چهارشنبه، مهر ۱۳، ۱۳۸۴

نقد رمان آوای صحرا ــ نوشته عبدالرحمن اونق

رمان « آوای صحرا» نوشته نویسنده صاحب نام ترکمن عبدالرحمن اونق است که چاپ نخست آن در سال 1381 توسط انتشارات سوره مهر منتشر شد. این رمان در 399 صفحه نگاشته شده ، و داستانی تاریخی است که نویسنده در آن، آوای جدائی ها، آوای مهربانی ها و نیکی ها، آوای عشق و کینه، آوای باورها و ناباوری ها، آوای تفرقه و اتحاد، آوای جنگ وصلح، آوای توطئه و یکرنگی، آوای سنت ها و رسوم و آوای یموت ها وتکه ها را در هم تنیده و بهم بافته و بعنوان مجموعه ای واحد عرضه می نماید.

جایگاه اصلی حوادث و ماجراهای این رمان «کمش دفه» است. امتداد رویدادها به دیگر نقاط حاشیه دریای خزر و «اینچه برون» نیز کشیده میشود. رمان علیرغم تاریخی بودنش در توصیف اماکن و روستاها آنطور که باید انتظارات را برآورده نمی سازد، و این شاید یکی از ضعف های این رمان باشد.

زمان وقوع رویدادهای رمان از آغاز تا پایان در دوران قاجاریه و دوره سلطنت ناصرالدین شاه است. که به صراحت در داستان نیز عنوان می شود. نویسنده رمان در انعکاس واقعیت های این دوران موفق است. یکی از حقایق مربوط به این دوران این بود که شاهان قاجار برای اعمال اقتدار شاهانه خود همیشه تلاش میکردند که سیاست تفرقه بیانداز و حکومت کن را بهر شکل ممکن بکار گیرند. " یک مسافر انگلیسی می نویسد که « شاهان قاجار امنیت وآسایش خود را با سوءاستفاه از حسادت های گروهی و تحریک شده آنها تأمین میکردند.»" ( ایران بین دو انقلاب: ی. آبراهامیان ـ صفحه 54) " آنان(شاهان قاجار) با دامن زدن به اختلافات محلی ــ میان حیدری ها و نعمتی ها در شوشتر، اصفهان، قزوین، شیراز؛ میان شیخی ها و متشزعه ها در تبریز... میان ترکمن ها و فارس ها در شمال شرق و... حضور خود را در مناطق دور افتاده حفظ می کردند و اطرافیان خود را یه حکمرانی ولایات می گماشتند." (هماجا صفحه 55) . سیاست توطئه و تفرقه قاجار حتی به میان طوایف مختلف ترکمن ها نیز امتداد می یافته است که آوای ترکمن بروشنی آن را بگوش و چشم خواننده می رساند.

داستان با بحران عجیبی شروع می شود. بحرانی که مجموعه ای از تناقضات است.از یک طرف هیجان دیدار دوباره مردان،یکی از قهرمانان اصلی رمان، که سال ها از خانه و خانواد ربوده شده، مردانی که روزها و شب ها به دنبالش گشته بودند، مردانی که در نبودش اشک ها ریخته شده بود؛ همه ده را پر می کند. اما ناباوری، ناباوری به حکومت ها چه ایرانی، چه روسی، نا باوری نسبت به اینکه چرا اکنون مردان را پس می دهند، چرا بعد از اینهمه سال ها، تردید را رشد می دهد. مادرو پدر، خویشاوندان، مردان و زنان ده در برابر دو راهی خوشحالی یا بدبینی قرار می گیرند. مردان را پس می دهند، چه خوب، ولی نکند نقشه ای در کار باشد؟ توطئه ای چیده شده باشد؟
نویسنده با مهارتی زیبا نشان می دهد که مردان و زنان ترکمن، ابه ترکمن چه اندازه زجر کشیده و چه ها گذرانده است که حتی در روز آمدن مردان نمیتوانند خوش باشند، بلکه بیم از توطئه، نگرانی از غریبه جلوه خود رابه وضوح تمام نشان میدهد.

برخورد پدر ومادر که جگرگوشه خود را بازیافته اند، برخورد ترکمن ها اعم از زن ومرد، پیر و جوان با مردان به زیبایی تشریح شده است.
مردان نیز از طرفی دیگر متوجه این برخورد دوگانه است. « مردان انتظار هلهله و شادی استقبال کنندگان را نداشت اما از طرز نگاه کردنشان هم هیچ خوشش نیامد. انگار غریبه ای از آن ور دنیا به سرزمین شان پا کذاشته بود» (آوای صحراــ صفحه 52 )

مارال، آهوی زیبای ابه نیز گرفتار تناقض است. از یک طرف دوباره دیدن مردان، عشق دوران کودکیش، دوست و همراز دوران کودکیش بازگشته « اما با قیافه ای دیگر. مارال هیچ نشانی از آن کودک خجول سر به زیر در مردان نمی بیند»(آوای صحراـ صفحه 53) دل مارال سرشار از شادی و نگرانی است. «او تعلق به اینجا ندارد، نمی تواند دوام بیاورد، ای کاش صورتش مثل صورت جوانان صحرا آفتاب سوخته بود و به قهوه ای میزد ...چرا؟ من حالا چطور می توانم تمام آنچه را که در طول این سالها در قلبم جمع کرده ام به او بگویم؟» (آوای صحراـ صفحه 53)

عبدالرحمن اونق الحق به زیبایی از بحران پدر و مادر خوانده مردان نیز پرده برداری میکند. رضاقلی خان و گل بانو در آستانه از دست دادن پسری هستند که آنهمه سال در آغوششان پرورده اند. بدون مردان دیگر زندگی برایشان معنائی ندارد، او تمام هستی آنهاست. مردان عضوی از خانواده آنهاست، فرزند آنهاست، گل بانو بی او نابود میشود همینطور رضاقلی خان. (آوای صحراـ صفحات 29ـ28 )

اما حکومت قاجار نقشه هایی دارد. حال در این میان برای حکومت قاجار فرقی نمی کند که مردان قربانی اهداف شان بشود یا نشود. هدف او، یعنی ناصرالدین شاه فقط این است که «تراکمه را سرجایشان بنشاند.» او نیز میخواهد « به مانند نادرشاه ترکمن ها را سرکوب کند و خود را شاه قدرتمندی نشان دهد.»(آوای صحرا ـ صفحه 18) اندیشه او در این است که « اگر این جوان بتواند این دو تیره جعفربای و آتابای را با هم متحد کرده و علیه تکه ها بشوراند، بسیاری از مشکلات ما در آنجا حل خواهد شد. هم از دست قبیله بد قلق راحت می شویم و هم راهمان برای مطیع ساختن بقیه تیره ها باز می شود.» (آوای صحرا ـ صفحه 21)

آتش اختلافات و درگیری ها میان طایفه های گوناگون ترکمن هم بدلایل تاریخی و هم بعلت دسیسه چینی های تفرقه افکنانه دولت های روس و ایران و مداخله جوئی های حیله گرانه انگلیسی ها، شعله ور است. توصیف های واقع گرایانه عبدالرحمن اونق ازاین پدیده و رنج تاریخی بدون هیچ اغراق، در سطح بالائی ارائه گشته است. « خیلی وقت است که عطش جنگ میان این دو تیره فروکش کرده است، به جز در میان چپاولزنان که آن هم بیشتر از طرف راهزنان و شاید جوانان طالب جنگ است. آتابای ها، هم باقشون استرآباد درجنگند و هم با تکه ها و هم باید مواظب جعفربای ها باشند. جعفربای ها هم دیگر انگیزه ای برای جنگیدن ندارند، مگر برای گرفتن انتقام. با توجه به شناختی که ما از جعفربای ها داریم، آنها منطقی ترین تیره میان ترکمن ها هستند. راحت می شود باهاشان کنار آمد. حالا یک نفر باغیرت لازم است که پاپیش بگذارد تا آنها را از اشتباهشان در بیاورد. یک نفر که هم دلش به حال آنها بسوزد و هم بادل و جان بخواهد به این برادرکشی پایان دهد. خودشان امکان ندارد به این نتیجه برسند. غرورشان این اجازه را به آنها نمی دهد. اگر هم به این نتیجه رسیده باشند که صلح کنند، دوست دارند اول دیگری قدم پیش بگذارد. این درحالی است که خان های هردو تیره، هم خان آتابای و هم خان جعفربای، دوستان قدیمی هستند. کسانی هستند که قبلا در جنگ علیه روس ها در کنار هم جنگیده اند. حالا اگر کسی پیدا شود و بتواند آنها را راضی بکند، خیلی از مشکلات حل می شود. و چه بهتر که آن یک نفر الیاس آخوند(پدر مردان) باشد. بر اساس اطلاعات ما، خان کمش دفه قبل از همه، به مصلحت او عمل می کند که البته نه فقط کمش دفه بلکه همه ابه ها به او به دیده احترام می نگرند. هم آخوند است و هم طبیب، و اگر مردان بتواند پدر را به این کار راضی کند، چند ماه نشده کار تمام است. مهم خان های دو تیره هستند. خان ها اگر راضی شوند راضی کردن بزرگان هم چندان مشکل نیست. اگر این اتحاد صورت بگیرد و آتابای ها از بابت جعفربای ها خیال شان راحت شود، با روحیه و افرادبیشتری بر تکه ها خواهند تاخت. مخصوصا اگر ترتیبی داده شود که قشون استرآباد هم هماهنگ با آتابای ها بر تکه ها هجوم بیاورند، کار تکه ها تمام است.» ( آوای صحرا صفحات 25 ـ 24 )

ناصرالدین شاه در خیالش تکه ها را می دید که پا به فرار گذاشته و قشون ایران از کشته آنها پشته ساخته است. ( آوای صحراـ صفحه 25) غافل از اینکه « در صحرای ترکمن، هیچ چیز را از قبل نمی شود پیش بینی کرد» (آوای صحراـ صفحه 24)

مردان اما، با وظیفه ای بس سنگین به میان ابه و به میان مردمش باز میگردد. حالا او فقط به دیدار پدر ومادرش نمی رود، یا فقط متحد کردن یموت ها وظیفه اش نیست. وظیفه ای بمراتب بزرگتر و با ارزش تر برای خود تصور می کند... و سفر را توفیقی اجباری می داند که توسط آن تلاش دارد ذهنیت ترکمن ها را به ایران عوض کند. ترکمن ها باید خود را یک ایرانی بدانند، یک ایرانی. ( آوای صحراـ صفحه 43)

مردان به ابه کمش دفه وارد می شود، به میان مردمش، مردمی که « خواب بعد از ناهار جزو عادت آنهاست وچای بعد از خواب...مخصوصا چای سبز با شکلات ترش بادکوبه ای، دل چسبترین لحظه های آنها.» (آوای صحراـ صفحه 69)

توطئه خط سرخی است که در طول تمام داستان نمایان است. مردان که از یکسو توسط توطئه گران اصلی (دولت قاجار و مباشران انگلیسی) به سرزمین پدری اش فرستاده می شود، از سوی دیکر در صحرا نیز آماج توطئه است. یک یا چند نفر که وجود مردان به نفعشان نیست علیه اش شایعه پراکنی می کنند. الیاس آخوند فکر میکند یکی از آنها می تواند قیاس خان باشد. الیاس آخوند میداند که گرچه میانه قیاس خان با او خوب نیست ولی او آدم با حوصله ای است، زود تصمیم نمی گیرد مگر اینکه روس ها کیشش کرده باشند. با همه اینها الیاس آخوند نمی تواتد به خود بقبولاند. به عاشیر لنگ شک میکند، ولی او نیز نمی تواند باشد، چون که او یک آدم خرافی است که اگر پشت سر کسی هم شایعه پراکنی کند، با خانوده آخوند چنین نخواهد کرد. پس کی؟ چه کسی؟
نویسنده توطئه هایی را که با مقاصد سیاسی جریان دارند بطرز ماهرانه ای با توطئه هایی که اهداف عشق و عاشقی دارند بهم آمیخته و به داستان رنگ و بوی انسانی تر ی میبخشد. مارال و مردان خاطر همدیگر می خواهند ولی چشم قارلی پسر قیاس خان نیز به دنبال مارال است.

در میان توطئه ها و شایعه پراکنی ها ، در میان ناباوری ها و بی اعتمادی ها، مردان هاجر گلجه را پیدا می کند. پیرزنی که مانند او مهاجر است. او از "گلیداغ" به کمش دفه مهاجرت کرده، غریبه ای که با دیگران درست مثل مردان تفاوت دارد. مردان یموت و هاجر گلجه گوکلان یکدیگر را می یابند. هردوی آنها درد مشترکی دارند. درد مشترکشان اینستکه ابه هیچ یک از آنها را از خودشان نمی داند. اما این دو آروزی مشترکی نیز دارند. آرزوی صلح. «تو طالب صلح هستی، من هم هستم، اما من صلحی می خواهم که همیشگی باشد. صلحی که هم ترکمن ها را با هم متحد بکند، این طوری همسایه های ما نیز از جنگیدن با ما حذر خواهند کرد. ولی ابتدا باید جعفربای ها را با آتابای ها آشتی داد. همین کاری که تو می خواهی انجامش بدهی.» (آوای صحراـ صفحه 87ـ86)

عبدالرحمن اونق بسیار زیبا انگیزه آرزوی صلح در دل هاجر گلجه را بقلم می کشد. صلح را برای چه میخواهم؟ « حداقل نفعی که من می برم این است که می توانم قبل از مرگم یکبار دیگر گلیداغ را ببینم و روی کوه های سر به فلک کشیده اش بنشینم و منظره زیبای جنگل ها و باغ هایش را ببینم و گل هایش را ببویم.» (آوای صحراـ صفحه 87). «می توانم بیاد جوانی هایم و بیاد کسانم و دوستانم که دیگر هیچگاه نمی بینمشان اشک بریزم...من هیجده سال در آنجا، درمیان کوه های گوگلان ها زندگی کردم. جاجای گلیداغ برای من خاطره است. خاطره ای که هر وقت بیادش می افتم، تنم بلرزه درمی آید.»(آوای صحراـ صقحه 87). و واقعا چه کسی بهتر از مردان که خود نیز « از خاک خود دور افتاده» می تواند هاجر گلجه را دریابد؟

ایل و طایفه بازی ها، از خود وازغریبه خوردن ها، غرور و تعصب در جای جای داستان بطرز برجسته ای نمایان است. «ایلی که زمان بدجوری دارد به آنها بازی می دهد. آنها حتی قادر نیستند بدانند که دوست کدام است و دشمن چه کسی است. هم از خودی ضربه می خورند، هم از غیر. اگر از آنها بپرسی برای چه می جنگید؟ جواب درستی تحویلت نمی دهند. انتقام! این جواب آنهاست. چون آنها میکشند، ما هم میکشیم. آنها برای چه میکشند؟ خواهند گفت برای اینکه اینها میکشند. همینطور کشتار و کشتار و کشتار.»( آوای صحراـ صفحه 90)

وظیفه مردان است که پیام آور صلح باشد، منجی صلح باشد. اما متقاعد کردن دیگران کار آسانی نیست و راه پر فراز ونشیبی در پیش روست. راه اتحاد جعفربای ها و آتابای ها سرشار از حوادث هیجان انگیز، سرشار از تلاش و کوشش، سرشار از نیرنگ و توطئه و سرشار از دسیسه های روس ها و ایرانی هاست.

آوای صحرا کتابی ست که می توانم آن را بگرمی به دیگر خوانندگان توصیه نمایم تا لحظاتی شیرین و هیجان انگیز و صد البته آموزنده را با قهرمانان داستان داشته باشند.

19 شهریور1384
اورمان 

1 Comments:

At ۱۶/۲/۸۷ ۱۱:۳۷, Anonymous ناشناس said...

رمان قابل تاملی است توصیه میکنم دیگران هم بخوانند مخصوصا جوانان ترکمن تا ترکمن صحرا رابهتر بشناسند

 

ارسال یک نظر

<< Home