چالش سکولاریزم و اسلامگرایی در ترکیه
بابک جاودان خرد
از: سایت ایران امروز
جمعه ۴ خرداد ۱۳۸۶ترکیه این روزها لحظات (شاید) سرنوشت سازی راازسرمیگذراند. اسلام گرایان که قوه مجریه و قانونگزاری را به رهبری حزب عدالت وتوسعه دراختیاردارند، میروند تا با بهرهگیری ازاین دوپایگاه قدرت وضعف و پراکندگی نیروهای سکولار، کاخ ریاست جمهوری را نیزدر اختیار گیرند و ظاهرا ازاین راه برارتش سکولار و دیگرنهادهای قدرت جمهوری ترکیه چیره شوند و در نهایت جمهوری اسلامی دیگری، البته با توجه به شرایط خودویژهی ترکیه، برقرار کنند. وهمین آیندهی نه چندان غیرمحتمل، اقشارو نیروهای سکولاروغیرمذهبی ترکیه را به خیابانها کشانده و روزاز پی روزاعتراض و نگرانی گسترده خودرا از تحقق چنان آیندهی محتملی به نمایش میگذارند. چنانکه دیده و شنیده میشود شماراین اقشارو نیروهای سکولار به میلیون سرمیزند و درمیان آنها زنان نیز فراوان به چشم میخورند- که جای خوشوقتی دارد. اما اسلامگرایان نیز، که رهبرانشان خودرا نوعا سکولارو طرفدار سکولاریزم میدانند، شمارشان کم نیست ، هرچند تاکنون نمایشی از قدرت تودهای وبسیجندگی خود ندادهاند و ظاهرا همهی نیرویشان را برای انتخابات زودرس ماه ژوئن(یا ژوییه) گذاشتهاند. اما ، ببینیم کار چگونه به اینجا کشید و ترکیهای که افتخار میکرد تنها کشورمسلمان خاورمیانه است که جدایی دین و دولت را تحقق بخشیده وآن را در قانون اساسی خود نهادینه کرده و ارتش قدرتمندی را هم به پاسداری ازآن گماشته، به چنین مخمصهای افتاده و چشم جهانیان، بویژه ما ایرانیان دربند حکومت مذهبی، را متوجه خود ساخته است که، سرانجام این نبرد تعیین کننده چگونه رقم خواهد خورد؟تاریخ بنیانگذاری ترکیهی عثمانی ، یا بهتر بگویم دولت - ملت- امپراتوری ترک، به 1453 میلادی بازمیگردد، سالی که لشگریان انبوه سلطان محمد(مهمت) دوم معروف به فاتح پس از چند تلاش ناموفق ، حصارهای ظاهرا تسخیر ناپذیرکنستانیپل (قسطنطنیه) را با یک ترفند "اسب تروا"یی، گشودند و نقطهی عطفی را در تاریخ جهان و اروپا رقم زدند، و ازآن پس، محققان و مورخان غرب- و سپس جهان- این تاریخ را سرآغاز قرون جدید و پایان قرون وسطا یا سدههای میانه نامیدند. 50 سال پس ازاین واقعهی مهم، دولت- ملت ایران صفوی، با خطوط پررنگ مذهبی (شیعی)، در جنوب شرقی عثمانی شکل گرفت و تاثیراتی متقابل براین همسایهی نیرومند شمال غربی گذاشت، که کماکان نیزادامه دارد. به این مسئله لختی دیگر بازخواهم گشت چراکه اوج گیری اسلامگرایی و ظهورآن بمثابه یک آلترناتیو قدرت در ترکیه پس از نزدیک به 80 سال، تااندازهی زیادی مرهون پیروزی انقلاب اسلامی ایران بوده است، همچنانکه سکولارهای ترکیه (اعم ازچپ، ملیگرا و لیبرال) نیز حامل درسهای زیادی برای ما جمعیت سکولارایران بوده و هستند. باری، ترکهای مسلمان عثمانی از سدهی شانزدهم ببعد روی به گسترش و تشکیل امپراتوری گذاشتند و این کار را هم با تاکید بر آموزههای اسلامی انجام دادند، چنانکه قسطنطنیه را اسلامبول (امالقرای اسلام) نامیدند و کلیسای بزرگ نسطوری ایاصوفیه را به مسجد جامع تبدیل کردند وهمهی اشراف وعلمای مسیحی امپراتوری رم را که اسلام نیآورده بودند تبعید و یا گردن زدند. بنابراین امپراتوری مسیحی رم شرقی مضمحل و بجای آن امپراتوری مسلمان ترکیه عثمانی نشست که 464 سال حکومت توام با امپراتوری کرد.ساختار سیاسی دولت ترکیه عثمانی همچون همهی دولتهای قرون وسطایی، نه عرفی که سنتی- مذهبی (شاهی-شیخی) و قوانین آن نیز برآمده از شرع انور(فقه اهل سنت) بود. بنابراین دین و دولت درعثمانی تا دههی دوم قرن بیستم و پایان جنگ جهانی اول با هم پیوند داشتند و همین نیز تا حد زیادی اسباب انحطاط "مرد بیماراروپا" را فراهم کرد. اما ترکیه عثمانی (بویژه درمقایسه با ایران ما) یک نقطهی قوت مهم داشت که همانا مذهب تسنن بود؛ بدین معناکه متولیان آن (مفتیان) نه فقط مدعی قدرت نبودند بلکه حامی آن به شمارمیرفتند. و اصولا هم فقهای سنی، جدا ازاندیشههای ارتجاعیشان که دست کمی از روحانیون شیعی ندارد، در سراسر جهان اسلام (سنی) به فکر تصرف قدرت سیاسی نبودهاند - دست کم تجربهی تاریخی چنین نشان داده است - و از حاکمیت سیاسی و نظامی شاه یا سلطان دفاع میکردند. جنگ جهانی اول پایان امپراتوری عثمانی را با فروپاشی رقم زد و از میان ویرانههای آن دولت- ملت واحد ترک سربرآورد که راه و روشی نوین و اروپایی را با گسست (تقریبا) کامل از گذشته در پیش گرفت، و درعین حال سرمشق ایرانی شد که آن نیز پس از پشت سرگذاشتن یک انقلاب بزرگ و یک جنگ بزرگ، به رهبری شخصی (کمابیش) با همان ویژگیهای آتاترک، روی به نادانسته- جایی بنام مدرنیته گذاشته بود.باری ترکیه با رهبری آتاترک قوانین و شیوهی زندگی، سیاست خارجی و حتا خط خودرا عوض کرد، دین را ازعرصهی سیاسی و (تا اندازهی زیادی) اجتماعی بیرون راند و جدایی دین و دولت را رسمیت قانونی بخشید. اما ترکیهی پس از آتاترک، روندی پرفراز و نشیب را تجربه کرد که طی آن علاوه بر نیروها و احزاب سیاسی سکولار (ملیگرا، چپ ِترک و کرد)، ارتش نیزاز جملهی بازیگران مهم صحنهی سیاسی آن بود، بطوریکه 3بار در دهههای 60، 70 و80 قرن گذشته در سیاست دخالت نظامی کرد و صحنهی سیاسی را که زیادی شلوغ و(گاه) خونین شده بود "آرام" و"ساماندهی" کرده و دوباره به پادگانها بازگشته بود. اما از احزاب اسلامگرا خبری نبود و در فاصلهی سالهای اواخر دههی 1930(مرگ آتاتورک) تا اواخردههی 1980 وحتا اواسط دههی 1990، از اسلام گرایان و تحرکات سیاسی- حزبی آنها چیزی به گوش (دست کم این نویسنده) نمیرسید. اما ظاهرا دو رویداد مهم خارجی (پیروزی انقلاب اسلامی ایران در پایان دههی 1970و بدنبال آن، تزلزل و سقوط بعدی اتحاد شوروی و اردوگاه باصطلاح سوسیالیستی) و در داخل، ضعف و فساد سیاسی- اقتصادی احزاب ملیگرا و چپ حاکم و بحرانهای زنجیرهای اقتصادی و سیاسی دههی 1990 ، موجب اقبال بخش بزرگی ازمردم ترکیه به احزاب اسلامگرای رفاه اربکان و سپس اعتدال و توسعهی اردوغان شد، و معلوم هم نیست که باتوجه به کارنامهی سیاسی-اقتصادی نسبتا قابل قبول دولت اردوغان وسمتگیری روشن آن بسوی عضویت دراتحادیه اروپا، با برآوردن تدریجیِ تعهدات وپیش شرطهای ورود به اتحادیه، واز سوی دیگر، فقدان انسجام و برنامهی روشن از سوی احزاب سکولار، مردم ترکیه، در کلیت شان، نظر خودرا نسبت به اسلام گرایان تغییرداده باشند.بااین وجود، بیم نیروهای سکولار ترکیه ازاسلام گرایان با توجه به نمونهی عبرتانگیز ایران جای تامل و بررسی دارد و باید نکات ضعف و قوت استدلال آنها مورد توجه قرارگیرد:1- همانطورکه پیشترگفته شد ترکها اهل سنت هستند ودرآیین تسنن روحانیت متولی دین ومدعی قدرت سیاسی، مانند آیین تشیع، وجود ندارد. بنابراین مفهومی بنام ولایت فقیه که به اعتباری سنگ بنای رژیم اسلامی ایران است، درترکیه جایگاهی ندارد ولذا بیم سکولارها ازاینکه درترکیه هم حکومتی چون جمهوری اسلامی فقاهتی از نوع ایران شکل بگیرد، پایهی منطقی و تاریخی ندارد.2- ترکیه روابط سیاسی- نطامی-اقتصادی گستردهای با جهان غرب، بویژه با آمریکا، دارد و اصولا اقتصاد آن دراقتصاد جهانی ادغام شده وعضو نسبتا قدیمی سازمان تجارت جهانی است. ترکیهی اسلامی اگر بخواهد راه تجربه شدهی ایران اسلامی را درپیش گیرد، باید فاتحهی عضویت دراقتصاد و سیاست جهانی را بخواند، وضمنا یک منبع بیپایان نفت و گازهم پیدا کند تا هزینهی یکهتازیهای ایده ئولوژیکی خود در سراسرجهان (دست کم) اسلام، و نیمه سیرنگاه داشتن ملت خود کند.3- پیرو نکتهی بالا، ترکیه سالها و شاید دهههاست که سرسختانه بدنبال عضویت کامل دراتحادیه اروپاست وهنوزهم با همهی رعایتها و اجابتهای مقررات ورود به اتحادیه، چشمانداز نزدیکی را برای عضویت خود متصور نیست. بسیاری از مخالفتهای اعضای پرقدرت اتحادیه اروپا (بویژه فرانسه واسپانیا) با عضویت ترکیه، ریشه درهمین مسلمان و تک بودن آن درمیان سی و چند عضو مسیحی جامعهی اروپا دارد. بنابراین، عقل سلیم (نه عقل سلطان سلیم عثمانی!) به دولتمردان اسلامگرای ترک میگوید که راه صواب این است که فکر حکومتی از نوع جمهوری اسلامی را، اگرهم دارند، از سر بهدر کنند، چون درغیراینصورت ترکیه با توجه به همین دو ملاحظه به خاک سیاه خواهد نشست.اما دلایل موجهی نیزبرای ترس سکولارها وجود دارد که عبارتند از:1- موج اسلام (بنیاد و نابنیاد)گرا از دههی 1990 ببعد و بر بستر خطاهای استراتژیک غرب، بویژه حمله آمریکا ومتحدانش به عراق در سال 2003، گسترش یافته و با توجه به ضعف عمومی بنیادهای سکولار- لیبرال در جوامع اسلامی و تبلیغ بیوقفهی اسلامگرایی رادیکال (وغیررادیکال) توسط همسایه ورقیب پردردسر جنوب شرقی با استفاده از گنج بادآوردهی نفت، کار ِ دین و دینگرایی درجامعهی بهرحال اسلامی ترکیه بالا گرفته است و میرود تا بنیادهای غیرمذهبی آن را تضعیف کند.2- ترکها ، برخلاف ایرانیها، ازهمان آغاز شکل گیری دولت- ملت عثمانی در سدهی پانزدهم مسلمان بودند و بواقع زیرپرچم اسلام امپراتوری بیزانس را فتح کردند. درحالیکه ایرانیها دوبار، درسدهی هفتم و سدهی شانزدهم، به ضرب شمشیرعرب و قزلباشان صفوی بترتیب مسلمان و شیعه شدند. بنابراین اسلام برخلاف ظاهردر ترکیه اصیلتر و مقبولتراست ، چنانکه 80 سال پس ازنوسازیهای گستردهی آتاترک و پیروانش، اسلام سیاسی در جامهی دو حزب رفاه و اعتدال و توسعه سربرآورد ودر مدت کوتاهی میداندارصحنهی سیاسی شد.3- ترکهای سکولار دراین یک سده برپایی دولت مدرن و سکولار نتوانستهاند تکلیف خودرا با جامعهی نسبتا پرجمعیت کرد این کشورکه بطوراصولی متحدان بالقوه سکولارآنان محسوب میشوند، روشن و اکثریت آنها را وارد فرآیند سیاسی دمکراتیک کشور کنند. سکولارهای روشن بین ترک بیگمان به این نقطهی ضعف مهم جامعهی سیاسی خود آگاهند و بیم آن دارند که این کاستی به نوعی مورد بهره برداری رقیب اسلامگرا قرارگیرد.4- اروپا و آمریکا در نهایت به منافع اقتصادی-امنیتی خود میاندیشند واگرهمین دولت اسلامگرا تضمینهای لازم را درارتباط با حفظ منافع آنها بدهد، این قدرتها اصولا کاری به مسایل داخلی ترکیه و دعوای اسلام و سکولاریسم نخواهند داشت، چنانکه درعراق نیز یک دولت خودکامهی سکولار را برانداختند و بجای آن یک دولت فرقهگرای شیعی- کرد برپا ساختند و نام آن را هم جمهوری اسلامی عراق- هرچند عجالتا فقط به روی کاغذی بنام قانون اساسی - گذاشتند.بیگمان نقاط قوت و ضعف دیگری نیز برای استدلال سکولارهای ترکیه مبنی بر خطر حاکمیت فراگیراسلامگرایی دراین کشور وجود دارد که امید میرود مورد توجه و بررسی دیگرنویسندگان وپژوهشگران ایرانی و ترک قرارگیرد. به هرحال، همانگونه که سرنوشت انقلاب اسلامی ایران درس عبرت و زنهاری برای مردم ترکیه بطورکلی، و سکولارهای ترک بطوراخص، بوده است، مردم ایران و جامعهی نه چندان کم شمارعرفیگرای آن نیزچشم انتظارنتیجهی نبرد سیاسی مهم عرفیگرایان واسلامگرایان ترک هستند، و بیتردید نتیجهی کار، هرچه باشد، تاثیرات مثبت و منفی خود را برجامعه و حکومت ایران خواهد گذاشت
جمعه ۴ خرداد ۱۳۸۶ترکیه این روزها لحظات (شاید) سرنوشت سازی راازسرمیگذراند. اسلام گرایان که قوه مجریه و قانونگزاری را به رهبری حزب عدالت وتوسعه دراختیاردارند، میروند تا با بهرهگیری ازاین دوپایگاه قدرت وضعف و پراکندگی نیروهای سکولار، کاخ ریاست جمهوری را نیزدر اختیار گیرند و ظاهرا ازاین راه برارتش سکولار و دیگرنهادهای قدرت جمهوری ترکیه چیره شوند و در نهایت جمهوری اسلامی دیگری، البته با توجه به شرایط خودویژهی ترکیه، برقرار کنند. وهمین آیندهی نه چندان غیرمحتمل، اقشارو نیروهای سکولاروغیرمذهبی ترکیه را به خیابانها کشانده و روزاز پی روزاعتراض و نگرانی گسترده خودرا از تحقق چنان آیندهی محتملی به نمایش میگذارند. چنانکه دیده و شنیده میشود شماراین اقشارو نیروهای سکولار به میلیون سرمیزند و درمیان آنها زنان نیز فراوان به چشم میخورند- که جای خوشوقتی دارد. اما اسلامگرایان نیز، که رهبرانشان خودرا نوعا سکولارو طرفدار سکولاریزم میدانند، شمارشان کم نیست ، هرچند تاکنون نمایشی از قدرت تودهای وبسیجندگی خود ندادهاند و ظاهرا همهی نیرویشان را برای انتخابات زودرس ماه ژوئن(یا ژوییه) گذاشتهاند. اما ، ببینیم کار چگونه به اینجا کشید و ترکیهای که افتخار میکرد تنها کشورمسلمان خاورمیانه است که جدایی دین و دولت را تحقق بخشیده وآن را در قانون اساسی خود نهادینه کرده و ارتش قدرتمندی را هم به پاسداری ازآن گماشته، به چنین مخمصهای افتاده و چشم جهانیان، بویژه ما ایرانیان دربند حکومت مذهبی، را متوجه خود ساخته است که، سرانجام این نبرد تعیین کننده چگونه رقم خواهد خورد؟تاریخ بنیانگذاری ترکیهی عثمانی ، یا بهتر بگویم دولت - ملت- امپراتوری ترک، به 1453 میلادی بازمیگردد، سالی که لشگریان انبوه سلطان محمد(مهمت) دوم معروف به فاتح پس از چند تلاش ناموفق ، حصارهای ظاهرا تسخیر ناپذیرکنستانیپل (قسطنطنیه) را با یک ترفند "اسب تروا"یی، گشودند و نقطهی عطفی را در تاریخ جهان و اروپا رقم زدند، و ازآن پس، محققان و مورخان غرب- و سپس جهان- این تاریخ را سرآغاز قرون جدید و پایان قرون وسطا یا سدههای میانه نامیدند. 50 سال پس ازاین واقعهی مهم، دولت- ملت ایران صفوی، با خطوط پررنگ مذهبی (شیعی)، در جنوب شرقی عثمانی شکل گرفت و تاثیراتی متقابل براین همسایهی نیرومند شمال غربی گذاشت، که کماکان نیزادامه دارد. به این مسئله لختی دیگر بازخواهم گشت چراکه اوج گیری اسلامگرایی و ظهورآن بمثابه یک آلترناتیو قدرت در ترکیه پس از نزدیک به 80 سال، تااندازهی زیادی مرهون پیروزی انقلاب اسلامی ایران بوده است، همچنانکه سکولارهای ترکیه (اعم ازچپ، ملیگرا و لیبرال) نیز حامل درسهای زیادی برای ما جمعیت سکولارایران بوده و هستند. باری، ترکهای مسلمان عثمانی از سدهی شانزدهم ببعد روی به گسترش و تشکیل امپراتوری گذاشتند و این کار را هم با تاکید بر آموزههای اسلامی انجام دادند، چنانکه قسطنطنیه را اسلامبول (امالقرای اسلام) نامیدند و کلیسای بزرگ نسطوری ایاصوفیه را به مسجد جامع تبدیل کردند وهمهی اشراف وعلمای مسیحی امپراتوری رم را که اسلام نیآورده بودند تبعید و یا گردن زدند. بنابراین امپراتوری مسیحی رم شرقی مضمحل و بجای آن امپراتوری مسلمان ترکیه عثمانی نشست که 464 سال حکومت توام با امپراتوری کرد.ساختار سیاسی دولت ترکیه عثمانی همچون همهی دولتهای قرون وسطایی، نه عرفی که سنتی- مذهبی (شاهی-شیخی) و قوانین آن نیز برآمده از شرع انور(فقه اهل سنت) بود. بنابراین دین و دولت درعثمانی تا دههی دوم قرن بیستم و پایان جنگ جهانی اول با هم پیوند داشتند و همین نیز تا حد زیادی اسباب انحطاط "مرد بیماراروپا" را فراهم کرد. اما ترکیه عثمانی (بویژه درمقایسه با ایران ما) یک نقطهی قوت مهم داشت که همانا مذهب تسنن بود؛ بدین معناکه متولیان آن (مفتیان) نه فقط مدعی قدرت نبودند بلکه حامی آن به شمارمیرفتند. و اصولا هم فقهای سنی، جدا ازاندیشههای ارتجاعیشان که دست کمی از روحانیون شیعی ندارد، در سراسر جهان اسلام (سنی) به فکر تصرف قدرت سیاسی نبودهاند - دست کم تجربهی تاریخی چنین نشان داده است - و از حاکمیت سیاسی و نظامی شاه یا سلطان دفاع میکردند. جنگ جهانی اول پایان امپراتوری عثمانی را با فروپاشی رقم زد و از میان ویرانههای آن دولت- ملت واحد ترک سربرآورد که راه و روشی نوین و اروپایی را با گسست (تقریبا) کامل از گذشته در پیش گرفت، و درعین حال سرمشق ایرانی شد که آن نیز پس از پشت سرگذاشتن یک انقلاب بزرگ و یک جنگ بزرگ، به رهبری شخصی (کمابیش) با همان ویژگیهای آتاترک، روی به نادانسته- جایی بنام مدرنیته گذاشته بود.باری ترکیه با رهبری آتاترک قوانین و شیوهی زندگی، سیاست خارجی و حتا خط خودرا عوض کرد، دین را ازعرصهی سیاسی و (تا اندازهی زیادی) اجتماعی بیرون راند و جدایی دین و دولت را رسمیت قانونی بخشید. اما ترکیهی پس از آتاترک، روندی پرفراز و نشیب را تجربه کرد که طی آن علاوه بر نیروها و احزاب سیاسی سکولار (ملیگرا، چپ ِترک و کرد)، ارتش نیزاز جملهی بازیگران مهم صحنهی سیاسی آن بود، بطوریکه 3بار در دهههای 60، 70 و80 قرن گذشته در سیاست دخالت نظامی کرد و صحنهی سیاسی را که زیادی شلوغ و(گاه) خونین شده بود "آرام" و"ساماندهی" کرده و دوباره به پادگانها بازگشته بود. اما از احزاب اسلامگرا خبری نبود و در فاصلهی سالهای اواخر دههی 1930(مرگ آتاتورک) تا اواخردههی 1980 وحتا اواسط دههی 1990، از اسلام گرایان و تحرکات سیاسی- حزبی آنها چیزی به گوش (دست کم این نویسنده) نمیرسید. اما ظاهرا دو رویداد مهم خارجی (پیروزی انقلاب اسلامی ایران در پایان دههی 1970و بدنبال آن، تزلزل و سقوط بعدی اتحاد شوروی و اردوگاه باصطلاح سوسیالیستی) و در داخل، ضعف و فساد سیاسی- اقتصادی احزاب ملیگرا و چپ حاکم و بحرانهای زنجیرهای اقتصادی و سیاسی دههی 1990 ، موجب اقبال بخش بزرگی ازمردم ترکیه به احزاب اسلامگرای رفاه اربکان و سپس اعتدال و توسعهی اردوغان شد، و معلوم هم نیست که باتوجه به کارنامهی سیاسی-اقتصادی نسبتا قابل قبول دولت اردوغان وسمتگیری روشن آن بسوی عضویت دراتحادیه اروپا، با برآوردن تدریجیِ تعهدات وپیش شرطهای ورود به اتحادیه، واز سوی دیگر، فقدان انسجام و برنامهی روشن از سوی احزاب سکولار، مردم ترکیه، در کلیت شان، نظر خودرا نسبت به اسلام گرایان تغییرداده باشند.بااین وجود، بیم نیروهای سکولار ترکیه ازاسلام گرایان با توجه به نمونهی عبرتانگیز ایران جای تامل و بررسی دارد و باید نکات ضعف و قوت استدلال آنها مورد توجه قرارگیرد:1- همانطورکه پیشترگفته شد ترکها اهل سنت هستند ودرآیین تسنن روحانیت متولی دین ومدعی قدرت سیاسی، مانند آیین تشیع، وجود ندارد. بنابراین مفهومی بنام ولایت فقیه که به اعتباری سنگ بنای رژیم اسلامی ایران است، درترکیه جایگاهی ندارد ولذا بیم سکولارها ازاینکه درترکیه هم حکومتی چون جمهوری اسلامی فقاهتی از نوع ایران شکل بگیرد، پایهی منطقی و تاریخی ندارد.2- ترکیه روابط سیاسی- نطامی-اقتصادی گستردهای با جهان غرب، بویژه با آمریکا، دارد و اصولا اقتصاد آن دراقتصاد جهانی ادغام شده وعضو نسبتا قدیمی سازمان تجارت جهانی است. ترکیهی اسلامی اگر بخواهد راه تجربه شدهی ایران اسلامی را درپیش گیرد، باید فاتحهی عضویت دراقتصاد و سیاست جهانی را بخواند، وضمنا یک منبع بیپایان نفت و گازهم پیدا کند تا هزینهی یکهتازیهای ایده ئولوژیکی خود در سراسرجهان (دست کم) اسلام، و نیمه سیرنگاه داشتن ملت خود کند.3- پیرو نکتهی بالا، ترکیه سالها و شاید دهههاست که سرسختانه بدنبال عضویت کامل دراتحادیه اروپاست وهنوزهم با همهی رعایتها و اجابتهای مقررات ورود به اتحادیه، چشمانداز نزدیکی را برای عضویت خود متصور نیست. بسیاری از مخالفتهای اعضای پرقدرت اتحادیه اروپا (بویژه فرانسه واسپانیا) با عضویت ترکیه، ریشه درهمین مسلمان و تک بودن آن درمیان سی و چند عضو مسیحی جامعهی اروپا دارد. بنابراین، عقل سلیم (نه عقل سلطان سلیم عثمانی!) به دولتمردان اسلامگرای ترک میگوید که راه صواب این است که فکر حکومتی از نوع جمهوری اسلامی را، اگرهم دارند، از سر بهدر کنند، چون درغیراینصورت ترکیه با توجه به همین دو ملاحظه به خاک سیاه خواهد نشست.اما دلایل موجهی نیزبرای ترس سکولارها وجود دارد که عبارتند از:1- موج اسلام (بنیاد و نابنیاد)گرا از دههی 1990 ببعد و بر بستر خطاهای استراتژیک غرب، بویژه حمله آمریکا ومتحدانش به عراق در سال 2003، گسترش یافته و با توجه به ضعف عمومی بنیادهای سکولار- لیبرال در جوامع اسلامی و تبلیغ بیوقفهی اسلامگرایی رادیکال (وغیررادیکال) توسط همسایه ورقیب پردردسر جنوب شرقی با استفاده از گنج بادآوردهی نفت، کار ِ دین و دینگرایی درجامعهی بهرحال اسلامی ترکیه بالا گرفته است و میرود تا بنیادهای غیرمذهبی آن را تضعیف کند.2- ترکها ، برخلاف ایرانیها، ازهمان آغاز شکل گیری دولت- ملت عثمانی در سدهی پانزدهم مسلمان بودند و بواقع زیرپرچم اسلام امپراتوری بیزانس را فتح کردند. درحالیکه ایرانیها دوبار، درسدهی هفتم و سدهی شانزدهم، به ضرب شمشیرعرب و قزلباشان صفوی بترتیب مسلمان و شیعه شدند. بنابراین اسلام برخلاف ظاهردر ترکیه اصیلتر و مقبولتراست ، چنانکه 80 سال پس ازنوسازیهای گستردهی آتاترک و پیروانش، اسلام سیاسی در جامهی دو حزب رفاه و اعتدال و توسعه سربرآورد ودر مدت کوتاهی میداندارصحنهی سیاسی شد.3- ترکهای سکولار دراین یک سده برپایی دولت مدرن و سکولار نتوانستهاند تکلیف خودرا با جامعهی نسبتا پرجمعیت کرد این کشورکه بطوراصولی متحدان بالقوه سکولارآنان محسوب میشوند، روشن و اکثریت آنها را وارد فرآیند سیاسی دمکراتیک کشور کنند. سکولارهای روشن بین ترک بیگمان به این نقطهی ضعف مهم جامعهی سیاسی خود آگاهند و بیم آن دارند که این کاستی به نوعی مورد بهره برداری رقیب اسلامگرا قرارگیرد.4- اروپا و آمریکا در نهایت به منافع اقتصادی-امنیتی خود میاندیشند واگرهمین دولت اسلامگرا تضمینهای لازم را درارتباط با حفظ منافع آنها بدهد، این قدرتها اصولا کاری به مسایل داخلی ترکیه و دعوای اسلام و سکولاریسم نخواهند داشت، چنانکه درعراق نیز یک دولت خودکامهی سکولار را برانداختند و بجای آن یک دولت فرقهگرای شیعی- کرد برپا ساختند و نام آن را هم جمهوری اسلامی عراق- هرچند عجالتا فقط به روی کاغذی بنام قانون اساسی - گذاشتند.بیگمان نقاط قوت و ضعف دیگری نیز برای استدلال سکولارهای ترکیه مبنی بر خطر حاکمیت فراگیراسلامگرایی دراین کشور وجود دارد که امید میرود مورد توجه و بررسی دیگرنویسندگان وپژوهشگران ایرانی و ترک قرارگیرد. به هرحال، همانگونه که سرنوشت انقلاب اسلامی ایران درس عبرت و زنهاری برای مردم ترکیه بطورکلی، و سکولارهای ترک بطوراخص، بوده است، مردم ایران و جامعهی نه چندان کم شمارعرفیگرای آن نیزچشم انتظارنتیجهی نبرد سیاسی مهم عرفیگرایان واسلامگرایان ترک هستند، و بیتردید نتیجهی کار، هرچه باشد، تاثیرات مثبت و منفی خود را برجامعه و حکومت ایران خواهد گذاشت
0 Comments:
ارسال یک نظر
<< Home