چرا بحث کانون دوباره؟
کانون فرهنگی و سیاسی خلق ترکمن در بهمن ماه سال 1357 در بزرگترین شهر ترکمنصحرا یعنی گنبد قابوس با ابتکارات نیروی جوان روشنفکری آن دوران ( فدائیان ترکمن) بنیانگزاری گردید. فعالیت های این کانون در واقعیت سال های 57/58 را در بر می گیرد، بعد از هجوم پاسداران و ارتش جمهوری اسلامی در بهمن ماه 57 نیز که باعث به قتل رسیدن بسیاری از آزادی خواهان وعدالت طلبان ترکمن گردید و جنگ های ناخواسته ای را بر ملیت ترکمن تحمیل نمود، با ادامه دستگیری ها و اعدام ها و تیرباران های مبارزین، دیگر امکانی برای فعالیت های علنی وجود نداشته است. هر دو نهاد علنی آن دوران یعنی کانون فرهنگی و سیاسی خلق ترکمن و ستاد مرکزی شوراهای ترکمنصحرا با بن بست های جدی روبرو می گردند
در سال 59/60 شمسی، انشعابی در داخل سازمان فدائی صورت می پذیرد و جناحی از این سازمان که به "اکثریت" مشهور میگردد با نفی و یا نقد کشیدن فعالیت های گذشته سازمان فدائی بویژه در مناطق ملی چون کردستان و ترکمنصحرا، درست مانند حزب توده ایران، با ضد امپریالیست دانستن حکومت فقها به دفاع از این حکومت می پردازد. مجموعه فعل و انفعالات این دوره امکان اعتلای کانون فرهنگی و سیاسی خلق ترکمن را که در بدو بنیانگزاری، آماج های ملی-دموکراتیکی چون رسیدن به حق تعیین سرنوشت و حق خودمختاری برای ترکمنها را در برنامه خود داشته است مانع میگردد. بدنبال دستگیری ها و سرکوب های سال 61/62 نیز که مهاجرت گسترده ای را همراه داشته است کانون فرهنگی و سیاسی خلق ترکمن از صحنه فعالیت ها در ترکمنصحرا کنار می رود
آنطور که از بطن واقعیات تاریخی دو دهه اخیر دوران مهاجرت بر می آید، درست در اوج بحران حاد اردوگاه سوسیالیستی که منجر به برآمدن جنبش پروسترویکایی گورباچف می گردد، در داخل تشکیلات حزب توده و سازمان فداییان اکثزیت نیز بحران های دامنه داری شکل می گیرد ( حدود سالهای 64 / 67 شمسی) و سنترالیزم حاکم را شدیدا تحت فشار قرار می دهد. در همین برهه تاریخی است که جمهوری های شوروی، یکی پس از دیگری حزب کمونیست حاکم را نشانه رفته و خواستار اختیارات وسیع تری می گردند
بر اساس این بحران، در داخل حزب توده و سازمان فدائیان اکثریت، جناحین چپ و راست تشکیل می گردد و زمینه های تلاشی و انشعاب در هر دوی این سازمان فراهم می گردد. برخی از فعالین ترکمن نیز تحت تاثیر این شرایط، به جنب و جوش افتاده و با ادعای ...بازسازی کانون! فعالیت هایی را در آن ایام سازماندهی می نمایند. که نتیجه آن برای فعالین ترکمن تا حد زیادی روشن می باشد
از آنجایی که تلاش های این جمع، هرگز نتوانست در عمل به جریانی جدی و تاثیر گزار تبدیل گردد و به جای اتحاد وسیع تر، با تسویه حساب های شخصی و فراکسیون گرایی هایی روبرو می گردد، کارنامه درخشانی را برای جنبش ملی-دموکراتیک ملیت ترکمن در ایران نداشته است ومشخصا چون زاده یک بحران سیاسی عمومی بوده و بر پایه مناسبات غیر دموکراتیک بنا گردیده بود، به جای تبدیل شدن به یک تشکل وزین و جا افتاده، بعد از دوره ای کوتاه به تلاشی و بن بست می رسد
مسلما علت های دیگری هم در به انحراف کشانیده شدن مسیر فعالیت های این جمع بوده است و شاید هم در اظهارات خود آنان آمده باشد، شکی نیست بسیاری از کسانی که به فعالیت های این جمع کشیده شده بودند، انگیزه های خیر خواهانه و واقعا مستقل و دموکراتیک و ملی گرایانه ای را داشته اند که به جای خود قابل احترام می باشد. اما نه تنها در مورد این حرکت و بلکه اساسا در هر موردی دیگر، پیش شرط هایی برای رسیدن به هدف ها و موفقیت های جمعی تر لازم می باشد که رعایت آن، نه تنها دیروز بلکه در هر پریود زمانی، لازم می باشد. شرطهایی چون: داشتن دانش کافی و یا داشتن ایده ها و انگیزه های مشترک و پایدار
جمعی که با نیت ایجاد " کانون مستقل" و با ادعای " بازسازی کانون فرهنگی و سیاسی خلق ترکمن" فعالیت هایی را سازماندهی نموده بودند، نه تنها از وحدت نظری و اعتقادی مشترک برخوردار نبوده است بلکه به دلیل نا آشنایی از چگونگی بنیانگزاری این نهاد مردمی، درک واقع بینانه تری را نیز از تاریخ و جایگاه آن ارائه نداده است و چنین بنظر می آید که خواسته ها و علائق ذهنی خود را با واقعیات کانون و نحوه نقش و پیدایش آن اشتباه گرفته است. بیانیه ای را که منتشر می نمایند، در بسیاری جهات بی پایه بوده و به داستانسرایی شباهت بسیار دارد
منتشر کنندگان این بیانیه به این دلیل که در جریان چگونگی بنیانگزاری کانون نبوده اند و یا اگر هم بوده اند، نقش چندانی را عهده دار نبوده اند، برای پوشاندن این نقیصه! سعی نموده اند تا با قلب واقعیت ها و نسبت دادن نقش برجسته به افراد و یا محافلی غیر واقعی، بنیانگزاران واقعی کانون را که آنموقع دارای تشکلی سازمان یافته و مخفی بوده اند تخطئه بنمایند. بدین خاطرآنان هر گز نامی از "فدائیان ترکمن" که ضمن سمپاتی به سچفخا فعالیت های سیاسی و فرهنگی ملیت ترکمن را سازماندهی نموده و بدون کوچکترین حمایت مادی و حضوری سازمان فدایی، این نهاد فرهنگی و سیاسی را در ترکمنصحرا بنیانگزاری نموده بودند، نامی نمی برند. و تنها و با توسل بر شیوه های غیر اخلاقی و منفی، تمامی شکست ها و بن بست ها را به خرج سازمان فدائی نوشته و خود را مبرا از خطاها و انحرافات معرفی می نمایند. در حالیکه جملگی آنان، نه تنها در رکاب این دو سازمان فعالیت نموده بودند بلکه به دنبال حزب توده و سازمان فدائیان اکثریت، اتحاد شوروی را هم زیارت کرده بودند
آیا کانون می تواند مستقل باشد؟
ما در ترکمنی ضرب المثلی داریم که فکر می کنم کمتر کسی از آن اطلاع نداشته باشد. یعنی "آتامینگ ئولجگنی بیلسم، بیر چاناق دوزا ساتاردیم" قضیه کانون هم بی شباهت به این گفته نیست. جمعی که سالهایی را با انطباق دادن خود با شرایط مهاجرت گذرانده بودند، صرفا تحت تاثیر بحران اردوگاه شوروی و مشاهده تنش های استقلال طلبانه برخی جمهوری های شوروی، به فکر استقلال از سازمانهای چپ می افتند، و برای نشان دادن آن نیز؟ سوژه مناسبتری را غیر از " کانون فرهنگی و سیاسی خلق ترکمن" انتخاب نمی نمایند
کانونی که با ایمان و شور مارکسیستی ِ جوان ترین نیروهای سیاسی ترکمن زاده شده بود، به دلیل قرابت فکری با سازمان فدایی واز طرفی بدلیل نداشتن تجارب کافی در راستای ِ فعالیت های دموکراتیک و مردمی، بسان بسیاری از سازمانها و نهادهای ملی- دموکراتیک آن دوران، در داخل سازمان سراسری چپ مستحیل میگردد. اگر واقعیت غیر از این بود چه لزومی داشت که بعد از سپری شدن یک دهه زمانی، جمعی به فکر مستقل کردنش می افتادند!
آیا می شود این کانون را مستقل نمود؟ اصولا چگونه می توان نهادی را که با اندیشه انترناسیونالیستی و در مقابله و تضاد با هر نوع ناسیونالیسمی!! متولد گردیده است، مستقل نمود؟ آیا چنین تلاشی درست بمثابه این نیست که عده ای مدعی گردند که می خواهند مثلا، حزب توده و یا سازمان فدائی و یا پیکار را مستقل بنمایند. چنان که اشارت رفت، چنین گرایشی خیالی بویژه در رابطه با " کانون فرهنگی و سیاسی خلق ترکمن" موقعی امکان پذیر می باشد که فقط مبتنی بر قلب تاریخ و نفی واقعیات باشد
با توجه به سیر تکاملی تاریخ و گسترش علنیت و شکوفایی دموکراسی در جهان کنونی، بنظر نمی آید تلاش های اینچنانی مفری برای گشوده شدن گره ها و مشکلات باشد. اگر به جای توسل بر تئوری های پیش ساخته غلط در باره کانون، به فکر ایجاد تشکلی دیگرمی بودند، شاید سطح صحبت ها و مجادلات در بین این جمع، در عرصه بهتر و عالیتری قرار می گرفت
کانون فرهنگی و سیاسی خلق ترکمن و ستادمرکزی شوراهای ترکمنصحرا، علیرغم ارتباط داشتن با تفکرات چپ آن دوران و همسویی با سیاست های سازمان فدایی، از نهادهای برجسته ای بوده اند که نقش و نشان شامخی را در هدایت ملیت ترکمن و آزادیخواهان و عدالت جویان ِ ترکمنصحرا داشته است، گرامیداشت خاطر این نهادها و درس گیری از تجارب گرانبار آن ایام، وظیفه ای است که اجرای آن به همه مبارزین راه آزادی و عدالت در ایران و ترکمنصحرا مربوط می گردد
قایلی
در سال 59/60 شمسی، انشعابی در داخل سازمان فدائی صورت می پذیرد و جناحی از این سازمان که به "اکثریت" مشهور میگردد با نفی و یا نقد کشیدن فعالیت های گذشته سازمان فدائی بویژه در مناطق ملی چون کردستان و ترکمنصحرا، درست مانند حزب توده ایران، با ضد امپریالیست دانستن حکومت فقها به دفاع از این حکومت می پردازد. مجموعه فعل و انفعالات این دوره امکان اعتلای کانون فرهنگی و سیاسی خلق ترکمن را که در بدو بنیانگزاری، آماج های ملی-دموکراتیکی چون رسیدن به حق تعیین سرنوشت و حق خودمختاری برای ترکمنها را در برنامه خود داشته است مانع میگردد. بدنبال دستگیری ها و سرکوب های سال 61/62 نیز که مهاجرت گسترده ای را همراه داشته است کانون فرهنگی و سیاسی خلق ترکمن از صحنه فعالیت ها در ترکمنصحرا کنار می رود
آنطور که از بطن واقعیات تاریخی دو دهه اخیر دوران مهاجرت بر می آید، درست در اوج بحران حاد اردوگاه سوسیالیستی که منجر به برآمدن جنبش پروسترویکایی گورباچف می گردد، در داخل تشکیلات حزب توده و سازمان فداییان اکثزیت نیز بحران های دامنه داری شکل می گیرد ( حدود سالهای 64 / 67 شمسی) و سنترالیزم حاکم را شدیدا تحت فشار قرار می دهد. در همین برهه تاریخی است که جمهوری های شوروی، یکی پس از دیگری حزب کمونیست حاکم را نشانه رفته و خواستار اختیارات وسیع تری می گردند
بر اساس این بحران، در داخل حزب توده و سازمان فدائیان اکثریت، جناحین چپ و راست تشکیل می گردد و زمینه های تلاشی و انشعاب در هر دوی این سازمان فراهم می گردد. برخی از فعالین ترکمن نیز تحت تاثیر این شرایط، به جنب و جوش افتاده و با ادعای ...بازسازی کانون! فعالیت هایی را در آن ایام سازماندهی می نمایند. که نتیجه آن برای فعالین ترکمن تا حد زیادی روشن می باشد
از آنجایی که تلاش های این جمع، هرگز نتوانست در عمل به جریانی جدی و تاثیر گزار تبدیل گردد و به جای اتحاد وسیع تر، با تسویه حساب های شخصی و فراکسیون گرایی هایی روبرو می گردد، کارنامه درخشانی را برای جنبش ملی-دموکراتیک ملیت ترکمن در ایران نداشته است ومشخصا چون زاده یک بحران سیاسی عمومی بوده و بر پایه مناسبات غیر دموکراتیک بنا گردیده بود، به جای تبدیل شدن به یک تشکل وزین و جا افتاده، بعد از دوره ای کوتاه به تلاشی و بن بست می رسد
مسلما علت های دیگری هم در به انحراف کشانیده شدن مسیر فعالیت های این جمع بوده است و شاید هم در اظهارات خود آنان آمده باشد، شکی نیست بسیاری از کسانی که به فعالیت های این جمع کشیده شده بودند، انگیزه های خیر خواهانه و واقعا مستقل و دموکراتیک و ملی گرایانه ای را داشته اند که به جای خود قابل احترام می باشد. اما نه تنها در مورد این حرکت و بلکه اساسا در هر موردی دیگر، پیش شرط هایی برای رسیدن به هدف ها و موفقیت های جمعی تر لازم می باشد که رعایت آن، نه تنها دیروز بلکه در هر پریود زمانی، لازم می باشد. شرطهایی چون: داشتن دانش کافی و یا داشتن ایده ها و انگیزه های مشترک و پایدار
جمعی که با نیت ایجاد " کانون مستقل" و با ادعای " بازسازی کانون فرهنگی و سیاسی خلق ترکمن" فعالیت هایی را سازماندهی نموده بودند، نه تنها از وحدت نظری و اعتقادی مشترک برخوردار نبوده است بلکه به دلیل نا آشنایی از چگونگی بنیانگزاری این نهاد مردمی، درک واقع بینانه تری را نیز از تاریخ و جایگاه آن ارائه نداده است و چنین بنظر می آید که خواسته ها و علائق ذهنی خود را با واقعیات کانون و نحوه نقش و پیدایش آن اشتباه گرفته است. بیانیه ای را که منتشر می نمایند، در بسیاری جهات بی پایه بوده و به داستانسرایی شباهت بسیار دارد
منتشر کنندگان این بیانیه به این دلیل که در جریان چگونگی بنیانگزاری کانون نبوده اند و یا اگر هم بوده اند، نقش چندانی را عهده دار نبوده اند، برای پوشاندن این نقیصه! سعی نموده اند تا با قلب واقعیت ها و نسبت دادن نقش برجسته به افراد و یا محافلی غیر واقعی، بنیانگزاران واقعی کانون را که آنموقع دارای تشکلی سازمان یافته و مخفی بوده اند تخطئه بنمایند. بدین خاطرآنان هر گز نامی از "فدائیان ترکمن" که ضمن سمپاتی به سچفخا فعالیت های سیاسی و فرهنگی ملیت ترکمن را سازماندهی نموده و بدون کوچکترین حمایت مادی و حضوری سازمان فدایی، این نهاد فرهنگی و سیاسی را در ترکمنصحرا بنیانگزاری نموده بودند، نامی نمی برند. و تنها و با توسل بر شیوه های غیر اخلاقی و منفی، تمامی شکست ها و بن بست ها را به خرج سازمان فدائی نوشته و خود را مبرا از خطاها و انحرافات معرفی می نمایند. در حالیکه جملگی آنان، نه تنها در رکاب این دو سازمان فعالیت نموده بودند بلکه به دنبال حزب توده و سازمان فدائیان اکثریت، اتحاد شوروی را هم زیارت کرده بودند
آیا کانون می تواند مستقل باشد؟
ما در ترکمنی ضرب المثلی داریم که فکر می کنم کمتر کسی از آن اطلاع نداشته باشد. یعنی "آتامینگ ئولجگنی بیلسم، بیر چاناق دوزا ساتاردیم" قضیه کانون هم بی شباهت به این گفته نیست. جمعی که سالهایی را با انطباق دادن خود با شرایط مهاجرت گذرانده بودند، صرفا تحت تاثیر بحران اردوگاه شوروی و مشاهده تنش های استقلال طلبانه برخی جمهوری های شوروی، به فکر استقلال از سازمانهای چپ می افتند، و برای نشان دادن آن نیز؟ سوژه مناسبتری را غیر از " کانون فرهنگی و سیاسی خلق ترکمن" انتخاب نمی نمایند
کانونی که با ایمان و شور مارکسیستی ِ جوان ترین نیروهای سیاسی ترکمن زاده شده بود، به دلیل قرابت فکری با سازمان فدایی واز طرفی بدلیل نداشتن تجارب کافی در راستای ِ فعالیت های دموکراتیک و مردمی، بسان بسیاری از سازمانها و نهادهای ملی- دموکراتیک آن دوران، در داخل سازمان سراسری چپ مستحیل میگردد. اگر واقعیت غیر از این بود چه لزومی داشت که بعد از سپری شدن یک دهه زمانی، جمعی به فکر مستقل کردنش می افتادند!
آیا می شود این کانون را مستقل نمود؟ اصولا چگونه می توان نهادی را که با اندیشه انترناسیونالیستی و در مقابله و تضاد با هر نوع ناسیونالیسمی!! متولد گردیده است، مستقل نمود؟ آیا چنین تلاشی درست بمثابه این نیست که عده ای مدعی گردند که می خواهند مثلا، حزب توده و یا سازمان فدائی و یا پیکار را مستقل بنمایند. چنان که اشارت رفت، چنین گرایشی خیالی بویژه در رابطه با " کانون فرهنگی و سیاسی خلق ترکمن" موقعی امکان پذیر می باشد که فقط مبتنی بر قلب تاریخ و نفی واقعیات باشد
با توجه به سیر تکاملی تاریخ و گسترش علنیت و شکوفایی دموکراسی در جهان کنونی، بنظر نمی آید تلاش های اینچنانی مفری برای گشوده شدن گره ها و مشکلات باشد. اگر به جای توسل بر تئوری های پیش ساخته غلط در باره کانون، به فکر ایجاد تشکلی دیگرمی بودند، شاید سطح صحبت ها و مجادلات در بین این جمع، در عرصه بهتر و عالیتری قرار می گرفت
کانون فرهنگی و سیاسی خلق ترکمن و ستادمرکزی شوراهای ترکمنصحرا، علیرغم ارتباط داشتن با تفکرات چپ آن دوران و همسویی با سیاست های سازمان فدایی، از نهادهای برجسته ای بوده اند که نقش و نشان شامخی را در هدایت ملیت ترکمن و آزادیخواهان و عدالت جویان ِ ترکمنصحرا داشته است، گرامیداشت خاطر این نهادها و درس گیری از تجارب گرانبار آن ایام، وظیفه ای است که اجرای آن به همه مبارزین راه آزادی و عدالت در ایران و ترکمنصحرا مربوط می گردد
قایلی
0 Comments:
ارسال یک نظر
<< Home