بر گرفته از: سایت ترکمنصحرا
لحظات بیاد ماندنی از ششمین کنگره زبان و ادبیات دنیای ترک
( قمست سوم)
در طول پنج روز ، مقالات بسیاری از سوی محققان زبان و ادبیات ترکی ارائه شد، حدود پانصد مقاله. در مورد تک تک آنها نمی شود صحبت کرد. اما نکته ای که در میان مباحث توجهم را جلب کرد این بود که همه معتقد بودند در کنار زبانهای ملی ملیتهای ترک بایستی یک زبان نیز به عنوان زبان رسمی دنیای ترک شناخته شود تا همه با آن زبان بتوانند با یکدیگر ارتباط ایجاد کنند. طبیعتا این زبان چیزی جز زبان استانبولی نمی توانست باشد که برنامه های ماهواره ای شبکه تلویزیونی قوی آن تمام کشورهای ترکی را تحت پوشش خود قرار می دهد و علاقمندان زیادی مخصوصا در بین جوانان دارد. این واقعیت را اکثر محققان زبان ترک پذیرا بودند. اما در میان صاحبنظران عده ای نیز معتقد بودند که اگر زبان ترکی استانبولی بخواهد چنین وظیفه خطیری را ایفاء کند ابتدا باید خود را پالایش دهد. این دسته معادل سازی برای بسیاری از کلمات خارجی در ترکی ترکیه ای را از نکات مثبت آن می دانستند. مثل: بیلگی سایار ( کامپیوتر)، بوز دولاپ ( یخچال)، دیز اوستی ( لبتاپ) ولی در عین آنها را کافی نمی دانستند و معتقد بودند که کلماتی چون: اکسترا ( فوق العاده) ، سانال ( مجازی، غیر واقعی) ، اسکاندال ( حیثیت به باد دادن) و ... نمی توانند به همراه زبان ترکی وارد آنها شوند و بایستی این نوع کلمات که در زبان ترکی کم نیز نیستند معادل ترکی پیدا کنند.
معمولا بعد از کنفرانسها، مباحثه ها در لابی هتل به صورت محفلی و خودمانی ادامه می یافت. مهمانان به صورت گروه گروه می نشستند و به تبادل نظر صمیمانه می پرداختند. بعضی وقتها هم برای رفع خستگی از این در و آن در صحبت می کردند. برای من هم آن جمعهای دوستانه برای معرفی ترکمن صحرا فرصت بدی نبود. لبتاپ همیشه کنارم بود و فیلمها حاضر. حتی بعضی وقتها ترانه بخشیهای ترکمن را هم برای علاقمندان می گذاشتم. حضار اکثرا نه چیزی از ترکمنهای ایران شنیده بودند و نه نامی از ترکمن صحرا . حتی قشقاییها و ترکهای خراسان را بیشتر از ما می شناختند که دلیل آن تنها و تنها عدم حضور روشنفکران و محققان ترکمن صحرا در چنین کنگره هایی بود. البته در میانشان افراد انگشت شماری هم بودند که آشنایی با منطقه ما داشتند. از جمله خانم سلطان تالاو از ترکیه که قبلا به ترکمن صحرا سفر کرده و تحقیقاتی کرده بود و برایم از افرادی که زیارتشان کرده بود، مخصوصا دوست محققمان محمود عطاگزلی سخن می گفت. پروفسور فکرت ترکمن نیز که هم تابعیت ترکمنستان و هم ترکیه را داشت یک بار به گنبد رفته بود و خاطره خوبی از مردمان ترکمن صحرا داشت. با شخص دیگری با نام محشتم از ترکیه نیز آشنا شدم که بسیار خوش معاشرت بود و مرا دایی خطاب می کرد. علتش را که پرسیدم گفت: مادرم ترکمن است. پدرم هم از ترکهای خراسان. با او بعدا خیلی ایاق شدم و بعد از کنفرانس هم دوستی گرمی بین ما شکل گرفت. خانواده آنها در سال 1960 از ایران به ترکیه آمده بودند. علی شاملی از نویسندگان آذربایجانی هم از دور شناختی از ترکمن صحرا داشت. او برایم تعریف کرد که یک بار قصد داشت که در مراسم مختومقلی شرکت کند اما با پیش آمدن مشکلاتی کاری قسمت نشده بود.
ششمین روز، روز سیاحت و بازدید بود. اول سخن از قونیه بود اما بعد متوجه شدیم که مقصد اصلی کارامان است و در طی مسیر نیز از قونیه خواهیم گذشت. اما چرا کارامان برای سیاحت انتخاب شده بود. دلیل آن را وقتی به کارامان رسیدیم توضیح خواهم داد. اما فعلا همین قدر بگویم که کارامان شهر ترکمنهای ترکیه است و به همین خاطر دیدن آن برای من جاذبه خاصی داشت.
بله روز شنبه صبح ساعت 6 بیدار و ساعت هفت سوار بر اتوبوسها شدیم. چهار تا اتوبوس برای مهمانان حاضر شده بود. توی راه هیچ توقفی در قونیه نداشتیم. بعدا شنیدیم که برنامه قونیه را برای موقع بازگشت گذاشته اند. ما باید تا ظهر به کارامان می رسیدیم. میزبانان برای نهار منتظر بودند. از آنکارا تا کارامان با اتوبوس شش ساعتی راه بود. اما راستش هیچ احساس خستگی نکردیم. چون توی راه همه اش شعر می خواندیم و لطیفه می گفتیم و گاه کسی می رفت پای میکروفنی که در اتوبوس بود و به زبان خود صحبتی می کرد و ایجاد سرگرمی می کرد. قزاقی، قرقیزی، ترکمنی، ترکی و آذری و .... خلاصه کلام جای شما خالی. سفر بهتر از آن نمی شد. من هم همه اش با دوستان آذربایجانی بودم. نمی دانم چرا، در تهران هم با دوستان آذربابایجانی خیلی راحت و صمیمی بودم اینجا هم با مهمانان آذربایجانی خیلی خودمانی شده بودم. طوری که همه اش به من می گفتند: تو بهتره بیایی باکو و پیش ما بمانی. خودمان هواتو داریم.
کلا آذربایجانیها مردمان خوب و خونگرمی بودند و دید باز و روشنی نسبت به سایر جمهوریهای ترک زبان شوروی سابق داشتند. حوالی ظهر بود که اتوبوسها در میدان مرکزی کارامان ایستادند و تازه متوجه شدیم که چه جماعتی آنجا منتظرمان بودند. از اتوبوس که پیاد شدیم ما را به سوی وسط میدان راهنمایی کردند و ناگهان مارش نظامی شروع به نواختن کرد. دیدیم که نظامیان دسته تشریفات دهل می زدند و شیپور می نواختند. مجری از پشت تریبون خوش آمد گفت و شهردار شهر کارامان نیز پس از خوش آمدگویی سخنرانی کوتاهی کرد. بعد رقص فولکلوریک آغاز شد. راستش نمی دانم چرا من هیچ وقت با گروه رقص فولکلوریک ترکیه میانه خوبی نداشتم. من که قبلا بارها گروههای رقص ترکمنستان و قفقاز را دیده زیبایی حرکت و ریتم و موسیقی و حرکات آزاد و رهای آنها را حس کرده بودم، گروه رقص استانبول و آنکارا برایم چندان جذبه ای نداشت. احساس می کردم نوعی تعارف و حرکات فرمایشی بر آنها حاکم است و هنرمند خود را یله و رها نمی کند. حرکات آنان خشک و رسمی به نظر می رسید. اما دیدم که رقص فولکلوریک کارامان متفاوت با آنکارا و استانبول است و این رسمیت را شکسته است و حرکات سریع و هیجان انگیز آنان برای اولین بار جذبه ای در من ایجاد کرد که پیش از آن در ترکیه نیافته بودم و غرق در تماشای آن شدم. در آن حال در دل خود می گفتم: شاید از آنجا که مردم کارامان هم ترکمن هستند یک حس و سلیقه مشترک در میان ما حکمفرماست.
اما بعد که سر نهار با دوستان آذربایجانی ام صحبت کردم دیدم که آنها نیز نظر مشابهی داشتند. بله کارامان شهر ترکمنهاست. اما نه این که مثل ترکمنهای ما صحبت کنند. زبان آنها کاملا به ترکی ترکیه است با کمی تفاوت در لهجه. ولی اهالی آن به هر حال نوعی تعصب ترکمنی داشتند. اصولا در ترکیه تفاوتی بین ترکمن و ترک وجود ندارد چرا که همه از نظر نژادی ترک هستند اما کلمه ترکمن در اینجا جدا از تمثیل قومیتی نوعی اصالت ترک را نشان می دهد. یعنی ترک اصیل. چرا که اولین بار ترکمنهای سلجوقی بودند که بنیان حکومت ترک را در این سرزمین نهادند و سپس کارامان اوغوللاری و ترکمنهای عثمانی ادامه دهنده آن بودند.
اما چرا ما را به کارامان آورده بودند؟ اهمیت این شهر تاریخی در چه بود؟
به موقع صرف نهار در سالن غذا خوری شهرداری ، نماینده مجلس شهر با سخنرانی ای که در معرفی شهر کارامان کرد به تمام این سوالها جواب داد:
نام شهر کارامان از نام سلسله «کارامان اوغوللاری» گرفته شده است. اهمیت این شهر بیشتر به خاطر دوره حکومت «محمت کارامان اوغلو» دومین خان بزرگ کارامانها است. او که فرزند دوم کریم الدین کارامان بود سال تولدش دقیقا مشخص نیست اما در سال 1280 میلادی وفات یافته است. محمت کارامان معتقد به تشکیل یک حکومت واحد از سوی ترکمنها در آنادولی بود که در آن دوره به صورت خاناتی پراکنده بسر می بردند. وی طوایف پراکنده ترکمن را فراخواند و اردویی مستقل ایجاد کرد و قونیه را که در دست سلجوقیان بود تحت تسلط خود در آورد. پس از این تصرف سلجوقیان که خود نیز ترکمن بودند با وی اعلام همبستگی کردند. وی «سلطان سلجوق غیاث الدین سیاوش» فرزند «عزت الدین کیکاوس» بر سر قدرت آورد و خود وظیفه صدراعظمی را به عهده گرفت. به این ترتیب سروسامانی به حکومت در هم ریخته و تضعیف شده ترکها در آن دوره داد. محمت با این که طی چند بار جنگ با مغولها آنها را شکست داده بود اما بالاخره هم او و هم بردارش به دست مغولها کشته شدند.
محمت کارامان اوغلو نه تنها مرد سیاست و حکومت بلکه یکی از حامیان بزرگ علم و اندیشه و ادب بوده است و همواره به بزرگان علم و ادب ارج نهاده آنان را دور خود گرد می آورده است. اما بزرگترین خدمت فرهنگی وی به دنیای ترک تغییری بوده که در زبان رسمی حکومت ایجاد کرده است. تا دوره وی زبان ادبی کشور زبان فارسی و زبان اداری نیز عربی بوده است، در حالی که زبان رایج مردم آنادولی ترکی بوده است. محمت کارامان برای این که مردم و دولت زبان واحدی را بکار برند در 13می سال 1277 زبان رسمی دولت را زبان ترکی اعلام کرده دستور داده است که تمام امور اداری و حکومتی و مکاتبات به زبان ترکی انجام شوند.
در واقع محمت کارامان در طی حکومت خود دو خدمت بزرگ برای ترکها کرده است. یکی ایجاد یک حکومت و ارتش واحد با فراخواندن تمام طوایف ترکمن آنادولی و دوم این که وی برای اولین بار در طی تاریخ ترک، زبان ترکی را زبان رسمی کشور اعلام کرده است.
بله با شنیدن سخنرانی نماینده شهر حالا می شد به راحتی فهمید که چرا مسئولین کنگره، شهر کارامان را برای بازید مهمانان کنگره زبان و ادبیات ترکی انتخاب کرده بودند.
در ترکیه به هنگام کمبود وقت معمولا سخنرانی را همراه با نهار یا شام می گذارند طوری که مهمان به هنگام صرف غذا می تواند به سخنان سخنران نیز گوش فرا دهد. آن سخنرانی هم در سالن غذا خوری برای ما جاذبه خاص خود را داشت.
بعد از غذا از خانه چوبی زیبایی که محمت کارامان اوغلو در شهر کارامان ساخته بود دیدن کردیم. خانه را حالا به شکل موزه درست کرده بودند و مجسمه هایی از تیپ انسان کارامانی و قالیها و گلیمهای زیبا در آن وجود داشت. زیباتر از همه خود آن خانه چوبی بزرگ بود که اتاقهای متعددی داشت و با گذشت بیش از هفتصد سال چوبهایش همچنان مقاوم ومستحکم بودند. البته در ترکیه صنعت توریزم هم رشد بسیار خوبی کرده است و ترکها به خوبی می دانند که از آثار قدمتی چگونه مواظبت کنند.
) ادامه دارد)
در طول پنج روز ، مقالات بسیاری از سوی محققان زبان و ادبیات ترکی ارائه شد، حدود پانصد مقاله. در مورد تک تک آنها نمی شود صحبت کرد. اما نکته ای که در میان مباحث توجهم را جلب کرد این بود که همه معتقد بودند در کنار زبانهای ملی ملیتهای ترک بایستی یک زبان نیز به عنوان زبان رسمی دنیای ترک شناخته شود تا همه با آن زبان بتوانند با یکدیگر ارتباط ایجاد کنند. طبیعتا این زبان چیزی جز زبان استانبولی نمی توانست باشد که برنامه های ماهواره ای شبکه تلویزیونی قوی آن تمام کشورهای ترکی را تحت پوشش خود قرار می دهد و علاقمندان زیادی مخصوصا در بین جوانان دارد. این واقعیت را اکثر محققان زبان ترک پذیرا بودند. اما در میان صاحبنظران عده ای نیز معتقد بودند که اگر زبان ترکی استانبولی بخواهد چنین وظیفه خطیری را ایفاء کند ابتدا باید خود را پالایش دهد. این دسته معادل سازی برای بسیاری از کلمات خارجی در ترکی ترکیه ای را از نکات مثبت آن می دانستند. مثل: بیلگی سایار ( کامپیوتر)، بوز دولاپ ( یخچال)، دیز اوستی ( لبتاپ) ولی در عین آنها را کافی نمی دانستند و معتقد بودند که کلماتی چون: اکسترا ( فوق العاده) ، سانال ( مجازی، غیر واقعی) ، اسکاندال ( حیثیت به باد دادن) و ... نمی توانند به همراه زبان ترکی وارد آنها شوند و بایستی این نوع کلمات که در زبان ترکی کم نیز نیستند معادل ترکی پیدا کنند.
معمولا بعد از کنفرانسها، مباحثه ها در لابی هتل به صورت محفلی و خودمانی ادامه می یافت. مهمانان به صورت گروه گروه می نشستند و به تبادل نظر صمیمانه می پرداختند. بعضی وقتها هم برای رفع خستگی از این در و آن در صحبت می کردند. برای من هم آن جمعهای دوستانه برای معرفی ترکمن صحرا فرصت بدی نبود. لبتاپ همیشه کنارم بود و فیلمها حاضر. حتی بعضی وقتها ترانه بخشیهای ترکمن را هم برای علاقمندان می گذاشتم. حضار اکثرا نه چیزی از ترکمنهای ایران شنیده بودند و نه نامی از ترکمن صحرا . حتی قشقاییها و ترکهای خراسان را بیشتر از ما می شناختند که دلیل آن تنها و تنها عدم حضور روشنفکران و محققان ترکمن صحرا در چنین کنگره هایی بود. البته در میانشان افراد انگشت شماری هم بودند که آشنایی با منطقه ما داشتند. از جمله خانم سلطان تالاو از ترکیه که قبلا به ترکمن صحرا سفر کرده و تحقیقاتی کرده بود و برایم از افرادی که زیارتشان کرده بود، مخصوصا دوست محققمان محمود عطاگزلی سخن می گفت. پروفسور فکرت ترکمن نیز که هم تابعیت ترکمنستان و هم ترکیه را داشت یک بار به گنبد رفته بود و خاطره خوبی از مردمان ترکمن صحرا داشت. با شخص دیگری با نام محشتم از ترکیه نیز آشنا شدم که بسیار خوش معاشرت بود و مرا دایی خطاب می کرد. علتش را که پرسیدم گفت: مادرم ترکمن است. پدرم هم از ترکهای خراسان. با او بعدا خیلی ایاق شدم و بعد از کنفرانس هم دوستی گرمی بین ما شکل گرفت. خانواده آنها در سال 1960 از ایران به ترکیه آمده بودند. علی شاملی از نویسندگان آذربایجانی هم از دور شناختی از ترکمن صحرا داشت. او برایم تعریف کرد که یک بار قصد داشت که در مراسم مختومقلی شرکت کند اما با پیش آمدن مشکلاتی کاری قسمت نشده بود.
ششمین روز، روز سیاحت و بازدید بود. اول سخن از قونیه بود اما بعد متوجه شدیم که مقصد اصلی کارامان است و در طی مسیر نیز از قونیه خواهیم گذشت. اما چرا کارامان برای سیاحت انتخاب شده بود. دلیل آن را وقتی به کارامان رسیدیم توضیح خواهم داد. اما فعلا همین قدر بگویم که کارامان شهر ترکمنهای ترکیه است و به همین خاطر دیدن آن برای من جاذبه خاصی داشت.
بله روز شنبه صبح ساعت 6 بیدار و ساعت هفت سوار بر اتوبوسها شدیم. چهار تا اتوبوس برای مهمانان حاضر شده بود. توی راه هیچ توقفی در قونیه نداشتیم. بعدا شنیدیم که برنامه قونیه را برای موقع بازگشت گذاشته اند. ما باید تا ظهر به کارامان می رسیدیم. میزبانان برای نهار منتظر بودند. از آنکارا تا کارامان با اتوبوس شش ساعتی راه بود. اما راستش هیچ احساس خستگی نکردیم. چون توی راه همه اش شعر می خواندیم و لطیفه می گفتیم و گاه کسی می رفت پای میکروفنی که در اتوبوس بود و به زبان خود صحبتی می کرد و ایجاد سرگرمی می کرد. قزاقی، قرقیزی، ترکمنی، ترکی و آذری و .... خلاصه کلام جای شما خالی. سفر بهتر از آن نمی شد. من هم همه اش با دوستان آذربایجانی بودم. نمی دانم چرا، در تهران هم با دوستان آذربابایجانی خیلی راحت و صمیمی بودم اینجا هم با مهمانان آذربایجانی خیلی خودمانی شده بودم. طوری که همه اش به من می گفتند: تو بهتره بیایی باکو و پیش ما بمانی. خودمان هواتو داریم.
کلا آذربایجانیها مردمان خوب و خونگرمی بودند و دید باز و روشنی نسبت به سایر جمهوریهای ترک زبان شوروی سابق داشتند. حوالی ظهر بود که اتوبوسها در میدان مرکزی کارامان ایستادند و تازه متوجه شدیم که چه جماعتی آنجا منتظرمان بودند. از اتوبوس که پیاد شدیم ما را به سوی وسط میدان راهنمایی کردند و ناگهان مارش نظامی شروع به نواختن کرد. دیدیم که نظامیان دسته تشریفات دهل می زدند و شیپور می نواختند. مجری از پشت تریبون خوش آمد گفت و شهردار شهر کارامان نیز پس از خوش آمدگویی سخنرانی کوتاهی کرد. بعد رقص فولکلوریک آغاز شد. راستش نمی دانم چرا من هیچ وقت با گروه رقص فولکلوریک ترکیه میانه خوبی نداشتم. من که قبلا بارها گروههای رقص ترکمنستان و قفقاز را دیده زیبایی حرکت و ریتم و موسیقی و حرکات آزاد و رهای آنها را حس کرده بودم، گروه رقص استانبول و آنکارا برایم چندان جذبه ای نداشت. احساس می کردم نوعی تعارف و حرکات فرمایشی بر آنها حاکم است و هنرمند خود را یله و رها نمی کند. حرکات آنان خشک و رسمی به نظر می رسید. اما دیدم که رقص فولکلوریک کارامان متفاوت با آنکارا و استانبول است و این رسمیت را شکسته است و حرکات سریع و هیجان انگیز آنان برای اولین بار جذبه ای در من ایجاد کرد که پیش از آن در ترکیه نیافته بودم و غرق در تماشای آن شدم. در آن حال در دل خود می گفتم: شاید از آنجا که مردم کارامان هم ترکمن هستند یک حس و سلیقه مشترک در میان ما حکمفرماست.
اما بعد که سر نهار با دوستان آذربایجانی ام صحبت کردم دیدم که آنها نیز نظر مشابهی داشتند. بله کارامان شهر ترکمنهاست. اما نه این که مثل ترکمنهای ما صحبت کنند. زبان آنها کاملا به ترکی ترکیه است با کمی تفاوت در لهجه. ولی اهالی آن به هر حال نوعی تعصب ترکمنی داشتند. اصولا در ترکیه تفاوتی بین ترکمن و ترک وجود ندارد چرا که همه از نظر نژادی ترک هستند اما کلمه ترکمن در اینجا جدا از تمثیل قومیتی نوعی اصالت ترک را نشان می دهد. یعنی ترک اصیل. چرا که اولین بار ترکمنهای سلجوقی بودند که بنیان حکومت ترک را در این سرزمین نهادند و سپس کارامان اوغوللاری و ترکمنهای عثمانی ادامه دهنده آن بودند.
اما چرا ما را به کارامان آورده بودند؟ اهمیت این شهر تاریخی در چه بود؟
به موقع صرف نهار در سالن غذا خوری شهرداری ، نماینده مجلس شهر با سخنرانی ای که در معرفی شهر کارامان کرد به تمام این سوالها جواب داد:
نام شهر کارامان از نام سلسله «کارامان اوغوللاری» گرفته شده است. اهمیت این شهر بیشتر به خاطر دوره حکومت «محمت کارامان اوغلو» دومین خان بزرگ کارامانها است. او که فرزند دوم کریم الدین کارامان بود سال تولدش دقیقا مشخص نیست اما در سال 1280 میلادی وفات یافته است. محمت کارامان معتقد به تشکیل یک حکومت واحد از سوی ترکمنها در آنادولی بود که در آن دوره به صورت خاناتی پراکنده بسر می بردند. وی طوایف پراکنده ترکمن را فراخواند و اردویی مستقل ایجاد کرد و قونیه را که در دست سلجوقیان بود تحت تسلط خود در آورد. پس از این تصرف سلجوقیان که خود نیز ترکمن بودند با وی اعلام همبستگی کردند. وی «سلطان سلجوق غیاث الدین سیاوش» فرزند «عزت الدین کیکاوس» بر سر قدرت آورد و خود وظیفه صدراعظمی را به عهده گرفت. به این ترتیب سروسامانی به حکومت در هم ریخته و تضعیف شده ترکها در آن دوره داد. محمت با این که طی چند بار جنگ با مغولها آنها را شکست داده بود اما بالاخره هم او و هم بردارش به دست مغولها کشته شدند.
محمت کارامان اوغلو نه تنها مرد سیاست و حکومت بلکه یکی از حامیان بزرگ علم و اندیشه و ادب بوده است و همواره به بزرگان علم و ادب ارج نهاده آنان را دور خود گرد می آورده است. اما بزرگترین خدمت فرهنگی وی به دنیای ترک تغییری بوده که در زبان رسمی حکومت ایجاد کرده است. تا دوره وی زبان ادبی کشور زبان فارسی و زبان اداری نیز عربی بوده است، در حالی که زبان رایج مردم آنادولی ترکی بوده است. محمت کارامان برای این که مردم و دولت زبان واحدی را بکار برند در 13می سال 1277 زبان رسمی دولت را زبان ترکی اعلام کرده دستور داده است که تمام امور اداری و حکومتی و مکاتبات به زبان ترکی انجام شوند.
در واقع محمت کارامان در طی حکومت خود دو خدمت بزرگ برای ترکها کرده است. یکی ایجاد یک حکومت و ارتش واحد با فراخواندن تمام طوایف ترکمن آنادولی و دوم این که وی برای اولین بار در طی تاریخ ترک، زبان ترکی را زبان رسمی کشور اعلام کرده است.
بله با شنیدن سخنرانی نماینده شهر حالا می شد به راحتی فهمید که چرا مسئولین کنگره، شهر کارامان را برای بازید مهمانان کنگره زبان و ادبیات ترکی انتخاب کرده بودند.
در ترکیه به هنگام کمبود وقت معمولا سخنرانی را همراه با نهار یا شام می گذارند طوری که مهمان به هنگام صرف غذا می تواند به سخنان سخنران نیز گوش فرا دهد. آن سخنرانی هم در سالن غذا خوری برای ما جاذبه خاص خود را داشت.
بعد از غذا از خانه چوبی زیبایی که محمت کارامان اوغلو در شهر کارامان ساخته بود دیدن کردیم. خانه را حالا به شکل موزه درست کرده بودند و مجسمه هایی از تیپ انسان کارامانی و قالیها و گلیمهای زیبا در آن وجود داشت. زیباتر از همه خود آن خانه چوبی بزرگ بود که اتاقهای متعددی داشت و با گذشت بیش از هفتصد سال چوبهایش همچنان مقاوم ومستحکم بودند. البته در ترکیه صنعت توریزم هم رشد بسیار خوبی کرده است و ترکها به خوبی می دانند که از آثار قدمتی چگونه مواظبت کنند.
) ادامه دارد)
0 Comments:
ارسال یک نظر
<< Home