یکشنبه، فروردین ۰۴، ۱۳۸۷

Nowruz bayramyng paltalkda dabarasyna
chagyryarys


Nowruz äleme, reng kylar jahan peyda
äbirler Gelse awaz urup dag kilar duman peyda
(Magtymguli)
Guni: 1 shemme (bazar guni) 23-nji mart 2008 (4/1/1387shemsi) ;
Sagady : 17:00 (Awropa), 20:30 (Tehran), 22:00 (ashgabat) ;
Yeri : paltalk > Rooms > Europa > Other > Turkmen edebiyat we sungaty .

Adminler topary
Turkmen_es@yahoo.de

جمعه، فروردین ۰۲، ۱۳۸۷

نوروز بایرامی قوتلی بولسون
یئتیب گلیان باهار بایرامنی، بوتین انسانلارا، الایته پاراخت یاشایشی سوئیان، ترکمن حالقنا، تویس یئوره کده ن، قوتلایاریس
یاغتی ترکمنصحرا

پنجشنبه، فروردین ۰۱، ۱۳۸۷


حسن صفری
كاسی ها (كاسپی ها) و یا همزبانان تركان خزر

اخیراً نام كاسی و یا كاسپی در ایران در مرکز توجه قرار گرفته و برای نامیدن دریای خزر كه نامی تركی و برگرفته از نام تركان خزر می باشد، پیشنهاد گردید. اما در این مورد با در نظر گرفتن غرض ورزی با ترکان منطقه و همچنین تحریف تاریخ منطقه در جهت اهداف استعماری بر علیه ترک ها، برآن شدیم تا در جهت افشاء تحریفات مذکور و همچنین ارائه ی اطلاعات صحیح در مورد كاسی ها تحقیقات مختصری را انجام داده، نظریات و ملاحظات عالمان و محققان امر را در همین مورد برای اطلاع عموم تقدیم نماییم
كاسی ها طوایف باستانی كوه نشین [بودند] كه در سلسله جبال زاگرس در ناحیه ای كه لرستان در آن واقع است طی هزاره دوم و اول پیش از میلاد می زیستند.1 یعنی آنها در جنوب طوایف قوتی و توروك و شمال طوایف عیلام، تقریباً در منطقه ی لرستان امروزی و جنوب همدان زندگی می كردند. "ضمناً آنها از اواسط قرن هیجدهم تا اواسط قرن دوازدهم قبل از میلاد از محل سکونت خود به طرف محل تمدن سومر و اكد حركت كرده و شهرهای آنها را اشغال نمودند. اما كاسی ها از لحاظ فرهنگی از سومرها و اكدها در سطح پایینی بودند و در مدت حاكمیت 600 ساله بر آنها از زبان آنها در نوشتن لوحه های خود استفاده می كردند".2
به عقیده ی پژوهشگران، کاسی ها بعدها تحت نام کاسپی در مشرق و جنوب شرقی دریای خزر و دشت مغان در صحنه ی تاریخ ظهور نمودند و در اواخر هزاره اول قبل از میلاد در فرآیند الحاق و هضم طوایف مختلف آلبانی قفقاز در یکدیگر [قسمتی از سرزمین آذربایجان در شمال ارس – از مؤلف] بتدریج از صحنه ی تاریخ محو شدند.3 در اصل کاسپی از دو جزء "کاس" + پسوند جمع "پی"4 عبارت می باشد. این قوم که در سواحل دریای خزر زندگی می کردند بعنوان انسانهای ساکن کوهستان سواحل خزر یعنی کاس ها (انسان کاس) نامیده می شدند و با در نظر گرفتن رایج بودن تبدیل حرف "ب" به "پ" در شاخه های ترکی، در اصل کاسپی بصورت کاسبی5 (کاس + بی) بوده است، که به معنای انسان های کاس و یا کاس ها می باشد. ضمناً پلینی مورخ بزرگ یکی از حاکمان آلبانی قفقاز را کاس می نامید.6 همچنین استرابون جغرافیدان یونانی محل زندگی کاسپی ها را از آن منطقه ی آلبان [قسمتی از سرزمین آذربایجان در شمال ارس – از مؤلف] ذکر کرده است.7
معمولاً عالمان و پژوهشگران خارجی بویژه شرقشناسان غربی در زمینه ی تحقیق و بررسی منسوبیت نژادی و زبانی اقوام باستانی منطقه بصورت هدفدار زبان و فرهنگ آنان را با زبان و فرهنگ ملل و اقوام هند و اروپایی مقایسه کرده و خواسته اند به هر قیمتی که شده آنها را به هند و اروپائیان ربط دهند. البته آنها از این اقدام مغرضانه مقاصدی داشته اند و به همین جهت حقایق را قربانی اهداف استعماری خود نموده اند. لذا بعلت عدم ربط همان اقوام باستانی به اقوام هند و اروپائی به نتیجه ای هم نرسیده، نظریات بی ربط و احتمالات جعلی ارائه داده اند. لازم بذکر است که برخی از اینگونه محققان هم در این زمینه بیشتر تحت تأثیر فرضیه ی موهوم آریائیسم كه در جهت اهداف استعماری انگلیس و غرب از طرف آنها جعل گردیده، زبان صاحبان تمدن های بشری منطقه را با زبانهایی كه در گروه زبانی هند و اروپایی قرار می گیرد، مقایسه می كنند. در حالیكه اگر كمی بدور از القائات غربیان و بدور از هر گونه غرض ورزی در تحقیقات مذكور از زبان های التصاقی منطقه و بویژه زبان تركی استفاده گردد، كلید بسیاری از ابهامات موجود در این زمینه پیدا می شود
ضمناً مورد مذکور در زمینه ی تحقیقات مربوط به منشاء و منسوبیت قومی و زبانی كاسی ها هم صادق بوده و پژوهشگران مغرض غربی و خارجی و بعداً ایرانیان ادامه دهنده ی راه اشتباه و مغرضانه ی آنها سعی كرده اند به هر قیمتی كه باشد كاسی ها را مرتبط با هند و اروپائیان قلمداد كنند. اما وجود دلایل معتبر در زمینه ی منشاء زبانی و قومی كاسی ها موجبات بی آبروئی آنها گردید. چنانکه دیاكونف در زمینه ی منسوبیت زبانی و قومی كاسی ها می نویسد: "زمانی این عقیده رایج بود كه كاسیان هند و اروپایی بوده و یا لااقل چنان روابط و تماس نزدیك با عناصر هند و اروپایی داشتند كه زبان و فرهنگ و تمدن ایشان به نحوی مشهود از آن متأثر گشته. ولی مداركی كه به نفع مناسبات هند و اروپایی كاسیان وجود دارد چنان سست است كه بالضروره باید كاسیان را یا فاقد رابطه با هند و اروپائیان شمرد و یا غیر مستقیم و بسیار دورادور با عناصر اخیرالذكر مربوط دانست".8 در حالیكه عناصر زبانی و نام های پادشاهان، خدایان و غیره ی برجای مانده از كاسیان چنان به زبان تركی امروزی مطابقت دارد كه در اولین مرحله ی تحقیق و بررسی انسان را به شگفت وا می دارد. ضمناً علاوه بر عناصر زبانی و از جمله نام های برجای مانده از كاسی ها كه از آرشیوهای اكد بدست آمده فرهنگ، تمدن و طرز زندگی آنها هم شباهت كلی به فرهنگ و تمدن تركان دارد
ضمناً جالب است كه خود کلمه ی كاسی هم بعنوان نام قوم و یا طایفه در بین ترك ها موجود می باشد. در سیبری و آلتای [محل زندگی ترك های سیبری - از مؤلف] چندین طایفه ی ترك بنام های كاس، كاش و كاچ موجود می باشد.9 در زبان سامودی "خاکاس" [خاکاس ها ترکان سیبری می باشند که در ولایت خود مختار خاکاسی ساکن هستند – از مؤلف] بصورت "کاس – خاس" به معنای انسان، مرد و آدم بکار می رفت.10 «در قدیم 6 طایفه از تركان اویغور، كاس نامیده می شدند. براساس تحقیقات اخیر نام خاكاس از اسم كاس شكل گرفته است. در منابع قدیم چینی هم دولت قرقیزها در آسیای میانه "خا- قاس" [تبدیل حرف "ق" و "ك" به یکدیگر در شاخه های مختلف تركی از قدیم رایج می باشد – از مؤلف) نامیده می شد. شهر كاشغر واقع در تركستان چین (ترکستان شرقی) هم در منابع قدیم ترك (نوشته های اویغوری) كاس نامیده می شد... در قرن 17 در منطقه ی اودین سیبری در بین طوایف ترك كارا- كاس، ساریق- كاس و كاش موجود بود
براساس منابع هیتی 1300 سال قبل از میلاد در شمال آناطولی کاسی ها با نام های مختلف چون قاس، قاسقا، قاشقا و ... زندگی می کردند و آنها حتی تا دوره ی بیزانس هم موجودیت خود را حفظ کرده بودند
در آذربایجان هم به ردپای قوم کاس (کاسی) در عهد هخامنشیان برمی خوریم. براساس منبع تاریخی، شاهان هخامنشی هر چه قدر سعی نمودند تا کاس های ساکن قره داغ را تابع خود نمایند، موفق نشدند».11 همانطور که مشاهده می کنید "کاس" و "کاش" هر دو بعنوان نام قبیله در ترک ها رایج بوده و این مسئله از آن ناشی می گردد که حرف "س" و "ش" در تركی به همدیگر تبدیل می شوند. مثلاً كلماتی كه در آن "ش" بكار رفته در برخی از شاخه های زبان تركی چون قزاقی با حرف "س" تلفظ می گردد. در ضمن در کلمه ی كاسی هم به این مسئله برمی خوریم. چنانكه حتی كاسی ها در برخی منابع از جمله منابع آشوری بصورت "كاشو"12 ذكر گردیده اند
لازم بذکر است که در نام های مكان مربوط به قشقائی ها [تركان قشقائی كه در تركی بصورت قاشقای و یا كاشكای می باشد واز دو جزء "كاش" + "کای" و یا "قای" تشكیل می گردد كه "قای" هم طایفه ای از ترکان اوغوز بوده است- از مؤلف] چون كاسكا، كاسسو، كاسولا، كاسیپا، كاسسیا، قازیورا، قازاپا و غیره جزء اصلی كاس موجود می باشد كه این مسئله توجه و دقت ب. قروزنی دانشمند چك كه برای اولین بار خط هیتی را خواند به خود جلب كرد و وی حرف قاس (كاس) و قاز را در تمامی نام های مکان و قومی موجود در قشقایی (قاشقای)، كاسوق ها، كاسپی ها و قزاقها (كازاق ها) را مشاهده و به آن اعتراف کرد.13 ضمناً نباید از یاد برد که ترکان قشقایی بی ارتباط با کاسی ها نبوده و قرابت زبانی، عینیت نام طایفه و تطابق تقریبی محل زندگی دلیل این مدعاست
كاسی ها در مدتی كه بر بین النهرین حاكم بودند نام های پادشاهان، خدایان و غیره مربوط به كاسی بزبان اكدی در آرشیوهای اكد ثبت شده است. امروزه با خواندن این آرشیوها دسترسی به كلمات كاسی ممكن گردیده است. ضمناً باید خاطر نشان ساخت كه علاوه بر نام طایفه ی كاسی و كاسپی كه یك نام تركی می باشد، به این نام طوایف ترك زیادی هم موجود بوده است. نام ها و كلمات مربوط به كاسی ها كه از آرشیوهای اكدی خوانده شده، اكثراً در زبان امروزی تركی معنی دار بوده و بعضی ها حتی امروزه هم در زبان تركی بكار می رود. اما همانطور كه قبلاً اشاره نمودم محققان غربی بدون توجه بزبان تركی، نام ها و كلمات مذكور را با زبان های هند و اروپایی و غیره مقایسه كرده و نتیجه ای بدست نیاوردند. ما با یک مقایسه ی جزئی بین کلمات کاسی و ترکی این مسئله را به اثبات می رسانیم
یكی از نام های مربوط به كاسی ها "كارا- خارداش" می باشد. این كلمه ی مركب عبارت از "كارا" به معنی بزرگ كه امروزه هم در تركی كاربرد زیادی دارد و "خارداش" و یا قارداش [قارداش، كارداش، كارتاش در اصل یك كلمه است و در لهجه و شاخه های مختلف تركی به اشكال ذکر شده بكار می رود – از مؤلف] بمعنی برادر است. كورسیی روف مورخ همعصر اسكندر مقدونی می نوشت كه در آسیای میانه یكی از حاكمان اسكیت (تركان اسكیت و یا ساكا) بنام كارتازیس بر اسكندر مقدونی شورید . این اسم در اصل كارتاش می باشد كه در یونانی حرف "ز" بعلت عدم وجود حرف "ش" بصورت "ز" نوشته شده و "یس" هم پسوند مربوط به اسم می باشد كه در زبان یونانی كابرد دارد. علاوه بر این در قرون وسطی قارداش و كارتاش بعنوان نام موجود بوده14 و در حال حاضر هم نام مركب "قارداش علی" و غیره در آذربایجان رایج می باشد
یكی دیگر از اسامی و یا نام طایفه در کاسی ها "كارزی یابكو" بود. این اسم یك اسم مركب عبارت از "كارزی" و "یابكو" می باشد. جالب است كه یابكو در تركی زیاد بكار رفته و به معنای حاكم و یا بزرگ طایفه می باشد. این كلمه در اوغوزنامه ی رشید الدین مربوط به قرن سیزدهم در شجره نامه ی خانهای اوغوز هم موجود می باشد.15
از دیگر نام های مربوط به کاسی ها می توان به "اولام بوریاش" اشاره کرد. "اولام" در ترکی به معناهای مختلف چاپار، همیشگی، تکیه گاه و پشت و پناه می باشد، همچنین "اولام" در قدیم بصورت نام اشخاص هم در ترک ها بکار رفته است. بوریاش [بوری = گرگ + "آش" مرتبط با توتم گرگ در ترکان می باشد] هم نام خدای کاسی ها بود. در ترکان آسیای میانه در سده ی سیزدهم نام "بوری تای" و در ترکان خراسان در قرون وسطی نام "بوریباش" موجود بوده است. همچنین نام یکی از حاکمان کاسی "اولام خالا" بود.16
یکی از خصوصیات بارز نام های برجای مانده از کاسی وجود پسوند "تاش" و "آش" (تاش بدون "ت" که بعلت راحتی تلفظ و خلاصه شدن کلمه "ت" افتاده است) می باشد. ضمناً در ترکی پسوند "داش" و "تاش" ( این مورد در برخی لهجه های ترکی با "د" و در برخی دیگر با "ت" بکار می رود) به معنای "هم" کاربرد زیادی دارد مانند یولداش (یول + داش) یعنی همراه، آداش (آد + اش) یعنی هم اسم و غیره. قابل ذکر است که در برخی موارد حرف "د" و یا "ت" از اول آن حذف می گردد که در نام های مربوط به کاسی ها هم این مورد مشاهده می گردد. البته این مورد یعنی وجود پسوند مذکور در نام پادشاهان قوتی (کوتی) ساکن آذربایجان که آنها هم التصاقی زبان و ترک بودند، دیده می شود. ا. م. دیاکونوف با اشاره به این مسئله می نویسد: "البته ممکن است که چنین اصطلاحی را کوتیان از کاسیان و یا کاسیان از کوتیان به وام گرفته باشند ولی در عین حال این احتمال نیز وجود دارد که دو گروه قومی مزبور (کاسی و کوتی) از لحاظ زبانی قرابت داشته باشند".17 از نام های کوتی بعنوان مثال می توان به یارلاقاش، الولومش، اینی باگامش و غیره اشاره کرد. علاوه بر این در نام اشخاص، امروزه هم به همان صورت پسوند داش (و یا تاش) و از این قبیل بکار می رود. بعنوان مثال می توان به توختامیش خان (پادشاه اردوی زرین در دوره ی تیموری)، دنکتاش (رئیس جمهور سابق قبرس شمالی)، تیمورتاش، مهتاش و غیره اشاره کرد.18 همچنین "داش" و یا "تاش" علاوه بر معنای "هم" به معنای "سنگ" هم می باشد که در نام ها بر استحکام و محکمی اشاره دارد. از نام های ترکی که دارای پسوند "تاش" بوده همچنین می توان به نام کینگ داش خاقان در ترکان اویغور، یلوی داش (سال وفات 1143 میلادی) حاکم ترکان قاراکیتای در آسیای میانه، آرسلان تاش از امیران ملک شاه (1032-1017 میلادی) سلطان سلجوقی، آلتونتاش در ترکان خزر در قرن سیزدهم، آلتونتاش در منطقه ی بیلگان آذربایجان در قرن دوازده، ارتاش یابقو از نسل سلجوق در قرن یازده، سوتاش از بیگ های اوغوز، خان بویداش از ترکان قزاق در قرن شانزدهم اشاره کرد. همچنین از نام های کاسی که دارای پسوند "تاش" می باشند از جمله می توان به "هاتتاش"، کاراینتاش، کیدین- هوتروتاش، کیک کیورتاش، نامبانیداش، آبیرات تاش، ماروت تاش، اورشی قوروماش، نازی ماراتاش و غیره اشاره کرد.19 در آذربایجان و دیگر کشورهای ترک حتی نام مکان و شهر با پسوند داش و تاش هم وجود دارد که از جمله می توان به دیک داش و آغداش20 در آذربایجان و بنکتاش، تارکتاش، باکاتاش، آلاتاش در ترکان تاتار شبه جزیره ی کریمه اشاره کرد.21
یکی دیگر از نام های مهم کاسی هم "کاداشمان – تورقو" می باشد. کاداش (قاداش) در ترکی به معنای فامیل و منسوب به یک نسل و "مان" هم بصورت پسوند به معنای "بهادر"22 در حال حاضر هم در نام های آذربایجانی چون المان (ال= طایفه + مان)، آتامان (آتا + مان) و غیره بکار می رود. "تورقو" هم به احتمال زیاد حالت کاسی "تورکو"ی امروزی که اشاره بر ترک دارد، بوده است
از نام های دیگر کاسی "کانداش" (و یا قانداش) می باشد. در ترکی کانداش (کان یعنی خون + داش به معنی هم و کلاً به معنای هم خون) به معنای هم خون و منسوب به یک پدر می باشد.23 همچنین یکی دیگر از نام های کاسی "کارینتاش"24 بود این نام امروزه در بین برخی ترکان از جمله اویغورها به همین شکل کارینتاش (کارین = شکم + تاش یعنی برادر و از یک شکم آمده) بکار می رود و حالت قدیمی کارداش (برادر) می باشد که با مرور زمان "ین" در برخی شاخه ها ترکی افتاده است. اما در حال حاضر در لهجه های مختلف ترکی بصورت های کارینتاش، کارینداش، کارداش و قارداش به معنای برادر بکار می رود. همانطور که قبلاً اشاره کردیم این کلمه در اعصار مختلف بصورت نام شخص در بین ترکان بکار رفته است
علاوه بر نام هایی که دارای پسوند "تاش" می باشد نام های دیگر کاسی هم چون آتا (پدر)، آنا (مادر)، بوررا آلبان [بورلا خاتون نام ترکی استفاده شده در کتاب دده قورقوت که بصورت بوررا خاتون هم بکار می رود، آلبان هم نام قسمتی از آذربایجان بوده است – از مؤلف]، سیبار (شبیه نام ترکان سوبار)، یابکو و یا یابقو (حاکم، رئیس قبیله) و بوری [گرگ در ترکی که بصورت نام هم بکار رفته و همچنین اشاره بر توتم گرگ در ترکان دارد – از مؤلف] هم ترکی می باشد.25
کسانی که به زبان ترکی و قواعد دستوری این زبان آشنایی دارند از ساختمان نام های مربوط به کاسی ها متوجه می گردند که زبانهای کاسی و ترکی علاوه بر مطابقات و عینیت کلمات و نام ها از لحاظ دستوری هم، همریشه و التصاقی می باشند. قابل ذکر است که "زبان های التصاقی (آگلوتیناتیو) از طریق اضافه شدن پسوند به ریشه شکل می گیرند"26 (کلمات، اسامی و غیره با اضافه شدن به ریشه ایجاد می گردند). با مشاهده و مقایسه ی ساختمان واحد های زبانی دو زبان کاسی و ترکی بر عینیت و شباهت موجود بین آنها پی می بریم
یکی دیگر از دلایل ترک بودن کاسی ها طرز زندگی آنها و اهلی کردن اسب و همچنین اهمیت این حیوان بعنوان وسیله ی نقلیه در زندگی آنها می باشد. "اما [کاسی ها] بزرگترین تغییری که در زندگی بابلیها ایجاد کردند آوردن اسب بود. تردیدی نیست که این قوم به تربیت اسب عادت داشتند و موفقیت حملات آنها تا حدی زیاد مرهون تحرک فراوان آن بود. اما با آمدن کاسی ها اسب ناگهان در سراسر آسیای غربی بصورت حیوان بارکش سودمندی درآمد... در آن دوره طوایف کاسی، کوچ نشین هایی در نواحی غربی عیلام تشکیل دادند و هنگامی که دسته های کوچک از آنان وارد بابل شدند، تا بعنوان کارگران دروکار استخدام شوند، ابزارهای خود را همراه بردند..."27
در متون کاسی آرشیوهای اکدی، اسامی و نام اسب های مختلف کاسی نیز ذکر گردیده که آنها هم از لحاظ معنا و ساختار دستور زبانی جالب است. در نام یکی از اسب ها به کلمه "آت" برمی خوریم که به معنای اسب در ترکی می باشد. "در رابطه با اسب در متون کاسی با نام های تیمیر- آش، کاشاک تی، بوقاش، کورو- شه بوقاش، آکری- یاش و اصطلاح هام آت- تی برمی خوریم. در این متن کلمات دمیر [تیمیر به معنای آهن می باشد که دلالت بر مقومت دارد و در بین ترکهای مختلف به حالتهای مختلف تیمیر و دمیر تلفظ می گردد. از مؤلف]، کاشاک [در ترکی اسبی که در پیشانی خال سفید داشته باشد کاشکا (قاشقا) نامیده می شود و از دو جزء "کاش" بمعنای ابرو و پسوند "کا" می باشد که نشان دهنده سفید پیشانی بودن اسب می باشد. اینگونه پسوندها در ترکی زیاد هست و یکی از مهمترین پسوند ها هم پسوند "آک" می باشد که در کلمه کاسی "کاشاک" بکار رفته است. با در نظر گرفتن عینیت معنای دو کلمه و وجود چنین اسبی می توان "کاشاک" را همان اسب "کاشکا" دانست. چونکه با پسوند "آک" هم اسمی به همان معنای پیشانی سفید می تواند بکار رود- از مؤلف]، بوقاش، کوروک، آیکیر [آیکیر نام نوعی اسب در ترک ها می باشد که به نام اسب آکری شباهت دارد - از مؤلف]، هام و یا خام آت [هام و خام همان خام می باشد که در شاخه های مختلف ترکی به دو حالت ذکر شده بکار می رود و "آت" هم در ترکی به معنای اسب می باشد - از مؤلف] جلب توجه می کند.28
یکی دیگر از دلایل ترک بودن کاسی ها انطباق محل زندگی آنها به محل زندگی ترک ها می باشد. چنانکه پروفسور محمد تقی زهتابی در تاریخ دیرین ترکان ایران با تحقیقات جامع به این نتیجه می رسد که کاسی ها بعد از سقوط دولتشان همچنان در محل زندگی خود ماندند. "آنها در جنوب شرقی لرستان با وجود نفوذ طوایف هند و اروپایی و غلبه ی آنها، در شمال شرقی این استان و در همدان و غرب اسدآباد و همچنین در شهر سونقورو مناطق اطراف و برخی مناطق دیگر [در شهر کرد و دیگر مناطق لرستان- از مؤلف] بعنوان اولاد قدیمی کاسی ها موجودند و زبان ترکی آنها هنوز هم زنده می باشد."29
با وجود چنین دلایلی معتبر و غیر قابل انکار آیا می توان کاسی ها را اقوامی غیر ترک نامید؟ طبیعتاً اگر بحث غرض ورزی و تحریف تاریخ ملل ترک منطقه در میان نباشد؟
تحقیقات اخیر و بدور از هرگونه غرض ورزی و آریا پرستی هدفدار معجول انگلیسی، نشانگر آنست که ترک ها در منطقه ی بزرگی از آسیا و اروپا از جمله آذربایجان، بین النهرین و کوه های زاگرس و همچنین قسمتهای جنوبشرقی اروپا از چندین هزار سال قبل زندگی می کنند. البته آثار برجای مانده از آنها و همچنین زندگی کنونی ترکها در مناطق مذکور دلیل این مدعاست. چنانکه س. ی. مالوف ادعا می کند که "از رودخانه ی دونای تا مرز چین با احتوای اسکیت ها و سارومات ها طوایف کوچرو اوراسیا ترک زبان بوده اند."30 طبیعتاً اطراف دریای خزر هم خارج از این منطقه نبوده و هر دو نام ترکی کاسپی و خزر هم از همین رو نام این دریاچه بوده است. چنانکه امروزه هم ساکنان دورتا دور خزر را با وجود مداخلات ضد ترکی روسیه و ایران، ترک ها تشکیل می دهند. همچنین نام کاسی و یا کاسپی ربطی به نام قزوین ندارد و با وجود آنکه ساکنان این منطقه (قزوین) همیشه ترک ها بودند، چنانکه دانشمند مشهور ترک محمود بن حسین بن محمد کاشغری در کتاب لغات الترک که در قرن یازدهم میلادی برشته ی تحریر درآورده در رابطه با وجه تسمیه ی قزوین می نویسد: قاز نام دختر افراسیاب [حاکم توران که در ترکی آلپ ار تونقا بود – از مؤلف]. و اوست که شهر قزوین را بنا کرده است و اصل آن قازوینی (Qaz oyuni) است یعنی جای بازی قاز. زیرا که او آنجا سکونت داشت و بازی می کرد. و از این معنی است که گروهی قزوین را از حدود سرزمین های ترک شمرده اند.31

منابع

1- رقیه، بهزادی، قومهای کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، وزارت امور خارجه، دفتر مطالعات سیاسی، مؤسسه چاپ و انتشارات، تهران، 1373، ص. 323
2- Firidun Ağasıoğlu, “Azər xalqı (seçmə yazılar), II nəşr, Bakı: Çiraq nəşriyyatı, 2005, s 143
3- “Azərbaycan tarixi” ən qədim zamanlardan XX əsrədək, I cild, redaktor Z.M.Bünyadov və Y.B.Yusifov, Bakı: Azərbaycan Dövlət nəşriyyat, 1994, s. 85
4- Yusif Yusifov, “Qədim Şərq tarixi”, II nışr, Bakı: Çiraq nəşriyyatı, 2005, s. 117
5- “Türklər ilkçağ”, Prpf. Dr. Mirfatih Zekiyev, “Ğn ve Orta Asya, Kafkasya, Karadenizin Kuzeyi, İdil-Ural ve Batı Sibiryadakı Eski Türkler, , Kazan Devlet Universitesi – Tataristan Çeviren: Dildar Atmaca, Türkiyə, s. 429
6- “Azərbaycan tarixi” uzaq keçmişdən 1870-ci illərə qədər, redaktor: tarix elmləri doktoru prof. Süleyman Əliyarlı, Bakı: Azərbaycan nəşriyyatı, 1996, s. 50
7- Kamal Əliyev, Fəridə Əliyeva, “Azərbaycan antik dövrü” Bakı: Azərbaycan Dövlət nəşriyyatı, 1997, s. 19
8- ا. م. دیاکونوف، تاریخ ماد، ترجمه ی کریم کشاورز، انتشارات پیام، تهران 2537، ص. 121
9- “Azərbaycan tarixi” uzaq keçmişdən 1870-ci illərə qədər, redaktor: tarix elmləri doktoru prof. Süleyman Əliyarlı, Bakı: Azərbaycan nəşriyyatı, 1996, s. 49
10- Budaq Budaqov, “Türk uluslarının yer yaddaşı” Bakı kril əlifbasında və Təbriz əski əlifbada, 2006, s. 149
11- امید، نیایش، آلتایلاردان سهندیمیزه ( تورك مدنیتلری تاریخی )، جلد 1، تهران، ،1382 صفحه 48
12- Balkan Kemal, Kars tarihinin ana hatleri, Türk tarihi kurumu, Cilt XII, Ankara, 1948, s. 48
13- Firidun Ağasıoğlu, “Azər xalqı (seçmə yazılar), II nəşr, Bakı: Çiraq nəşriyyatı, 2005, s 61
14- Qiyasəddin Qeybullayev, “Azərbaycan türklərinin təşəkkülü tarixi”, Bakı: Azərbaycan Dövlət nəşriyatı, 1992, s. 59
15- همان منبع، ص. 63
16- همان منبع، ص. 58
17- ا. م. دیاکونوف، تاریخ ماد، ترجمه ی کریم کشاورز، انتشارات پیام، تهران 2537، ص. 125
18- پروفسور دكتر محمد تقی، زهتابی، ایران توركلرینین اسكی تاریخی، جلد 1، چاپ سوم، تبریز، انتشاراتی اختر، سال 1381، ص. 91
19- Qiyasəddin Qeybullayev, “Azərbaycan türklərinin təşəkkülü tarixi”, Bakı: Azərbaycan Dövlət nəşriyatı, 1992, s. 59-60
20- Tifiq Əhmədov, “Azərbaycan toponimikasının əsasları”, Bakı: Bakı Universiteti nəşriyyatı, 1991, s. 86, 101
21- Budaq Budaqov, “Türk uluslarının yer yaddaşı” Bakı kril əlifbasında və Təbriz əski əlifbada, 2006, s. 167, 215, 230
22- Qiyasəddin Qeybullayev, “Azərbaycan türklərinin təşəkkülü tarixi”, Bakı: Azərbaycan Dövlət nəşriyatı, 1992, s. 59
23- همان منبع، ص. 59
24- Firidun Ağasıoğlu, “Azər xalqı (seçmə yazılar), II nəşr, Bakı: Çiraq nəşriyyatı, 2005, s 145
25- همان منبع، 145
26- علی، داشقین، دیل و دیلچیلیک (زبان و زبان شناسی)، چاپ اول، انتشارات اختر، تبریز، 1378، ص. 11
27- رقیه، بهزادی، قومهای کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، وزارت امور خارجه، دفتر مطالعات سیاسی، مؤسسه چاپ و انتشارات، تهران، 1373، ص. 328
28- Firidun Ağasıoğlu, “Azər xalqı (seçmə yazılar), II nəşr, Bakı: Çiraq nəşriyyatı, 2005, s. 144
29- پروفسور دكتر محمد تقی، زهتابی، ایران توركلرینین اسكی تاریخی، جلد 1، چاپ سوم، تبریز، انتشاراتی اختر، سال 1381، ص. 93
30- Kamal Əliyev, Fəridə Əliyeva, “Azərbaycan antik dövrü” Bakı: Azərbaycan Dövlət nəşriyyatı, 1997, s. 41
31- محمود بن حسین بن محمد کاشغری، لغات الترك، ترجمه و تنظیم: دکتر سید محمد دبیر سیاقی، ، پژوهشکده ی علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ و صحافی: چاپخانه ی بهمن ، تهران، چاپ اول پاییز 1375، ص. 737

چهارشنبه، اسفند ۲۹، ۱۳۸۶

Chakylyk HATY
Gadyrly ildeşler Göteborging Türkmen kultur ojagy ýetip gelýän bahar baýramy dabaraly geçirmek üçin tanymal "Golbang" aýdym saz toparyny çagyrýar. Bu dabaraly geçiriljek aýdym sazly agşama bütin maşgalaňyz bilen gelmegiňizi sizden haýyş edýäris.
Bu dabaraly agşama Almandan şahyr Eýýup Gerkez hem gatnaşýar.
Wagty: 1 şenbe güni 2008.03.23‚ sagat 18:00-de
Ýeri: Hammarkullens Folkets Hus‚ Hammarkulletorget
Giriş: 150 kr. Çagalar 60 kr (10-18 ýaşly)
OBS (iýmit giriş bahasynyň ichinde)

پنجشنبه، اسفند ۲۳، ۱۳۸۶

باز هم در باره انتخابات مجلس جمهوری اسلامی

امروز آخرین روزی است که مردم ایران و مناطق ملی چون ترکمنصحرا، می بایستی تکلیف خود را با این انتخابات روشن بنمایند. طبق اخبار رسیده از ترکمنصحرا، هم تعداد نمایندگان شرکت کننده از ترکمنها که صلاحیت شرکت در این مجلس را از فقهای شیعه حاکم دریافت نموده اند، بیش تر از حد لازم می باشد و هم اینکه عکس العمل مردم برای وارد کردن نمایندگان ترکمن به مجلس بخوبی و به گرمی مشاهده می گردد
با توجه به مشاهده وضعیت فعلی به نظر می آید که صحبت از تحریم و یا شرکت کردن، دردی را دوا نمی کند و بایستی با درک موقعیت و سنجش روحیه ملت ترکمن به بررسی اوضاع منطقه پرداخت. جالب این است که بسیاری از عناصر فعال روشنفکری ترکمن در خارج نیز نظرات خودشان را در این مورد داده اند که مثبت می باشد
به نظر من فرقی که انتخابات این دوره مجلس شورای اسلامی با دوره های قبل تر و حتی با انتخابات ریاست جمهوری دوره قبلی داشت، در این بوده است که "... در آن انتخابات هنوز جناح اقتدارگرا و انحصارطلب جمهوری اسلامی که خود را اصول گرا
بنیادگرا) می داند، موفق به یکدست کردن حاکمیت نگردیده بود و جناحهایی از خود حاکمیت که به روش های لیبرالی تر و یا دمکراتیک تری اعتقاد داشتند، چون مشارکتی ها و خاتمی و معین و بخش هایی از نهضت آزادی و .... امکان مانور و شکستن رای مطلق را داشته اند. در جریان این انتخابات بود که بخشی از روشنفکران و نخبگان ترکمن، با ارائه طرحی جامع که در بر گیرنده بخشی از خواست های ملت ترکمن بود، شرکت نمودند.
در انتخابات ریاست جمهوری قبلی و با روی کار آمدن احمدی نژاد و به کنار زده شدن طیف هایی از حاکمیت که عنوان اصلاح طلبی را داشته اند، وضعیت به طور کلی دگرگون شده است. در همین دو، سه سال ریاست جمهوری ایشان، با فشار شورای نگهبان و مجلس اسلامی، محدودیت های بسیاری در عرصه های مختلف ایجاد گردیده و تقریبا تمامی سایت ها و وب- های انترنتی را که مستقلانه تر عمل می کردند، بسته اند، چماق بدستان حزب الهی و گشت های ثارالله وارد میدان گردیده و به دستگیری و آزار زنان و دختران( به اصطلاح بد حجاب) می پردازند. در دانشگاهها انجمن های اسلامی و عوامل اطلاعاتی رژیم به اخراج و دستگیری دانشجویان پرداخته و بدترین شیوه انکیزاسیون اسلامی را راه انداخته اند
در ترکمنصحرا که در دوره حکومت خاتمی، فضای نسبتا آزادتری را تجربه نموده بود، دوباره فشارها و تعقیب و تفتیش های حکومتی ها افزایش یافته است. اگر از حادثه های خونین " اوقی دفه" و روستای "چاپارقویمه" بگذریم، قتل پی در پی ماهیگیران ترکمن در روستاهای نوار ساحلی دریای خزر، فاجعه هایی است که دقیقا اهداف ضد ترکمنی و ضد سنی حکومتگران اسلامی را بیان می نماید. از کودکستان تا مدارس ابتدائی و متوسطه، تمامی برنامه های آموزشی با روش شیعه گری پیش برده می شود و.. و.. و
موارد گفته شده بسیار کمتر از آن فجایع و ستمی است که بر ترکمنان می رود، بنا بر این حضور و یا عدم حضور یک یا چند نماینده ترکمن در مجلس" تهران نشین" آیا دردی را دوا خواهد نمود؟ آیا در جریان اینهمه فجایعی که تا کنون در منطقه اتفاق افتاده است، ترکمنها فاقد نماینده های "ترکمن" در مجلس بوده اند؟
سخن کوتاه: چه ما بخواهیم و چه نخواهیم، حکومت اسلامی موجود این توانایی را دارد که با انتخاب مهره های لازمه خود، حتی با روش های انتخاباتی، نهادهای حکومتی خود را تزئین بنماید. عقل سلیم حکم می کند که با توجه به ماهیت حکومت اسلامی و عملکرد آن در این چند سال! که بسیاری از جریانات و شخصیت های اسلامی دگراندیش شیعه و فارس را از نهاد های قدرت به کنار زده و حذف نموده است!!، هیچ شانسی برای " تاثیرگذاری" از نمایندگان ترکمن در مجلس را نمی توان انتظار داشت
عده ای از هموطنان ترکمن در خارج که مطمئنا نیت خیری را در پس افکار خود دارند، بر این نظر هستند که: به نفع ترکمنهاست که در انتخابات مجلس هشتم شرکت بنمایند. استدلال این افراد در این است که: هرچه تعداد کلاه های پوستی ترکمنی در مجلس شورای اسلامی بیشتر دیده شود؟! نتیجتا یک پیروزی تاریخی، برای خلق ترکمن خواهد بود.
آیا چنین بوده و چنین خواهد شد؟. عالمان دانند

ت.آتابای پنجشنبه 1 روز مانده به انتخابات

٢٢ اسفند ( ١٢ مارس) گزارشگران بدون مرز روز جهاني آزادی بيان برروی اينترنت را برگزار ميکند
*- منبع : سایت گزارشگران بدون مرز www.rsf.org
برای شرکت دراین تظاهرات اینترنتی وانتخاب شعار وهمچنین افزایش کلیک به اینجا کلیک کنید:
http://www.rsf.org/24heures/pages/index.php?id=21

گزارشگران بدون مرز ٢٢ اسفند ( ١٢ مارس) اولين "روزجهاني آزادی بيان بر روی اينترنت " را برگزار مي کند. به همين مناسبت گزارشگران بدون مرز بار ديگر کارزار "٢٤ ساعت عليه سانسور بر روی اينترنت" را سازمان مي دهد. ما همگان را فرا مي خوانيم با پيوستن به ما بر روی سايت گزارشگران بدون مرز عليه سانسور بر روی اينترنت مبارزه کنند
هم اکنون در سراسر جهان ٦٤ وب نگار معترض فقط برای آن که بر روی اينترنت عقايد خود را بيان کرده اند، در زندان بسر مي برند .چين همچنان بزرگترين زندان جهان برای وب نگاران معترض و وبلاگ نويسان است
برای افشای سانسور حاکم بر اينترنت از سوی دولت ها و برای آزادی بيان بيشتر بر روی اينترنت، گزارشگران بدون مرز ،کابران را از روز چهارشنبه ٢٢ اسفند ( ١٢ مارس) ساعت ١١ تا پنجشنبه ٢٣ اسفند (١٣ مارس) همين ساعت ( به وقت پاريس) به تظاهرات در ٩ کشور از کشورهای "دشمن اينترنت" ( برمه، چين، کره شمالي، کوبا، مصر، اريتره، تونس، ترکمنستان و ويتنام ) فرا مي خواند. کاربران مي توانند با درست کردن تصوير مجازی و پلاکارد های خود، در اين تظاهرات مجازی شرکت کنند
در نخستين کارزار "٢٤ ساعت عليه سانسور بر روی اينترنت" که در روز ٧ و ٨ نوامبر ٢٠٠٦ (١٦و ١٧ آبان ١٣٨٥ ) برگزار شد، بيش از ٤٠ هزار کاربر با اتصال به سايت گزارشگران بدون مرز "نقاط سياه شبکه وب" و کشورهای دشمن اينترنت را بر روی نقشه ی جهان مشخص کردند
روز چهارشنبه ٢٢ اسفند ( ١٢ مارس) ما باز هم مي توانيم با حرکت اعتراضي خود، موفق شويم بر تصميم مقامات مسئولي که سانسور را بر شبکه آزاد اينترنت تحميل مي کنند، اثر گذار باشيم. در همين روز گزارشگران بدون مرز ليست جديد " کشورهای دشمن اينترنت" و " راهنماي عملي برای وبلاگ نويسان و وب -نگاران معترض " را با مقدمه و تغييرات به روز شده منتشر مي کنند

سه‌شنبه، اسفند ۲۱، ۱۳۸۶

منافع ملی... حقوق ملی
منافع فرد ... حقوق فرد
ما ایرانیها همیشه تلاش کرده ایم در انتخاب بین منافع و حقوق، منافع را انتخاب کرده ایم که در پایان به نفع دیکتاتورهای رنگارنگ تمام شده است. ما نباید فراموش کنیم منظور از منافع ملی منافع حکومت کنندگان است و منظور از حقوق ملی حقوق حکومت شوندگان میباشد. در رابطه با منافع ملی صحبتهای فراوانی شده است و به مناسبت و یا بی مناسبت در مقالات گوناگون آمده است و تنها مقاله ای که از جانب ترکمنها در این رابطه نوشته شده به قلم ر. الف. جانی در سایت تورکمن صحرا مدیا میباشد..... نویسنده مقاله با وجود اینکه سراسر ایران را گشته ولی نشانه های منافع ملی را پیدا نمیکند، و دلیل نا موفق بودن خود را بر دوش ساختار ایران میندازد، و مینوسید منافع ملی نیز در زیر انبوهه ای از تابوها و پندارهای مذهبی و قومی مدفون مانده است
یعقوب: سایت ترکمن ایلیم

رهبران حکومت ایران ، احزاب سیاسی و بعضاً روشنفکران ایران علاقه ندارند در رابطه با حقوق ملی کلامی گویند، ولی به هر میزان که لازم باشد از منافع ملی ، امنیت ملی، منافع ایرانی و ایرانی بودن سخن میگویند، ما ایرانیها گویا عادت کرده ایم همیشه و همه روزه بر سهم ملی خود پا فشاری کنیم تا حقوق ملی خود را زیر سایه سهم ملی فراموش کنیم. ما به هر میزان که خود را با بحث منافع ملی درگیر کنیم به همان میزان نیز از حقوق ملی خود فاصله خواهیم گرفت و از جانب قدرت به حاشیه رانده خواهیم شد. زیرا که منافع را با مقایسه منافع دیگران میشود توضیح داد و منافع در خارج از اراده من و شما در درون خود با منافع دیگران چه به شکل ملی و چه به شکل فردی در تناقض میباشد، باید گفت منافع همان سهم است، به همین دلیل همیشه منافع ملی کشوری و یا ملتی و یا فردی با منافع ملی کشور و یا ملت و یا فرد دیگر میتواند مختلف، متناقض و یا متضاد باشد، ولی حقوق ملی هیچ کشوری، یا ملتی و یا فردی با حقوق ملی کشور، یا ملتی و یا فردی دیگر در تضاد نمیباشد. منافع ملی باید در چهارچوب حقوق ملی معنی دهد، اگر منافع فرد و یا منافع ملی در خارج از حقوق فرد و حقوق ملی معنی شود همیشه حقوق ملی را در زیر سایه خود کمرنگ خواهد کرد و خود را به شکل خطرناکی به نمایش خواهد گذاشت، در واقعیت امر بحث منافع ملی از جانب قدرتمندان آگاهانه طرح و دامن زده میشود تا بحث حقوق ملی را به کنار زنند و یا از شفافیت آن بکاهند، در رابطه با ایران رهبران کشور به خوبی توانستند مقوله منافع ملی را به جای حقوق ملی در میان مردم و روشنفکران ایران جا بیندازد. به همین دلیل مخالفان رژیم زمانی با شدت به حکومت ایران حمله میکنند که فکر میکنند رژیم ایران سهم ملی ایران را بر باد داده است و فراموش میکنند رژیمی که حقوق ملی مردم را بر باد میدهد صحبت از سهم ملی بی معنی خواهد بود. ( بحث تقسیم دریای خزر) هیچکس نمیتواند از منافع ملی در خارج از حقوق ملی تعریف روشن و شفافی ارائه دهد به هر میزان هم تلاش کند جز تناقض گوئی جای دوری نخواهد رفت، زیرا که در هیچ کنوانسیون جهانی صحبت از منافع فرد، گروه، ملت و یا کشوری نمیشود، ولی با شفافیت تمام و به کمال در رابطه با حقوق فرد، گروه، ملتها و کشورها، کنوانسیونهای مختلف بین المللی وجود دارد. این منافع مشترک نیست که انسانها را به با هم زیستن دعوت میکند بلکه حق مشترک و برابر است که آنها را در با هم و برای هم زیستن کمک میکند، منافع انسانها، در دست یابی به حقوق مشترک خود میباشد. در عرصه حقوق ملی همه ایرانیها در زیر یک سقف و برابر هم هستند و هر جای ایران که باشند از نظر حقوق ملی، به عنوان یک انسان، حق تعیین سرنوشت خود را خواهند داشت و بنا به همین حق، این طبیعی است که به زبان خود بنویسند، محل زندگی خود را اداره کنند و به روش خود زندگی کنند و احزاب سیاسی خود را تشکیل دهند ...و غیره... بیشتر اختلافاتی که بین گروههای سیاسی ایرانیها با گروههای ملی وجود دارد در عدم تمیز دادن منافع ملی با حقوق ملی میباشد. تا بحث مسئله ملی پیش می آید همه ی توجه ها به سوی اقلیتهای ملی متمرکز میشود گویا دفاع از حقوق ملی تنها بر دوش اقلیتهای ملی استوار است و دیگر شهروندان ایرانی به حقوق ملی خود دست یافته اند و به عنوان یک شهروند ایرانی مشکل حقوقی ندارند و میتوانند سرنوشت خود را خود تعیین کنند. ما ایرانیها همیشه تلاش کرده ایم در انتخاب بین منافع و حقوق، منافع را انتخاب کرده ایم که در پایان به نفع دیکتاتورهای رنگارنگ تمام شده است. ما نباید فراموش کنیم منظور از منافع ملی منافع حکومت کنندگان است و منظور از حقوق ملی حقوق حکومت شوندگان میباشد. در رابطه با منافع ملی صحبتهای فراوانی شده است و به مناسبت و یا بی مناسبت در مقالات گوناگون آمده است و تنها مقاله ای که از جانب ترکمنها در این رابطه نوشته شده به قلم ر. الف. جانی در سایت تورکمن صحرا مدیا میباشد که من در زیر برای کامل شدن نوشته خود بر خورد کوتاهی با مقاله جانلی میکنم، فکر میکنم خارج از مصلحت نباشد. جانلی در مقاله منافع ملی مینویسد: منافع ملی مقوله ای است که تعریف ثابتی از آن ارائه نشده است. نویسنده در ادامه مینویسد: منافع ملی رابطه مستقیمی با هویت ملی دارد. برای من درک این مسئله مشکل است، چیزی که نمیشود از آن تعریف ثابتی ارائه داد چگونه میتواند با هویت ملی رابطه مستقیم داشته باشد. از نظر من منافع ملی نه تنها با هویت ملی ارتباطی ندارد، بلکه منافع ملی هویت ملی ملتها را خدشه دار میکند. دولتهای آمریکا با نام دفاع از منافع ملی، کشورهای نفت خیز را در چنگ خود دارد و حقوق ملی کشورها و ملتها را خدشه دار میکند، اگر آنها با نام دفاع از حقوق آمریکائیها در این کشورها از دیکتاتورها دفاع میکردند همه دنیا به دولتهای آمریکا میخندید، زیرا که آمریکا در کشورهای نفت خیز حقوق ملی ندارد و در هیچ کنوانسیون جهانی اینچنین حقوقی برای آمریکائیها در نظر گرفته نشده است. هر گاه قدرتمندان و دیکتاتورها هر جا را غارت کنند و یا هر جا به انسانها محدودیت ایجاد کنند، سریع شمشیر منافع ملی و امنیت ملی را از رو میبنددند و کشورهای خود و یا دیگر کشورها را غارت میکنند و انسانها را در اسارت خود نگه میدارند. به همین دلیل هم قدرتها همیشه تلاش میکنند داستان منافع ملی را بزرگ کنند تا حقوق ملی را به حاشیه برانند و منافع ملی را عصای دست خود میکنند. اگر نویسنده مقاله چگونگی رابطه منافع ملی را با هویت ملی مشخص میکرد بسیار جالب میشد. نویسنده مقاله در ادامه مینویسد: منافع ملی یک مفهوم مجرد و گنگ نبوده بلکه دارای مؤلفه هایی است از جمله، علیرغم این که یک مفهوم کلی و به هم پیوسته است، در امور مادی، فرهنگی، سیاسی تجلی خود را نشان می دهد، دربر گیرنده منافع تک تک شهروندان است و هیچ استثنایی را بر نمی تابد، بر خلاف نظر جانلی منافع ملی نه تنها یک مفهوم مجرد و گنگی میباشد، بلکه منافع ملی به علت گنگ و مجرد بودنش عصای دست قدرتمندان و حاکمان کشورها و جدل بر انگیز و متناقض میباشد، آنچه که در امور مادی، فرهنگی و سیاسی خود را تجلی میدهد حقوق ملی است نه منافع ملی و منافع ملی هیچوقت در برگیرنده منافع تک تک شهروندان نبوده بلکه منظور از منافع ملی منافع حکومت کنندگان میباشد که با نام منافع ملی، حقوق ملی مردم را نیست و نابود میکنند، منافع یعنی نفع است نفع من همیشه در مقابل نفع شما معنی میدهد و نفع هر دو تای ما قطعاً متفاوت است، اگر صحبت از منافع مشترک هم باشد این منافع چون در درون خود متناقض است همیشه سیال بوده و همیشه در حال گریز از هم میباشند، ما هر کدام منافع متفاوتی را دنبال میکنیم ولی در حقوق ملی همه برابر هستیم و استثنائی نمیشناسیم. جانلی در ادامه مقاله خود مینویسد: منافع ملی ناظر بر دستیابی به جایگاه مناسب و مطلوب در روایط بین المللی به منظور مشارکت مؤثر در تصمیم گیری های منطقه ای و جهانی است. من نمیدانم جانلی این تئوری را چگونه و با تکیه به کدام قانون ملی و یا بین المللی پیدا کرده است، زیرا آنچه که ما میدانیم روابط کشورها حقوقی است و از قانون بین المللی پیروی میکنند، همانگونه که گفتم منافع همیشه در رابطه منافع دیگران معنی میدهد، در نتیجه در روابط بین المللی اگر کشورها به جای حقوق برابر و متقابل بر منافع خود پافشاری کنند و حقوق خود و دیگران را دور زنند این توافقات پایدار نخواهد بود و عاقبت خوبی را در پی نخواهد داشت. دفاع از منافع ملی نیست که سیاست خارجی کشوری را به جایگاه مناسب و مطلوب میرساند بلکه دفاع از حقوق ملی و بین المللی خود است که کشور را به جایگاه مناسب میرساند. نویسنده مقاله در ادامه مینویسد: یافتن نشانه های منافع ملی در ایران بسیار دشوار است. در ایران به دلیل ناقص و عقب مانده بودن ساختارهای ملی، منافع ملی نیز در زیر انبوهه ای از تابو ها و پندارهای مذهبی و قومی مدفون مانده است. نویسنده مقاله با وجود اینکه سراسر ایران را گشته ولی نشانه های منافع ملی را پیدا نمیکند، و دلیل نا موفق بودن خود را بر دوش ساختار ایران میندازد، و مینوسید منافع ملی نیز در زیر انبوهه ای از تابوها و پندارهای مذهبی و قومی مدفون مانده است. حق با جانلی است که در ایران نمیتواند نشانه های منافع ملی را پیدا کند، ولی عدم دست یابی شما به منافع ملی در ایران ربطی به ساختار ایران و یا مذهبی و غیر مذهبی بودن ایران ندارد، شما نمیتوانید منافع ملی را در کشورهای پیشرفته و با ساختارهای بسیار دمکراتیک و غیر مذهبی هم پیدا کنید، زیرا که منافع ملی ساخته و پاخته قدرتهاست و شمشیری است در مقابل حقوق ملی، حقوق ملی نیز ساختاری نمیشناسد، بلکه در هر ساختار انسانها دارای حق طبیعی خود هستند که با خود انسان زاده میشود، من آن را حق تعیین سرنوشت انسانها میگویم و در تمامی کنوانسیونهای جهانی نیز پذیرفته شده و با رشد توانائی انسانها دامنه آن گسترش پیدا میکند. منافع ملی برای هر شهروندی در دست یابی به حقوق ملی میباشد. نویسنده در ادامه مینویسد: قانون اساسی جمهوری اسلامی علیرغم برخی مفاد مثبت آن، سند وفاق و اتحاد شهروندان و ملیت های ساکن ایران نیست. این سند اساسا بیانگر منافع یک قشر مذهبی، شیعه اثنی عشری، و در رأس آن ولی فقیه است. در قانون اساسی دنبال منافع گشتن به هیچکس جواب مثبتی نخواهد داد، زیرا قانون اساسی باید بازتاب دهنده حقوق ملی شهروندان کشور باشد نه منافع ملی، در قانون اساسی به هر میزان که حقوق ملی بازتاب یافته باشد به همان میزان نیز منافع قدرتمندان و حاکمان ضعیف تر و کم رنگتر خواهد شد، در کشوری که قانون اساسی آن بر حسب منافع این گروه و یا آن گروه نوشته شده باشد قطعاً باید باور کنید در آن کشور حقوق ملی مردم به بدترین شکل زیر پا گذاشته میشود و مردم حق ندارند سرنوشت خود را خود تعیین کنند. قانون اساسی هیچ کشوری بیانگر میزان منافع ملی کشور نمیباشد، بلکه بازتاب دهنده میزان حقوق مردم میباشد. اگر قانون اساسی ایران بازتاب کننده منافع رهبران مذهبی شیعه ایران باشد قطعاً باید بدانیم در چنین سیستمی حقوق شهروندان به بدترین شکل زیر پا گذاشته میشود، حالا این مردم شیعه هستند و یا سنی و یا.... هر کدام به درجات مختلف بی حقوق میباشند. جانلی در ادامه مقاله خود نا خواسته میپذیرد که منافع امری بسیار متفاوت و جنجال بر انگیزمیباشد و یادآور میشود: امروز احزاب، سازمان ها و رهبران و شخصیت های مختلف هر یک بنا به ظرفیت های سیاسی و فکری، درک و شعور اجتماعی خود تعریفی از مقوله منافع ملی ایران ارائه می دهند که منطبق بر امیال و آرمان های گروهی و حزبی و فکری شان است. به همین دلیل است که در ایران به تعداد احزاب سیاسی و گروه های قومی و فرقه های مذهبی، منافع ملی وجود دارد. به نظر من در ایران نه تنها به تعداد احزاب، گروهها، سازمانها، رهبران و شخصیتها منافع وجود دارد، بلکه به تعداد تمامی شهروندان ایران منافع متعددی وجود دارد و وجود خواهد داشت و بسیار طبیعی است، زیرا منافع انسانها بسیار متفاوت و بی نهایت میباشد. هیچکس نمیتواند متفاوت و بی نهایت بودن منافع انسانها را کتمان کند و یا منافع انسانها را فقط در چهار چوب احزاب و سازمانها و شخصیتها و قدرتها خلاصه کند، ما به تعداد هر فرد منافع داریم
کلام آخر
منافع چیز نا محدودی است، انسان طبیعتاً همیشه به دنبال منافع خود و یا بهتر است بگوئیم دنبال سهم بیشتر بوده است، انسان در قدرت، برای این که به منافع بیشتر دست یابد حقوق ملی شهروندان را زیر پا میگذارد و مجبور است منافع قدرت را همیشه به نام منافع ملی معرفی کند تا بتواند بر گرده مردم سوار بماند، به همین دلیل مبارزه هر شهروند ایرانی متعلق به هر ملیتی که باشند مبارزه برای دستیابی به حق و حقوق ملی میباشد، همان حقوقی که در کنوانسیونهای جهانی به تصویب رسیده و در بر گیرنده تمامی حقوق شهروندان یک کشور میباشد و آزادی و حقوق بشر جوهره اصلی این حقوق میباشد، در دنیای مدرن و امروزی، احزاب و گروههای سیاسی را نمیتوان بر حسب منافع این گروه و یا آن گروه اجتماعی سازماندهی کرد، بلکه این تشکلها برای بهتر به جا آوردن حق و حقوق ملی شهروندان کشوری و یا منطقه ای تشکیل خواهند شد و با این مشخصات این گروهها توان تماس با مردم را به گسترده ترین شکل پیدا خواهند نمود
13 اسفند 1386

شنبه، اسفند ۱۸، ۱۳۸۶

دعوت به مراسم بزرگداشت 8 مارس روز جهانی زن
دراَتاق پالتاکی فرهنگ وادب تورکمن

( مراسم باشرکت داوطلبانه ی زنان ترکمن ازنقاط مختلف دنیا برگزارخواهد شد. و درباره ی نقش زن درخانواده و جامعه
ومسائل ویژه ی زنان ترکمن نیز تبادل نظر خواهد شد
زمان: یکشنبه 9 مارس 2008 (19 اسفند 1386)، ساعت: 18 (اروپای مرکزی) ، 20:30 (تهران) و 22 ( آشغابات
مکان: اُتاق پالتاکی " تورکمن ادبیاتی و صونغاتی
Paltalk > Rooms > Europa > Other > Turkmen edebiyaty we sungaty
------------------------------------

8-nji mart halkara aýal-gyzlar gunung paltalkdaky dabarsyna
Chagyrýarys


(hormatlama dabarasyna meýletin gatnaşjaklar goşular. we aýal-gyzlaryng köpçilikdäki
orny we roly hakynda hem gürrüng ediler
Guni: 1 shenbe (bazar guni ) 9- nji mart. 2008 ( 19 /12 /1386 şemsi
sagady: 18:00 (merkezi Awropa), 20:30 (Tehran), 22:00 (Ashgabat) de bashlanýar
ýeri : Paltalk > Rooms > Europa > Other > Turkmen edebiyaty we sungaty

Adminler topary
Turkmen_es@yahoo.de

بوگون (8- نجی مارس) بوتین دونیاداکی عایال لار گونی نی، حورماتلی عایال لارا، الایتا تورکمن عایال قیزلارینا، تویس یئوره کدن قوتلا یاریس
یاغتی ترکمنصحرا

جمعه، اسفند ۱۷، ۱۳۸۶


اندیشه بدون مطالعه
کنفوسیوس، در دو هزار سال قبل گفته بود که، " مطالعه بدون اندیشه اتلاف وقت است، اما اندیشه بدون مطالعه خطرناک است"! از اهمیت این گفتار حتی نه تنها تا به امروز نیز ذره ای کاسته نشده است، بلکه آنرا با آب طلا قاب گرفته و هر روشنفکر و مبارزی باید آنرا بالای سر خود بیاویزد!رمتأسفانه با خواندن مقاله ای تحت عنوان،" درباره پراکندگی"، بقلم آقای "جلیل.گ"، متوجه گردیدم که هنوز نیز در میان ما کسانی یافت میشوند که بعد از گذشت دو هزار سال از این گفته پر معنای کنفوسیوس،" اندیشه بدون مطالعه" کرده و پیش داوریها، ذهنیت های خود را اطراف موضوعی و یا نیرویی را با تیتر ساختن از"پراکندگی ما "، نه تنها به داوری می نشینند بلکه به نتیجه گیری و صدور حکم نهائی نیز در مورد آن می پردازند! عدم مطالعه و تحقیق در مورد هر پدیده و مقوله ای نه تنها فقط به ناشناخته ماندن و ایجاد وهم و توهم و شایعات در اطراف آن منجر نمیگردد، بلکه میتواند به پرستش و تابو سازی آن و یا به جسارتی ناآگاهانه در نفی مطلق آن نیز ختم بشود و ضرورت مطالعه قبل از اظهار نظر و صدور حکم نهایی در مورد هر مسئله ای، از همین مسئله ناشی میشود!راگر در باره"پراکندگی موجود بین روشنفکران تورکمن"، علیرغم مطالعه و پژوهش و مشاوره چندین ساله برای شناخت از علل اصلی آن از میان انبوهی از اختلافات شخصی، ظاهری، محفلی و گاهاً سیاسی و غیر ماهوی و معلولی، کسانی که خود از روز اول آغاز جنبش، و بعضاً قبل از آن، در بطن آن و تا به امروز همراه آن بوده اند، نه تنها چنین ادعایی از شناخت کامل از علت اصلی و ریشه ای آن ندارند، بلکه هنوز نیز به کنکاش، پژوهش و یافتن راه برون رفت از آن و دیالوگ با یکدیگر در مورد این مقوله مخرب برای جنبش ما، تلاش میورزند. اما، بنظر میرسد که آقای "جلیل.گ"ما، گویا برای هر مشکل اجتماعی و سیاسی حاد جامعه روشنفکران خارج از کشور نسخه از قبل آماده شده ای حتی قبل از شناخت از مسئله مورد اختلاف و مباحثه آنها برای حل آن دارند! وی با جسارتی که از عدم شناخت و عدم مطالعه ناشی شده است، دلیل این " پراکندگی" را نیز قاطعانه، "صرفاً ناشی از شرایط ملی و عوامل خارجی"، ندانسته بلکه آنرا معلول، "درک ما از تشکیلات و کار تشکیلاتی، هدف و وظایف آن در خارج از کشور، اشکال تأثیرگذاری بر روند جریانات منطقه"، میدانند!! بنابراین نظریه قاطعانه که آقای "جلیل .گ"، ذره ای شک و شبهه در نادرستی آن ندارند، جنبش تورکمنها و مآلاً مناسبات حاکم بین روشنفکران تورکمن، تافته ای جدا بافته از "شرایط ملی و عوامل خارجی" و کمترین تأثیر را از آن دارد و تنها اشکال اساسی در خود این روشنفکران است که حتی تلاش اصولی برای غلبه بر این "پراکنده گی" ها صورت نداده اند! زیرا، بنظر ایشان، " اگر کارنامه نزدیک به 20 سال مهاجرت به اروپا در رابطه با مبارزه با پراکندگی را ورق بزنیم ... بیلان با ارزشی ارائه نداده ایم" و باید چون از ماست که بر ماست، در این ندانم کاری بی عملی تا ابد دست و پا بزنیم! حتی بنظر وی، این روشنفکران هر چند پیرامون، " علل پراکندگی ها را در نشستهای خصوصی و عمومی شان از زوایای گوناگون بیان میکنند ولی متأسفانه این نظرات به صورت نوشتاری کمتر وجود دارد تا سندیت یافته، تا به نقد سازنده بتوان آنرا بارور و تکمیل"، از طرف آقای جلیل.گ"، نمود! از اینرو ایشان آستینها را بالا زده و بتنهایی" از زاویه دید خود به آن پرداخته اند! در صورتیکه اعلان وارد شدن به میدان مترادف با پاکسازی دیگران از میدان نبوده و همراه با الحاق بدیگرانی استکه قبل از وی در این میدان وجود دارند. از سوی دیگر، اگر وی بخود زحمتی داده و یا از ابراز اندیشه بدون مطالعه خود کمی صبر میکردند، نه تنها در مورد، "علل پراکندگی"، بلکه به کوهی از اسناد برای تأمین وحدت اصولی حول برنامه ای معین با مرحله بندی حداقل و حداکثر خواست ها، تعریف کنکرت از وظایف نیروها و روشنفکران تورکمن در خارج از کشور، تعریف از "درک ما از تشکیلات و کار تشکیلاتی" در شرایط نوین و برنامه ما برای" اشکال تأثیر گذاری بر روند جریانات منطقه" در امنیتی ترین شرایط منطقه و تغییر تعریف فعالیت سیاسی در جامعه سیاسی شده ایران و منطقه و ... حداقل در نشریات و در وبلاگ کانون، از همان روز اعلام استقلال آن تا به امروز برخورد میکردند! و ایکاش ایشان بحث خود را حول بخشی از این اسناد ارائه شده، متمرکز می ساختند و نه بدون مطالعه و با چشم پوشی بر واقعیت بزرگ کارهای انجام شده از طرف دیگران، تا از طریق گشایش دیالوگی مفید به نتایج مفیدتری می رسیدند!راما،" از زاویه دید، آقای جلیل .گ"، یکی از دلایل این"پراکندگی"، گویا،"انحصار طلبی" استکه " بنام خودی و غیر خودی یعنی بیماری که فقط مختص حاکمان ج.ا " نبوده و " همیشه گریبانگیر ما بوده و هنوز هم با جان سختی به حیات خود نه تنها در بین ما بلکه در بین تمامی نیروهای سیاسی ادامه میدهد"! از مضرات و نتایج آن بنظر وی، ر" اینکه 4 یا 5 نفر از همفکران خود را بنام " سازمان" بدور خود جمع کرده اند"، میباشد!ردر پایبندی به عقل هر سخن جائی و هر کلام معنائی دارد و هر واژه و ترمولوژی نیز دارای تعریف و بار معین و مشخص خود را دارند که نمیتوان آنها را در هر کلام و سخنی بدون درک تفاوت و معانی خاص آنها، بکار برد. مثلاً، همین واژه "انحصار طلبی" بکار رفته شده از طرف آقای "جلیل.گ" در مورد روشنفکران تورکمن، در مورد گروه و یا جریانی بکار میرود که یا در آستانه دست یابی به قدرت و یا به آن دست یافته، ولی با حذف متحدین خود و یا با دور نگه داشتن جناحی از گروه خود، به تنهایی با سیاستی تمامیت گرایانه سعی دارد آنرا به " انحصار" خود در بیاورد و یا بخشی از یک حزب و یا نیروی بزرگ و تأثیرگذار بر روند سیاسی منطقه و ایران، در مبارزه ای درون حزبی، بخواهد کلیت آنرابه "انحصار " خود در بیاورد. حال، خود آقای" جلیل.گ" قضاوت بکنند که آیا ما در آستانه کسب قدرت هستیم و یا به آن به تنهائی تکیه زده ایم که با "انحصار طلبی"، متحدین خود و یا جناحی از گروه خود را میخواهیم با تصاحب تمامی مالکیت یک دستاورد جمعی، از شرکت در آن محروم بسازیم و یا صاحب یک حزب و یا جبهه ای فراگیر و پر قدرت هستیم که شاهد به " انحصار" در آوردن آن از طرف جناحی در درون آن باشیم؟اگر آقای "جلیل.گ"هر چقدر نیزبه توانایی و رشد فکری روشنفکران تورکمن بی اعتماد نیز باشند، حداقل باید این انتظار ابتدائی و ساده را از آنها باید داشته باشند که بقول تورکمنها آنها نیز میدانند که:" بیتمدیک یاوشانئنگ دویبیندأکی دوغمادیک تاوشانینگ داواسئنی ادیلمئز"! دلایلی نیز که جهت اثبات صفت ابداعی " انحصار طلبی" برای جمع روشنفکران تورکمن در خارج از کشور اقای "جلیل.گ"، برشمرده اند، اتفاقاً همگی بکار اثبات صفت، "خودمحوربینی" میأیند! متأسفانه، "خود محور بینی" یکی از امراضی استکه منشاٌ رقابت ناسالم، عدم ارزیابی از توان و جایگاه واقعی خود، خود فریبی، حسادت به کسی که ذره ای در زمینه ای نسبت بدیگران برتری دارد، ترور شخصیت افراد مؤثرتر و مثمرثمرتر بحال جنبش نسبت به خود، تابو سازی از محفل و جمع خود، فراتر قرار دادن منافع گروهی و محفلی نسبت به منافع ملی ملت خود، بی اعتنائی و عدم پذیرش اقدامی مثبت که بدست دیگری و نه بدست خود انجام گرفته است و ... از عوارض خود محور بینی در جمع ما است. اگر زمانی کسانی از دوستان ما با عدم اعتماد بنفس و ناباوری به توان خود و به سطح رشد جنبش، هویتی مستقل و قائم به ذات برای جنبش ملی- دمکراتیک تورکمنها، از احزاب به اصطلاح سراسری قائل نبوده و برای حفظ وابستگی تمام عیار جنبش ملی به احزاب و سازمانهای طبقه ای با برعهده گرفتن نقش سیاهی لشکری برای آنها با چنگ و دندان مبارزه کرده و حتی از برخورد فیزیکی، بستن تهمت و افترا به حاملان ایده استقلال و هویت ملی برای این جنبش نیز پیش رفته بودند، امروزه بدون آنکه صراحتاً و صادقانه دیدگاههای ضد ملی گذشته خود را به زیر صلابه انتقاد بکشانند، به چیزی کمتر از رهبری جنبش ملی، راضی نیستند و کسانیکه در راه هویت یابی ملی و ببار نشانیدن نهال اندیشه و ایده استقلال و پایبندی روشنفکران تورکمن به منافع ملی ملت خود، پوست انداخته اند، باید به دور محور آنها گرد آیند و آنها را طواف بکنند! هستند کسانی در میان ما که بدون آنکه "خودباوری و اعتماد بنفس" را فهمیده و یا درک کرده باشند، از آن سبقت گرفته و یا به بیانی دیگر از آن سوم بام فرود آمده و برای هیچ حرکتی بدون محوریت خود، هستی، آینده و فرجامی قائل نیستند. افرادی که تا دیروز به عضویت در حوزه ای و حداکثر به ارتقاء مسئول حوزه ای کوچک در احزاب به اصطلاح سراسری، افتخار و قناعت میکردند، امروز در میان جنبش و مبارزه خودی به چیزی کمتر از ذعامت و رهبری آن راضی نیستند. این روحیه خود محوری و خود باوری کاذب، منجر به رشد فردگرائی و اگوئیسم شدیدی در میان ما شده استکه اکنون هر کسی توانائی خرید و کاربرد کامپیوتری در خود ببیند با روحیه ای جمع گریزی فوراً برای خود وبلاگ و سایتی و یا گروهی راه میاندازد و همه را به وحدت حول خود دعوت می نماید!رمتأسفانه، روح مقاله آقای"جلیل.گ" نیز مبرا از آلودگی برای پلشتی نیست. مثلاً، آنجا که ایشان بدون هیچ مطالعه ای و نقد و انتقادی از برنامه و یا گفتار و کردار آن، "4-5 نفر"ی که همفکران خود را بنام "سازمان" بدور خود جمع کرده اند، تنها در نیم جمله بر آنها خط بطلان میکشند و آن "وحدت طلبان" را نیز به اتهام اینکه: صرف نظر از شعارهای " وحدت طلبانه" با پزهای دمکرات منشانه همیشه با روحیه هژمونی طلبانه با دیگران برخورد کرده اند، براحتی بدون هیچگونه نیازی به آوردن دلیل و استدلالی، نفی میکنند، نشان از خود وخودمحور بینی وی دارد! زیرا، این "4 - 5 نفر"، نه،"همفکران" خود وی هستند و نه بر اساس محور وی اقدام به تشکیل "سازمان" کرده اند و نه آن شعارهای "وحدت طلبانه" از آن ایشان بوده اند! بنابراین هر اقدامی که خارج از اراده و محوریت وی شکل بگیرد، از قبل باطل بوده و فوراً باید بدون هیچ اندیشه و درنگی حکم نهائی مبنی بر نابودی آنها صادر گردد! آیا، نابودی اقدام افرادی که با اعتقاد به فعالیتی دسته جمعی با "همفکران خود" بنابه باور خود که چه مورد قبول دیگران واقع گردد و یا نه،" سازمانی" برای خود تشکیل داده اند، خود نه تنها صداقت آقای "جلیل.گ" در تلاش برای غلبه بر " پراکندگی" موجود را بزیر سوال میبرد، بلکه دقیقاً صدق این نوشته وی در مورد خود خواهد بود که : من با کسی اتحاد و اتفاق دارم که نظرات و اندیشه های مرا تأئید نماید"!رغلبه بر"پراکندگی" از راه اتحاد عمل و نزدیکتر ساختن همین جمع های کوچک و فراروئی آنها به اتحادی مضمونی و ارگانیک در یک جمع بزرگتر مقدور خواهد بود و نه با پراکنده ساختن و نفی هر آنچه که "نظرات و اندیشه های مرا تأئید" نمی کنند!رآقای"جلیل.گ"، باز معتقدند که" برکات دمکراسی به درستی در بین ما درک نشده است"! زیرا، بنابه استدلال ایشان، ملتهای ما به استبداد راغب تر از آزادی طلبی بوده اند" و از این رو نیز،" بعد از انقلاب بهمن، مردم و حتی برخی از سازمانهای چپ به شعارهای تو خالی روحانیت در حمایت از "مستضعفین" بیشتر گرایش داشتند تا به تلاشهای بازرگان برای استقرار شکلی از دمکراسیهای سیاسی و اجتماعی برای توده های میلیونی شهر و روستا"!رایشان، در اینجا نیز اگر بجای استفاده از درک نشدن"برکات دمکراسی" از عدم شناخت از دمکراسی استفاده میکردند، دقیقتر می بود. زیرا، ما نمیدانیم که جمعی از روشنفکران تورکمن که از بدو انقلاب تا به امروز برای برقراری دمکراسی، آزادی و در یک کلام برای حقوق شهروندی در کل ایران و حقوق ملی برای ملتهای تحت ستم در آن، اندیشده ورزمیده و حتی بصورت هر چند ناکافی و بدون احاطه کامل به آن فعالیت کرده و میکند، چگونه برای هدفی که از"برکات" آن بیخبر و نآگاه است، جانفشانی میکند!؟ چگونه کشوریکه تاریخ سده گذشته و معاصر آن از انقلاب مشروطه به اینسو شاهد پرشکوه ترین و حماسیترین مقاومتها و پیکار مبارزین راه و استقلال، آزادی، دمکراسی و عدالت بوده است، هنوز به "برکات" موضوع مبارزه خودناآگاه است!؟ آیا فریبکاری و خلاف وعده روحانیت بقدرت خزیده در اوایل انقلاب در برابر مردم و باور توده های مذهبی و بعضی از احراب سیاسی ایران به آنها، دلیلی بر"راغب تر" بود آنها به استبداد... از آزادی طلبی" بوده و یا عدم شناخت کافی آنها از مقوله دمکراسی بوده است؟مهمتر از همه آیا در یک نظام تئوکراتیک مذهبی" استقرار شکلی از دمکراسی در ایران"با"تلاشهای بازرگان" که خود از پایه گذاران و بانیان آن بوده است، امکانپذیر است و یا این"تلاشها" تنها منجر به سبکتر شد فضای تنفسی جامعه و گشایش سیاسی در مواردی خاص و بطور موقتی میگردید؟آقای "جلیل.گ" که جزو آندسته از افرادی هستند که با فعال شدن مجدد تشکیلات کانون در اروپا فعالیت قلمی خود را نه برای مبارزه با رژیم شوونیستی و استبدادی در ایران، بلکه برای مبارزه با کانونی که علیه این رژیم مبارزه میکند آغاز کرده اند، قبل از اینکه کنه و ریشه "پراکندگی" موجود در میان روشنفکران تورکمن را بشکافند و راه برون رفتن از آن ارائه بکنند، فوراً بر سر موضوع اصلی مبارزه خود یعنی کانون رفته اند! وی بدون ذکر حتی نام کانون که مبادا چنین امری نیز بسود آن تمام گردد و در اصل با حذف فاعل جمله خود می نویسند:"بر برخی از فعالین برون مرزی ما، توهم ایجاد شده که تنها متفکرینی هستند که بار تمامی مسئولیتها بر دوش آنهاست و سعی در خداگونه جلوه دادن خود هستند، خود را رهبر بلامنازع مردم تورکمن دانسته، رسالت خود میدانند که از طرف مردم تصمیم بگیرند، نام تورکمنصحرا را به تورکمنستان جنوبی تغییر داده، پرچم ملی تعیین نمایند و ... بدون احساس مسئولیت از اینکه این سیاستها در جنبش آزادیخواهانه ملیتهای ایران چقدر وحدت برانگیز و یا تفرقه افکنانه خواهد بود و چه اندازه با اتخاذ شعارها و سیاستهای نسنجیده و احساسی از همسو گشتن مبارزات مردم تورکمن با جنبش آزادیخواهانه سراسری جلوگیری خواهد نمود"!!؟من بعنوان یکی از هواداران کانون، جهت روشنتر شدن حداقل گوشه ای از اندیشه تاریک آقای "جلیل.گ"در مورد کانون باید بگویم که این سازمان هیچگونه توهمی ندارد که با مسئولیت پذیری متعهدانه و آگاهانه در قبال ملت خود، حاضر است بدون هیچگونه چشمداشتی،"بار تمامی مسئولیتها" در مبارزه برای هستی و یا نیستی ملی آنرا "بردوش" بکشد و به وظیفه ملی خود تا به آخر عمل بکند و اگر آقای "جلیل.گ" توهمی در "خداگونه" بودن کانون در جنبش ملی – دمکراتیک تورکمنها دارند، این دیگر مربوط به خود ایشان است کانون هیچ نقشی در ایجاد چنین توهمی نه تنها در وی نداشته است، بلکه چنین ادعای فراانسانی و ماوراء الطبیعه را نیز هیچگاه نکرده است!!راز دیگر تراوشات ذهنی و اتهامات غیر مستدل و واهی آقای "جلیل.گ" به یگانه موضوع مبارزه خود یعنی کانون، اینستکه این سازمان، خود را رهبر بلامنازع مردم تورکمن" میداند! وی که بدون هیچ گونه استنادی بر یکی از اسناد و یا نشریات کانون به یاوه گوئی پرداخته است، آیا هیچگونه مسئولیتی در قبال گفته ها و نوشته های خود احساس نمیکنند؟ وآیا برای رسیدن به هدف خدشه وارد آوردن به حیثیت کانون دیگر حتی احترامی به قلم و بیان خود نیز قائل نبوده و حاضرند در اینراه سطح خود را تا حد یک اتهام زننده و مهمل گوی وراج پائین بیاورند!؟ اصولاً، کانونی که به رهبری فیزیکی یا تشکیلاتی در جنبش اعتقادی ندارد و آنرا بعنوان دیدگاه هژمونیستی و قیم مابانه به ارث رسیده از احزاب به اصطلاح سراسری در ایران تلقی کرده و تنها به هدایت فکری و مادیت بخشیدن به ایده های دمکراتیک و ملی از طرف خود مردم معتقد است، چگونه میتواند در تناقض بزرگ با دیدگاههای خود، مدعی "رهبری بلامنازع مردم تورکمن" گردد؟!رآیا، "جلیل.گ"ها تا به امروز این توانائی را در خود نمیبیند که بجای ابراز دشمنی کور خود و از رو بستن شمشیر علیه کانون، بصورتی منطقی و آگاهانه و منصفانه برنامه و اساسنامه هفتاد و هشت صفحه ای کانون را جلوی خود قرار داده و آنرا بنقد بکشند و مخالفت خود با کانون را با منطقی مستدل و بر اساس بنیانهای تئوریک ناظر بر مبارزه سیاسی و نه بر اساس افترا، تهمت و مهمل گوئی بیان بدارند؟ آیا وقت آن فرا نرسیده استکه اینگونه افرادمنطق مبارزه با مخالفین خود را بعد از دو دهه اقامت در کشورهای دمکراتیک جهان فرا بگیرند و بی هیچ استدلال و پایه و اساسی دیگران را مورد نفرت کور خود قرار نداده و ناآگاهانه آب به آسیاب دشمنان ملت ما و دمکراسی و آزادی نریزند و از مضحکه عام و خاص شدن هر چه بیشتر دست بردارند؟اما، بنظر میرسد که آقای "جلیل.گ"، از این توانائی فکری و از پایبندی به موازین دمکراتیک و اخلاقی رایج درپلمیک های سیاسی در کشورهای دمکراتیک فرسنگها بدور هستند و آنرا در به اصطلاح انتقاد از کانون نقد اقدامات آن باز به عینه به نمایش گذاشته اند. مثلاً وی باز در ادامه مقاله خود اتهام را بجای انتقاد درک کرده و مدعی شده اند که کانون:"رسالت خود میدانند که از طرف مردم تصمیم بگیرند"!! یعنی ایشان، اول اتهامی بی پایه و اساس بر کانون میبندند و بعد با باوری عمیق به اتهام خود ساخته به نقد و انتقاد از آن می نشینند!! وی اگر باز نیز نمیخواستند این ادعای خود را در حد یک اتهام و یاوه گوئی به کانون در نزد دیگران تداعی بشود، می بایستی حداقل جستجویی در اسناد و مقالات نوشته شده از طرف کانون بعمل میاوردند تا به ما نیز نشان بدهند که کی کانون خود را ملت اعلام کرده و در کجا مدعی شده استکه ملت منم و من ملتم!!؟شاید دلیل آقای "جلیل.گ" ، در روا داشتن بی مهابای این اتهام به کانون،"تغییر نام تورکمنصحرا" و ارائه طرح پیشنهادی برای"پرچم ملی" و یا بنابه تحریف وی "تعیین"پرچم از طرف کانون باشد؟ البته بنده نیز از این اقدام کانون انتقاداتی دارم. اما، انتقاد من کاملاً با انتقاد تحریف شده ایشان فرق دارد! بدین معنا که انتقاد من از نوع انتقاد از احیای مالکیت ملت تورکمن بر کل سرزمین تاریخی آن و از نوع تلاش برای محروم ساختن ابدی این ملت در داشتن سمبل و وحدت ملی آن یعنی پرچم نیست! انتقاد من از دیر کرد کانون از اعلام رسمی چنین امر مهم و حیاتی در موجودیت یک ملت است!رشاید آقای "جلیل.گ"، از وسعت جغرافیائی تورکمنصحرایی که از طرف هر دو رژیم سلطنتی و فقاهتی ایران، برای منطقه تحت مالکیت سرزمینی ملت ما تنها بر آن رسماً تأکید میشود، اطلاعی ندارند. زیرا، در صورت آگاهی بر آن حداقل تردیدی در بخشش کاملاً سخاوتمندانه دو سوم از سرزمین ملی ما به بیگانگان بخود راه میدادند! تورکمنصحرای فعلی تنها بخشی از سرزمین تاریخی تورکمنها است که رسماً مسافت طولی آن بدون احتساب مسافت فلات قاره ای آن در دریای خزر که رژیم تمامی این دریا را از آن مازندران میداند.(!)، تنها 320 کیلومتر ثبت شده است. در حالیکه مرزهای تقسیم شده غیر قانونی در داخل سرزمین تورکمن بدون حضور یافتن و یا اطلاع نمایندگان این ملت از آن، بطور رسمی 920 کیلومتر میباشد!رسرزمین تاریخی تورکمنها، نقطه اتصال خاورمیانه و آسیای میانه میباشد، حال که استعمارگرانی در دوره ای نه چندان دور، این سرزمین را بدو قسمت کرده اند، آیا نسل امروز این ملت نیز نه تنها بر این تقسیم غیر قانونی مهر تأئید بگذارند، بلکه به رانده شدن بر یک گوشه آن و واگذاری 600 کیلومتر از مسافت سرزمین خود به اقوامی که با انگیزه کشیدن دیوار انسانی و تقسیم مجدد سهمیه استعماری ایران در قسمت جنوبی این سرزمین و برای سرکوبی ملت تورکمن در درون خاک خود به این منطقه کوچانیده شده اند، سکوت اختیار کرده و از اعاده مالکیت تاریخی خود، بنام "همسو گشتن مبارزات مردم تورکمن با جنبش آزادیخواهانه سراسری"، براحتی چشم بپوشیم؟ آیا زمان آن فرا نرسیده استکه این گونه افرادنیز بخود آیند و بجای سینه زدن زیر علم وکتل تمامیت خواهانی که در شکل "احزاب سراسری" که دغدغه اصلی آنها گسترش و حفظ سلطه ملت خود بر چهار گوشه مرزهای جغرافیائی ایران است، در وحله اول برای "تمامیت ارضی" سرزمین اباء و اجدادی خود و برای برقراری حاکمیت ملی آن در چهارچوب همین جغرافیای سیاسی ایران تلاش نمایند؟بنابراین، کانون – فرهنگی سیاسی، معتقد استکه نام تورکمنصحرا بیانگر مالکیت ملت تورکمن تنها بر یک سوم از سرزمین خود است و تورکمنستان بیانگر مالکیت آن بر کلیت بخش جنوبی سرزمین تقسیم شده آن است و هر ملتی نیز حق آنرا دارد که سرزمین خود را حتی در چهارچوب ارضی یک کشور دیگر نیز حفظ نموده و آنرا به نامی که بیانگر مالکیت ملی آن است، نامگذاری بکند. اصولاً، "استان" خود یک کلمه ترکی بمعنای "هستن و یابودن" و یا"بارلیق ،وارلیق"است که با تبدیل شدن به پسوندی برای یک نام، موجودیت و وجود یک شئی یا یک ملت را در مکانی معین میرساند. مثل قزاقستان، قیرقیزستان، ازبکستان و قابیرستان، تاکستان و ... تورکمنستان نیز معنایی بجز منطقه ای که در آنجا تورکمنها هستند و بیان مالکیت ملی آن بر این منطقه ندارد.رمتأسفانه پرچم پیشنهادی کانون برای ملت تورکمن و نه بنابه تحریف آقای"جلیل.گ"، "پرچم تعیین" شده از طرف آن نیز قبل ازمطالعه در اطراف آن، فوراً مورد مخالفت ایشان واقع شده است! البته هر پیشنهادی برای این ارائه میگردد که مورد انتقاد و بازنگری دقیق و موشکافانه دیگران و جهت تکمیل آن با استفاده از تمامی نظریات مخالف و موافق صورت میگیرد. مسلماً هر پرچمی نیز دارای هویت و فلسفه ای نهفته، اما قابل درک و بیان در خود دارد و پرچم بدون هویت و فلسفه مسلماً چیزی بجز یک تکه پارچه ارزش دیگری ندارد. کانون نیز بعد از تشریح مبسوط فلسفه و هویت پرچم پیشنهادی خود در بخشی از طرح برنامه و اساسنامه خویش، آنرا به معرض قضاوت و بررسی انتقادی تمامی روشنفکران تورکمن از یک سال و نیم قبل از برافراشته شدن آن در تاریخ 2007.09.10، در بروکسل بمناسبت روز جهانی زبان مادری، گذاشته و اظهار امیدواری کرده بود که:ما، مطمئنیم پرچم ملی پیشنهادی کانون فرهنگی – سیاسی، برای ملت تورکمن در ایران که بعنوان معرف ملی آن در سرتاسر جهان ارائه میگردد، از طرف تمامی مبارزین تورکمن با صحه صدر، بدون هرگونه جانبداری سیاسی و ایدئولوژیک و یا دخالت دادن منافع گروهی و تشکیلاتی، تنها با معیار قرار دادن منافع ملی ملت خود و احترام عمیق به یاد قهرمانان و جهت تأمین منافع و وحدت ملی خود حول سمبلی ملی، مورد ارزیابی قرار خواهد گرفت"!اما، طبق عرف معمول و غیر عادی در میان ما تا برافراشته شدن این پرچم پیشنهادی در اینروز جهانی، هیچ نقد و بررسی و یا نظریه انتقادی و پیشنهادی بجای آن، از طرف کسی در جایی دیده نشده است!ربنابراین، حق انتقاد، نقد و بررسی و ارائه پیشنهاد دیگری بجای پرچم ملی پیشنهادی کانون به یکسان با دیگران به اقای"جلیل.گ" نیز قائل شده بود و دگراندیشان تا قرار گرفتن در مقابل عمل انجام شده ایی در بروکسل از طرف هواداران کانون، از این حقوق خود استفاده نکرده بودند، مسلماً تقصیر را متوجه خود باید بدانند و نه کانون! حال که ایشان تصمیم به برخورد با پرچم پیشنهادی کانون گرفته اند، مسلماً از آزادی کامل برای بیان نظر خود برخوردار هستند و کانون نیز ملزم به جدی گرفتن و جوابگوئی منطقی به آن هستند. اما، ایشان بجای هرگونه نقد و بررسی به نفی نفس وجودی پرچم برای ملت تورکمن پرداخته اند که این امر مسلماً برای هیچ نیروی ملی پذیرفته نیست و تنها خود وی را در کنار کسانیکه ملت تورکمن را همانند دیگر ملتها لایق و شایسته احراز تمامی حق و حقوق شناخته شده ملی در جهان برای تمامی ملتها نمی دانند، قرار خواهد داد! ایشان باید بپذیرند که "جنبش آزادیخواهانه سراسری"، اگر تنها ناظر بر تأمین حقوق شهروندی در کلیت ایران است، جنبشهای ملی نیز ناظر برتأمین حقوق ملی برای اکثریت مردم ایران، یعنی برای تمامی ملتهای تحت ستم در اینکشور است. بنابراین، با "اتخاذ شعارها و سیاستهای نسنجیده و احساسی" و یکجانبه بنفع تنها "جنبش آزادیخواهانه سراسری"، از تلفیق این دو جنبش با تأسی از دیدگاه گروههای سوسیال- شوونیستی چپ و مشروطه خواهان و جمهوریخواهان ملت حاکم در ایران نباید دوری جسته و تأمین حقوق ملی ملتهای تحت ستم در ایران و بالاخص ملت تورکمن را منوط به محال کرده و آنرا فدای "همسو گشتن" برای هیچ و دنباله روی بدون هویت و خواست ها ملی ملت خود ساخته، ناآگاهانه در هموار ساختن راه استقرار حکومت مرکزی و شوونیستی نوینی در ایران که در آنصورت تأمین حقوق شهروندی نیز ناقض و ناممکن خواهد بود، قدم برداشت!رآقای "جلیل.گ"، بحث خود را بر خط و مش و موضع گیریهای سیاسی اپوزیسیون رژیم نیز بسط داده و در مقاله خود ابراز نگرانی کرده اند که: "تفکری در برخی از مخالفین ج.ا، بخصوص در بین سازمانها و گروههای وابسته به اقلیتهای ملی و مذهبی وجود دارد که آزادی ایران و رهائی مردم را درحمله نظامی آمریکا میبیند. این اندیشه اعتماد بنفسی به خویش را از دست داده و بجای تکیه برمردم به کمکهای بیرونی چشم دوخته است که نه تنها کمکی برای دمکراسی، عدالت اجتماعی، حقوق ملیتها نخواهد نمود، بلکه خطرناک خواهد بود"!رنگرانی ایشان، در شرایطی که بنظر میرسد،"اپوزیسیون" رژیم ایران قرار است در صورت آغاز جنگ، بخشی در پشت سر آمریکا و بخشی دیگر در کنار جمهوری اسلامی قرار بگیرند، کاملاً قابل درک است. لذا، خود ایشان نیز مشخص نساخته اند که در صورت آغاز جنگ در کدام جبهه قرار خواهند گرفت؟ زیرا، در وسط جنگ نمی توان ایستاد، ولی از نگرانی وی از اینکه"بخصوص در بین سازمانها و گروههای وابسته به اقلیتهای ملی و مذهبی وجود دارد که آزادی ایران و رهائی مردم را در حمله نظامی آمریکا میبیند:، نشان از تمایل وی در قرار گرفتن در کنار رژیم جمهوری اسلامی دارد که امیدواریم استنباط ما نادرست باشد!راما، اگر تصمیم به آغاز جنگی گرفته بشود، مسلماً هیچ نیرویی نمیتواند مانع آن گردد، مگر خود رژیم اسلامی بعنوان مسبب اصلی آن! جنگی که اپوزیسیون مخالف آنها با این جنگ به معنای مخالفت با آمریکا و غرب و موافقت با رژیم اسلامی نیست و موافقان با آن نیز معلوم بسازند که موافقت آنها با جنگ، آیا تکرار همان سناریوی قدرت طلبان بی اعتقاد به مردم و مملکت استکه زمانی میخواست سوار بر تانکهای صدام حسین به این هدف برسد و امروز نیز آیا میخواهد زیر سایه بمب افکنهای آمریکائی به قدرت دست بیابد؟اما، تاجائیکه من اطلاع دارم کانون استراتژی مجزا و مستقل از ایندو گروه از اپوزیسیون رژیم اسلامی دارد. این استراتژی نیز از "برکات" همان ایده استقلالی استکه کانون در دو دهه قبل آنرا در جنبش تورکمنها پایه گذاری کرده بود و "جلیل.گ"ها همیشه با آن مخالف بوده اند! مطابق این سیاست تلاش بر گشایش جبهه ای سوم علیه جنگ و نه علیه آمریکا و غرب و علیه رژیم جمهوری اسلامی بعنوان مسبب اصلی جنگ، استبداد و اسارت ملتهای تحت ستم در ایران، بهمراه دیگر نیروهایی که معتقد به راهی سوم در برخورد با مقوله حمله نظامی احتمالی به ایران هستند، خواهد شد!رآقای "جلیل.گ" اشاره ای نیز در مقاله خود به کسانی کرده اند که:"دلشان را به امضاء گهگاهی خود در پای اطلاعیه ها حزب دمکرات کردستان خویش کرده و نقش سیاهی لشکر را برای آنها بازی نمایند"! البته این دوستان حتماً برای اینکار دلیل و توجیهی دارند و من با دوری از دخالت در سیاست گذاری ها و اتخاذ خط و مش از طرف آنها، دفاع از آنها را به خود آنها واگذار میکنم. اما، اگر ایشان کسانی دیگر را نیز که صرفاً برای مهم انگاشته شدن و به "بازی" گرفته شدن خود در عالم اپوزیسیون برون مرزی و نه در میان ملت خود، حاضرند با نیروهایی که با دست کشیدن از "انترناسیونالیسم پرولتری"به" انترناسیونالیسم ترکی" رسیده و در اینراه تمامی تنوع ملی ملتهای ترک زبان را نادیده گرفته و تمامی آنها را ایل و یا قومی از "ملت ترک"خود پنداشته و در اوهام جایگزین ساختن شوونیسم فارس با شوونیسم خود بر تمامی ملتهای ترک زبان در ایران، هم اکنون مشغول تألیف کتابهای درسی برای تمامی آنها بزبان ترک آذری هستند، دست بیعت داده و ملت خود را از چاله در نیامده روانه چاه بسازند به دسته اول اضافه میکردند، این بخش از مقاله وی از جا معیت برخوردار میگردید!راما، کانون فرهنگی- سیاسی خلق تورکمن، اقداماتی را که مبارزه برای حل مسئله ملی و حقوق شهروندی را به اندازه هدفهای کوچک، فردی و گروهی خود تقلیل داده و اهدافی را که هیچگونه رابطه ای با شرایط هستی و یا نیستی ملی ما ندارند را خارج از مبارزه میداند. لذا، در شرایط فعلی هر چند که برای برون رفت از این"پراکندگی" نمیتوانیم با اینگونه تفکرات و سیاستها همگام و هم رأی بر سر اهداف نهایی و مرحله ای بشویم، اما میتوانیم با آنها همزیستی داشته باشیم تا یک دیالوگ و گفتمان ملی فراتر از ملاحظات گروهی و فردی بیهوده و خارج از مبارزه، درجهت تصییح اشتباهات و خطای یکدیگر بر پا بداریم. ما نباید فراموش بکنیم که هیچیک از ماها نه جزو"چهارده معصوم" ونه مفسدفی الارض" هستیم و نه به آن اعتقادی داریم و نباید فکر بکنیم که بدون اینکه تغییری در خود بدهیم بتوانیم دیگران را تغییر داده و دنیا را خود همراه بسازیم! بدون مطالعه، بلکه بر اساس شناخت مستقیم و بلاواسطه از سابقه و پروسه طی کرده آن که ریشه در میان ملت خود واز میان آنها برخاسته است و با مطالعه مواضع و اسناد خود آن و نه بر اساس پیش داوریها و ذهنیتهای از قبل بوجود آمده و شایعات مغرضانه دوستان ناآگاه و دشمنان آگاه در اطراف آن به موضع گیری وطرح انتقاد های خود از زاویه منافع ملی ملت تورکمن بپردازند. تا کمکی هر چند ناچیز به پربارتر ساختن مبارزات ملی – دمکراتیک ملتمان کرده باشند
تورانلی- از هواداران کانون – فرهنگی سیاسی خلق تورکمن

چهارشنبه، اسفند ۱۵، ۱۳۸۶

ویژه هشتمین دور انتخابات مجلس اسلامی

گذری کوتاه برانتخابات مجلس و نقش مردم ترکمنصحرا در آن

از قدیم الایام رسم بر این بوده است که حکومت های مرکزی در ایران برای دکوراسیون نهادهای رسمی خود، که مجلس های فرمایشی مظهر آن است، بر شیپورهای انتخاباتی می دمیدند و مردم را، گروه گروه، به دور کاندیداهای مورد نظر خود جمع می نمودند. این نمایندگان بر خلاف ظاهر، که به عنوان نماینده مردم تلقی می گردیدند، در واقع گماشته ای بیش نبوده و هر کدام به یک مرجع و یا مقامی بالا وابسته بوده است
در سیستم انتخاباتی شاه، کاندیدی که فکر سیاسی مستقلانه تری داشت و به شکلی گرایش و دلبستگی خود را برای ایجاد تغییرات در سیستم جاری بروز می داد، با دسایسی به کنار زده می شده است. برای منطقه ما .... دکتر منصور گرگانی ( نویسنده کتاب اقتصاد گرگان و دشت) نمونه یکی از این کاندیدهای ناکام می باشد. او که از جانب پدری ترکمن است و از معدود روشنفکران تحصیل کرده آن ایام در اروپا بوده است، نظریاتی لیبرالی در عرصه اقتصاد و مسائل اجتماعی داشته است و در نوشته ها و کردار، علاقه خود به بهبودی اوضاع ترکمنها را پنهان نمی نموده است
دکتر منصور در آخرین تلاشی که برای ورود به مجلس شورای ملی (سال 42-43 شمسی) انجام داد، شکست خورده اعلام گردید. به جای ایشان، جناب فهیمی که از جانب ارتشبد اویسی حمایت می گردید، به مجلس فرستاده می شود.مجله طنز پرداز توفیق، با درج کاریکاتوری که... " اسب فهیمی از خود او عاقل تر است" ... به تمسخر این انتخابات می پردازد

در دوره شاه نه تنها نماینده واقعی مردم شانس ورود به مجلس را نداشت بلکه بر اساس سیاست ... تفرقه بینداز، حکومت کن... در هر دوره انتخاباتی، با راه انداختن طایفه بازی ها و ایجاد طریقت های مذهبی متعدد، مردم منطقه را در مقابل هم قرارداده و به دور کاندیداهای مورد نظر خود جمع می کردند

وضعیت انتخابات در دوره های مجلس شورای اسلامی، اگر بدتر از دوره شاه نباشد، به هیچ عنوان بهتر نیز نمی باشد. کاندیدی که مورد حمایت یکی از جناحین قدرت نباشد، مطلقا شانسی برای صعود ندارد. با توجه به اخبار و گزارشاتی که مرتبا از منطقه به بیرون فرستاده می شود، کار به جائی رسیده است که بسیاری از این کاندیداها، همانند کسانی که به گزارشات هواشناسی توجه دارند، به اوضاع و احوال جنگ قدرت در میان بالادستان چشم دوخته اند و بر اساس میزان قدرت و تاثیرات جناحهای قدرت، صندلی عوض می نمایند. یکی دیروز اصلاح طلب است ولی ناگهان "قطب نما"ی او به سوی اصول گرایان می چرخد. آن دیگری از روند حوادث آموخته است که... تا زمانی که آقا موضع خود را علنا اعلام ننموده است، آن بهتر که مستقل باقی بماند و تعادل را در این طناب بازی حفظ بنماید.و..و
خلاصه کلام واقعیت جمهوری اسلامی، بازی های قدرت گران، نمایندگانی را به مجلس می کشاند. که قبل از آنکه به مردم رای دهنده متکی باشند، تابعی از مناقشات بالایی ها باشند و برای حفظ نظام و مشروعیت بخشیدن بدان، نقش بازی بنمایند

بنا به تجارب دوران شاه و آنچه که بر مردم در این سی سال رفته است، تغییر شرایط موجود چندان آسان نیست و بازی های انتخاباتی به نفع حکومتگران ادامه خواهد داشت. عقل سلیم حکم می کند که: تا مادامی که شرایط برای سرنگونی نظام های ستمگر و غیر دموکراتیک فراهم نگردیده است، تشویق مردم بی دفاع به تحریم، دعوت آنان به تقابل، به نظر نمی آید عملی باشد. بنا بر این، آن بهتر که خود آنان تصمیم بگیرند و بنا به مصلحت و تشخیص خود عمل بنمایند. فقط می شود به رای دهندگان گفت که: مشروعیت بخشیدن به نمایندگی کسانی که خود برگزیده بالادستان است، در هیچ مکتبی پذیرفتنی نیست
از: یاغتی ترکمنصحرا


قطعنامه جدید شورای امنیت تصویب شد
تحریم های بیشتر علیه جمهوری اسلامی
• در حالی که جمهوری اسلامی بعد از گزارش اخبر برادعی، پرونده ای هسته ای را «بسته شده» اعلام کرده و مجالس شکرگزاری به خاطر «پیروزی» خود برگزار کرده بود، سومین قطعنامه تحریم های شورای امنیت علیه ایران روز دوشنبه با ۱۴ رای موافق به تصویب رسید. در این قطعنامه که در چارچوب فصل هفتم منشور سازمان ملل متحد تصویِب شده است و برای اعضا لازم الاجرا می باشد، تحریم های بیشتری علیه ایران وضع شده است
اخبار روز: سه‌شنبه ۱۴ اسفند ۱٣٨۶ - ۴ مارس ۲۰۰٨
در حالی که جمهوری اسلامی بعد از گزارش اخبر برادعی، پرونده ای هسته ای را «بسته شده» اعلام کرده و مجالس شکرگزاری به خاطر «پیروزی» خود برگزار کرده بود، سومین قطعنامه تحریم های شورای امنیت علیه ایران روز دوشنبه با ۱۴ رای موافق به تصویب رسید. اندونزی به قطعنامه ۱۸۰۳ شورای امنیت علیه ایران رای ممتنع داد. در این قطعنامه که در چارچوب فصل هفتم منشور سازمان ملل متحد تصویِب شده است و برای اعضا لازم الاجرا می باشد، تحریم های بیشتری علیه ایران وضع شده است. مفاد قطعنامه به گزارش بی بی سی در این سند، از رفع ابهام های اخیر درباره بخش هایی از فعالیت های هسته ای گذشته ایران استقبال شده است. در قطعنامه شورا آمده است که گروه (۵+۱) آماده است تا در راستای حل مناقشه هسته ای ایران از راه دیپلماتیک تدابیر ملموس بیشتری را اتخاذ کند. سومین قطعنامه تحریم ها علیه ایران شامل سه ضمیمه است که در آن نام ۱۳ شرکت و ۱۳ مدیر ارشد تاسیسات هسته ای ایران به فهرست تحریم ها اضافه شده است. این سند از دولت ها می خواهد که دارایی های خارج از کشور این شرکت ها و مقام ها را مسدود کنند. شورای امنیت همچنین از تمام دولت ها می خواهد که اگر آن ۱۳ مقام ایرانی وارد قلمروشان شدند، مراقب آنها باشند. یکی از این افراد سردار پاسدار محمد رضا نقدی است. به گفته شورای امنیت او برای شکستن تحریم های بین المللی علیه ایران تلاش می کند. سردار نقدی به شکنجه تعدادی از شهرداران مناطق مختلف تهران متهم است و همچنین در ماجرای کوی دانشگاه تهران با دانشجوها برخورد شدیدی کرد. از سوی دیگر، شورا در یکی از ضمیمه ها از دولت ها خواسته که به ۵ مقام ارشد اتمی از جمله بهنام عسگرپور، سید جبار صفدری و امیر رحیمی ویزا اعطا نکنند. در زمینه تحریم های تجاری، قطعنامه ۱۸۰۳ شورای امنیت از دولت ها می خواهد که در اعطای اعتبارها و تسهیلات تجاری به بخش خصوصی برای مبادلات بازرگانی با ایران مراقبت بیشتری به خرج بدهند. شورا همچنین از دولت ها می خواهد که در مورد همکاری موسسات مالی در کشورشان با بانک های ایرانی به خصوص بانک صادرات و ملی ایران وشعب خارجی آنها هوشیار باشند. این نهاد برای نخستین بار به دولت ها اجازه داده که در بنادر و فرودگاه های خود به بازرسی کشتی ها و هواپیماهای ایرانی به گفته شورای امنیت مشکوک به حمل مواد و تجهیزات ممنوعه، بپردازند. شورای امنیت همچنین از کشورها خواسته که مواد، کالاها، تجهیزات و تکنولوژی با قابلیت استفاده دوگانه که در برنامه های هسته ای و موشکی کاربرد دارند را در اختیار ایران قرار ندهند. چهارده موافق، یک ممتنع نمایندگان ۱۵ دولت عضو شورای امنیت سازمان ملل متحد دوشنبه (۳ مارس) در نیویورک درباره قطعنامه پیشنهادی فرانسه و بریتانیا علیه ایران رای گیری کردند. سه عضو غیر دائم شورای امنیت یعنی لیبی، ویتنام، آفریقای جنوبی هرچند پیشتر نگرانی هایی درباره پیش نویس قطعنامه ابراز کرده بودند، از قطعنامه جدید تحریم ها علیه ایران حمایت کردند. لیبی و آفریقای جنوبی در گذشته برنامه های هسته ای سری داشته اند که آن را کنار گذاشتند. اما اندونزی، پرجمعیت ترین کشور مسلمان در جهان، به قطعنامه جدید علیه ایران که قطعنامه ۱۸۰۳ نام دارد، رای ممتنع داد. نماینده اندونزی یکی از دلایل این تصمیم را آن چه او عدم توجه شورای امنیت به همکاری های اخیر ایران با آژانس بین المللی انرژی اتمی خواند، دانست. به این ترتیب سومین قطعنامه تحریم های شورای امنیت علیه ایران با ۱۴ رای موافق به تصویب رسید. دو قطعنامه تحریم های گذشته علیه ایران به اتفاق آرا تصویب شدند. در ابتدای جلسه رای گیری محمد خزائی، سفیر ایران در سازمان ملل متحد، سخنرانی کرد. وی در این سخنرانی اقدام جدید شورا علیه ایران را به عنوان عملی "غیرقانونی" و "ناعادلانه" محکوم کرد. قرار بود رای گیری درباره قطعنامه ایران روز شنبه (یکم مارس) انجام شود. اما بریتانیا و فرانسه تصمیم گرفتند این رای گیری را به دوشنبه (۳ مارس) موکول کنند تا بتوانند حمایت تعداد بیشتری از اعضای غیر دائم شورای امنیت را جلب کنند. بدنبال این تصمیم شش کشور اصلی درگیر در قضیه ایران، از خاویر سولانا، مسئول سیاست گذاری خارجی اتحادیه اروپا، خواستند تا مذاکرات با ایران را از سر گیرد. به گفته سفیر بریتانیا در سازمان ملل متحد، از آقای سولانا خواسته شده است تا با سعید جلیلی، دبیر شورای عالی امنیت ملی و مذاکره کننده اصلی در پرونده اصلی این کشور، دیدار کند. نشست وین روز دوشنبه همچنین جلسه شورای حکام آژانس بین المللی انرژی اتمی در وین برگزار شد که موضوع اصلی این جلسه نیز پرونده هسته ای ایران بود. محمد البرادعی، مدیرکل آژانس، از ایران خواست به ادعاهایی که درباره فعالیت های مطالعاتی این کشور در ارتباط با تولید سلاح هسته ای است، پاسخ دهد. آقای البرادعی در سخنرانی خود در این جلسه گفت: "با این که ایران به بسیاری از سوالات درباره برنامه های گذشته خود پاسخ داده، این سوال جدی هنوز بدون پاسخ باقی مانده است