سه‌شنبه، خرداد ۰۱، ۱۳۸۶

استقلال چیست، مستقل کیست؟

استقلال که از ریشه لغات عربی است و معنای آن بی طرفی و یا بی قید و بندی است در طول دو قرن اخیر و بدنبال پیدا شدن قدرت های استعماری، در جایگاه یکی از جاذب ترین موضوعات مبارزاتی قرار گرفته است. رهبران سیاسی و احزابی که در برنامه های مبارزاتی خود هرچه بیشتر این مقوله را پر رنگتر نموده اند، قلب حامیان خود را به تصرف درآورده و برای حزب خود پایگاه وسیعی را دست و پا نموده اند. در ادبیات سیاسی کشورهای وابسته، دفع دشمن و بیرون راندن استعمارگران عملی انقلابی تلقی می گردید و استقلال پرستان در جایگاه برتری قرار می گرفته اند. اهمیت و ثقل این موضوع تا بدین حد بوده است که به دلیل تلاقی برخی ایده ئولوژی های سیاسی نوین چون مارکسیزم و اسلام با این پدیده، خود جریانات و رهبرانی که در این راستا جان های خود را می باختند به شخصیت های افسانه ای بین المللی تبدیل گردیده و مورد تقدیر و پرستش بسیاری از مردم جهان قرار گرفته اند. پیکره های شخصیت هایی چون پاتریس لومومبای افریقایی و یا ارنستو چه گوارای لاتین آمریکایی در بسیاری از کشورهای دنیا ساخته شده است و بنام آنان موسسات هنری و آموزشی بسیاری بنا گردیده است.در کشور ایران نیز دکتر محمد مصدق نخست وزیر وقت که خود از خاندان قاجار است بدنبال ملی اعلام کردن نفت ایران و و سرسختی در مقابل انگلیسی ها به عنوان الگویی ملی و مستقل هنوز هم هواداران زیادی را دارد.هوشی مینه در ویتنام، قوام نکرومه در گانا، بن بلا و جمیله بوپاشا در الجزایر، جمال عبدالناصر در مصر و سر انجام لیلا خالد برای فلسطینی ها از شخصیت هایی می باشند که بخاطر مبارزات استقلال طلبانه خود موقعیت بی نظیری را در قلب ملت های خودی بدست آورده اند.مجاهدت های استقلال طلبانه این شخصیت ها متقابلا بر ایدئولوژی هایی چون مارکسیزم و حتی اسلام تاثیر می گذارد و این دو ایدئولوژی را در حد نجات دهنده و آزادی بخش برای این ملت ها ارتقا می دهد. دوران هفتاد ساله جنگ سرد و دو قطبی شدن سیاست جهانی ضمن پس راندن آماج های دموکراتیک که در کنار اقتصاد از پایه ای ترین نیروی محرکه یک جنبش است، بدلیل ایجاد شدن چنین شرایطی و بدلیل محصور گردین مطالبات انسانی در چارچوب کشمکش های این دو نیرو، به فرعیات رانده می شود و در عوض هر حرکتی در جهت بریده شدن از این دو بلوک، از جانب رقیب به فال نیک گرفته شده و به شدت مورد حمایت و پشتیبانی قرار می گیرد.در جریان جنگ سرد هر نیرویی که به شکلی سیاست های تخاصم آمیزی با یکی از این دو ابرقدرت داشته است، از جانب رقیب مورد حمایت قرار گرفته و آب توبه بر تمامی جنبه های منفی و غیر انسانی رژیم آنان ریخته می شده است. در این دوران رژیم های دیکتاتوری چون حافظ اسد در سوریه، معمر قذافی در لیبی، و کیم ایل سونگ در کره شمالی و یا هایله ماریام در اتیوپی و .... که دیکتاتوری ترین سیستم های حکومتی را صاحب بوده اند، به عنوان کشورهای مستقل و ضد امپریالیست تشویق می گردیده اند. در بلوک غرب نیز رژیم های اسرائیل و شاه ایران و ملک فیصل عربستان و پینوشه شیلی و ضیا الحق پاکستان و.... به عنوان حامیان دنیای آزاد، از جانب بلوک غرب و امریکا تشویق می شده اند و مورد پشتیبانی قرار می گرفته است.
بدنبال فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و از هم پاشیدن اقمار این اردوگاه و با آغاز نطم نوین جهانی تحولات نوینی در نگرش به این رویدادهای تاریخی آغاز می گردد و چرخش هایی نیز در سیاست های خارجی بسیاری از این کشورها بوجود می آید. ویتنام قهرمان که توانسته بود با حمایت قدرت های چین و شوروی و افکار عمومی بین المللی منظم ترین ارتش جنگی جهان را به زانو در بیاورد، به سوی بازار آزاد کشیده می شود و با مشروع کردن رابطه تجاری با امریکا و غرب برای اقتصاد خود مفری برای نجات می جوید. خلق های یمن شمالی و جنوبی که همانند کشور کره به دو اردوگاه تعلق یافته بودند، بشدت به سوی وحدت رفته و مرزهای ایدئولوژیک حائل را بر می چینند. آلمان شرقی که زمانی رهبر کمونیست آن اریش هونکر، اتحاد دو آلمان را بمثابه قاطی نشدن آب با آتش باور می کرد، بعد از معامله شوروی ها با غرب، بسرعت در جامعه آلمان بزرگ حل می گردد. در جریان جنگ سرد رهبران کشورهایی که برای رهایی از سلطه امپریالیست ها، حتی به همکاری با اردوگاه شرق متوسل می گردیدند، تلاش های خود را در جهت حفظ استقلال ملی معرفی می نمودند و در مقابل، سران رژیم های مخالف خود را متهم به سرسپردگی و وابستگی به امپریالیست ها می نمودند. سران رژیم های حامی مدل غرب نیز به نوبه خود، کشورها و جریانات حامی مدل شوروی و بعضا چین را، سرسپرده و یا دست نشانده می نامیدند.به دلیل گسترش مناسبات تخاصم آمیز و دو قطبی شدن سیاست های دنیا، و آشکار شدن دخالت های این ابرقدرت ها در سیاست گذاری های این کشورها، تدریجا گرایش ِ سومی بوجود می آید که بر اساس آن برخی از رهبران سیاسی در فکر ایجاد بلوکی مستقل از"ابر قدرت ها " بر می آیند. جواهر نعل نهرو و مارشال تیتو و ناصر رهبران هند و یوگوسلاوی و مصر را به عنوان اولین پیشقراولان این حرکت می شناسند. تیتو که به خاطر نپذیرفتن شیوه درک استالین از مقوله " انترناسیونالیسم پرولتری" به تقابل با مسکو کشیده می شود و خواستار سیاستی مستقل تر از شوروی میگردد با کمک ناصر و نهرو و برخی دیگر از رهیران آسیایی و افریقایی در فکر ایجاد پیمان غیر متعهدها بر می آید. نهضت غیر متعهدهای مورد نظر به دلیل دو قطبی شدن تضادهای جهانی و فزونی مسابقات تسلیحاتی و اتمی، شانسی را برای تاثیرگزاری نداشته است و درصد کثیری از کشورهای عضو که حتی در مقطعی تعداد آن به مرزهفتاد نیز می رسید، به دلیل مسائلی مانند مناقشات مرزی با همسایگان خود و یا به دلیل کشیده شدن به برخی مناقشات مزمن منطقه ای چون " مسائل اعراب و اسرائیل" در خاورمیانه و یا " کشمیر" در قاره هند و یا درگیری های افریقایی چون جنوب سودان و اریتره و غیره به درگیری های آمریکا و شوروی کشیده می شدند و در عمل نمی توانستند نقش یک کشور کاملا بی طرف را بازی نمایند. به همان نسبت دیگر پیمان های منطقه ای دیگری که با هدف حمایت از اسلام و یا فلسطین و یا ... تشکیل می گردید هیچوقت نتوانست به شکل حرکتی کاملا مستقل و خارج از نفوذ بلوک بندی های جهانی دوام یابد
جمهوری اسلامی نیز با عنوان کردن سیاست " نه شرقی، نه غربی" اهداف غیر متعهد ها را دنبال می نماید. سران جمهوری اسلامی با حساب باز کردن روی تضادهای ابرقدرت ها، برای استقلال گرائی خود گریزگاهی می جویند ولی در عمل به دلیل سرکوب کردن مخالفان سیاسی ِ دگر اندیش خود و نتیجتا فراری دادن مغزها و یا... ناتوانی در ساختن صنایع مادری مستقل، کمافی السابق به شکل کشوری با اقتصاد تک محصولی ِ ضعیف که بیش از هشتاد درصد آن به درآمدهای نفتی متکی است امکانی برای بسیج دیگر کشورها بدست نمی آورد.نداشتن سیستم اقتصادی و تجارتی مستحکم و بی نیاز، نیافتن زنجیره ای از کشورهای هم پیمان و نسبتا هم سنخ و بویژه تلاش در جهت صدور انقلاب اسلامی به کشورهای مسلمان، باعث آن می گردد تا جمهوری اسلامی ایران، مورد حساسیت هر دو بلوک شرق و غرب قرار بگیرد و عاقبت نیاز به دلیل کشیده شدن به جنگ بی فرجام ایران و عراق، با اقتصادی درهم شکسته و اجتماعی از نفس افتاده تسلیم سرنوشت خود می گردد. تلاش های جمهوری اسلامی برای تبدیل شدن به یک قدرت تصمیم گیرنده در منطقه و اقداماتی از قبیل دست یابی به سلاح اتمی، بدلیل مخالفت امریکا و اروپا و اسرائیل عملا با مشکلات جدی روبرو گردیده است و بنظر نمی آید راهی برای گریز داشته باشد
معروف است که ایندیرا گاندی اگر یکبار از شوروی دیدن می کرد، یکبار نیز از امریکا دیدن می کرد و در مقابل مخالفان خود که ایشان را به نزدیکی به اتحاد شوروی متهم می کردند، به سفرهای برابر خود به امریکا و شوروی اشاره می کرده است. ظاهرا ایندیرا گاندی با این تدبیر فشار انتقاد کنندگان را دفع می نموده است.هرچند ایندیرا گاندی با بکارگیری این تاکتیک موفق می گردیده است تا ثبات خود را در داخل هند حفظ بنماید ولی پر واضح است که به دلیل داشتن اختلافات شدید با چین کمونیست از یکطرف، و پاکستان از طرفی دیگر، کشور عظیم و پر جمعیت هند در افکار بین المللی دوست شماره یک اتحاد جماهیر شوروی قلمداد می گردیده است
در گذشته و بویژه دهه هفتاد میلادی که انقلابی گری در سیاست، جذبه بسیار داشت و اندیشه های مارکسیستی و یا اسلامی و یا نهضت هایی که ضد استعماری نامیده می شدند، برای تسلط بر این موج به مسابقه با یکدیگر کشیده شده بودند. در این دوران جمهوری هایی مانند ویتنام و کره شمالی و کمبوج به عنوان ضد امپریالیست ترین و مستقل ترین کشورهای آزاد شده از سلطه امپریالیسم تلقی میگردیدند و بالعکس تایلند و کره جنوبی و سنگاپور و تایوان به عنوان وابسته ترین کشورهای جهان به امپریالیسم ِ امریکا به حساب می آمدند." آیا این گونه فرمول بندی ها واقعیت علمی و تحلیلی را داشته است؟ اساسا بر اساس کدام تحلیل و کدام قضاوت سیاسی، این کشورها مستقل و یا آزاد و یا غیر متعهد تلقی میگردیند؟. آیا تایوان را که نظام اجتماعی- اقتصادی بسیار شبیه کره جنوبی و تایلند را دارد و برای بلعیده نشدن به گلوی اژدهای چین بزرگ، شبانه روز تلاش می نماید می توان کشوری وابسته به غرب دانست؟ در آنصورت کشور کوچک ِ کوبا را که در پیوستگی به قدرت شوروی، برای صدور انقلاب کمونیستی در امریکای لاتین تلاش می کرده است، آیا می توان حیات مستقلی قائل شد؟"با مراجعه به موارد عنوان شده، مقوله " استقلال" بیش از اینکه مفهومی علمی و واقعی باشد، خود کاراکتر و یا تعارفی سیاسی می باشد و صرفا برای پیش بردن هدفی معین بکار گرفته می شده است. با در نظر گرفتن مناسبات پیچیده اقتصادی و تجاری و علمی و فن آوری های بغایت گسترش یابنده جهانی، بکار گیری واژه استقلال در سیاست های جهانی چندان ساده نخواهد بود. کشورهای جهان به تبع سیاست هایی که در جهت منافع معین خود اتخاذ می نمایند، ضرورتا به این و یا آن بلوک قدرت جهانی کشیده می شوند. برای درک ِ ماهیت این حکومت ها اشکال حکومتی و یا حتی شبیه بودن مرام های ایدئولوژیکی آنان کافی نیست. به عنوان مثال کشورهای کوبا و چین و شوروی و کره شمالی و آلبانی و یوگوسلاوی و... در زمره کشورهای کمونیستی تلقی می گردیدند و اما در سیاست و تنظیم روابط بین المللی آنچنان اختلافاتی را با یکدیگر داشته اند که حتی برخی از آنان همکاری و دوستی های زیاد تری را با نظام های کاپیتالیستی داشته اند. یا در مقایسه کشورهای مسلمان چون ایران و ترکیه و اندونزی و عربستان و عراق و سوریه و.... بدلیل اتخاذ سیاست های خارجی متضاد، بسیار مشکل است که وجه مشترکی را چون "اسلامیسم" در آنان یافت. برخی از این کشورها دوست آمریکا تلقی می گردند و برخی نیز دشمن امریکا.حکومت زیاد باره در سومالی که حکومتی وابسته به شوروی تلقی می گردید درست در یک شب و بدنبال کودتای کمونیستی در کشور رقیب یعنی اتیوپی به سوی غرب می رود مثالی است تاریخی در این مورد. حرکتی که که عیدی امین، دیکتاتور اوگاندا نیز قبلا انجام داده بود. از آنجایی که میزان همکاری یک کشور با این و یا آن قدرت خارجی برخاسته از نیازها و مقتضیات سیستم حکومتی آن کشور می باشد، بنابر این بکارگیری اصطلاحاتی از قبیل "وابسته" و یا دست نشانده و....یا نوکر نیز نمی تواند پایه علمی و منطقی داشته باشد
در طول هزاران سال حیات بشری اقتصاد و مبادلات تجاری پایه ای ترین اصل برای شکل گیری مناسبات در بین جوامع انسانی بوده است و تلاش قدرتمندان صرفا در جهت کسب سود بیشتر و تحکیم اقتدار خود بوده است. جنگ های بین المللی نیز معنایی غیر از این نداشته است. با پیدایش مکتب مارکسیستی و بوجود آمدن بلوک شرق تلاش بر این بوده است تا جدای از نطام سرمایه داری موجود، بلوک بندی نظامی- اقتصادی جدیدی بنیانگزاری گردد و به رقابت با نظام سرمایه داری بپردازد. این تلاش ِ اراده گرایانه بدنبال منتهی شدن به بحرانی مزمن و جهانی که قطعا علت های بیشماری را دارد، از رقابت باز می ماند و مناطق تحت کنترل آن نیز هم اکنون به بازار سرمایه داری پیوسته است
در جهان کنونی تنها یک نظام شاخص اقتصادی وجود دارد که توسط قوی ترین کشورهای اقتصادی جهان که گ-8 نامیده می شود تنظیم می گردد. روابط و مناسبات این نظام تجاری ِ بین المللی، توسط نهادی که و.ت.او نامیده می شود سر و سامان داده می شود. علاوه بر آن بانک جهانی که کنترل کاملی بر بدهی ها و دارائی های تمامی کشورها را دارد، بسان بانک مرکزی در یک کشور عمل می نماید. کشورهای ضعیف تر و حتی بعضا آنهایی که اقتصادی قوی تر دارند جهت رفع نیاز خود و یا به سرانجام رسانیدن پروژه و یا برنامه ای معین، از این بانک وام می گیرند
چنانکه گفته شد، عمر نظام های اقتصادی با برنامه ریزی دولتی مدتهاست که بسر آمده است و بازارهای محصور شده این نوع نظام مصنوعی نیز در خدمت گردش سرمایه و مبادلات تجاری بین المللی قرار گرفته است. سرعت انتقال تکنیک که در دو دهه قبل نزدیک به دو سال بود، امروزه و با شتاب و گسترده گی تکنولوژی کمپیوتری و فناوری های مدرن به کمتر از یکماه رسیده است و هر نوع نوآوری ِ تکنیکی و فناوری ِ مدرن در ظرف کمتر از یکماه به تمام دنیا منتقل می گردد.کشورهایی که به شکلی بیرون از این بازار قرار می گیرند، بنا به واقعیات موجود یا مفری برای ورود نمی یابند و یا نیز بدلیل تلاقی یافتن برخی از کشمکش های سیاسی خود با کشورهای قدرتمند، ناچارا از طریق بازار های دست دوم منطقه ای که البته کنترل آنهم اغلب به شکلی در دست کشورهای قدرتمند سرمایه داری است، احتیاجات خود را رفع می نمایند. بنا بر این، کشانیده شدن این کشورها به چنین موضعی هرگز به معنای "مستقل" بودن در انتخاب راه نمیباشد
اگر کشورهایی مانند ایران و یا اخیرا " ونزوئلا" با دادن مانورهای تبلیغاتی؟! خود را پرچمدار استقلال معرفی مینمایند. اتخاذ سیاست های ویژه و منطبق بر " منافع ملی" در کشورهایی مانند.... ترکیه و پاکستان و یا عربستان سعودی را نیز نمی توان دست کم گرفت. کشورهایی مانند کره جنوبی و تایوان و سنگاپور نیز که به وابسته ترین کشورهای آسیایی به غرب تعبیر می گردیدند، در برخی رشته ها چون صنایع کمپیوتری و یا حتی تولیدات ماشین های سواری، بسیار پیشرفت کرده و وارد بازارهای جهانی گردیده اند و به رقابت با کشورهای پیشرفته صنعتی می پردازند
ارديبهشت 1386 ا.سالاری
تورکمن صحرا مدیا

0 Comments:

ارسال یک نظر

<< Home