پنجشنبه، تیر ۰۸، ۱۳۸۵

سود و زیان این بحران

چند ماه پیش بسیاری پیش بینی می کردند که تا قبل از تابستان 85 ایران مورد تحریم های سازمان ملل و یا حمله نظامی ایالات متحده آمریکا قرار خواهد گرفت. اکنون شاهد آن هستیم که چنین نشده است و در چشم انداز نزدیک هم حداقل حمله نظامی در کار نخواهد بود. تقریبا هر روزه در مورد دو احتمال جنگ یا سازش مطالب گوناگونی منتشر می شود. روشن است که ایالات متحده برای تقویت نفوذ خود در منطقه حساس خاورمیانه رژیم ملاها را به مرگ ( تغییر نظام) گرفته است که آن را به تب (تغییر رفتار) وادار نماید. و از طرف مقابل رژیم ملاها که برای بقا خود حاضر است که به هر معامله ای دست بزند به مرگ (دستیابی به سلاح هسته ای) گرفته است که به تب (سازش به هر قیمتی به شرط تضمین بقا) راضی کند. غرض از این نوشته اما نه بررسی احتمال های یاد شده بلکه پرداختن به بحران اتمی موجود رژیم جمهوری اسلامی است که همجنان ادامه دارد. بحرانی که گاهی کمتر مورد توجه قرار می گیرد و عوارض آن برای مردم ایران و سودش برای رژیم و کشورهای خارجی است.

در پناه گرد و غبار ناشی از این بحران هم هیات حاکمه ایران وهم کشورهای ذینفع خارجی درتلاش هستند که بیشترین بهره ها را ببرند. از این رو هم به میزان معینی طولانی تر شدن روند حل مسائل ابدا مایه نگرانی این بازیگران صحنه نیست.

هیات حاکمه ایران با وانمود کردن مسئله اتمی به عنوان امر ملی و حیثیتی کردن آن برای سوء استفاده از ذهنیت ملی گرایانه مردم جهت حفظ قدرت خود و فرار از پاسخ گوئی به موارد نقض حقوق بشر و قواعد دموکراتیک تبلیغات گسترده انجام میدهد و مردم کشورمان را اسیر ماجراجوئی های خود نموده است.

حکومت جمهوری اسلامی که به قول بسیاری برای بقای خود احتیاج به بحران دارد و حتی بحران سازی می کند به بهانه حضور دشمن خارجی در پشت دروازه های کشورضمن تلاش پشت پرده برای گرفتن تضمین بقا خود، در داخل هر گونه خواست حق طلبانه اقشار مختلف مردم و نهادهای مدنی را به طور گسترده سرکوب می کند:

ـ حرکت صنفی کارگران شرکت واحد در تهران به وحشیانه ترین شکلی سرکوب و تعداد زیادی از فعالین سندیکای شرکت واحد دستگیر شدند و منصور اسانلو از مسئولین سندیکا هنوز در زندان بسر می برد.

ـ تجمع مسالمت آمیز زنان آزاده کشورمان برای اعتراض به قوانین تبعیض آمیز حکومت اسلامی مورد سرکوب شدید واقع گردید و بسیاری از شرکت کنندگان در این تظاهرات دستگیر شدند و علی اکبر موسوی خوئینی از فعالین سیاسی و نماینده سابق مجلس هنوز در بازداشت به سر می برد.

ـ دانشگاه ها به جولانگاه ملایان و میرزایان بله قربان گو تبدیل شده است. دانشجویان آزاده و رادیکال و استادان دگراندیش مورد تضییق و فشار قرار می گیرند و انجمن های دانشجوئی غیر مطیع را منحل می کنند .از جمله دانشجویان یاشار قاجار و عابد توانچه که در اعتراض به پادگانی کردن جو دانشگاه ها دستگیر شدند همچنان در بازداشت بسر می برند. رامین جهانبگلو استاد دگراندیش دانشگاه علیرغم اعتراضات گسترده جهانی هنوز به اتهامات واهی در زندان بسر می برد.

ـ جنبش های حق طلبانه ملیت های کشورمان مورد سرکوب شدید قرار می گیرد و بسیاری از فعالین جنبش های ملی به زندان افکنده شده اند.

ـ جو پلیسی و شرایط عقب مانده حاکم بر کشور سبب پناه بردن مغزهای مستقل و آزاده به خارج کشور می گردد وجامعه ما از نیرو و انرژی خلاقشان محروم می گردد.

رژیم ایدئولوژیک حاکم بر ایران حالا که امکان بازتولید نیروهای ایدئولوژیک پشتیبان خود را به میزان زیادی از دست داده است روش مزدور سازی را به کار می گیرد. صرف مبالغ هنگفت برای سازماندهی نیروهای چماقدار و باز گذاشتن دست سپاه پاسداران در فعالیت های بی در و پیکر اقتصادی که در همین هفته های اخیر قراردادهائی به میزان هفت میلیارد دلار با دولت منعقد نمود از جمله چنین اقداماتی است.

به موازات سرکوب و تبعیض های گوناگون در داخل همان گونه که خصلت این گونه رژیم های استبدادی است در آشکار و نهان با حراج دارائی های مملکت تلاش دارد به عمر ننگین خود بیفزاید. پرداخت پنجاه میلیون دلار به گروه تروریستی حماس یک نمونه کوچک است.

از سوی دیگر بحران اتمی ایران منبعی شده است برای سودهای سرشارکشورها، شرکت ها و موسسات خارجی به خصوص شرکت های نفتی و اسلحه سازی از قبال کشور ما و سایر کشورهای خاورمیانه. همانگونه که در جریان جنگ هشت ساله با عراق بود سودهای هنگفتی به جیب می زنند.

فروش سلاح های آمریکایی از 10.6 میلیارد دلار در سال 2004 به 13 میلیارد دلار در سال 2005 افزایش یافته است. ویا به گفته رادیو صدای آلمان از قول مقامات امنیتی آلمان در همان حال که این همه سر و صدا وکشمکش حول مسئله اتمی ایران ادامه دارد نزدیک به 100 شرکت آلمانی اسلحه غیر قانونی به ایران صادر می کنند.

برنده اصلی افزایش قیمت نفت هم بی تردید شرکت های بزرگ نفتی جهان هستند که سودهای چندین 100 میلیارد دلاری نصیبشان شده است.

کشورهای اروپائی، روسیه و چین که با آمریکا تضاد منافع دارند از این وضعیت بحرانی سوء استفاده نموده و در قبای حمایت از رژیم اسلامی با بستن قراردادهای نابرابر با آن سودهای کلانی را نصیب خود می سازند.

با این اوصاف روشن است که ادامه بحران اتمی ایران زیانش متوجه مردم وسودش ازآن حکومتگران و بازیگران خارجی است. همان گونه که در مورد عراق شاهد بودیم حل مسئله اتمی حکومت جمهوری اسلامی نیز می تواند یک روند طولانی مدت را در بر بگیرد.

8 تیر 1385
حکیم م.

شنبه، خرداد ۲۰، ۱۳۸۵

تئوری هایی که دولت-ملت های جدیدی را پایه ریزی کردند!

امروزها به دنبال گستزش اعتراضات و حق طلبی های ملیت های ایرانی غیر فارس بار دیگر بحث هایی از قبیل تعریف از " هویت ملی" و یا مناسبات بین اقوام و یا ملیت های ایرانی غیر فارس و رابطه آنان با مقوله " ملت بزرگ" و بحث حکومت مرکزی در ایران مورد عکس العمل برخی از سیاستمداران کهنه کاری از جبهه ملی و سلطنت طلب هم چون آقایان کورش زعیم و داریوش همایون قرار گرفته است. این آقایان طی مقالاتی در سایت های اینترنتی همچون صاحبخانه ای کم طاقت شریک دانستن اقوام ایرانی غیر فارس را درترکیب ملی و فرهنگی ایران چند ملیتی مردود دانسته و تلاش های آنان را در جهت حق تعیین سرنوشت امری باطل اعلام می نمایند.

برای ورود به بحث تاریخی " قوم و یا ملیت" و رابطه آن با حاکمیت ملی ترجیح می دهم تا قبلا به برخی فاکت ها و رویدادهای تاریخی نسبتا نوینی که در این سده توانست تئوری های استعمار ساخته دولت- ملت های مدرن را زیر سوال بکشد و در عوض اشتراک برابر و عینی ملیت های دیگر را در اداره یک کشور رسمیت دهد اشاره بنمایم.

در سابق پژوهش ها و یا نظریه های بسیاری از جامعه شناسان و تاریخ نویسان استعماری بدون اینکه از طرف مرکز و یا موسسه ای مشروع و بی طرف بین المللی مورد مطابقت و بررسی قرار گرفته باشد توسط قدرت های استعماری در جهت اهداف سلطه گرایانه آنان مورد بهره برداری قرار می گرفته است. بر اساس این نظریه های جانبدارانه استعمار کهن که نیاتی غیر از به آمال رسانیدن اهداف جهانخوارانه خود ندارد بر اساس تحولات تاریخی حادث فرصت ها را غنیمت شمرده و به روش خود در نطم جهانی دخالت نموده و حتی در برخی شرایط به ساختن کشورهایی نیز می پردازد. نمونه های روشن اینگونه اعمال سیاست را در آسیا و افریقا در قرن های 17 تا 19 و در سطح اروپا بدنبال جنگهای جهانی می توان مشاهده نمود. بر اساس دخالت های این قدرت ها بیش از بیست کشور جدید در خاورمیانه ساخته می شود. در برخی از آنان عنصر مسلک و مذهب نقش تعیین کننده داشته است و در برخی نیز همبستگی های قبیله ای و اتنیکی در برخی نیز صرفا موقعیت اقتصادی و تجاری یک سرزمین نقش اصلی را داشته و بدین ترتیب کشورهای چون عراق و سوریه و امارات و اردن و تونس و......ساخته می شود. در این معامله تاریخی برخی از قوم ها و ملیت ها که تاریخ و زمین زیستی برابر داشته اند ظالمانه در بین دو و یا چند کشور تقسیم میگردند.

بررسی تاریخ مبارزاتی اقوام و یا ملیت هایی که بر اساس نقشه های استعمارگران تجزیه گردیده و چند پاره شده اند نشانگز این واقعیت است که آنان نیز همواره تلاش نموده اند تا ضمن حفظ ارزش های تاریخی ملی خود در جهت آزادی و عدالت با نیروهای مترقی جهانی همگام گردند.

هر چند در کشورهای اروپایی به دلیل رشد لیبرالیسم و دموکراسی ملیت های کوچکتر توانستند با انتگراسیون و فعالیت های هویت طلبانه تا حد استقلال کامل پیشرفت نمایند ولی از طرفی دیگر بودند نظریه پردازانی که به دلیل قدرت سالاری و شوونیسم عظمت طلبانه در جهت منافع استعمارگران عمل می نمایند. بحث در این مورد را به فرصتی دیگر واگذار می نمایم. به طور خلاصه نظریه پردازان فراوانی که با امکانات و برنامه ریزی های این قدرت ها به تئوری سازی پرداخته اند هرکدام به شیوه ای به نقد تکامل اجتماعی پرداخته و تعریف های نامفهومی را از مقوله اقوام و ملت و میهن ارائه داده اند. بر اساس این تئوری ها زبان و فرهنگ و فولکولور ملت حاکم به عنوان نشان و سمبل های ملی افتخار آمیز ارج نهاده می شود و آنچه را که از آن ملیت های تحت سلطه است یا تدریجا به فراموشی سپرده می شود و یا در بهترین حالت در سطح غیر ملی و محلی نزول داده می شود.

تا چند دهه قبل اکثر پژوهش های انجام شده در باره فرایند توسعه تکیه و تاکید بر هویت های قومی را خاص جوامع عقب مانده دانسته و بر این باور بودند که جوامعی که به لحاظ ساخت اقتصادی و اجتماعی در مراحل عقب مانده تر هستند در این باره با مشکلات بیشتری روبرو می باشند.
طیف وسیعی از جامعه شناسان و نظریه پردازان توسعه و نوسازی در تجزیه و تحلیل ها و مقایسه های خود از جامعه سنتی و جامعه صنعتی بر این ادعا پای می فشردند که تفاوت ها و اختلافات قومی در جریان مدرنیزه شدن به تدریج رنگ خواهند باخت و تحصیل دمکراسی و رشد صنعت و کسب رفاه اقتصادی و ارتقای سطح تحصیلات به از بین رفتن حساسیت های قومی کمک خواهد کرد. (به نقل از تحولات قومی – د. مجتبی مقصودی صفحه 132 )
در دو قرن اخیر بسیاری از نظریه ها بر این باور بنا نهاده شده بود که با تمرکز بازار و کنترل مرکزی آن خرده فرهنگ ها در کلیت جامعه حل خواهد گردید و نتیجتا ملتی یک پارچه و متحد از اقوام بوجود خواهد آمد. اما روند حوادث تاریخی در دهه های اخیر غیرعلمی بودن این نظریه ها را تایید نمود و بالعکس بشریت از چهار گوشه دنیا شاهد تکامل قوم ها و تبدیل شدن آنان در حد ملت تمام عیار بوده است. ملیت هایی که بر اساس تئوری های بی پایه جامعه شناسان استعماری بدوی و عقب مانده و یا ستیزه گر و ...تلقی می شدند توانستند با بوجود آوردن تمدن و حاکمیت های ملی متعلق به خود بی پایگی نظریه های استعمارگران را اثبات بنمایند.

نظراتی که اخیرا آقای کورش زعیم از رهبران جبهه ملی ایران در نشریه " نامه" ارائه داده است در واقع ریشه در این پندارهای باطل تاریخی دارد. ایشان در مقاله ای تحت عنوان ایستادن روی زمین ایرانی... می فرماید. " هزاران سال است که زبان فارسی زبان رسمی است و مثلا بلوچی یک شاخه آن است. مردم یک کشور مگر چه می خواهند جز رفاه اقتصادی و....یا آقای داریوش همایون در سایت خود طی مقاله ای با عنوان تمامیت ارضی بس نیست هویت طلبی روشنفکران مناطق ملی را برگشت به عقب تلقی نموده و سیستم حکومتی فدرالیستی مورد ادعای آنان را با فئودالیزم مقایسه می نماید. از این دو "ناسیونالیست" می بایستی پرسیده شود که گروه های انسانی و خویشاوند غیر فارس در ایران چون ترک های آذری و کردها و ترکمن ها و عرب ها و بلوچ ها اصولا حتی اگر بقول ایشان ملیت تلقی نشوند چه عنوانی را می توانند داشته باشند؟ آیا با فرض قوم نامیدن آنان می توان بسان حکومت های سرکوبگر پهلوی و یا جمهوری اسلامی فعلی به نفی آنان پرداخت و در آنصورت شما از کدام نوع دموکراسی دفاع می نمایید؟ اصولا مگر می شود دموکرات بود و تیشه بر موجودیت این گروههای بزرگ انسانی که جمعیتی بیش از 60 درصد را در ایران دارند زد؟ اگر حق تعیین سرنوشت از آنان دریغ گردد و نظام فدرالیستی با فئودالیزم مقایسه شود پس شما کدام آلترناتیو حکومتی را برای رفع ستم های ملی و مذهبی و فرهنگی در کشور ما ایران پیشنهاد می نمایید؟ اصولا فرق آلترناتیو پیشنهادی شما در این مسئله با حکومت های شاه و خمینی چیست؟ آیا می شود با شعار ...وای ایران دارد تجزیه می شود!.دهان مردم را دوخت و
سیستم های حکومتی دیکتاتوری را نهادینه نمود؟

با نگاهی بر واقعیت های تابناک پروسه تکاملی تاریخ بشری که فوقا اشارت رفت هیچ اراده ای نمی تواند جلوی حق طلبی این ملیت های تحت ستم را سد نماید. به تعبیری دیگر نمی توان با تئوری های پوسیده ای چون ایران بزرگ و یا سلاح زنگ زده ای جون وحدت اکثریت حول مذهب واحد شیعه جلوی حرکت ملیت ها را گرفت. افتخار کردن به ایران در این خلاصه نمی شود که من ترکمن حق ملی و فرهنگی و ...خود را برای ایران واحد که حرف دل شوونیسم فارس است قربانی بنمایم و اگر قرار باشد ایرانی واحد و بزرگ و تاریخی باقی بماند نمی تواند جمعیت کثیر آن از انتخاب حق سرنوشت خود محروم گردد درست همانند کشورهایی مثل سوئیس و کانادا.
اشتباه رهبران "ناسیونالیست" در این است که آنان در تحلیل از آینده و سرنوشت ایران بر فاکتورهایی تکیه می نمایند که هرگز نقطه اتصال و وحدت ملیت ها در ایران نبوده است! و وحدت ملی فرضی آنان هرگز داوطلبانه صورت نگرفته است. بنا به دیدگاههای این آقایان انگار ملیت های ایرانی غیر فارس تاریخا محکوم می باشند که با چماق ملت فارس کوبیده شوند و سر و صدایی نیز راه نیاندازند. اگر خطر تجزیه نیز محملی باشد بر این ادعا! آیا می تواند انگیزه ای باشد برای سرکوب و ریختن خون بیشتر آزادی طلبان ملی گرا؟ این رهبران "ناسیونالیست" هرگز نمی توانند تصور نمایند که در جامعه دموکراتیک آینده ایران جایی برای تحمیل زور باقی نخواهد بود و علیرغم تمامیت ارضی کلیه اتحادها نیز داوطلبانه و قراردادی خواهد بود.
ت.آتابای