در حاشیه صحبتهای آقایان نقی حمیدیان و عباس هاشمی
در حاشیه صحبتهای آقایان نقی حمیدیان و عباس هاشمی
از مسئولان سازمان چریکهای فدائی خلق در ترکمنصحرا – سال 57
قریب دو سال پیش بود که آقای نقی حمید یان ( عبدالله ) کتاب نسبتا قطوری با " مضمون خاطره نویسی" برای بیرون عرضه نمودند و تا جایی که من بیاد دارم بیش از پنجاه صفحه از این کتاب نیز به مسائل ترکمنصحرا ( در ایام انقلاب) اختصاص داده شده است. برای کاملتر کردن کتاب خود آقای حمیدیان اشاره نموده است که از اطلاعات برخی از کادرهای محلی سازمان در آن دوره نیز کمک هایی گرفته است. البته پر واضح است که اگر چه نقل و قول های اعضا و یاهواداران سازمان فدایی در این رابطه می تواند مشوقی برای ارائه تحلیل ها و بررسی های فراگیر باشد ولی در نهایت این خود خاطره نویس و یا نویسنده مطلب است که در مقابل نوشته های خود قرار می گیرد و قاعدتا مسئولیت آن را نیز به عهده خواهد داشت. بنا بر این کتاب " پرواز با بال های آرزو .." چه در رابطه با رویدادهای منطقه و چه در راستای تحولات بعد از این دوران صرفا نکته نظرات خود عبدالله می باشد و اگر کمی و یا کاستی هایی در این کتاب مشاهده گردد کسی غیر از خود ایشان را نمی توان مورد مواخذه قرار داد.
اکنون و بعد از گذشت حدود دو سال نیز ناگهان یکی از مسئولان اعزامی دیگر سازمان فدائی که نامشان در کتاب نقی حمیدیان آورده شده است یعنی آقای عباس هاشمی به فکر پاسخگویی به نوشته ایشان افتاده و بقول خودشان از خود و نقش خودشان در آن دوران دفاع نموده اند. متاسفانه لحنی که آقای عباس هاشمی برای جوابگویی به اظهارات عبدالله بکار برده است تا حدی خصمانه و پرخاشگرایانه می باشد و مسلما در چنین فضایی هرگز نمی توان به ارزیابی گذشته ها پرداخت و درس هایی از آن آموخت.
البته گفتنش لازم می باشد که مسائلی که در ارتباط با وقایع ترکمنصحرا از جانب این دو مسئول سازمان فدایی عنوان گردیده است بسیار محدود می باشد و تنها موضوعات مربوط به مقطع جنگ اول گنبد را مد نظر دارد! به این دلیل نمی تواند پاسخگوی تمامی رویدادهای آن ایام باشد.
اگر نقطه اوج فعالیت های علنی فعالین سیاسی ترکمنصحرا را که با بنیانگزاری کانون فرهنگی و سیاسی خلق ترکمن توام بود مقطع بهمن ماه سال 57 در نظر بگیریم حداقل یکسال تمام و به وسعت ترکمنصحرا فعالیت های سازمان فدایی ادامه داشته است و در این فاصله نیز علاوه بر جنگ فروردینماه سال 57 گنبد جنگ خونین دیگری در 20 بهمن 58 بر منطقه تحمیل گردید که تبعات بسیار مخربی را همراه داشته است. در همین مدت طولانی علاوه بر عباس و عبدالله کادرهای رهبری زیادی از سازمان فدایی مستقیم و یا بطور غیر مستقیم در روند رویدادهای منطقه دخالت داشته اند و سیاست هایی را در ترکمنصحرا تجربه نموده اند که تاکنون از جانب هیچکدام از این دو فرد اشاراتی بدان نشده است و از جانب دیگران نیز به صورت جمعی و جامع و در سطحی علنی اسنادی انتشار نیافته است چرا؟ اولا: به دلیل انشعابهای متعدد در سازمان فدایی و تحولات و تبعات ناشی از بحرانهای پی در پی عملا غیر ممکن بود تا فعالین آن دوران در کنار هم نشسته و به صورت جمعی و مشترک به بررسی وقایع آن دوران بپردازند ثانیا: به دلیل اختلاف نظر و سلیقه و طرز نگرش های بسیار متمایز بعید است که مجموعه رویدادها را به شکل مکتوب و مشترک عرضه نمود. بنا بر این مسائل آن دوره فقط به طور جسته و گریخته از جانب برخی از افراد فعال آن دوران طرح گردیده است. نقی حمیدیان (عبدالله) تنها کسی است که به شکل خاطره نویسی مسائلی از آن ایام را به طور گسترده تر بقلم کشیده است.
ایشان که بنا به اظهارات خودشان از همان ابتدای فعالیت ها از دور دستی بر آتش داشته اند در فاصله یکی دو ماه فعالیت های سازمان فدایی در منطقه یعنی از بهمن 57 تا فروردین 58 تنها دو بار به منطقه آمده بودند و همانطور که عنوان نموده اند بدلیل درگیر شدن با مسائل سازمان در مازندران عملا نمی توانستند مسئولیت اجرائی و مستقیم فعالیت ها را در ترکمنصحرا بعهده داشته باشند. عباس هاشمی نیز که در اوایل اسفند 57 به گنبد آمده بودند علیرغم داشتن مسئولیت اجرائی سازمان فدایی در منطقه تنها تا 5 فروردین ماه 58 در منطقه بوده است( کمتر از 4 هفته). با در نظر گرفتن این پریود کوتاه زمانی عملا هیچکدام از این دو فرد مسئول نمیتواند تحلیلی جامع و اقناع کننده از مسائل منطقه ارائه بدهد. بدین خاطر قصد آنرا ندارم که مجموعه مسائل آن دوران را در جارچوب اظهارات آنان محبوس بنمایم چرا که اعتقادم بر این است که تحولات عطیمی که شرکت گسترده ملیت ترکمن را همراه داشته و با یورش های مسلحانه حکومت اسلامی به فدا شدن جانهای بسیاری انجامیده است فراتر از نقطه نظرات این و یا آن مقام مسئول سازمانی می باشد و یقینا پرداخت بیشتری را طلب می نماید. هرچند گفته های عباس و عبدالله در محدوده خاصی عنوان گردیده است ولی جون آنان درارتباط با مرکزیت سازمان فدایی مسائل منطقه را تحت نظر داشته و عمل می نموده اند علیرغم داشتن شیوه های نگرشی متفاوت می تواند نقطه عزیمتی برای ورود به مسائل منطقه باشد. اگر کسی از فعالین دیگر آن دوران نیز ضمن داشتن حظور ذهن علاقه ای برای بررسی مسائل گذشته داشته باشند مسلما می تواند در روشن شدن قسمت های تاریک و یا نا گفته آن دوران نقش های سازنده ای را ایفا نماید.
پاسیو بودن در قبال حوادث تاریخ ساز آن دوران است که زمینه را برای عوامفریبی حکومت جنایتکار فعلی و برخی فرصت طلبان بومی که شاید در بطن مسائل هم نبوده باشند و..... فراهم می نماید تا به جای ارائه واقعیتها به داستان سازی و درج اراجیف بپردازند و بررسی سالم جنبش ملی و عادلانه ترکمنصحرا را تبدیل به "سناریوی محاکمه" این و یا آن عنصر فدایی خلق بنمایند! موردهایی که متاسفانه گاهگاهی مشاهده شده است.
عبدالله در بخشهایی از خاطرات گنبد آورده است که "...در آن مقطع نیروی روشنفکری هوادار سازمان فدایی در ترکمنصحرا از دو طیف گوناگون عبارت می شده است ( تاکیدات از من) ومدعی می باشند که طیف اول را عده ای از فرهنگیان و معلمان تشکیل می داده اند که معتقد به کار فرهنگی بوده اند و طیف دوم را نیز عده ای از دانشجویان که در مقایسه با طیف اول جوانتر بودند ودر شهرهایی مثل تهران و بابلسر و مشهد و...تحصیل می نموده ا ند عبارت می ساخته اند. ایشان اضافه نموده اند که این دو طیف در مشی رهبری اختلافهایی با هم داشته اند؟! دوست ما نقی در چند سطر بعد توضیح می دهند که طیف جوانتر و پرشورتر..... با بوجود آوردن تشکلی هوادار بنام فدائیان ترکمن توانسته بود تا جنبش منطقه را رهبری بنماید و.......
تقسیم نیروهای روشنفکری ترکمن به افراطی و میانه رو به نظر نمی آید واقعیت داشته باشد و تا جایی که بیادم هست تمامی فعالین حاظر در آن دوران ( البته حساب برخی ها که بعدا به فعالیت ها پیوستند جداست) چه در قبال مسائل ملی و فرهنگی ملیت ترکمن و چه در قبال مصادره زمین ها و تشکیل دادن شوراهای دهقانی متفق النظر بوده اند و متحدانه عمل می نموده اند. و با توجه به واقعیت های آن دوران اگر کسی و یا جمعی از فعالین ترکمن بر این ادعا باشد که صرفا به فعالیت های ملی و فرهنگی معتدل تر اعتقاد داشته است به نظر می آید که به "فراموش کاری" دوچار شده باشد.
یکی دیگر از نواقصی که در خاطرات عبدالله مشاهده می شود در واقع عدم موضع گیری ایشان به حوادث بعد از جنگ اول گنبد می باشد. عبدالله که توانسته است تحلیل نسبتا جامعی از اوضاع حاکم بر آن دوران ارائه بدهد و سعی نموده است علت ها و انگیزه های تقابلات موجود را آنالیز نماید به نظر من در برخی موارد بر تاثیر نقش شخصیت بهای بیشتری را داده و مثلا در جایی!! طوری از مسائل جنگ اول گنبد صحبت نموده است که انگار از منش و رفتار افراطیونی همانند عباس هاشمی زاده شده است!؟ ( مطالعه و قضاوت را به خوانندگان واگذار می نمایم) در حالیکه به نظر من برای ریشه یابی این درگیری ها می بایستی اندکی بیشتر اندیشه و اتمسفر حاکم بر یک سازمان چریکی و مسلح ( سچفخا) را مورد کنکاش قرار داد و حال و روحیه عاشقان آن در مناظق ملی را مو شکافی نمود! و در آن صورت این تنها عباس هاشمی نیست که به سناریوی درگیری های مسلحانه کشیده می شود بلکه کلیت سازمان فدایی و فعالین سیاسی منطقه زیر سوال خواهد رفت.
به نظر من تنها خصلت و یا اوتوریته ویژه هاشم باعث کشیده شدن سازمان منطقه به درگیری اول نگردیده است بلکه جو سیاسی آن دوره ( دوره ای که بسیاری در ایران آنروزدنبال مسلح شدن بودند) در کنار انحصار طلبی های حکومت نوپا باعث این درگیری ها گردیده است. سیاست های مصادره زمین های غصبی و شورا سازی نیز که سیستم اجتماعی-سیاسی متضادی را در مقابل سیستم حکومتی جمهوری اسلامی قرار می داد و صد در صد از جانب سازمان فدایی مورد حمایت بود خود دلیلی بود بر زمینه های جنگ اول گنبد. نا گفته نماند که این موضوعات نیز به شکلی از دیدگاه آقای نقی حمیدیان چندان پنهان نمانده است.
اما عباس هاشمی که چند صفحه ای را در جواب به نوشته های عبدالله در" نشریه آرش" بقلم آورده است در توضیح دهی از نقش خود در این برهه با تناقضی آشکار روبرو می باشد. ایشان از یک طرف بر منش و کردار چریکی خود در آن دوران افتخار می کند و از طرفی نیز وقتی پای محاسبه و پاسخگویی در کار است نقش خود را در کشیده شدن به جنگ اول گنبد لاپوشالی می نماید! از ایشان باید پرسید که آیا مسلح شدن به مسلسل ام پی فایو و داشتن نارنجک و سیانورخود به معنای آماده باش نظامی و هماورد طلبی نیست؟ و یا تلاش برای خلع سلاح پاسگاه های ژاندارمری در منطقه که چندی از آن! قبل از شروع درگیری اول و تحت مسئولیت مستقیم ایشان اتفاق افتاد دال بر کشیده شدن بر تقابل مسلحانه با حکومت مرتجع و انحصارگر اسلامی نبوده است؟
با یک منطق ساده می توان بر غیر واقعی بودن دفاعیات ایشان رسید واقعیت هایی که نه می توان انکار نمود و نه می توان گناه آنرا به گردن دیگران انداخت. تسلیم شدن عباس هاشمی به پاسداران حکومتی و تنها گذاشتن هواداران و حضار شرکت کننده در متینگ اعتراضی آنروز نیز نمی تواند بر خلاف توجیهات"هاشم" انگیزه ای برای صلح طلبی بوده باشد بلکه درماندگی چریکی خیال پرداز را که عمری با قهرمان بازی زندگی نموده است می رساند! و اما در پای عمل و لمس کردن واقعیات دربر است که این خیالات فرو می ریزد و...
در لحظه شروع درگیری اول گنبد-عباس با تسلیم شدن و تحویل سلاح خود به دشمن برای نجات جان شیرین خود دست و پا زده است....کابوسی که برای "عباس" یکبار قبل نیز اتفاق افتاده بود و آنموقع نیز ایشان سلاح های خود را دودستی به دشمن واگذار نموده بود. برای روشن شدن این گفته ها ....مراجعه کنید به اظهارات ایشان در نشریه آرش!.
عباس به جای جوابگویی به نقش و عملکرد ماجراجویانه خود درآن دوران به شعار روی می آورد و با ریختن آب تقدس بر عنصر"چریک" و انقلابی تلقی کردن عملیات متناقض خود! و....سعی می کند از محاسبه بگریزد و خطاهای جدی خود را بپوشاند. ایشان با متهم نمودن عبدالله و دیگران به توده ای و اکثریتی؟ محلی را برای فرار می جوید!. از ایشان باید پرسید که اگر چنانچه بقیه کادرهای اعزامی این سازمان....چون فریدون و یا قاسم و یا احمد و قدیر و کریم و... به نفی مشی چریکی رسیده بودند و به جای اعتقاد بر مقابله مسلحانه! به فعالیتهایی صرفا سیاسی روی می آوردند( مراجعه کنید به مواضع اقلیت و اکثریت در مقطع انشعاب!) آیا آنموقع جنگ دیگری برای مردم ترکمن تحمیل می گردید؟ البته آقای عباس هاشمی با اعتقادی که به اعجاز"چریک" دارد بعید است که طرفدار فعالیت صرفا سیاسی باشد ولی واقعیت این است که اکثریت قاطع مردم منطقه ضمن تنفر از حکومت سرکوبگر فقها راه مقابله با این حکومت را حداقل در تاکتیک بکارگیری سلاح نمی دانند و بس.
بررسی درست رویدادهای تاریخ ساز ترکمنصحرا در آن دوران این حسن را دارد که با استفاده از تجارب آن میزان اشتباهات در تجربه ای دیگر به حداقل برسد. وگر نه اگر هدف از پرداختن به آن صرفا در جهت محکوم کردن جناح رقیب فکری باشد نه تنها هیچ محاسنی را در بر نخواهد داشت بلکه خود بر ضد خود تبدیل گردیده و باعث بیزاری دیگران خواهد گردید. بدین منظور کسانی از فعالین آن دوران اگر علاقه ای برای تحلیل و بررسی رویدادهای آن دوره را داشته باشند آن بهتر که ابتدا منظور و هدف خود از بررسی ها را با شفافیت تمام ترسیم بنمایند و سپس با برنامه ریزی دقیق و سنجیده به بررسی آن بپردازند درست همانند یک گزارش نویس و یا تحلیل گر. برای این دسته از علاقمندان به بررسی رویدادهای منطقه ترکمنصحرا نکاتی را یاد آوری می نمایم تا بلکه کمکی باشد برای گشایش بهتر:
1- آیا قبل از انقلاب 57 سازمان چریک های فدایی موجودیت علنی داشته است؟ درآن صورت کدام خط و مشی واحد سیاسی-ایدئولوژیکی آنرا از دیگر جریانات سیاسی مجزا می نمود؟
2- آیا روشنفکران ترکمن که به سازمان فدایی سمپاتی هایی داشته اند واقعا همانند رهبری این سازمان می اندیشیده اند؟ در آن صورت آیا نقطه اشتراکی در درک از مسئله ملی ترکمنها مابین آنان و رهبری سازمان وجود داشته است؟
3- آیا تنش های رادیکال در منطقه همانند مصادره زمین های غصبی و فعالیت های گسترده فرهنگی-ملی باعث هجوم پاسداران خمینی گردید و یا کمونیست بودن سازمان فدایی و نمایش داس و چکش؟
4- آیا اعضا و هواداران سازمان فدایی که حلقه اتصال سازمان با مردم منطقه بوده اند و نقش های وسیعی در فعالیت های تبلیغی و تهییجی داشتند عاملی اصلی تر برای تقابل با حکومت اسلامی بوده اند و یا حظور کادرهای غیر بومی سازمان فدایی در منطقه؟
5- آیا با توجه به واقعیت درونی سازمان فدایی( انشعابات بعد از درگیری های گنبد و کردستان گواه آن است) این امکان وجود داشت که با تعویض چهره های میانه روتر در رهبری منطقه از بروز درگیری های مسلحانه جلوگیری نمود؟
6- آیا تغییر خط سیاسی سازمان فدایی و تحویل دادن سلاحهایش به جمهوری اسلامی( در چارچوب اعلامیه 10 ماده ای دادستان انقلاب) باعث ضایعات بیشتر بر منطقه گردید و یا اینکه آیا بهتر می بود که سازمان منطقه با انتخاب جنگ درازمدت شهری-روستایی کماکان از دستاوردهای آن دوران دفاع می نمود؟
ت.آتابای
0 Comments:
ارسال یک نظر
<< Home