان مسلط آن روزگاررا در تحلیل ها در نظر داشت. برخورد درست و اصولی با "جریانات اوایل انقلاب" در ترکمنصحرا از کانال بررسی و نقد گفتمان مسلط در زمان انقلاب بهمن سال 57 امکان پذیر است. ایامی که اکثریت قریب به اتفاق نحله های فکری موثر در صحنه اجتماعی آبشخوری ایدئولوژیک و انحصارطلبانه داشتند. با وجود این حالا هم که از فاصله به آن دوره نگاه می کنیم چنانچه منصف باشیم می بینیم که آن حرکت فریاد آزادی، هویت و حق طلبی مردم ترکمن در محاصره جو هیستریکی بود که به دست جریانی که وعده بهشت داده بود و کسانی که آن را باور کرده بودند ایجاد شده بود.
وقایع آن دوران هر چند به نوعی در پرده ابهام قرار گرفته و به قولی همه در مورد آن خاموشی گزیده اند اما در خاطره مردم ما زنده است وفراموش نشده و نخواهد شد. مگردفاع گوک دفه در تاریخ ملت ما فراموش شده است؟ نباید فراموش کنیم که حاکمان ستمگر برای پیشبرد سلطه خود و برای پاک کردن اذهان مردم و دگرگونه جلوه دادن قضایا با استفاده از همه ابزارها جهت جا انداختن روایت خود ساخته از آنچه که گذشت از هیچ تلاشی فروگذار نمی کنند. هم اکنون نیز از نظر دور داشتن حیله گری ها و سیاست های امنیتی رژیم خامی خواهد بود. زیرا که سیاست گزاران حکومتی علاقمندند که بازی در میدانی باشد که آنان به دلایل گوناگون توانسته اند برای خود نقطه قوت بسازند و برای حریف "نقطه ضعف"! در این ارتباط میدان بازی اصلی نیروهای سیاسی مترقی منطقه همانا مسائل کنونی جامعه و سمت و سوی تغییر و تحولات آتی می باشد تا میدان "جریانات اوایل انقلاب". البته این بدین معنی نیست که از زیر بار نقد اصولی آن زمان شانه خالی کنیم.
اما در ارتباط با جمله پر رنگ شده در مقاله "همان چوبی که اوایل انقلاب خوردهایم برای هفت پشتمان بس است ما دیگر حاضر نیستیم با ریسمان شما توی چاه برویم " ، بر داشت من از متن این است که این بغض فروخورده و فریاد خفه شده در گلوی ترکمنان ایران است! واقعیت این است که برای مردم عادی و برای ادامه زندگی و بقا، در لحظه این نتیجه است که مطرح است. آنان نه میخواهند و نه می توانند مسائل را از بعد تاریخی ببینند. از این رو آنچنان که در ظاهر دیده میشود از موضوعی برائت هم می جویند. اساسا یک ملت یا قوم در برخورد به حوادثی که موجودیت آن را به خطر می افکند به حکم غریزه به شیوه های سازشکارانه تن میدهد. ولی همه این اوضاع از وظایف نیروی آگاه جامعه نمی کاهد بلکه تنها بر روشهای او تاثیر می گذارد.
مردم ترکمن به جرم اینکه با رفراندم مجهول "جمهوری اسلامی آری یا نه" در فروردین سال 58 مخالفت کرده بودند(که امروز بابت آن سرفراز هستند) و چون نمی خواستند با خمینی به عنوان امت و رعیت بیعت کنند، مورد تهاجم وحشیانه نیروهای واپس گرائی قرار گرفتند که خود را نماینده خدا بر روی زمین می دانستند. پتانسیل تحول طلبانه ای را که مردم ترکمن در " جریانات اوایل انقلاب" از خود نشان داد حاکی از روح بزرگ حق طلبانه و عدالت جویانه آنان بود. این روح را خدشه دار نسازیم.
برای اولین بار در تاریخ ترکمنان ایران این روشنفکران و نمایندگان اقشار مختلف شهری بودند که رهبری مبارزات آنان را بر عهده داشتند. نیروهای مختلف جامعه با افکار متفاوت ، مذهبی و غیر مذهبی ؛ ترکمن و غیر ترکمن دوش به دوش هم خواستهای دمکراتیک را مطرح می نمودند و باورشان بر این بود که به جای استبداد پهلوی جامعه ای انسانی ، عادلانه و مدرن باید برقرار شود نه یک خلافت دینی.
امروز پس از 27 سال و تحمل رنج و مرارت فراوان بسیاری از مردم کشورمان همان خواستهائی را فریاد می زنند که زمانی در ترکمنصحرا مطرح شد و ناکام ماند. از جهان به دهکده جهانی نام برده می شود. با فروپاشی اتحاد شوروی و اقمارش دوران جنگ سرد به سر آمده و گفتمان مسلط انقلاب آن دوران جای خود را به گفتمان دموکراسی خواهی و حقوق بشر داده است. در ایران حاکمیت خودکامه با گسترش و افزایش تضادهای درونی خود با ریزش نیرو روبرو شده و با تغییر نسل پایگاه اجتماعی حاکمیت به شدت تضعیف شده است و دیگر اساسا متکی بر نیروهای نظامی است. صدای آزادی خواهی و عدالت طلبی به وضوح از میان بخش های وسیع همان 98 درصد معروف به گوش می رسد. و فضای نوین و گفتمان جدید می رود که در کشورمان عمومی و سراسری شود. در چنین اوضاع و احوالی پافشاری برای حفظ سلطه روحانیون و اندیشه های مقبول اقشار روستائی جامعه به معنی گام ها به عقب رفتن است.
در این وضعیت به باور من درست تر است که ضمن تاکید بر همبستگی مردم ، روشنفکران و نیروهای سیاسی ترکمن همراه با درک این فضای نوین حاکم بر جامعه، اساسا راه حل های مسائل جاری و پیش رو عمده و حلاجی شوند. پرداختن به مسائل گذشته نیز با سکو قرار دادن این فضا و گفتمان جدید امکان پذیرتر است. گذشته را نه باید نفی کرد و نه بر آن چشم پوشید بلکه می بایست درس های آن را آموخت؛ نکات مثبت آن را به کار گرفت و از نکات منفی آن دوری گزید. نفرت به گذشته ناشی از تفکر و گفتمان غالب سنتی است. تنها نقد اصولی گذشته می تواند چراغ راه آینده باشد.
سازمانیابی
در بخشی از نوشته فوق ضمن تاکید درست بر حفظ حلقه اتصال بین روشنفکران و مردم ترکمن و حفظ همبستگی و رد پراکندگی؛ برای موفقیت و پیشرفت اهداف از قول دکتر هاشم هدایتی عضو شورای مرکزی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی می آید که "بهترین گزینه برای اقوام این است که همگام با احزاب ملی[سراسری ، توضیح از من است] به فعالیت بپردازند" و در توضیحاتی که در ادامه مقاله داده می شود مشخص می شود که به دلیل نبود امکان ایجاد تشکل مستقل در داخل کشور می بایست مصلحتی به نوعی نقش هوادار احزاب و تشکل های سراسری را که از حقوق اقوام دفاع می کنند بر عهده گرفت تا زمان مناسب فرا برسد.
این امر به باور من در شرایط حاکم بر جامعه ما میتواند کاملا مردود نباشد. زیرا درهر صورت و در ابعاد کشوری گروه های سیاسی محلی می بایستی در یک تعامل با احزاب سیاسی سراسری به حل مشکلات مملکتی بنشینند. حالا چه به صورت مستقل باشد چه به صورت حضور شاخه ای و یا هواداری. مهم اما امکان بیان شفاف خواست ها ، مضمون همگامی و متعهد بودن به حفظ منافع مردمی است که به طور اخص خود را مربوط بدانها میدانیم. امروزه البته شاهد این هستیم که محروم نگهداشتن مناطق ملی و قومی حتی در دوره اصلاح طلبان و همچنین رشد خودآگاهی نوین ملی سبب محبوبیت تشکل های محلی به ضرر احزاب و سازمان های سراسری شده است. داشتن تشکل مستقل با در نظر گرفتن برخوردهای تبعیض آمیز حکومت و وجود خواست های ویژه اقوام ـ که می تواند از چشم احزاب سراسری به دور بماند ـ امری طبیعی ، بر حق و در وضعیت کنونی ضروری هم است. اما مهم تر از مسئله شکل همانا اندیشه راهنمای عمل ، محتوا و راستای این تشکل مستقل است.
آنچه را که مضمون "اقتدا" و "همگامی" "اصلاح طلبان پیشرو" منطقه با تشکل هائی مانند جبهه مشارکت یا مجاهدین انقلاب تشکیل می دهد حتی پایین تر ازکف خواست های مردم ترکمن است. این تشکل ها بنا به برنامه های خود و همچنین از آنجا که علیرغم از دست دادن مجلس و ریاست جمهوری هنوز هم پائی در حاکمیت دارند عملا خواهان تقلیل همین کف خواست ها هستند. اقوام و ملیت ها می توانند مدافعین واقعی خود را تنها در میان روشنفکران و فعالین سیاسی مترقی وابسته به خود و احزاب وسازمان های دموکراتیک ومدافع حقوق بشر پیدا کنند.
با توجه به تجربیاتی که از ترفندهای حکومت جمهوری اسلامی داریم عقل سلیم حکم می کند که با تشکل هائی که بند نافشان به حکومت وصل است هشیارانه و با احتیاط برخورد شود. اینان در خوشبینانه ترین حالت "با پوشش دادن جنبش های ملی و قومی عملا نقش خنثی کننده و هضم این جنبش ها در تحرکات درون نظام را بازی می کنند". در شرایط و اوضاع و احوال کنونی و سابقه حکومتگران اینگونه انعطاف پذیری های کنترل شده هیچ عجیب نیست. باضافه این که در چنین "همگامی"هائی میان نیروهای سیاسی محلی و سراسری که همراه با هدایت از بالااست امکان نفوذ عناصر فرصت طلب را نباید دست کم گرفت.
سعید حجاریان یکی از نظریه پردازان اصلاح طلبان پیشرو که سری در مجاهدین انقلاب و پائی در جبهه مشارکت دارد مدتی پیش در مقاله ای که در رابطه با تشکیلات نوشته بود به نوعی از تشکل های اقماری در جنب حزب مطلوب خود اشاره می کند. تبدیل شدن به اینگونه اقمار راهی نیست که مردم ترکمن را به سر منزل مقصود برساند. همگامی با اینان به ویژه اکنون که آشکارا از مشروطه دینی و در عمل ادامه وضع موجود سخن میگویند دستیابی به خواست هائی را که تنها در یک جمهوری دموکراتیک مبتنی بر حقوق بشر امکان پذیر است در هاله ای از ابهام فرو می برد.
ریشه بحران های جامعه ما اساسا در ساختار حاکمیت دینی نهفته است. این رژیم با هدف ایجاد یک هویت ایدئولوژیک به جای هویت های ملی و قومی در کشورمان پا گرفت. ورود درآن لازمه اش تغییر هویت و ذوب شدن در آن است و قابل جمع با حفظ استقلال اندیشه نمی باشد. "دور کردن خطر انزوای اجتماعی و افسردگی مردم ترکمن" راهش تبعیت از زورگویان و ستمگران حاکم نیست.
"اصلاح طلبان پیشرو"
چنبش دوم خرداد 76 که در برگیرنده طیف وسیعی از نیروهای سیاسی مدعی اصلاح از درون حکومت جمهوری اسلامی بودند و به اصلاح طلبان معروف شدند، در سیر هشت ساله خود دچار ریزش و در پایان به شاخه های گوناگونی تقسیم گردید. بخشی از اصلاح طلبان درون حکومتی فاصله گرفتند و صریحا خواستار یک جمهوری دمکراتیک بر مبنای حقوق بشر گردیدند که من در اینجا از آنها به عنوان تحول طلبان یاد میکنم. بخشی دیگر از این نیروها شامل جبهه مشارکت و مجاهدین انقلاب در هنگامه انتخابات اخیر و در برابر بخش دیگری که به رهبری کروبی نام "اصلاح طلبان اصولی" را بر خود نهاده بود ، نام "اصلاح طلبان پیشرو" را انتخاب کردند. مواضع اینان پس از انتخابات اخیر روشن تر اعلام گردید. اینان که زمانی فریاد جمهوری خواهیشان گوش فلک را کر کرده بود و جمهوریت نظام را در خطر می دیدند اکنون آشکارا از مشروطه دینی دفاع می کنند(مراجعه کنید به گفته های اخیر سعید حجاریان). طبق معمول ما شاهد هیچ راهکار مشخص برای چگونگی این مشروطه نیستیم و فقط به طور کلی برداشت میشود که خامنه ای باید سلطنت کند و نه حکومت! اینکه "اصلاح طلبان پیشرو" چه برنامه ای برای رفع تبعیضات عقیدتی، قومی و مذهبی دارند بر کسی روشن نیست. گفته های دوران انتخابات معین هم به خوبی میدانیم که شعارهای تبلیغاتی بود. خاتمی هم در هشت سال ریاست جمهوریش با پشتوانه بیست میلیون رایٍ و 200 کرسی از مجموع 280 کرسی مجلس ششم، نخواست و نمی توانست اصول 12، 15، 19 و 20 قانون اساسی موجود را به اجرا درآورد. شعار ایران برای همه ایرانیان جبهه مشارکت چه شد؟
آق گون این را که معین بیشترین آرا را در منطقه آورده است دلیلی بر درستی نظرات دوستان " اصلاح طلب پیشرو" در ترکمنصحرا می داند اما فراموش میکند که بگوید معین در سطح کشور به جایگاه پنجم افکنده شد و تقلبات وسیع و آشکاری صورت گرفت که معین ذلیلانه برآن گردن نهاد. شکست " اصلاح طلبان پیشرو" در این انتخابات اما صحت این ارزیابی تحول طلبان را به اثبات رساند که "کشتیبان را سیاست دیگری آمده است" و شرکت در انتخابات نمایشی اجرای منویات خامنه ای مبنی بر مشارکت حداکثری است. درست است که سیاست تحریم به معنی دستیابی به حضور حداقلی مردم در انتخابات ناموفق بود ولی برای بسیاری از تحول طلبان اساسا جنبه سمبلیک این حرکت مطرح بود به طوری که به روشنی جایگاه قوی این نیرو به نمایش گذاشته شد و زمینه ساز انسجام آتی این نیرو خواهد بود.
گذر از اصلاحات درون حکومتی که در یک پروسه پر هزینه حاصل گشته و رو به گسترش دارد یک خط مشی است که خواهان تغییر جامعه بسته کنونی به سوی یک جامعه باز به صورت مسالمت آمیز می باشد. حکومت جمهوری اسلامی به دلیل از دست دادن پایگاه اجتماعی و ضعف خود ناچار به تحمل جنبش تحول طلبی شده است. هم اکنون نیز این جنبش ، خواهان به رسمیت شناختن حق اپوزیسیونی خود می باشد نه آنکه همچون دکترهاشم هدایتی (نگاه کنید به مقاله تحت عنوان "هفت نکته پیرامون هم اندیشی اصلاح طلبان کرد") ، به پوزیسیون بودن خود افتخار و بقیه مخالفین عقیدتی خود را به عنوان برانداز نفی کند. چنین برخوردی امروزه حتی در عراق و افغانستان هم منسوخ شده است. این را هم از یاد نبریم که سیاست های کلی حکومت ازجمله در ترکمنصحرا دیگر مانند گذشته به شکل ملوک الطوایفی به پیش نخواهد رفت بلکه به صورت متمرکز وزیر نظر جناح نظامی حکومت دیکته می شود.
24 مرداد 1384
اشه
0 Comments:
ارسال یک نظر
<< Home