جمعه، خرداد ۲۵، ۱۳۸۶

نقدی بر طرح های امریکا برای دموکراتیزه کردن کشورهای خاورمیانه

سفرای جمهوری اسلامی ایران و امریکا در عراق اولین دور مذاکرات مستقیم و رو در روی خود را روز دوشنبه 28 مای 2007 به پایان رساندند. تفسیرهای محافل خبری بین المللی به دلیل مبهم بودن نتایج این روند بسیار احتیاط آمیز بوده است و خبرگزاری ها از موضع گیری صریح تر و بریده تر چشم پوشی نموده اند. با مشاهده تحولات و حوادث اسفناک داخل عراق و بویژه بمب گزاری ها و آدم ربائی ها و قتل عام ها و هرج ومرج های این کشور که به عنوان یک پای مهم کشمکش ها محسوب می گردد، احتیاط خبرگزاری ها و محافل سیاسی را می توان بخوبی درک نمود. امریکا امیدوار است تا با مصالحه با ایران، حداقل در مورد مسائل داخلی عراق، امنیت نسبی را در این کشور تضمین نموده و زمینه کاهش نیروهای نظامی خود را که میلیاردها دلار خرج دارد فراهم بنماید. جمهوری اسلامی ایران نیز که بدنبال حمله امریکا و حذف حکومت صدام و به حاشیه رانده شدن حکومت سنی مذهب ها و ناسیونالیست های عراقی، بیشترین منفعت را از اوضاع بدست آورده است، با حاکم شدن شیعه ها و کردهای هم پیمان خود در عراق ( جلال طالبانی رئیس جمهور عراق از دوستان حکومت اسلامی بوده است.) موقعیتی استثنایی را در بحبوهه تحولات منطقه بدست آورده است و بقولی! هم به نجف رسیده است و هم به کربلا
امریکا که با تاکتیک متهم کردن صدام به همکاری با سازمان القاعده و" داشتن سلاح اتمی" توانست انگلیس و ایتالیا و اسپانیا و دانمارک و بسیاری از کشورهای هم پیمانان خود را در حمله به عراق همراه نماید، در واقع بر این نقشه است تا با بهره گیری از بحران های حادث، جای پای خود را در نقاطی استراتژیک چون دریای عمان و حاشیه خلیج محکم بنماید. انتقال ناوگان های جنگی امریکا به آب های این منطقه و عملیات تجسسی و گشت زنی این قدرت در آب های این منطقه نشانگر تثبیت یافتن فاز دوم عملیات امریکائیان در این منطقه می باشد
امریکا با ورود خود به عراق و افغانستان همچنین بر این تصمیم است که نه تنها خاورمیانه بلکه شبه قاره هند و پاکستان را نیز مورد نظارت و کنترل نظامی خود داشته باشد. با این هدف هم جای کلنیالیسم انگلیس در قرن 18 و 19 را پر می نماید و هم به موقعیتی که زمانی برای پطر کبیر روسی رویایی بیش نبوده است، دسترسی پیدا می نماید

برخی بر این باور است که حضور امریکا در منطقه و بویژه در افغانستان و عراق که همسایه نزدیک ایران است، باعث تقابل بیشتر این قدرت سکولار با جمهوری اسلامی ِ مذهبی خواهد شد. البته طبیعی است که با اینگونه محاسبات معادله ای ساده ِعلم ریاضی نمی توان به پیش بینی حوادث پیچ در پیچ سیاسی پرداخت و نتیجه گیری نمود. به عنوان مثال, همین چند سال پیش چه کسی می توانست بدرستی پیش بینی بنماید که ابر قدرت شوروی به این زودی ها به بن بست خواهد رسید؟ و یا در کشورمان ایران، چه کسی می توانست در سال 50 شمسی که شاه مغرور با ترتیب دادن جشن دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهی، شاهان و حکام دنیا را به شیراز دعوت نموده بود، در فاصله ای کمتر از 7 سال رژیم خود را تلاشی یافته ببیند؟ بهر حال مثال زیاد است و به همان میزان نیز فرضیه ها و پیشگویی های متفاوت در مورد حمله امریکا به عراق و افغانستان تحلیل های متفاوتی وجود دارد و تحلیلگران هرکدام از زاویه خاصی به مسائل می نگرند. جریانات سلطنت طلب و حتی برخی طیف های جمهوری خواه که امیدی بر روند اصلاحات و سکولاریزه شدن جمهوری اسلامی ندارند، بر این باورند که حضور امریکا و استقرار آن در حاشیه ایران ( بزعم آنان هم اکنون علاوه بر امارات و عراق و افغانستان و ترکیه و پاکستان، قرقیزستان و آذربایجان و گرجستان نیز موقعیت مساعدی را برای پایگاه شدن دارند.) باعث آن خواهد شد تا جمهوری اسلامی مورد محاصره کامل قرار گرفته و اگر راه مقابله را انتخاب بنماید، موجبات سرنگونی خود را فراهم خواهد نمود
برخی دیگر نیز که اهداف استراتژیکی پنهانی قدرت های بزرگ را دلیلی برای لشکرکشی به منطقه می دانند، مانورهای این قدرت ها را صرفا بازی سیاسی می پندارند و تحولات فعلی و منجمله مشاجرات فعلی بین قدرت های بزرگ با رهبران جمهوری اسلامی ایران را جدی نمی گیرند. بهر حال گره های کور امروزی در منطقه در زمانی نه چندان دور روشن خواهد شد و بقولی دم خروس پیدا خواهد شد

کشور عراق با حذف شدن صدام و جایگزینی حکومت ائتلافی شیعی – کردی، آنطور که اشغالگران وعده نموده بودند نه تنها بسوی دموکراسی پیش نمی رود بلکه با بوجود آورده شدن در گیری های مسلحانه و نفرت انگیز قومی و مذهبی و بالا رفتن آدم ربائی ها و بمب گزاری های انتحاری بمرز فاجعه باری رسیده است. سیاست های اشغالگران در عراق و بویژه حاکم کردن ائتلاف شیعه – کرد در این کشور، از یکطرف سنی های عراق را که گفته می شود بیش از 40 درصد نفوس عراق را تشکیل می دهد تبدیل به دشمن نموده است و از طرفی دیگر با ایجاد حکومت ترور و وحشت در نواحی کرکوک، به ارعاب ترکمنان پرداخته است. بر اساس سیاست ترکمن زدائی، کردهای زیادی را به شهرهای ترکمن نشین کوچانده اند و بسیاری از ترکمنها و عرب ها را نیز با راه انداختن جو ارعاب و ترس از خانه های خود فراری داده اند


متجاوزین و دولت دست نشانده عراق میزان جمعیت سنی ها را 40 درصد ِ نفوس عراق معرفی می نمایند و مداوما بر اکثریت بودن شیعه ها تاکید می نمایند. اکنون خیلی ها چنین می پندارند که واقعا " 60 درصد مردم عراق را شیعه ها تشکیل می دهند". اگر حتی باورکنیم که جمعیت سنی ها 40 درصد است در آنصورت اگر کردها را که مدعی می باشند 10 درصد جمعیت عراق را تشکیل می دهند و سنی مذهب می باشند در این معادله بگنجانیم، آنموقع آیا جمعیت شیعه ها 60 درصد باقی می ماند؟ تازه ترکمنها که حداقل 5 درصد جمعیت کل عراق را تشکیل می دهند( طبق آمار جبهه دموکراتیک ترکمنهای عراق سه و نیم میلیون نفر یعنی 7 درصد از کل جمعیت عراق) و اقلیت های آسوری و کلدانی وغیره اگر اضافه شوند، آنموقع آیا جمعیت غیر شیعه ها در اکثریت نخواهد بود؟
واقعیت این است که از همان آغاز مقدمه چینی حمله به عراق تبلیغاتی از قبیل " در اکثریت بودن" شیعه ها در عراق صرفا به عنوان تاکتیکی در جهت نامشروع جلوه دادن حکومت دیکتاتوری صدام حسین مورد استفاده قرار گرفته است و یکی از بهانه ها، در جهت ساقط کردن این حکومت بوده است
سیاست تکیه گردیدن بر کمیت ِ یک قوم و یا یک مذهب در یک کشور بدون در نظر گرفتن ِ خواسته های تمامی لایه های تشکیل دهنده آن کمیت، اساسا غیر دموکراتیک می باشد و بدین خاطر نیز عملا بر بلوکه شدن آن و شکل گیری مرزبندی های اتنیکی و مسلکی منجر گردیده است
پدیده ای که در عراق امروز مشاهده می شود و در آن هویت آدمها بر اساس تعلقات قومی و یا مذهبی سنجیده می شود هرگز به اعتلای بنیان های دموکراسی در این کشور کمک نمی نماید. چرا که به تنهایی مبین واقعیت ها نخواهد بود. حتی اگر شیعیان عراق در اکثریت هم باشند! آیا می شود گفت که تمامی شیعیان عراق از خط مشی واحدی در گزینش اهداف سیاسی خود پیروی می نمایند؟
همانطور که تحولات داخل عراق نشان داده است احزاب و جمعیت های سیاسی شیعیان عراق در مقابل حضور امریکائیان دارای موضع یکسان نمی باشند و برخی از این جریانات چون حرکت اسلامی متعلق به مقتدا صدر که از جانب جمهوری اسلامی ایران تقویت و هدایت می شود در عملیات نظامی بر علیه امریکائیان شرکت نموده و نقش یکی از جریانات اپوزوسیون سیاسی-نظامی را در عراق بازی می نماید

اهمیت استراتژیکی کشورعراق برای قدرت های بزرگ و کشورهای منطقه جدا از اهمیت منابع نفتی و ذخیره های موجود در این منطقه، به دلیل اهمیت استراتژیکی این منطقه، قدرت های استعماری دائم در فکر تسلط بر این منطقه بوده اند. رژیم صدام حسین به دلیل داشتن روایط نزدیک با یاسر عرفات و گزینش سیاست های تهدید آمیز علیه اسرائیل و به خاطر داشتن ارتش منظم و قوی خود در بین دهها کشورعربی موجود هرگز نمی توانست از محاسبات امریکا و اسرائیل دور بماند و دیر و یا زود برای مهار آن می کوشیدند
شکی نیست که در جهت حذف رژیم صدام که خود هم دشمن ایران بوده است و هم سرکوبگر شیعیان عراق، امریکا و ایران با کارت های نسبتا مشترکی بازی نموده اند و یا حداقل دست یکدیگر را بخوبی خوانده اند. اما در بوجود آوردن سیستم حکومتی نوین در عراق طبیعتا راه ها از هم جدا می گردد و هر کدام مشی و نظام مورد توافق خود را دنبال مینمایند
از همان بدو ورود امریکائیان به بغداد، رابطه پنهانی کسانی مانند چلبی که همکاری نزدیکی را باامریکایی ها داشته است با جمهوری اسلامی ایران کشف می گردد. از طریق ایشان بسیاری از برنامه ها و عملیات امریکایی ها در عراق و منطقه به جمهوری اسلامی ایران گزارش می گردیده است. همچنین به دلیل گزیده شدن بسیاری از شیعه های طرفدار ایران در پست های بالا در حکومت نوری المالکی، کانال های زیادی برای ایران باز شده است تا بدقت تحولات داخل عراق را زیر کنترل داشته باشد. ( بسیاری از کسانی که در پست های بالای حکومتی قرار گرفته اند قبلا عضو مجلس اعلای عراق بوده و مستقیما به جمهوری اسلامی ایران وابسته بوده اند.)
رهبران جمهوری اسلامی خواهان حکومتی درعراق هستند که به میزان زیادی در کنترل آنان باشد و در این رابطه ضمن داشتن روابط حسنه و برادرانه با شیعه ها و کردهای حاکم در عراق، برای تضعیف موقعیت امریکائیها و دفع حضور آنان در عراق، اپوزوسیون ضد امریکائی را مورد حمایت مالی و نظامی و لژستیکی قرار داده است. انطور که امریکائیان مدعی می باشند کنسولگری جمهوری اسلامی در بغداد در داشتن بسیاری از عملیات بمب گذاری بر علیه امریکائی ها دست داشته است
به طور کلی استراتژی جمهوری اسلامی ایران ایجاد یک حکومت پر قدرت شیعی در عراق می باشد و در این رابطه از تمامی تاکتیک هایی که بشکلی نفوذ امریکائیان را در عراق کاهش دهد استفاده می نماید
امریکا نیز که با حذف صدام خود را حاکم عراق می پندارد و با حضور فعال نظامی خود در آسیای میانی و خاورمیانه نقش یک قدرت مسلط را بازی می نماید، بر این تلاش است تا با تثبیت موقعیت حکومتی دست نشانده در عراق و محکم کردن جای پای خود در کشورهای همسایه ایران، به محاصره کامل ایران پرداخته و در تحولات آینده ایران نقش نیروی تاثیرگذار را ایفا بنماید
یکی از مسائل حساسی که در تغییر و تحولات منطقه نقش بازی می نماید موضوع برسمیت شناخته شدن حقوق ملت کرد می باشد. کردها که با جمعیت چند ده ملیونی خود در بین کشورهای موجود منطقه تقسیم شده اند برای احقاق حقوق خود دائما متوسل بر قدرت های بزرگ گردیده اند ولی تاکنون از رسیدن به یک حکومت متعلق به خود ناکام مانده اند. تاریخ هرگز خیانت محمد رضا شاه را به کردها و بویژه ملا مصطفی بارزانی فراموش نخواهد کرد. در واقع هیچکدام از کشورهای منطقه داوطلبانه حاضر نمی باشند تا با برسمیت شناختن حقوق ملیت ها، موقعیت و ساختار سیاسی حکومتی خود را تغییر بدهند. این فاکتور منفی باعث آن گردیده است تا امریکا و انگلیس صرفا در جهت پیشبرد سیاست های استراتژیک حود در منطقه، با کارت کردها بازی بنمایند. اینکه به چه میزان امریکایی ها در رسمیت دادن به حقوق کردها در عراق عمل خواهند نمود، صد در صد به تحولات آتی عراق و بمیزان زیادی به رابطه امریکایی ها با کشورهای کرد نشین ِ مجاور عراق مربوط می باشد
امریکایی ها که موقع ورود به عراق در مورد چند محور اساسی و از جمله رعایت حقوق ترکمنهای عراق و عدم تسلط کردها بر نفت های کرکوک با حکومت ترکیه به توافق رسیده بودند، بالعکس تا توانستند موقعیت ترکمنهای عراق را تضعیف نموده و حتی بنا به اخباری در عملیات جستجوی اسلحه و ارعاب ترکمنها با بریگادهای نظامی کرد همکاری می کنند. در شمال عراق پایگاههای به سازمان پ.کا.کا که درلیست سازمان های تروریستی امریکا قرار دارد، داده شده است و از این پایگاهها تروریست های پ.کا.کا به داخل ترکیه رفته و به عملیات می پردازند. در هفته های قبل نیز که ارتش ترکیه عملیات نظامی را بر علیه این سازمان در مرزهای عراق آغاز نموده بود بنا به گزارشات روزنامه های معتبر ترکیه چون حریت و ینی شفق، فانتوم های آمریکایی با پرواز از خاک عراق و مانور دادن بر روی خاک ترکیه موضع خود را اعلام نمودند

حوادث عراق و تحولات جانبی آن حاوی درس های فراوانی می باشد و از لابلای این تحولات می توان به خوبی بر اهداف پنهانی قدرت های درگیر دستیابی نمود. اگر در جریان حمله به صربستان و در دفاع از بوسنی هرزگوین و منطقه کوسوو، آمریکائیان درجایگاه عدالت قرار گرفته و با جنایتکاران صرب جنگیدند، این موضع گیری امریکائیان را نمی توان صرفا در دفاع از ملیت های محروم تلقی نمود. زیرا که اساسا تامین منافع استراتژیک این قدرت و بویژه یکدست کردن موازنه قدرت در اروپا و به نفع اروپای واحد، نیروی محرکه این سیاست بوده است

آیا در خاورمیانه نیز چنین معادلاتی نقش بازی می نماید؟ اساسا چه دلیلی دارد که امریکائیان در ایجاد نظم نوین در این منطقه جانب عدالت را گرفته و از پیشرفت دموکراسی و بر قراری نظام های عادلانه و سکولار دفاع بنمایند؟ مگر سنتی ترین و مرتجع ترین کشورهای منطقه چون پاکستان و عربستان و عمان و امارات و ....از دوستان امریکا بشمار نمی آیند؟. بر اساس این تجارب، تا مادامی حق و حقوق ملیت های تحت ستم در منطقه برای قدرت های بزرگ جذبه خواهد داشت که حکومت های مرکزی موجود مناسبات خصمانه ای را با امریکائیان داشته باشند. و اگر روزی امریکا و اسرائیل خطری را از جانب نظام های فناتیک و تروریست پرور منطقه احساس ننمایند قطعا در جهت مداخله در امور آنان پیشقدم نخواهند شد، همان وضعیتی که در رابطه با حکومت قذافی در لیبی بوجود آمده و اخیرا نیز نشانه های آن در برخورد با حکومت دیکتاتوری کره شمالی مشاهده می شود

الف.سالاری خرداد ماه 86

a.salary@hotmail.com

0 Comments:

ارسال یک نظر

<< Home