سه‌شنبه، آذر ۲۹، ۱۳۸۴

از رنج تركمن بودن

سنت و تجدد
من یک ترکمنم، در صحرای پربرکت ترکمن بدنیا آمدم. در صحرائی که دشت های وسیع و الوانش در بهاران لاله های سرخ وشقایق های گلکونش هر چشمی را به سوی خود می کشد و روایح دل انگیز بهار را با نغمه های کبک و قرقاول هایش درهم می آمیزد و نوید عشق؛ عشق به کار، عشق به زندگی را در فضا می پراکند. در صحرائی که زمین های پر برکتش بستر خوشه های زرین گندم و بوته های پنبه است. بی جهت نیست که صحرای مرا سرزمین طلای سفید نامیده اند. من یک ترکمنم و در صحرای حاصلخیز ترکمن بدنیا آمده ام. صحرائی که از کوهها و تپه های سرسبز جرگلان در شرق تا دریای نیلگون خزر درغرب و از رود اترک در شمال تا دامنه البرز تا جنوب امتداد میابد. صحرائی که از دیر باز انسان هایی ساده وآزاده، قانع و مهربان ساکنین آن بوده وهستند. صحرائی که در طول تاریخ طولانی اش شاهد حوادث بیشماری بوده است. حوادثی که سرشار از درد و رنج و گاه توأم با شادی و امید بوده است. صدای این رنج وشادی را می توان از نغمه هایی که از عمق دل تارهای دوتار بیرون می آید بروشنی شنید. و تصاویر آنرا ازقصه هایی که مادر بزرگ ها روایت می کنند بوضوح مجسم کرد.
صحرای امروز من صحرای دیروز نیست، صحرای امروزمن صحرائی است که دهقانش در حسرت کاشت و برداشت زمین برای خود است، صیادش در آرزوی صید بی دغدغه، کارگر و کارمندش امیدوار ماندن در صحرا و جوانانش در عطش آینده ای مطمئن و دخترانش در فکر رهایی از قید وبندهای سنتی دست و پا گیرند. با این همه صحرای امروز با صحرای دیروز من یک چیز مشترک، یک رنج مشترک دارد، رنج ترکمن بودن. و من میخواهم اینجا از رنج ترکمن بودن بگویم. رنجی که شاید برای خیلی ها آشنا و ملموس باشد، و برای عده ای نیز غیر واقعی و بیگانه نماید. باک نیست. بگذار کمی از دورتر شروع کنم. از زمانی که در ترکمن صحرا و در سراسر ایران هنوز عصر شتر بود. موتور هر چند در غرب شتابان در حال پیشروی بود ولی در ایران پدیده ای کمیاب و کاملا غیر معمول محسوب می شد. لذا مناسبات اجتماعی نیز مناسباتی در خور احوال عصر شتر بود تا موتور. می خواستم از رنج ترکمن بودن بگویم. ترکمن بودن یعنی تنها بودن، ترکمن بودن یعنی همیشه با زور در ستیز بودن، ترکمن بودن یعنی همیشه نگران بودن؛ نگران خودی ونگران بیگانه، ترکمن بودن بعنی همیشه متفرق بودن و .... از دوران کودکی بیاد دارم که مادر بزرگم برایم تعریف میکرد و من همیشه فکر میکردم که او برایم قصه می گوید ولی نگو که اوبخشی از خاطرات زندگیش و خاطرات مردمش را در قالب قصه برایم می گفته است. او تعریف می کرد که چگونه پدر بزرگش که یکی ازسران گوکلان بود، ترکمن های گوکلان را متحد کرده و با کمک دوست و همرزم نزدیکش با سران طوایف دیگر ترکمن به توافق می رسند و اتحاد تمام ترکمن ها را اعلام می نمایند. حتی کردهای اطراف بجنورد نیز همدستی و برادری خود را با ترکمن ها اعلام می کنند.اما دیری نمی پاید که اتحاد بین ترکمن ها، و ترکمنها و کردها بخاطر اختلافات داخلی از یکسو و تحریکات و دسیسه های دشمنان از سوی دیگر بهم میخورد. از این وضعیت ناگوار رضا خان میر پنچ به رهنمود و کمک انگلیسی ها برای تار و مار کردن ترکمن ها نهایت استفاده را می برد. سرداران و رزمندگان علیرغم مقاومت جانانه در مقابل ارتش منظم رضا خان تن به شکست می دهند. قشون سرکوبگر از گوشه ای از ترکمن صحرا وارد می شود و به هیچ احدی رحم نمی کند. مادر بزرگ من که در آن ایام نوجوانی بیش نبوده به همراه برادر بزرگترش ترک دیار میکند و به چکیشلر می گریزد. تفرقه، یأس وسرخوردگی بر صحرا چیره می شود. نور امید در افق های ناپیدا محو می گردد، زمانه به زیان مردم صحرا و به خواست زورگویان بازی می کند. بعد از مدتی اقامت در چکیشلر، او با پدربزرگم ازدواج کرده به کومیش دفه کوچ می کنند. او از رفع حجاب در ترکمن صحرا چه قصه هایی که تعریف نمیکرد. او تعریف میکرد که مأموران رضا شاه به زور عرقچین ها و لباس های ملی مردان و روسری های زیبای زنان و کودکان ترکمن را جمع آوری و در ملاء عام به آتش می کشیدند. مأموران رضاخانی برادر پدربزرگم را مجبور به پوشیدن کت وشلوار و کلاه شاپو و زدن کروات نموده و او را وادار می کنند که دست در آرنج زنش در تنهــا خیابان کومیش دفه در ملاء عام قدم زنند. همسر عمو بزرگ حاضر به مرگ بوده ولی راضی به انجام چنین کاری نبوده. برای او انجام چنین کاری شرمی بزرگ تلقی می شد. منظور از آنهمه، ظاهرا از میان برداشتن سنن و ایجاد جامعه مدرن وجدید بوده است. غافل از اینکه مدرن سازی جامعه با تبدیل پوشش و لباس و آنهم از طریق جبر و زور نه تنها بدست نمیآید بلکه نیروهای مقاومت در قبال تحول را تقویت و تشدید می کند. شما فکرش را بکنید که در مملکتی که هنوز در عصر شتر بسر میبرده و ساختار اجتماعی قبیله ای در آن حاکم بوده یک عده بیایند و بخواهند یک شبه ساختار سنتی را بر هم زنند و باصطلاح جامعه را در مسیر ترقی هدایت کنند. چی پیش می آید؟ شکستن سنت ها در روند تحول و تکامل طبیعی جامعه پدیده ای بجا وپسندیده است، هر چند که حتی خود این روند نیز همیشه آنگونه که باید، صورت نمی پذیرد. ولی بهرروی اگر تغییر سنت و آفرینش نو خواست جامعه باشد، نو به هر شکلی راه خود را باز کرده و جای خود را در جامعه می یابد. اما تلاش برای قالب کردن هر پدیده نو بدون در نظر گرفتن شرایط عینی و زمینه های ذهنی، و تشبث به زور نتیجه ای جز به تاخیر انداختن زایش نو چیز دیگری دربر ندارد. درواقع اندیشه آفرینش و ایجاد دگرگونی در جامعه نه از راه خشونت و جنگ، که از طریق گفتگو و مناظره و نقادی امکان تحق دارد. متأسفانه در فرهنگ ما ایرانیان حربه شمشیر خیلی بیشتر از تدبیر سخن بکار گرفته شده، و نقد نیز به معنای نفی برداشت شده است. به همین جهت پای بندی به تعامل و تساهل اندک و جایگاه خرد تنگ بوده است. آری! صحرای سرسبز و پر برکت من همیشه شاهد ستیز نو و کهنه، تجدد و سنت، ترقی و بازدارندگی، انسانیت و بربریت، آزادگی وبندگی بوده است. رضا شاه بعد از استقرار کامل در قدرت تقریبا تمام شمال ایران بویژه مازندران و زمین های ترکمن صحرا را به «تصرف» شخصی خود درآورد. و مردم صحرا را در مقیاسی گسترده به بیگاری کشید. بسیاری تحت فشار کارهای طاقت فرسا و عده ای نیز توسط گلوله های سربازان رضا خانی کشته شدند. بعد از تثبیت موقعیت، سرتیپ امان ا... جهانبانی فرمانده لشگر شرق در اریبهشت ماه سال 1306 در اعلامیه ای خطاب به" ترکمن ها ی خاور ایران" از جمله نوشته است که: "طوایف ترکمن باید اطمینان داشته باشند که روزگاری ارتش با توپ ها ومسلسل ها وسرنیزه ها و شمشیر های مرگبار خود به سوی آنها می آمد سپری گشته است.آن روزگار، روزگار قصاص بود، اکنون دوران برادری و دوستی فرارسیده است. آن روزگار روزگار خشم شاه بود، اکنون دوران عطوفت و توجه است. ترکمن ها ...باید بدانند که اعلیحضرت همایونی مرا برای پدید آوردن فرهنگ و تمدن مأمور کرده اند." فرهنگ و تمدن رضاشاهی تداوم استبداد شاهان قبل از خودش بود. البته او به سهم خود فرهنگ جنگ و خشونت را بیش از پیش به سنت و فرهنگ ایرانیان تزریق نمود، اندیشه و تفکر اهداف یکپارچه و متمرکز را به قیمت مرگ آزادی ــ هم آزادی اندیشه، هم آزادی زبان و هم آزادی جستجوی حقیقت ــ به کرسی نشاند. و نتیجه آن چیزی نبود جز مرگ خرد و عقلانیت و مرگ شرف انسانی و تبدیل نقض حقوق انسانی به فرهنگ جامعه! و صحرای سر سبز و پر برکت من یکی از قربانیان این روند بود. روندی که حاصلش برای صحرا و مردم ترکمن رنجی عمیق، رنجی تاریخی بهمراه داشت.
آذر ماه 1384 ر.الف.جانلی
منبع: سایت دانشجویان ترکمن

1 Comments:

At ۴/۱۰/۸۴ ۲۲:۵۶, Anonymous ناشناس said...

sar zadam

 

ارسال یک نظر

<< Home