پایان طرح "خاورمیانه بزرگ" و برآمدن "عصر ِ ایران"! (۲)
تهمورس کیانی -از اخبار امروز - 2 شهریور ماه
با نگاهی کوتاه به بخش های صنعت و سرمایه گذاری در ایران و کشورهای عربی حوزه خلیج فارس در می یابیم ایران به مراتب در میدان اقتصادی و توسعه صنعتی نوین از برخی از همسایگان خود عقب افتاده است. از همسایگان ایران تنها عراق, افغانستان, و پاکستان را میتوان با ایران در یک ردیف یا عقب تر از آن قرار داد
در ماه ژوئن امسال, "مرکز میلر برای روابط عمومی" وابسته به دانشگاه ویرجینیا, برخی از متفکران برجسته را گرد هم آورد تا درباره آینده سیاست خارجی ایالات متحده بحث و گفتگو کنند. آنها نتوانستند در این باره که آیا چین در آینده جایگزین ایالات متحده خواهد شد, آینده افراط گرایی اسلامی, و اهمیت نامحبوب بودن ایالات متحده در جهان کنونی و مخالفت بسیاری از مردم جهان با آن به توافقی برسند. صاحب نظران, اما, به دو گروه بزرگ تقسیم شدند. نخست گروهی بود که از نظریه جان آیکنبری, از دانشگاه پرینستون, دفاع می کردند. بنا به نظر او, در جهان آینده اگر چه تحولات چشمگیری رخ خواهد داد, اما ایالات متحده با تهدید بزرگی که جایگاه او را به خطر اندازد روبرو نخواهد شد. بنابراین, به نظر او, ایالات متحده لازم نیست به تدوین استراتژی بزرگی در برابر دشمنی خاص دست زند. همچنین, به نظر این گروه در آینده, ایالات متحده با تجدید برخی پیمان های امنیتی و اتحاد های منطقه ای, پیش از آنکه چین غیر قابل کنترل گردد, آن کشور را محدود خواهد ساخت. سرانجام, با تغییراتی در سازمان ملل, "کنسرتی" از کشورهای دموکراتیک تشکیل خواهد شد تا در برابر تهدید هایی که سر برون خواهند آورد پاسخگو باشد و با ایجاد نهادی جهانی به فراهم کردن نظام درمانی, آموزشی و کمک های اضطراری در مقیاس جهانی بپردازند. گروه دوم, اما, که بر گرد نظریه رابرت کیگان, از بنیاد کارنگی, گرد آمده بودند بر خلاف گروه نخست بر این نظر بودند که جهان در آینده بسیار به وضعی خواهد بود که در گذشته و حال بوده است. به نظر آنها, تغییراتی در قدرتهای جهانی و تأثیر گذاری آنها پدید خواهد آمد. نخست آنکه تسلط ایالات متحده ادامه خواهد یافت و در آینده نزدیک خطر جدی آنرا تهدید نخواهد کرد. برای آینده قابل پیش بینی, به نظر این گروه, جهان یک قدرت برتر جهانی خواهد داشت و برخی از قدرت های منطقه ای نیز پدید خواهند آمد. همچنین, به نظر کیگان, ناسیونالیسم دوباره جانی تازه خواهد گرفت و موجب خواهد شد تا در آسیا بین چین از یک سو با ژاپن و کره جنوبی, و در اروپا بین روسیه و همسایگانش رقابت ها شدیدتر شود. سرانجام, از نظر این گروه, ایران نیز به مثابه قدرتی منطقه ای می تواند بر خاورمیانه مسلط گردد
در ماه ژوئن امسال, "مرکز میلر برای روابط عمومی" وابسته به دانشگاه ویرجینیا, برخی از متفکران برجسته را گرد هم آورد تا درباره آینده سیاست خارجی ایالات متحده بحث و گفتگو کنند. آنها نتوانستند در این باره که آیا چین در آینده جایگزین ایالات متحده خواهد شد, آینده افراط گرایی اسلامی, و اهمیت نامحبوب بودن ایالات متحده در جهان کنونی و مخالفت بسیاری از مردم جهان با آن به توافقی برسند. صاحب نظران, اما, به دو گروه بزرگ تقسیم شدند. نخست گروهی بود که از نظریه جان آیکنبری, از دانشگاه پرینستون, دفاع می کردند. بنا به نظر او, در جهان آینده اگر چه تحولات چشمگیری رخ خواهد داد, اما ایالات متحده با تهدید بزرگی که جایگاه او را به خطر اندازد روبرو نخواهد شد. بنابراین, به نظر او, ایالات متحده لازم نیست به تدوین استراتژی بزرگی در برابر دشمنی خاص دست زند. همچنین, به نظر این گروه در آینده, ایالات متحده با تجدید برخی پیمان های امنیتی و اتحاد های منطقه ای, پیش از آنکه چین غیر قابل کنترل گردد, آن کشور را محدود خواهد ساخت. سرانجام, با تغییراتی در سازمان ملل, "کنسرتی" از کشورهای دموکراتیک تشکیل خواهد شد تا در برابر تهدید هایی که سر برون خواهند آورد پاسخگو باشد و با ایجاد نهادی جهانی به فراهم کردن نظام درمانی, آموزشی و کمک های اضطراری در مقیاس جهانی بپردازند. گروه دوم, اما, که بر گرد نظریه رابرت کیگان, از بنیاد کارنگی, گرد آمده بودند بر خلاف گروه نخست بر این نظر بودند که جهان در آینده بسیار به وضعی خواهد بود که در گذشته و حال بوده است. به نظر آنها, تغییراتی در قدرتهای جهانی و تأثیر گذاری آنها پدید خواهد آمد. نخست آنکه تسلط ایالات متحده ادامه خواهد یافت و در آینده نزدیک خطر جدی آنرا تهدید نخواهد کرد. برای آینده قابل پیش بینی, به نظر این گروه, جهان یک قدرت برتر جهانی خواهد داشت و برخی از قدرت های منطقه ای نیز پدید خواهند آمد. همچنین, به نظر کیگان, ناسیونالیسم دوباره جانی تازه خواهد گرفت و موجب خواهد شد تا در آسیا بین چین از یک سو با ژاپن و کره جنوبی, و در اروپا بین روسیه و همسایگانش رقابت ها شدیدتر شود. سرانجام, از نظر این گروه, ایران نیز به مثابه قدرتی منطقه ای می تواند بر خاورمیانه مسلط گردد
همزمان, با افزایش گرفتاری ایالات متحده در عراق و به همراه افزایش نفوذ ایران در عراق, لبنان و افغانستان, گفتمانی در بین برخی از تحلیل گران مطرح شده است که ایران در حال تبدیل شدن به قدرت بزرگ منطقه ای و حتی جهانی است. نه تنها برخی از تحلیل گران سیاسی ِ کارشناس در امور خاورمیانه در ایالات متحده نظیر مارتین ایندیک و ریچارد هاس با انتشار مقالاتی در مطبوعات ایالات متحده, مدعی تبدیل شدن ایران به قدرت برتر منطقه ای هستند, بلکه کمیته روابط خارجی پارلمان بریتانیا نیز در تازه ترین گزارش خود با نام بردن از ایران به مثابه قدرت در حال ظهور در خاورمیانه بر نقش مهم این کشور تأکید کرده است. ریچارد هاس از این نیز فراتر رفت و در مقاله ای, در شماره سال گذشته فصل نامه "سیاست خارجی", مدعی شد که عصر ایالات متحده در خاورمیانه پایان یافته است و اکنون عصر ایران آغاز شده است. برخی دیگر از این تحلیل گران می گویند در سرتاسر خاورمیانه, اختلاف و رقابت بین دولتهای جمهوری اسلامی و ایالات متحده بر تمام اختلافات دیگر سایه انداخته و همه را تحت الشعاع خود قرار داده است. از نظر اینان, در لبنان, اگرچه اختلاف و درگیری بین نیروهای طرفدار سوریه و ضد آن پیشینه ای بیش از صد سال و پیش از استقلال آنها دارد, اما, اکنون, رقابت و اختلاف بین جمهوری اسلامی و ایالات متحده آنرا در سایه انداخته است. اختلافات بین ایرانی های و عرب ها, و بین شیعه و سنی, نیز, پیشینه ای بسیار دراز دارد, و سرانجام اختلاف اعراب با اسرائیل به سالها پیش از انقلاب اسلامی بر میگردد, اما همه اکنون تحت تأثیر اختلاف ایران و آمریکا قرار گرفته اند. بنابراین, از نظر این گروه از تحلیل گران, خاورمیانه بسان جهان دوران جنگ سرد, به صحنه رقابت بین دو قدرتی تبدیل شده است که هر دو برای تسلط بر آن می کوشند. هر دو رقیب, نیز, به سان آن دوران, با دوری از رویارویی مستقیم با یکدیگر بر آن هستند تا با پشتیبانی از ُپراکسی های ِ خود, آن دیگری را به عقب براند. برای مثال, این عده می گویند حتی درگیری های داخلی اخیر فلسطینیان در غره پیش از آنکه ناشی از رقابت گروههای محلی باشد, حاصل تشدید اختلافات ایالات متحده و دولت جمهوری اسلامی و تلاش این دو دولت برای تعیین کردن مسیر و برنامه خاورمیانه آینده است. اما, آیا جمهوری اسلامی واقعأ قدرت در حال رشدی است؟ در ایران نیز تندروها با بزرگ کردن نظر این دسته از تحلیل گران خارجی, با غرور از تبدیل شدن ایران به قدرت جهانی سخن می گویند و آنرا دستاورد دولت آقای احمدی نژاد و حاصل سیاست پرخاش گرایانه, رادیکال, و ستیزه جوی آن میدانند. بی شک برخی از مطالب اظهار شده از سوی این تحلیل گران درست بوده و آنان اغلب عناصر مهمی از حقیقت امروز جغرافیای سیاسی خاورمیانه را منعکس می سازند. آنچه, اما, از چشم این تحلیل گران پوشیده مانده است نخست ماهیت درگیری بین ایالات متحده و دولت جمهوری اسلامی است که آنرا از نوع درگیری بین اتحاد شوروی سابق و ایالات متحده جدا می سازد. دوم, اما, بخشی نگری ِ مطلق و پنهان در این نظریه است. این نظریه تنها بر افزایش نفوذ سیاسی ایران در برخی از کشورهای منطقه تأکید می کند. بنابراین, با دقت بیشتر در این نظریه, روشن خواهد شد که ایران اگرچه شرایط تبدیل شدن به قدرت برتر منطقه ای را اکنون - در سایه تحولات اساسی در جغرافیای سیاسی منطقه - بیش از هر زمان دیگر دارد, اما هنوز تا آن مرحله فاصله زیادی دارد, و نفوذ کنونی نیز می تواند ناپایدار باشد. فاصله ایران تا تبدیل شدن به قدرتی منطقه ای به درازای فاصله ای است که این کشور با یک تحول سیاسی اساسی در سیاست های منطقه ای و بین المللی خود و دگرگونی در سیاست های اقتصادی - سیاسی داخلی خویش دارد. بنابراین, با نگاهی دقیق به وضعیت منطقه و جایگاه سیاسی - اقتصادی جمهوری اسلامی درمی یابیم اگر چه شرایط لازم برای تبدیل شدن ایران به چنان قدرتی فراهم است, اما شرایط کافی هنوز آماده نیست. همانطور که اشاره شد, شرایط لازم تا حد بسیار زیادی محصول اشتباهات مخالفان جمهوری اسلامی ایران, خاصه ایالات متحده, بوده است, نه حاصل سخت کوشی و تدبیر های دولت فعلی جمهوری اسلامی ایران. فراهم شدن شرایط کافی, اما, نیازمند سیاست ورزی و تدبیر از سوی دولت جمهوری اسلامی است, همان گوهر گران بهایی که در سالهای اخیر به ندرت در ایران پیدا می شود. به دیگر سخن, نفوذی که اکنون جمهوری اسلامی ایران در منطقه از آن برخوردار شده است, از یک سو, تک بعدی است و تنها نفوذی سیاسی - امنیتی از رهگذر متحدان سیاسی چونان حزب الله لبنان و گروههای شیعی عراق است. و از دیگر سو, این نفوذ - اگر به همین نحو ثابت بماند - با دوام و ماندنی نیست. برای بهتر روشن شدن این مدعا به بررسی وضعیت کشورهای منطقه و ایران می پردازم
هیچ کشوری در جهان کنونی نمی تواند به قدرتی بادوام تبدیل شود مگر آنکه قدرت خود را پیش از هر چیز و بیش از همه بر پایه رشد با ثبات اقتصادی قرار دهد. بهترین مثال در این باره وضعیت اتحاد شوروی سابق است. اتحاد شوروی اگر چه برای سالها یکی از تنها دو ابر قدرت موجود جهان آن زمان بود, اما به سبب ناهماهنگی بین قدرت نظامی - سیاسی آن با قدرت اقتصادی آن, سرانجام جز فروپاشی نصیبی نبرد. ایران کنونی نیز از بسیاری جهات وضعیتی شبیه به اتحاد شوروی سابق دارد. دولت جمهوری اسلامی اگر چه به لحاظ حجم و دامنه قدرت نظامی - سیاسی به مراتب از اتحاد شوروی سابق کوچکتر است, اما به لحاظ ساختار قدرت و نوع آن بسیار شبیه بدان است. بنابراین, بخش اصلی نفوذ و قدرتی که جمهوری اسلامی اکنون از آن بهره مند است به سبب قدرت و نفوذی است که این دولت بر نیروهای ُپراکسی خود از لبنان در ساحل مدیترانه گرفته تا بحر ین در خلیج فارس دارد, این بزرگی و نفوذ به سبب نفوذ اقتصادی و حجم بزرگ اقتصاد این کشور نیست. بهترین مثال در این باره بررسی برنامه اتمی ایران و تلاش محتمل همسایگان عرب این کشور برای دستیابی به انرژی اتمی است. حتی در عرصه انرژی اتمی - که ایران سالهاست در حال سرمایه گذاری در آن است و تلاش هایش در این زمینه او را در آستانه جنگ با ایالات متحده قرار داده است - کشورهای حاشیه خلیج فارس به رهبری عربستان سعودی از پتانسیل بسیار بیشتری از ایران برخوردارند تا در مدت کوتاهی به توسعه در این زمینه دست یابند. در فوریه گذشته شورای همکاری کشورهای خلیج (فارس) قرار دادی با آژانس انرژی اتمی منعقد کردند تا به طور مشترک به ساخت نیروگاه اتمی بپردازند. همچنین, سعودی ها با دعوت از ولادمیر پوتین, رئیس جمهور روسیه, به آن کشور در سال پیش آغاز همکاری های محتمل دو کشور را در زمینه های مختلف انرژی اتمی اعلام کردند. روسها پیشنهادات مختلفی برای کمک به سعودی ها در زمینه ساخت انواع نیروگاه اتمی دادند. اکنون کاملا معلوم شده است که در صورت افزایش تحریم های اقتصادی بر ضد ایران و همراه با کاهش سرمایه گذاری ها در بخش نفت و گاز ایران, همسایگان عرب ایران که از نقطه نظر توسعه انرژی های مهمی چون نفت و گاز فرسنگ ها از ایران پیش افتاده اند, در زمینه انرژی اتمی نیز می توانند ایران را پشت سر بگذارند. آنان پنهان نمی کنند که هدف آنها جلوگیری از تبدیل شدن ایران - با دولتی تندرو - به قدرت برتر منطقه است. نیکول استرَکی, یکی از تحلیل گران "مرکز تحقیقات خلیج" در این باره به نیویورک تایمز می گوید: "شورای همکاری خلیج می خواهد با داشتن ابتکارات منطقه ای خود بتواند در برابر یک تهدید محتمل از سوی یک همسایه متهاجم که به سلاح اتمی هم مجهز باشد مقابله کند". به علاوه, همانطور که اغلب تحلیل گران منطقه ای در این باره می گویند, عامل مهمی که موجب می گردد کشورهای حاشیه خلیج فارس بتوانند از ایران پیشی بگیرند در قدرت اقتصادی بزرگ آنان نهفته است. بنابر برخی تخمین ها, شش کشور عضو "شورای همکاری خلیج" می توانند تا یک تریلیون دلار در بخش انرژی اتمی سرمایه گذاری کنند, در حالیکه هزینه یک رآکتور بازرگانی حداکثر چهار میلیارد دلار است
همانطور که گفته شد, یکی از مهمترین شاخص های سنجش میزان قدرت یک کشور برای تعیین کردن جایگاه منطقه ای و جهانی آن وضعیت کلی اقتصادی آن کشور است. نه تنها میزان تولید ناخالص یک کشور, بلکه میزان و شتاب ِ رشد اقتصادی, میزان سرمایه گذاری های خارجی, سمت و سوی اقتصاد آن کشور و ثبات, روشنی, و پایداری قوانین ناظر بر بخش اقتصادی می باشد. در واقع وضعیت اقتصادی و شاخص های فوق است که در درجه نخست تعیین می کند هر کشور تا چه میزانی در منطقه و جهان موثر است و در درجه بعدی نشان میدهد آیا آن کشور از قدرت و نفوذ بادوام و با ثباتی برخوردار است یا نه. با نگاه به این شاخص در می یابیم که ایران نه تنها به قدرت منطقه ای تبدیل نشده است بلکه اغلب همسایگان آن کشور - که همه از نظر جمعیت و منابع انسانی و طبیعی از ایران عقب هستند – با شتابی تند در حال پیشی گرفتن از ایران هستند. در حالیکه شش کشور عضو "شورای همکاری خلیج", به گزارش "موسسه مالی بین الملل", به شانزدهمین قدرت اقتصادی جهان تبدیل شده اند و در حالیکه ترکیه به تنهایی جایگاه هفدهم را به خود اختصاص داده است, ایران در جایگاهی به مراتب پایین تر از آنها قرار گرفته است. بنابراین , و از منظر اقتصادی, ایران در سالهای اخیر نه تنها به جایگاه بهتری در رده بندی جهانی دست نیافته است بلکه با از دست دادن جایگاه پیشین خود به سکوی پایین تری نیز سقوط کرده است. در خلال پنج سال گذشته کشورهای شورای خلیج تنها از رهگذر صادرات نفت به درآمدی معادل یک و نیم تریلیون دلار دست یافته اند و بنا به تخمین های بین المللی, و به نقل از "نیوزویک بین الملل" با پایان گرفتن سال ۲۰۰۷ آنها معادل ۵۴۰ میلیارد دلار دیگر به آن خواهند افزود, یعنی به میزانی بیشتر از مجموع ارزش صادرات برزیل, ترکیه, هند, و لهستان. از دیگر سو, کشورهای شورای همکاری خلیج بخش عمده این در آمد را یا در بازارهای بین المللی سرمایه گذاری کرده یا به مصرف سرمایه گذاری در طرح های اساسی داخل کشورهای خود میرسانند. برخلاف آنها, ایران, اما, اغلب درآمدهای سرشار اخیر نفتی را یا به مصرف طرح های بدون برنامه و سطحی ناشی از برنامه های پوپولیستی آقای احمدی نژاد می رساند, و یا مصروف یارانه بخش انرژی میکند. کشورهای شورای همکاری خلیج با درس گرفتن از تجربه های دوره گذشته اوج گیری بهای نفت در سالهای ۱۹۷۷-۱۹٨۱ - که در آن اغلب درآمدهای خود را مصروف خریدهای نظامی و پرداخت یارانه و ریخت و پاش های دیگر کردند و سپس در سالهای ارزانی نفت در دوره ۱۹٨۴-۱۹۹۴ با بحران کسری پرداخت و بحران های دیگر روبرو شدند - اکنون, با مدد گرفتن از تیم های مشاوران خبره اقتصادی و با پیوستن به بخش با تجربه خصوصی کشورهای خود در حال استفاده بسیار بهتر از این درآمد ها هستند. بنا به تخمین های "موسسه مالی بین الملل" این کشورها به میزان یک تریلیون دلار از درآمدهای فوق را در داخل کشورهای خود در بخش های توسعه زیر ساخت ها, واردات کالاهای سرمایه ای, و توسعه صنعت توریسم و بانکداری سرمایه گذاری خواهند کرد؛ در حالیکه در گذشته بخش عمده چنین درآمدهایی راه به بانک های سویس می یافتند. تنها در عربستان سعودی ملک عبدالله, پادشاه این کشور, به تازگی یک طرح ۶۰۰ میلیارد دلاری "برنامه توسعه زیرساخت های کشور" را افتتاح کرده است. به طور مثال, در حالیکه صنعت پترو شیمی ایران پیشینه ای درازتر از کشورهای عربی دارد, اکنون, بنا به گزارش اکونومیست, این عربستان سعودی است نه ایران که تا سال ۲۰۱۵ به بزرگترین تولید کننده پتروشیمی در جهان تبدیل می شود. این کشورها, همچنین برخلاف سابق در حال سرمایه گذاری وسیعی در بخش های فولاد و آلومینیوم هستند
از دیگر سو , در حالیکه اقتصاد ایران در چنبره بخش ناکارآمد و فاسد دولتی به سختی نفس می کشد - و ایدئولوژی گرایی راه را بر استفاده از نیروی هزاران کارشناس خبره در بخش صنعت, تجارت, و دانشگاه های ایران بسته است - برخی کشور های کوچک همسایه ایران از جمله دبی به مرکزی جهانی برای فعالیت های اقتصادی در بخش توریسم, بانکداری, ثبت و تأسیس شرکت های مدرن بین المللی تبدیل شده است. در حالیکه شرکت های بخش خصوصی ایران - در زیر فشار روز افزون بخش دولتی و گروهای با نفوذی که با اتکا به رانت های سرشار سودآور ترین بخش های اقتصاد را در اختیار خود گرفته اند - به تدریج از بین می رود, در ساحل جنوبی خلیج فارس, در فاصله ای کمتر از صد کیلومتر از بوشهر, در دبی و برخی دیگر از شهرهای کشورهای حوزه خلیج فارس, شرکت هایی در مقیاس بین المللی بزرگ در زمینه حمل و نقل, مخابرات, موبایل, ساخت و ساز پدید آمده اند که بخش مهم و در حال افزایشی از بازارهای آسیایی و منطقه ای را از چنگ رقبای غربی, ژاپنی و کره ای بدر آورده و به خود اختصاص داده اند. این همه در حالی است که ایران از منابع انسانی و دانش فنی و مدیریت مورد نیاز چنین توسعه ای به مراتب بیشتر از آن کشورها برخوردار است. بنابراین, سیاست های ناکارآمد سیاسی - اقتصادی نه تنها موجب از بین رفتن بخش خصوصی ایران و تضعیف بنیان های اقتصاد و اجتماع ایران شده است, بلکه با فراری دادن بخش مهمی از نیروی کارشناسی کشور, ایران را به بازار خوبی برای تأمین نیروی ارزان متخصص برای کشورهای همسایه تبدیل کرده است. یکی از مهمترین شاخص های ارزیابی پیشرفت یک کشور و کیفیت قدرت آن, نرخ مهاجرت و کیفیت مهاجرین یک کشور می باشد
همچنین, برخلاف ایران - که برخی مدعی اند در سایه سیاست های دولت نهم به قدرت منطقه ای تبدیل شده است - کشورهای خلیج فارس به دگرگونی های مهمی در ساختار اقتصاد خود دست زده اند. اگرچه در این کشورها هنوز بخش دولتی قدرتمند است و برخی از شرکت های بزرگ نیز در کنترل دولت و شیوخ ثروتمند هستند, اما نوع کنترل و کارکرد این شرکت ها بسیار با گذشته فرق کرده است. اغلب این شرکت های دولتی دقیقا مانند بخش خصوصی و با مدیریتی کاملأ مستقل از دولت و مطابق قوانین بازار به کار خود ادامه می دهند. نیز, بخش خصوصی در این کشورها به سهمی به مراتب بیشتر از گذشته در اقتصاد دست یافته است. برای مثال, در عربستان سعودی سهم بخش خصوصی در تولید ناخالص داخلی از ۱۰% در سال ۱۹۷۰ به ۶۰% در سال ۲۰۰۶ رسیده است؛ برای کشوری نظیر سعودی, با تولید بیش از ده میلیون بشکه نفت در روز, این رقم برای بخش خصوصی بسیار قابل توجه است. حتی در سرمایه گذاری ِ بخش حکومتی نیز در این کشورها تحولات تازه ای متناسب با شرایط جهانی صورت گرفته است. بنابراین, در حالیکه دولت های این کشورها هنوز بخش بزرگی از پول خود را در جاهای امنی نظیر بانکهای ایالات متحده (٣۰۰ میلیارد دلار) و اروپا (۱۰۰ میلیارد دلار) پس انداز کرده اند و هم اکنون پس از چین و ژاپن بزرگترین وام دهنده به ایالات متحده هستند, اما, در یک چرخش نسبت به سیاست های پیشین خود, آنها, اکنون, بیش از ۶۰ میلیارد دلار در خاورمیانه و شمال آفریقا و بیش از ۶۰ میلیارد دیگر در آسیا سرمایه گذاری کرده اند. بنابراین, با نگاهی کوتاه به بخش های صنعت و سرمایه گذاری در ایران و کشورهای عربی حوزه خلیج فارس در می یابیم ایران به مراتب در میدان اقتصادی و توسعه صنعتی نوین از برخی از همسایگان خود عقب افتاده است. از همسایگان ایران تنها عراق, افغانستان, و پاکستان را میتوان با ایران در یک ردیف یا عقب تر از آن قرار داد. حتی کشوری نظیر سودان, به رغم کارنامه سیاه خود در دارفور و درگیری با سازمان ملل در آن باره, به لحاظ ثبات اقتصادی و سرمایه گذاری پیوسته و با ثبات در بخش های زیر بنایی کارنامه ای بهتر از دولت کنونی ایران از خود نشان داده است. سودان سال گذشته تنها در زمینه توریسم و حمل و نقل بیش از پنج میلیارد دلار سرمایه گذاری کرده است. در زمان جنگ سرد برخی از صنایع غول آسای اتحاد شوروی سابق که برخلاف حجم و اندازه بسیار بزرگ خود از ناکارآیی و فرسودگی رنج میبردند به نماد شکست اقتصاد دولتی تبدیل شده بودند. اکنون نیز برخی از صنایع و شرکت های غول آسای ایران که با دراختیار داشتن منابع نامحدود به لحاظ حجم و اندازه در مقیاس منطقه ای بسیار بزرگ هستند, اما کارآیی و بازده متناسب با بزرگی خود ندارند به نماد ویژگی "قدرت منطقه" بودن ایران یعنی ناپایداری آن بدل شده اند. وضعیت رقت بار کنونی هواپیمایی جمهوری اسلامی ایران "هما" بهترین نماد قدرت ایران به مثابه "بازیگر بزرگ منطقه ای" و "قدرت در حال ظهور جهانی" میتواند بود. این شرکت که در آغاز تأسیس, بزرگترین شرکت هواپیمایی منطقه بود و در سطح جهانی نیز از اعتبار خوبی برخوردار بود, اکنون نه تنها چنین جایگاه منطقه ای ندارد بلکه به یکی از خطرناک ترین شرکت های هوایی تبدیل شده است. در حالیکه شرکت هواپیمایی امارات عربی متحده به یکی از بزرگترین شرکت های هواپیمایی جهان تبدیل شده است و جوایز بین المللی را یکی پس از دیگری می رباید و گفته می شود به بزرگترین شرکت هواپیمایی جهان در دهه آینده تبدیل خواهد شد, شرکت هواپیمایی هما در حال فرسودن و از بین رفتن است
نفوذ سیاسی و تبدیل شدن به قدرتی منطقه ای و جهانی در این عرصه, نیز, زمانی دوام و ثبات دارد که, از یک سو, با نفوذ و قدرت اقتصادی ملازمه و نسبت مثبت داشته باشد, و از دیگر سو, نظام سیاسی یک کشور و سیاست های داخلی آن برای مردم دیگر جذابیت بالایی داشته باشد. به طور مثال, عربستان سعودی به سبب نقش برجسته خود در بازار جهانی نفت, و نیز به سبب توان بالای مالی و قدرت خرید و سرمایه گذاری که از رهگذر نفت بدان دست یافته است, در مقایسه با ایران, از نفوذ سیاسی به مراتب بیشتری حتی بر برخی از دوستان ایران نظیر چین, هند, و روسیه برخوردار است. در زمینه سیاسی نیز نظام سیاسی ایران برخلاف سالهای نخستین آن و دور نخست ریاست سید محمد خاتمی, اکنون جذابیت خود را در بین اغلب مردم کشورهای منطقه و خاصه روشنفکران به سبب سیاست های افراطی اخیر و تشدید فشار سیاسی داخلی از دست داده است. نظام سیاسی که تمام جنبه های زندگی را در جامعه در کنترل خود گرفته و در آن دولت سرمایه گذار اصلی, آموزگار اصلی, دارنده اصلی منابع خبری و اطلاعات, و صاحب همه چیز جامعه است جذابیتی در جهان امروز ندارد. اگر چه در این نظام, برخلاف برخی از کشورهای همسایه, انتخاباتی مرتب برگذار می شود و تا حدی نیز انتقاد آزاد است, اما, هم اکنون, به قول نویسنده روزنامه الاهرام مصر, در زمان آقای احمدی نژاد, سرعت بستن یک روزنامه از زمان انتشار آنها پیشی گرفته است. در دیگر کشورهای منطقه اگر چه دموکراسی برقرار نیست, اما دست کم حاشیه امن و ثباتی وجود دارد و هر کس می داند که در کجا ایستاده است و تا چه حد آزادی عمل دارد. سرانجام, در این نظام در سالهای اخیر به طور پیوسته بر عمق شکاف بین فقیر و غنی افزوده شده است
بنابراین در سالهای اخیر نه تنها بر نفوذ سیاسی ایران در مقیاسی جهانی بر کشور های مهم جهان افزوده نشده است بلکه ایران نفوذ پیشین خود را بر کشورهای مهم منطقه ای نظیر پاکستان, ترکیه, مصر, و عربستان از دست داده است, و نفوذ قبلی در بین برخی از لایه های مردم در این کشورها به سبب برخی سیاست های افراطی کنونی ایران, در سایه اختلاف بین شیعه و سنی رنگ باخته است. از دیگر سو, در حالیکه بر نفوذ ایران بر کشورهایی نظیر عراق و افغانستان و لبنان افزایش یافته است, اما این نفوذ یا محصول جانبی اقدامات ایالات متحده بوده است, یا به مانند لبنان از رهگذر گروههای شبه نظامی و همراه با بحران زایی پدید آمده است. بنابراین, نفوذ سیاسی در این حوزه ها اگر چه بر اهمیت منطقه ای ایران افزوده است, اما این نفوذ چون بر بخشی از نیروهای سیاسی آن کشورهاست و به خصوص چون مرتبط با وضعیت سیاسی متلاطم و ناپایدار کنونی آن کشورهاست, خصلتی ناپایدار و غیر استراتژیک دارد. چنین نفوذی اگر چه می تواند سکوی پرش مناسبی برای ایران برای تحکیم نقش منطقه ای خود به نفع منافع ملی اش محسوب گردد, اما چنین فرآیندی منوط به دگرگونی در سیاست های کنونی منطقه ای و جهانی ایران است. در صورت تغییر نکردن سیاست های کنونی ایران, و یا در صورت تغییر سیاست های منطقه ای ایالات متحده, این نفوذ, که از خصلت ناپایدار برخوردار است, نه تنها در خطر از بین رفتن است, بلکه می تواند موجب پیدایش اتحادهای منطقه ای بر ضد ایران و سرانجام تضعیف استراتژیک قدرت ایران به زیان منافع ملی این کشور گردد
بنابراین, نگاهی دقیق به وضعیت کنونی منطقه و کیفیت قدرت و نفوذی که ایران از آن برخوردار شده است به روشنی نشان می دهد که گفتمانی که در غرب می کوشد با بزرگ کردن نقش ایران از "آغاز عصر ایران" در خاورمیانه و "خطرات" محتمل آن سخن بگوید, و هم آن گروههای داخل کشور که با سند آوردن از آنها می کوشند آنرا به مثابه "دستاورد بزرگ" دولت نهم معرفی کنند, اگر چه بخش مهمی از واقعیت کنونی را بازتاب می دهند هر دو مبالغه و افسانه سرایی می کنند
درست است که موازنه قوا در خاورمیانه اخیرا در برخی موارد به سود ایران تغییر یافته است, اما موازنه کنونی نیز بسیار شکننده است. قدرتی که ایران در سالهای اخیر, و به طور عمده در پرتو اشتباهات ایالات متحده, بدان دست یافته است بیشتر از هر چیز به ساختار قدرت اتحاد شوروی شبیه است. اگر به مدل های دوگانه چین و اتحاد شوروی سابق نگاه کنیم, ایران کنونی در حال تبدیل شده به مدل کوچکی از اتحاد شوروی سابق است. حتی استراتژی که اکنون - و پس از آزمایش و ناکامی نظریه های نومحافظه کاران - ایالات متحده برای رویارویی با ایران در منطقه در پیش گرفته است, و با سفر اخیر وزیران خارجه و دفاع آن کشور به منطقه "کلیک" خورد, نیز از گونه همان سیاست های دوران جنگ سرد می باشد. ایران, به مانند اتحاد شوروی پیشین, متحدین منطقه ای خود را از سواحل مدیترانه تا خلیج فارس دارد. در اغلب کشورهای منطقه برخی از نیروهای مهم سیاسی در شمار دوستان و متحدان و "پیروان ایدئولوژیک" ایران هستند. در همه جا, نیز, رقابت بین جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده صحنه سیاسی آن کشورها را تحت تأثیر قرار داده است. سرانجام, به سان دوران جنگ سرد پیشین, این دو "دشمن" - جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده - بسیار غیرمحتمل است به رویارویی مستقیم و تمام عیار نظامی وارد شوند. حتی ایالات متحده, به مثابه تنها ابر قدرت جهان کنونی, محتملا هرگز به طور مستقیم و با تمام نیرو با این "دشمن" در یک میدان جنگ نظامی درگیر نخواهد شد. در عوض, آنها از رهگذر عوامل و متحدان خود با هم درگیر خواهند شد. در حالیکه ایران - با حکومت فعلی که در آن اقتدار گرایان و افراطی ها دست بالا را دارند - به مانند اتحاد شوروی پیشین برای نشان دادن "پیروزی" و برتری خود می باید از یک سو پول گزافی هزینه صدور انقلاب و پشتیبانی از ُپراکسی های خود در منطقه کند. از دیگر سو , در داخل کشور می باید با مصرف کردن درآمد نفت برای پرداخت یارانه ها بخش مهمی از تهی دستان جامعه - که هر روز بر شمارشان افزوده خواهد گشت - را راضی نگهدارد. در همان حال, این دولت همواره به سبب فراوانی سوراخ های جیب دولت و یک اقتصاد دولتی فاسد و متکی بر رانت - که در آن بخش کوچکی از آن کسان که دستی در دولت دارند اغلب منابع را برای خود حفظ می کنند - از کاستی در بودجه در عذاب خواهد بود. همچنین, جمهوری اسلامی ایران, به سان اتحاد شوروی پیشین, به سبب درگیری و رقابت با ابر قدرتی نظیر ایالت متحده, بخش قابل اعتنایی از بودجه خود را مصروف هزینه های نظامی می کند. اما برخلاف اتحاد شوروی پیشین که در زمینه نظامی شانه به شانه ایالات متحده پیش می رفت, جمهوری اسلامی با خریدهای کلان نظامی حداکثر در صدد است تا از خطر و میزان خرابی یک حمله محتمل ایالات متحده بکاهد. بنابراین, بومی نبودن اغلب سلاح های ایران, در مقایسه با اتحاد شوروی پیشین, موجب سنگینی بیشتر بودجه نظامی آن بر کل اقتصاد کشور خواهد شد
سرانجام, اما, نگاهی به پیشتازی ایران و دست آورد های سیاسی - استراتژیک آن در سالهای پس از جنگ کنونی عراق, شباهت وضعیت کنونی آن با اتحاد شوروی پیشین در آغاز دهه هشتاد میلادی و زمامداری پرزیدنت جیمی کارتر بیشتر نمایان خواهد شد. کشورهای غربی به رهبری ایالات متحده برای سالها استراتژی مقابله و در برگیری را بر ضد اتحاد شوروی در پیش گرفته بودند؛ این استراتژی چند وجهی ترکیبی از بخش های نظامی, تکنولوژیک, دیپلماتیک, روابط عمومی و تبلیغات, و عملیات پنهانی بود. اما, با این همه در آغاز دهه هشتاد میلادی به نظر می رسید اتحاد شوروی در حال پیش روی و پشت سر گذاشتن رقبای غربی است. در همان سالها بود که جبهه اتحاد شوروی در افغانستان, یمن جنوبی, اتیوپی, آنگولا, نیکاراگوئه و گرانادا به پیروزی های مهمی دست یافته بود. در همه آن کشورها دوستان اتحاد شوروی با برکناری رژیم هایی که دوست و متحد غرب بودند, موفق شده بودند تا حکومت خود را بر پا دارند. حتی انقلاب بهمن ماه ۱٣۵۷ ایران که به سرنگونی یکی از مهمترین متحدین ایالات متحده, در بخش بسیار مهمی از جهان انجامیده بود, و به رغم استقرار حکومتی اسلامی, به مثابه یک پیروزی برای اتحاد شوروی پیشین قلمداد شد. با این وجود, گذشت کمتر یک دهه نشان داد که آن همه "دستآورد" از خصلتی پایدار برخوردار نبوده اند. برخی حتی موجب افزوده شدن بر هزینه های کمرشکن برای اقتصاد بیمار اتحاد شوروی پیشین شدند. سرانجام, با روی کار آمدن پرزیدنت ریگان, افزایش شدید بودجه نظامی ایالات متحده - که اغلب تحلیل گران بر این باوراند که عمدی بود - موجب ورود اتحاد شوروی به مسابقه نظامی سرسام آور, بی سابقه, و کمرشکن شد که سرانجام ِ آن فروپاشی نهایی نظام اتحاد شوروی بود
ایران در اندازه ای به مراتب کوچک تر از اتحاد شوروی سابق است, نیز اختلافات به نسبت بزرگی در زمینه اجتماعی, فرهنگی, و ایدئولوژی حکومتی بین دو جمهوری اسلامی و اتحاد شوروی پیشین می باشد. نظام سیاسی جمهوری اسلامی هرگز به مانند نظام پیشین اتحاد شوروی در دوره ای از حیاتش از جذابیتی در سطح جهانی برخوردار نبوده است. همچنین, جمهوری اسلامی, برخلاف اتحاد شوروی پیشین, لزوما نمی باید با غرب خصومت بورزد. اما شباهت ها در کیفیت و ماهیت ساختارهای قدرت در دو کشور, تسلط ایدئولوژی بر نظام حکومتی آنها, استراتژی غرب ستیزانه آنها, نوع رابطه ای که با دگراندیشان در کشورهای خود برگزیدند, و سرانجام راهی که برای افزایش نفوذ و قدرت خود در منطقه و جهان در پیش گرفتند, بر اختلافات آنها می چربد. شتابی که ایران در سالهای اخیر در افزایش نفوذ خود در منطقه بدان دست یافته است, و رویکردی که دولت کنونی جمهوری اسلامی در مواجهه با وضعیت منطقه در پیش گرفته است, سرنوشتی بهتر از اتحاد شوروی برای آن رقم نخواهد زد. برخلاف کشورهایی نظیر چین که کوشیده اند, به موازات افزایش قدرت خود در جهان, مسولیت پذیری بیشتری در مناسبات جهانی از خود بروز دهند, دولت جمهوری اسلامی در زمان ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد, و با تکیه بر افزایش نفوذ تازه ایران, اما, در صدد زور آزمایی با "حریفان" و ارعاب برخی از کشورها برآمده است. به نظر می رسد, ایالات متحده نیز با شکست رویکردهای تهاجمی مبتنی بر نظریه نو محافظه کاران با دریافتن ماهیت نفوذ و قدرت کنونی ایران و آگاهی از خصلت ناپایداری چنین قدرتی, در صدد است تا به جای رویارویی نظامی, به استراتژی "در برگیری" دوران جنگ سرد روی آورده, و به جای درگیری پرهزینه و نا معلوم نظامی, با ترکیبی از تحریم ها, جنگ روانی, عملیات پنهانی, کمک به ایجاد ناامنی محلی و ناآرامی های قومی - از نوعی که هم اکنون در بلوچستان رخ می دهد - و ممانعت از سرمایه گذاری خارجی در منابع انرژی ایران به انتظار فروپاشی این حکومت بنشیند. تنها راهی که برای اجتناب از سرنوشت اتحاد شوروی پیشین در پیش روی جمهوری اسلامی است تجدید نظر اساسی در رویکرد سیاسی - اقتصادی خود در داخل کشور و تنش زدایی در سیاست خارجی و منطقه ای است. نخستین شرط چنین تجدید نظری رویکرد آشتی طلبانه در داخل کشور و برگزاری انتخابات آزاد در پیش رو ست. بنابراین, ایران می تواند قدرت بزرگ و برتر منطقه باشد, ایران به مثابه بزرگترین کشور منطقه از همه شرایط طبیعی برای دستیابی به چنین مرتبه ای برخوردار است. شرط لازم فراهم است, اما شرط کافی به مقدمات فراوانی نیاز دارد
. سیاتل (ایالات متحده), سی و یکم مرداد ماه ۱٣٨۶ خورشیدی Tahmoures_kiani@yahoo.com
0 Comments:
ارسال یک نظر
<< Home