یاغتی ترکمن صحرا
E-mail: yaghtyturkmensahra@yahoo.com ,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,yaghty turkmensahra
جمعه، دی ۰۹، ۱۳۸۴
سهشنبه، آذر ۲۹، ۱۳۸۴
از رنج تركمن بودن
سنت و تجدد
من یک ترکمنم، در صحرای پربرکت ترکمن بدنیا آمدم. در صحرائی که دشت های وسیع و الوانش در بهاران لاله های سرخ وشقایق های گلکونش هر چشمی را به سوی خود می کشد و روایح دل انگیز بهار را با نغمه های کبک و قرقاول هایش درهم می آمیزد و نوید عشق؛ عشق به کار، عشق به زندگی را در فضا می پراکند. در صحرائی که زمین های پر برکتش بستر خوشه های زرین گندم و بوته های پنبه است. بی جهت نیست که صحرای مرا سرزمین طلای سفید نامیده اند. من یک ترکمنم و در صحرای حاصلخیز ترکمن بدنیا آمده ام. صحرائی که از کوهها و تپه های سرسبز جرگلان در شرق تا دریای نیلگون خزر درغرب و از رود اترک در شمال تا دامنه البرز تا جنوب امتداد میابد. صحرائی که از دیر باز انسان هایی ساده وآزاده، قانع و مهربان ساکنین آن بوده وهستند. صحرائی که در طول تاریخ طولانی اش شاهد حوادث بیشماری بوده است. حوادثی که سرشار از درد و رنج و گاه توأم با شادی و امید بوده است. صدای این رنج وشادی را می توان از نغمه هایی که از عمق دل تارهای دوتار بیرون می آید بروشنی شنید. و تصاویر آنرا ازقصه هایی که مادر بزرگ ها روایت می کنند بوضوح مجسم کرد.
صحرای امروز من صحرای دیروز نیست، صحرای امروزمن صحرائی است که دهقانش در حسرت کاشت و برداشت زمین برای خود است، صیادش در آرزوی صید بی دغدغه، کارگر و کارمندش امیدوار ماندن در صحرا و جوانانش در عطش آینده ای مطمئن و دخترانش در فکر رهایی از قید وبندهای سنتی دست و پا گیرند. با این همه صحرای امروز با صحرای دیروز من یک چیز مشترک، یک رنج مشترک دارد، رنج ترکمن بودن. و من میخواهم اینجا از رنج ترکمن بودن بگویم. رنجی که شاید برای خیلی ها آشنا و ملموس باشد، و برای عده ای نیز غیر واقعی و بیگانه نماید. باک نیست. بگذار کمی از دورتر شروع کنم. از زمانی که در ترکمن صحرا و در سراسر ایران هنوز عصر شتر بود. موتور هر چند در غرب شتابان در حال پیشروی بود ولی در ایران پدیده ای کمیاب و کاملا غیر معمول محسوب می شد. لذا مناسبات اجتماعی نیز مناسباتی در خور احوال عصر شتر بود تا موتور. می خواستم از رنج ترکمن بودن بگویم. ترکمن بودن یعنی تنها بودن، ترکمن بودن یعنی همیشه با زور در ستیز بودن، ترکمن بودن یعنی همیشه نگران بودن؛ نگران خودی ونگران بیگانه، ترکمن بودن بعنی همیشه متفرق بودن و .... از دوران کودکی بیاد دارم که مادر بزرگم برایم تعریف میکرد و من همیشه فکر میکردم که او برایم قصه می گوید ولی نگو که اوبخشی از خاطرات زندگیش و خاطرات مردمش را در قالب قصه برایم می گفته است. او تعریف می کرد که چگونه پدر بزرگش که یکی ازسران گوکلان بود، ترکمن های گوکلان را متحد کرده و با کمک دوست و همرزم نزدیکش با سران طوایف دیگر ترکمن به توافق می رسند و اتحاد تمام ترکمن ها را اعلام می نمایند. حتی کردهای اطراف بجنورد نیز همدستی و برادری خود را با ترکمن ها اعلام می کنند.اما دیری نمی پاید که اتحاد بین ترکمن ها، و ترکمنها و کردها بخاطر اختلافات داخلی از یکسو و تحریکات و دسیسه های دشمنان از سوی دیگر بهم میخورد. از این وضعیت ناگوار رضا خان میر پنچ به رهنمود و کمک انگلیسی ها برای تار و مار کردن ترکمن ها نهایت استفاده را می برد. سرداران و رزمندگان علیرغم مقاومت جانانه در مقابل ارتش منظم رضا خان تن به شکست می دهند. قشون سرکوبگر از گوشه ای از ترکمن صحرا وارد می شود و به هیچ احدی رحم نمی کند. مادر بزرگ من که در آن ایام نوجوانی بیش نبوده به همراه برادر بزرگترش ترک دیار میکند و به چکیشلر می گریزد. تفرقه، یأس وسرخوردگی بر صحرا چیره می شود. نور امید در افق های ناپیدا محو می گردد، زمانه به زیان مردم صحرا و به خواست زورگویان بازی می کند. بعد از مدتی اقامت در چکیشلر، او با پدربزرگم ازدواج کرده به کومیش دفه کوچ می کنند. او از رفع حجاب در ترکمن صحرا چه قصه هایی که تعریف نمیکرد. او تعریف میکرد که مأموران رضا شاه به زور عرقچین ها و لباس های ملی مردان و روسری های زیبای زنان و کودکان ترکمن را جمع آوری و در ملاء عام به آتش می کشیدند. مأموران رضاخانی برادر پدربزرگم را مجبور به پوشیدن کت وشلوار و کلاه شاپو و زدن کروات نموده و او را وادار می کنند که دست در آرنج زنش در تنهــا خیابان کومیش دفه در ملاء عام قدم زنند. همسر عمو بزرگ حاضر به مرگ بوده ولی راضی به انجام چنین کاری نبوده. برای او انجام چنین کاری شرمی بزرگ تلقی می شد. منظور از آنهمه، ظاهرا از میان برداشتن سنن و ایجاد جامعه مدرن وجدید بوده است. غافل از اینکه مدرن سازی جامعه با تبدیل پوشش و لباس و آنهم از طریق جبر و زور نه تنها بدست نمیآید بلکه نیروهای مقاومت در قبال تحول را تقویت و تشدید می کند. شما فکرش را بکنید که در مملکتی که هنوز در عصر شتر بسر میبرده و ساختار اجتماعی قبیله ای در آن حاکم بوده یک عده بیایند و بخواهند یک شبه ساختار سنتی را بر هم زنند و باصطلاح جامعه را در مسیر ترقی هدایت کنند. چی پیش می آید؟ شکستن سنت ها در روند تحول و تکامل طبیعی جامعه پدیده ای بجا وپسندیده است، هر چند که حتی خود این روند نیز همیشه آنگونه که باید، صورت نمی پذیرد. ولی بهرروی اگر تغییر سنت و آفرینش نو خواست جامعه باشد، نو به هر شکلی راه خود را باز کرده و جای خود را در جامعه می یابد. اما تلاش برای قالب کردن هر پدیده نو بدون در نظر گرفتن شرایط عینی و زمینه های ذهنی، و تشبث به زور نتیجه ای جز به تاخیر انداختن زایش نو چیز دیگری دربر ندارد. درواقع اندیشه آفرینش و ایجاد دگرگونی در جامعه نه از راه خشونت و جنگ، که از طریق گفتگو و مناظره و نقادی امکان تحق دارد. متأسفانه در فرهنگ ما ایرانیان حربه شمشیر خیلی بیشتر از تدبیر سخن بکار گرفته شده، و نقد نیز به معنای نفی برداشت شده است. به همین جهت پای بندی به تعامل و تساهل اندک و جایگاه خرد تنگ بوده است. آری! صحرای سرسبز و پر برکت من همیشه شاهد ستیز نو و کهنه، تجدد و سنت، ترقی و بازدارندگی، انسانیت و بربریت، آزادگی وبندگی بوده است. رضا شاه بعد از استقرار کامل در قدرت تقریبا تمام شمال ایران بویژه مازندران و زمین های ترکمن صحرا را به «تصرف» شخصی خود درآورد. و مردم صحرا را در مقیاسی گسترده به بیگاری کشید. بسیاری تحت فشار کارهای طاقت فرسا و عده ای نیز توسط گلوله های سربازان رضا خانی کشته شدند. بعد از تثبیت موقعیت، سرتیپ امان ا... جهانبانی فرمانده لشگر شرق در اریبهشت ماه سال 1306 در اعلامیه ای خطاب به" ترکمن ها ی خاور ایران" از جمله نوشته است که: "طوایف ترکمن باید اطمینان داشته باشند که روزگاری ارتش با توپ ها ومسلسل ها وسرنیزه ها و شمشیر های مرگبار خود به سوی آنها می آمد سپری گشته است.آن روزگار، روزگار قصاص بود، اکنون دوران برادری و دوستی فرارسیده است. آن روزگار روزگار خشم شاه بود، اکنون دوران عطوفت و توجه است. ترکمن ها ...باید بدانند که اعلیحضرت همایونی مرا برای پدید آوردن فرهنگ و تمدن مأمور کرده اند." فرهنگ و تمدن رضاشاهی تداوم استبداد شاهان قبل از خودش بود. البته او به سهم خود فرهنگ جنگ و خشونت را بیش از پیش به سنت و فرهنگ ایرانیان تزریق نمود، اندیشه و تفکر اهداف یکپارچه و متمرکز را به قیمت مرگ آزادی ــ هم آزادی اندیشه، هم آزادی زبان و هم آزادی جستجوی حقیقت ــ به کرسی نشاند. و نتیجه آن چیزی نبود جز مرگ خرد و عقلانیت و مرگ شرف انسانی و تبدیل نقض حقوق انسانی به فرهنگ جامعه! و صحرای سر سبز و پر برکت من یکی از قربانیان این روند بود. روندی که حاصلش برای صحرا و مردم ترکمن رنجی عمیق، رنجی تاریخی بهمراه داشت.
صحرای امروز من صحرای دیروز نیست، صحرای امروزمن صحرائی است که دهقانش در حسرت کاشت و برداشت زمین برای خود است، صیادش در آرزوی صید بی دغدغه، کارگر و کارمندش امیدوار ماندن در صحرا و جوانانش در عطش آینده ای مطمئن و دخترانش در فکر رهایی از قید وبندهای سنتی دست و پا گیرند. با این همه صحرای امروز با صحرای دیروز من یک چیز مشترک، یک رنج مشترک دارد، رنج ترکمن بودن. و من میخواهم اینجا از رنج ترکمن بودن بگویم. رنجی که شاید برای خیلی ها آشنا و ملموس باشد، و برای عده ای نیز غیر واقعی و بیگانه نماید. باک نیست. بگذار کمی از دورتر شروع کنم. از زمانی که در ترکمن صحرا و در سراسر ایران هنوز عصر شتر بود. موتور هر چند در غرب شتابان در حال پیشروی بود ولی در ایران پدیده ای کمیاب و کاملا غیر معمول محسوب می شد. لذا مناسبات اجتماعی نیز مناسباتی در خور احوال عصر شتر بود تا موتور. می خواستم از رنج ترکمن بودن بگویم. ترکمن بودن یعنی تنها بودن، ترکمن بودن یعنی همیشه با زور در ستیز بودن، ترکمن بودن یعنی همیشه نگران بودن؛ نگران خودی ونگران بیگانه، ترکمن بودن بعنی همیشه متفرق بودن و .... از دوران کودکی بیاد دارم که مادر بزرگم برایم تعریف میکرد و من همیشه فکر میکردم که او برایم قصه می گوید ولی نگو که اوبخشی از خاطرات زندگیش و خاطرات مردمش را در قالب قصه برایم می گفته است. او تعریف می کرد که چگونه پدر بزرگش که یکی ازسران گوکلان بود، ترکمن های گوکلان را متحد کرده و با کمک دوست و همرزم نزدیکش با سران طوایف دیگر ترکمن به توافق می رسند و اتحاد تمام ترکمن ها را اعلام می نمایند. حتی کردهای اطراف بجنورد نیز همدستی و برادری خود را با ترکمن ها اعلام می کنند.اما دیری نمی پاید که اتحاد بین ترکمن ها، و ترکمنها و کردها بخاطر اختلافات داخلی از یکسو و تحریکات و دسیسه های دشمنان از سوی دیگر بهم میخورد. از این وضعیت ناگوار رضا خان میر پنچ به رهنمود و کمک انگلیسی ها برای تار و مار کردن ترکمن ها نهایت استفاده را می برد. سرداران و رزمندگان علیرغم مقاومت جانانه در مقابل ارتش منظم رضا خان تن به شکست می دهند. قشون سرکوبگر از گوشه ای از ترکمن صحرا وارد می شود و به هیچ احدی رحم نمی کند. مادر بزرگ من که در آن ایام نوجوانی بیش نبوده به همراه برادر بزرگترش ترک دیار میکند و به چکیشلر می گریزد. تفرقه، یأس وسرخوردگی بر صحرا چیره می شود. نور امید در افق های ناپیدا محو می گردد، زمانه به زیان مردم صحرا و به خواست زورگویان بازی می کند. بعد از مدتی اقامت در چکیشلر، او با پدربزرگم ازدواج کرده به کومیش دفه کوچ می کنند. او از رفع حجاب در ترکمن صحرا چه قصه هایی که تعریف نمیکرد. او تعریف میکرد که مأموران رضا شاه به زور عرقچین ها و لباس های ملی مردان و روسری های زیبای زنان و کودکان ترکمن را جمع آوری و در ملاء عام به آتش می کشیدند. مأموران رضاخانی برادر پدربزرگم را مجبور به پوشیدن کت وشلوار و کلاه شاپو و زدن کروات نموده و او را وادار می کنند که دست در آرنج زنش در تنهــا خیابان کومیش دفه در ملاء عام قدم زنند. همسر عمو بزرگ حاضر به مرگ بوده ولی راضی به انجام چنین کاری نبوده. برای او انجام چنین کاری شرمی بزرگ تلقی می شد. منظور از آنهمه، ظاهرا از میان برداشتن سنن و ایجاد جامعه مدرن وجدید بوده است. غافل از اینکه مدرن سازی جامعه با تبدیل پوشش و لباس و آنهم از طریق جبر و زور نه تنها بدست نمیآید بلکه نیروهای مقاومت در قبال تحول را تقویت و تشدید می کند. شما فکرش را بکنید که در مملکتی که هنوز در عصر شتر بسر میبرده و ساختار اجتماعی قبیله ای در آن حاکم بوده یک عده بیایند و بخواهند یک شبه ساختار سنتی را بر هم زنند و باصطلاح جامعه را در مسیر ترقی هدایت کنند. چی پیش می آید؟ شکستن سنت ها در روند تحول و تکامل طبیعی جامعه پدیده ای بجا وپسندیده است، هر چند که حتی خود این روند نیز همیشه آنگونه که باید، صورت نمی پذیرد. ولی بهرروی اگر تغییر سنت و آفرینش نو خواست جامعه باشد، نو به هر شکلی راه خود را باز کرده و جای خود را در جامعه می یابد. اما تلاش برای قالب کردن هر پدیده نو بدون در نظر گرفتن شرایط عینی و زمینه های ذهنی، و تشبث به زور نتیجه ای جز به تاخیر انداختن زایش نو چیز دیگری دربر ندارد. درواقع اندیشه آفرینش و ایجاد دگرگونی در جامعه نه از راه خشونت و جنگ، که از طریق گفتگو و مناظره و نقادی امکان تحق دارد. متأسفانه در فرهنگ ما ایرانیان حربه شمشیر خیلی بیشتر از تدبیر سخن بکار گرفته شده، و نقد نیز به معنای نفی برداشت شده است. به همین جهت پای بندی به تعامل و تساهل اندک و جایگاه خرد تنگ بوده است. آری! صحرای سرسبز و پر برکت من همیشه شاهد ستیز نو و کهنه، تجدد و سنت، ترقی و بازدارندگی، انسانیت و بربریت، آزادگی وبندگی بوده است. رضا شاه بعد از استقرار کامل در قدرت تقریبا تمام شمال ایران بویژه مازندران و زمین های ترکمن صحرا را به «تصرف» شخصی خود درآورد. و مردم صحرا را در مقیاسی گسترده به بیگاری کشید. بسیاری تحت فشار کارهای طاقت فرسا و عده ای نیز توسط گلوله های سربازان رضا خانی کشته شدند. بعد از تثبیت موقعیت، سرتیپ امان ا... جهانبانی فرمانده لشگر شرق در اریبهشت ماه سال 1306 در اعلامیه ای خطاب به" ترکمن ها ی خاور ایران" از جمله نوشته است که: "طوایف ترکمن باید اطمینان داشته باشند که روزگاری ارتش با توپ ها ومسلسل ها وسرنیزه ها و شمشیر های مرگبار خود به سوی آنها می آمد سپری گشته است.آن روزگار، روزگار قصاص بود، اکنون دوران برادری و دوستی فرارسیده است. آن روزگار روزگار خشم شاه بود، اکنون دوران عطوفت و توجه است. ترکمن ها ...باید بدانند که اعلیحضرت همایونی مرا برای پدید آوردن فرهنگ و تمدن مأمور کرده اند." فرهنگ و تمدن رضاشاهی تداوم استبداد شاهان قبل از خودش بود. البته او به سهم خود فرهنگ جنگ و خشونت را بیش از پیش به سنت و فرهنگ ایرانیان تزریق نمود، اندیشه و تفکر اهداف یکپارچه و متمرکز را به قیمت مرگ آزادی ــ هم آزادی اندیشه، هم آزادی زبان و هم آزادی جستجوی حقیقت ــ به کرسی نشاند. و نتیجه آن چیزی نبود جز مرگ خرد و عقلانیت و مرگ شرف انسانی و تبدیل نقض حقوق انسانی به فرهنگ جامعه! و صحرای سر سبز و پر برکت من یکی از قربانیان این روند بود. روندی که حاصلش برای صحرا و مردم ترکمن رنجی عمیق، رنجی تاریخی بهمراه داشت.
آذر ماه 1384 ر.الف.جانلی
منبع: سایت دانشجویان ترکمن
شنبه، آذر ۲۶، ۱۳۸۴
اعتقاد به آزادی و تلاش برای از بین بردن ظلم نیروی محرکه روشنفکران
تحولات سیاسی دوران فعلی این موضوع را به اثبات رسانیده است که علیرغم " گلوبالیسم" و جهانی شدن ارتباطات و تکنیک واطلاعات و دانش بشری هویت و استقلال فرماسیون های اجتماعی و ملی تا حد زیادی حفظ گردیده و آنطور که شاهد آن هستیم معیار های ارزشی فرهنگی و حقوقی و مدنی مربوط به جوامع مختلف انسانی تا حد زیادی استقلال و ویژه گی های خود را از دست نداده و در کلیتی بزرگ و جهانی استحاله نیافته است. هر چند در چند سال گذشته بدلیل تحولات سیاسی و بویژه بدلیل گسترش تروریزم و عملیات قهاری و با دخالت قدرت های بزرگ و در راس آن ایالات متحده امریکا و انگلیس برخی از مرزبندی های حقوقی و مدنی بین المللی تا حدی زیرسوال رفته است و طی آن برخی ازحکومت های موجود تا حد زیر پای گذاشتن مصلحت ها و منافع ملی و حقوقی بخشی از مردم خود عمل مینمایند و اما گسترش اعتراضات مردمی و بویژه عکس العمل های اقشار آگاه و متعهد این کشورها که شدیدا موضع گیری های جانبدارانه این حکومت ها را زیر ضرب گرفته است یکبار دیگر به جهانیان ثابت نموده است که پدیده دموکراسی و واقعیت آن تا چه حد تعمیق یافته است و آنقدر جدی است که نمی توان بدون در نظر گرفتن حق و حقوق طبیعی مردم یک کشور براحتی در رکاب قدرت های بزرگ قرار گرفت. افشاگری بدرفتاری های سربازان انگلیسی و امریکایی با زندانیان در عراق و افغانستان و زندان گوانتامالا دلیلی است روشن بر این ادعا! تهیه شدن فیلم "فارنهایت" و بویژه تفویض بزرگترین جایزه هنری- سینمایی بدین فیلم نیز بر واقعیت روشن و جدی دموکراسی و ارزش والای حرکت های انسانی دلالت می نماید
روشنفکران سیاسی متعهد در هر جای دنیا و در هر برهه تاریخی و در کدام موقعیت و مرتبه اجتماعی که قرار گرفته باشند برای منافع ملی مردم خود و آسایش بشریت گام برداشته و برای کسب آن نیز فداکاری های زایدالوصفی را نشان داده اند. نویسندگان و روزنامه نگاران و شاعران و دیگر روشنفکرانی که در مبارزه با نابرابری ها به زندان ها افتاده و یا حتی به مرگ محکوم شده اند از واقعیات تاریخ می باشند. لازم به گفتار است که در نقطه مقابل این طیف متعهد آرمانگرا! هستند بسیاری از روشنفکران و تکنوکراتها که انگیزه ای غیر از ارضای منافع شخصی و کسب موقعیت اجتماعی و سیاسی را برای خود نداشته و بجای مقابله و مخالفت با بی عدالتی های نظام های غیر دموکراتیک و مخالفت و اعتراض با عواقب استراتژی های بلند پروازانه و بعضا مخرب قدرت های بزرگ ! راه سازش و همکاری را انتخاب نموده و انرژی و استعداد خود را در مقابل ارضای منافع شخصی خود معامله می نمایند
حتی در بطن جوامعی که نسبتا تکامل یافته است و حق و حقوق اقشار و طبقات مختلف اجتماعی تا حد زیادی تضمین گردیده است نحوه زندگی و عملکرد این دو طیف اجتماعی - سیاسی تا حد زیادی متمایز می باشد. آن دسته از روشنفکران آرمانگرا که دائم در فکر بهتر نمودن شرایط زندگی عمومی می باشند در احزاب و تشکل های اجتماعی که انگیزه های نسبتا پایدار خیر خواهانه ای را برای جامعه خود دارند جذب می گردند و اما طیف دیگر بر اساس منافع و خواست های استراتژیک بزرگ سرمایه داران و قدرتمندان به خدمت گرفته می شوند
در اینحا تاکید می نمایم که بنا به قوانین جوامع دموکراتیک غربی که اصل و اساس آن را حرمت آزادی های فردی تشکیل می دهد هیچ کدام از این دو طیف روشنفکری در انتخاب آرمانهای شخصی و یا اجتماعی خود مورد نکوهش و یا ملامتی قرار نمی گیرند ولی از آنجایی که خیر خواهی و انساندوستی و ایثار! در تاریخ زندگی انسانها هماره جایگاه ویژه خود را داشته است روشنفکران متعهد و مردم گرایی که از خود مایه گذاشته و بر علیه نابرابری ها و کاستی ها ستیزیده است کماکان مورد توجهات قرار گرفته و به لحاظ مادی و معنوی نیز تشویق می گردند. اختصاص جایزه های " نوبل" در عرصه "صلح" و یا "ادبیات" به انسانهایی که به جای تمکین و تبعیت کور از حاکمان و قدرتمندان برای بشریت زیسته و در آن راه فداکاری هایی نموده اند دلیل روشنی است بر این ادعا
در همین هفته نیز یکی از بزرگترین جوایز ادبی معاصر به نویسنده ای تعلق گرفته است که با صراحت و قاطعیت و شجاعت بی نظیر بر قویترین قدرت های موجود یعنی آمریکا و انگلیس می تازد. او بوش و بلیر را محکوم نموده و حکومت های آنان را با تروریسم دولتی همسنگ میگیرد. او خواهان محاکمه هم "جرج بوش" است و هم " تونی بلیر" او قاطعانه تجاوز نظامی به خاک عراق را محکوم می نماید و به لحاظ حقوقی این لشکر کشی را مخالف مصوبات کنوانسیون های بین المللی می داند! این نویسنده انتقادگر که به دلیل اوضاع آشفته فعلی و شاید هم بدلیل مصلحت های قدرت های بزرگ به درستی نیز به جهانیان معرفی نگردیده باشد " هارولد پینتر" نام دارد. هارولد پیتر بدلیل تلاشهای ادبی خود که پیام های رادیکالی برای معرفی حق وعدالت خواهی دارد از سوی داوران بنیاد جایزه " نوبل" برنده جایزه ادبی امسال معرفی گردیده است. با در نظر گرفتن انتقادهای افراطی این نویسنده از قدرت های بزرگ به نظر می رسد که جایگاه و نقش روشنفکران متعهد و مردم دوست در عصر کنونی از جایگاه بهتری برخوردار گردیده باشد چرا که چند دهه پیش بود که " ژان پل سارتر" فرانسوی به خاطر اعتراض به نفی شدن دموکراسی و حقوق انسانها از جانب قدرتهای بزرگ از دریافت این جایزه پوزش طلبید این نویسنده شجاع که در مقابل قوی ترین قدرت فعلی جهان با تنی خسته و بیمار و نشسته بر صندلی چرحدار با مردم دنیا صحبت می کند بدرستی جایگاه " عدالت" را نشانه رفته است. او پیامی دارد شفاف و برای همه انسانهایی که در راه عدالت و رفع ظلم فعالیت می نمایند. او در نوشته های خود با اشاره به تجارب تاریخی دوره معاصر همانند بسیاری از منتقدان ادبی قرنهای گذشته معتقد است که همیشه حق از آن قوی تر بوده است
روشنفکران سیاسی متعهد در هر جای دنیا و در هر برهه تاریخی و در کدام موقعیت و مرتبه اجتماعی که قرار گرفته باشند برای منافع ملی مردم خود و آسایش بشریت گام برداشته و برای کسب آن نیز فداکاری های زایدالوصفی را نشان داده اند. نویسندگان و روزنامه نگاران و شاعران و دیگر روشنفکرانی که در مبارزه با نابرابری ها به زندان ها افتاده و یا حتی به مرگ محکوم شده اند از واقعیات تاریخ می باشند. لازم به گفتار است که در نقطه مقابل این طیف متعهد آرمانگرا! هستند بسیاری از روشنفکران و تکنوکراتها که انگیزه ای غیر از ارضای منافع شخصی و کسب موقعیت اجتماعی و سیاسی را برای خود نداشته و بجای مقابله و مخالفت با بی عدالتی های نظام های غیر دموکراتیک و مخالفت و اعتراض با عواقب استراتژی های بلند پروازانه و بعضا مخرب قدرت های بزرگ ! راه سازش و همکاری را انتخاب نموده و انرژی و استعداد خود را در مقابل ارضای منافع شخصی خود معامله می نمایند
حتی در بطن جوامعی که نسبتا تکامل یافته است و حق و حقوق اقشار و طبقات مختلف اجتماعی تا حد زیادی تضمین گردیده است نحوه زندگی و عملکرد این دو طیف اجتماعی - سیاسی تا حد زیادی متمایز می باشد. آن دسته از روشنفکران آرمانگرا که دائم در فکر بهتر نمودن شرایط زندگی عمومی می باشند در احزاب و تشکل های اجتماعی که انگیزه های نسبتا پایدار خیر خواهانه ای را برای جامعه خود دارند جذب می گردند و اما طیف دیگر بر اساس منافع و خواست های استراتژیک بزرگ سرمایه داران و قدرتمندان به خدمت گرفته می شوند
در اینحا تاکید می نمایم که بنا به قوانین جوامع دموکراتیک غربی که اصل و اساس آن را حرمت آزادی های فردی تشکیل می دهد هیچ کدام از این دو طیف روشنفکری در انتخاب آرمانهای شخصی و یا اجتماعی خود مورد نکوهش و یا ملامتی قرار نمی گیرند ولی از آنجایی که خیر خواهی و انساندوستی و ایثار! در تاریخ زندگی انسانها هماره جایگاه ویژه خود را داشته است روشنفکران متعهد و مردم گرایی که از خود مایه گذاشته و بر علیه نابرابری ها و کاستی ها ستیزیده است کماکان مورد توجهات قرار گرفته و به لحاظ مادی و معنوی نیز تشویق می گردند. اختصاص جایزه های " نوبل" در عرصه "صلح" و یا "ادبیات" به انسانهایی که به جای تمکین و تبعیت کور از حاکمان و قدرتمندان برای بشریت زیسته و در آن راه فداکاری هایی نموده اند دلیل روشنی است بر این ادعا
در همین هفته نیز یکی از بزرگترین جوایز ادبی معاصر به نویسنده ای تعلق گرفته است که با صراحت و قاطعیت و شجاعت بی نظیر بر قویترین قدرت های موجود یعنی آمریکا و انگلیس می تازد. او بوش و بلیر را محکوم نموده و حکومت های آنان را با تروریسم دولتی همسنگ میگیرد. او خواهان محاکمه هم "جرج بوش" است و هم " تونی بلیر" او قاطعانه تجاوز نظامی به خاک عراق را محکوم می نماید و به لحاظ حقوقی این لشکر کشی را مخالف مصوبات کنوانسیون های بین المللی می داند! این نویسنده انتقادگر که به دلیل اوضاع آشفته فعلی و شاید هم بدلیل مصلحت های قدرت های بزرگ به درستی نیز به جهانیان معرفی نگردیده باشد " هارولد پینتر" نام دارد. هارولد پیتر بدلیل تلاشهای ادبی خود که پیام های رادیکالی برای معرفی حق وعدالت خواهی دارد از سوی داوران بنیاد جایزه " نوبل" برنده جایزه ادبی امسال معرفی گردیده است. با در نظر گرفتن انتقادهای افراطی این نویسنده از قدرت های بزرگ به نظر می رسد که جایگاه و نقش روشنفکران متعهد و مردم دوست در عصر کنونی از جایگاه بهتری برخوردار گردیده باشد چرا که چند دهه پیش بود که " ژان پل سارتر" فرانسوی به خاطر اعتراض به نفی شدن دموکراسی و حقوق انسانها از جانب قدرتهای بزرگ از دریافت این جایزه پوزش طلبید این نویسنده شجاع که در مقابل قوی ترین قدرت فعلی جهان با تنی خسته و بیمار و نشسته بر صندلی چرحدار با مردم دنیا صحبت می کند بدرستی جایگاه " عدالت" را نشانه رفته است. او پیامی دارد شفاف و برای همه انسانهایی که در راه عدالت و رفع ظلم فعالیت می نمایند. او در نوشته های خود با اشاره به تجارب تاریخی دوره معاصر همانند بسیاری از منتقدان ادبی قرنهای گذشته معتقد است که همیشه حق از آن قوی تر بوده است
هر چند صراحت و رک گویی این نویسنده پرتلاش و عدالت خواه و حقوقدان مستقیما متوجه استیلاگری قدرت های بزرگ می باشد و شیوه و متد آنان را در بوجود آوردن نظم نوین جهانی مورد انتقاد قرار می دهد ولی هرگز نمیبایستی تردید نمود که ظلم ها و جنایاتی که برخی از حکومت های دیکتاتوری چون صدام و یا جمهوری اسلامی در ایران و عراق بر مردم خود روا داشته و دارند از نگاه ایشان دور مانده باشد!. خلاصه ای از فعالیت های سیاسی و کارهای نویسندگی آقای پیتر که اخیرا در جراید آمده است نطرات ایشان را در مقابل آنچه که "حق" است بخوبی نشان می دهد
قایلی
جمعه، آذر ۱۸، ۱۳۸۴
مرثیه ای به مناسبت سقوط گؤک دپه
اشبو گؤن ماتم توتیب حیوان انسان یغلاشر
گؤگ لرزان اوریب یرو آسمان یغلاشر
ناله تارتیب هم بولیت لارچرخ ایوان یغلاشر
تکه حلقی زار و گریان کوپ مسلمان یغلاشر
عرصات قوپدی بوگون مومن لاره آخرزمان
وادریغا سرنگون بولدی سوین خان ایل لارم
گوزی گریان باغری بریان خانه ویران ایل لارم
عاجزی مسکین قلیچ قیل توبه چندان یغلاغیل
همدم اوستا مراد خاطر پریشان یغلاغیل
دمبدم افغان قلیب چاک وگریبان یغلاغیل
چوخ اولار نینگ بولغانین اهل دستان یغلاغیل
عرصات قوپدی بوگون مؤمن لره آخر زمان
مسکین قلیچ
پنجشنبه، آذر ۱۰، ۱۳۸۴
آزادی قلم وبیان حق ابتدایی هر انسانی است!
به نوشته یکی از وبلاگ های ترکمن صحرا، "هفته نامه صحرا" در خطر توقیف و تعطیلی قرار گرفته است. علت آن، چاپ خبر مندرج در سایت "روز آنلاین" ذکر شده است. این خبر پیرامون اظهارات احمدی نژاد رئیس جمهور اسلامی دردیدار با تعدادی از ترکمن ها و خراسانی ها است، که گفته بود بروید از آن کسانی که به آنها رأی دادید خواهان پیگیری مطالبات تان بشوید.
بنا به نوشته وبلاگ ترکمن مدیر مسئول هفته نامه صحرا مورد تهدید و فشار قرار دارد. این وبلاگ همچنین نوشته است که " تا کنون اداره کل اطلاعات و امنیت استان گلستان، وزارت اطلاعات ایران، استانداری و اداره کل فرهنگ استان گلستان تلاش وسیعی را بر علیه هفته نامه صحرا به جریان انداخته اند و...".
صرفنظر از اینکه خبر وبلاگ ترکمن درست باشد یا نه، توقیف نشریات و روزنامه ها، بازداشت، زندانی و شکنجه روزنامه نگاران در ایران پدیده ای رایج و فراگیر است و بعد از روی کار آمدن احمدی نژاد ارگان های امنیتی و پاسداران خفقان در ایران سیاست اعمال فشار بیشتر را در دستور کار قرار داده اند، بطوری که طبق گزارش ناظران آگاه، به مدیران مسئول نشریات "غیر خودی" دستور داده اند که از مسایل و وضیعت روزنامه نگاران همکارشان گزارش کامل به مسئولان امنیتی ارائه دهند، در غیر اینصورت نشریات آنها با تهدید تعطیل شدن روبروست.
نتیجه عملی سیاست فوق یا تعطیلی نشریه و بازداشت و زندانی شدن مسئولان آن و یا بیکاری روزنامه نگاران و خبرنگاران مطبوعاتی را در بر دارد و این به معنای منفعل شدن صاحبان قلم و اتدیشه، یعنی محبوس کردن اندیشه و احساس، یعنی هموار کردن راه جهل و مسدود ساختن راه ترقی و تحول است ولاغیر. مسعود باستانی، روزنامه نگار، یکی از همین قربانیان است که هم اکنون در زندان اراک زندانی است. وی طی نامه ای به باعنوان" صد روز غیر قانونی" نوشته است که "اگر چه من هم مانند بسیاری از روزنامه نگاران و قلم بدستان این سرزمین که امروز قلم هایشان را بنا به اجبار و شرایط جامعه کنار گذاشته اند...".
جرم مسعود باستانی و دیگر روزنامه نگاران از جمله اکبر گنجی جز دفاع از حق آزادی بیان و قلم چیز دیگری نبوده و نیست. در بسیاری از جوامع و ممالک دنیا رعایت و احترام به آزادی قلم وبیان در زمره بدیهی ترین حقوق انسانی و اجتماعی و سیاسی محسوب می شود. متأسفانه در کشور ما ایران این حق ابتدایی نه تنها آشکارا نقض میگردد بلکه مدافعان و مبشران آن مورد اذیت وآزار قرار می گیرند.
نهم آذر ماه84
اورمان
بنا به نوشته وبلاگ ترکمن مدیر مسئول هفته نامه صحرا مورد تهدید و فشار قرار دارد. این وبلاگ همچنین نوشته است که " تا کنون اداره کل اطلاعات و امنیت استان گلستان، وزارت اطلاعات ایران، استانداری و اداره کل فرهنگ استان گلستان تلاش وسیعی را بر علیه هفته نامه صحرا به جریان انداخته اند و...".
صرفنظر از اینکه خبر وبلاگ ترکمن درست باشد یا نه، توقیف نشریات و روزنامه ها، بازداشت، زندانی و شکنجه روزنامه نگاران در ایران پدیده ای رایج و فراگیر است و بعد از روی کار آمدن احمدی نژاد ارگان های امنیتی و پاسداران خفقان در ایران سیاست اعمال فشار بیشتر را در دستور کار قرار داده اند، بطوری که طبق گزارش ناظران آگاه، به مدیران مسئول نشریات "غیر خودی" دستور داده اند که از مسایل و وضیعت روزنامه نگاران همکارشان گزارش کامل به مسئولان امنیتی ارائه دهند، در غیر اینصورت نشریات آنها با تهدید تعطیل شدن روبروست.
نتیجه عملی سیاست فوق یا تعطیلی نشریه و بازداشت و زندانی شدن مسئولان آن و یا بیکاری روزنامه نگاران و خبرنگاران مطبوعاتی را در بر دارد و این به معنای منفعل شدن صاحبان قلم و اتدیشه، یعنی محبوس کردن اندیشه و احساس، یعنی هموار کردن راه جهل و مسدود ساختن راه ترقی و تحول است ولاغیر. مسعود باستانی، روزنامه نگار، یکی از همین قربانیان است که هم اکنون در زندان اراک زندانی است. وی طی نامه ای به باعنوان" صد روز غیر قانونی" نوشته است که "اگر چه من هم مانند بسیاری از روزنامه نگاران و قلم بدستان این سرزمین که امروز قلم هایشان را بنا به اجبار و شرایط جامعه کنار گذاشته اند...".
جرم مسعود باستانی و دیگر روزنامه نگاران از جمله اکبر گنجی جز دفاع از حق آزادی بیان و قلم چیز دیگری نبوده و نیست. در بسیاری از جوامع و ممالک دنیا رعایت و احترام به آزادی قلم وبیان در زمره بدیهی ترین حقوق انسانی و اجتماعی و سیاسی محسوب می شود. متأسفانه در کشور ما ایران این حق ابتدایی نه تنها آشکارا نقض میگردد بلکه مدافعان و مبشران آن مورد اذیت وآزار قرار می گیرند.
نهم آذر ماه84
اورمان