جمعه، مرداد ۲۸، ۱۳۸۴

وبا در استان گلستان و ترکمنصحرا قربانی هم داشت!

اداره بهداشت حکومت اسلامی اعلام نمود که آمار مبتلایان به بیماری وبا در روزهای اخیر به مرز 700 نفر نزدیک گردیده و بر طبق گزارشات این مرجع مبتلایان به این بیماری در استان گلستان تاکنون بیش از 70 نفر می باشند که در بیمارستانها مداوا می شوند. بر طبق گزارشات حاصله حداقل یک نفر نیز در شهرستان گرگان به دلیل ابتلا به ویروس وبا فوت نموده است!
جالب توجه اینکه درصد بیماران مبتلا به وبا در" استان گلستان" که اکثریت جمعیت آنرا ترکمنان تشکیل می دهند بسیار بیشتر از نقاط دیگر ایران می باشد. مطبوعات حکومت جای این استان را در رده یازدهم قرار داده اند ولی با یک محاسبه منطقی می توان عکس آنرا ثابت نمود. مبتلایان به وبا در این استان نزدیک به 10 درصد کل ایران می باشد در حالیکه نسبت جمعیت منطقه در مقایسه با کل ایران تنها 3 درصد می باشد. با در نظر گرفتن این گزارش تکان دهنده و وحشتناک که از جانب اداره بهداشت جمهوری اسلامی انتشار یافته است می توان نتیجه گرفت که "منطقه ترکمنصحرا" که جمعیتی کمتر از 3 درصد ایران را دارد به تنهایی بیش از از سه برابر میزان متوسط ایران با بیماری وبا روبرو می باشد!

در دنیای امروز به دلیل پیشرفت تکنیک وحفاظت شدید از محیط زیست و بویژه به خاطر رعایت بهداشت و کنترل سبزیجات و آب های آشامیدنی چنین بیماریهایی بسیار به ندرت بروز پیدا می نماید و طبق آمار یونسکو و مراجع امور بهداشتی سازمان ملل حتی خیلی از کوره ده های آفریقایی نیز از شیوع چنین بیماریهای قدیمی مصونیت پیدا نموده اند در حالیکه درایران فعلی این بیماری شیوع یافته و قربانی می گیرد!
فقهای اسلامی که همیشه عادت دارند با شمردن برکات انقلاب اسلامی گوش خلایق را کر نمایند به نظر می آید که این بار بد جوری جا خورده باشند. آنان که عوامفریبانه هر نوع ضایعه و مرض و کاستی های جامعه ایران را به استکبار جهانی! نسبت می دهند اکنون در مقابل اشاعه چنین بیماری مسری و خوفناک در جراید و مطبوعات سکوت نموده اند.

منشا و سرچشمه بیماری وبا رعایت نکردن بهداشت و نظافت در جامعه می باشد. در کشوری که هنوز هم فاضلاب ها و بسیاری از مائده های کارخانجات و کارگاههای شیمیایی به رودخانه ها و نهرها که عمدتا منبعی برای آب های مصرفی و آشامیدنی آدمها و حیوانات می باشد سرازیر می گردد چگونه می توان از بروز و اشاعه چنین بیماریهای مسری جلوگیری نمود؟
ایسنا خبر گزاری دانشجویان ایران اعلام نموده که تاکنون 130 میلیون تومان جهت مبارزه با این بیماری از طرف دولت به امور بهداشت و درمان تخصیص داده شده است. این مقدار پول که تقریبا برابر با 150 هزار دلار امریکایی می باشد ( آنهم برای تمام ایران!) اگر خیلی خوشبین باشیم که بدون حیف و میل صرف مبارزه با این بیماری گردد بسیار ناچیز و اند ک می باشد. خساست سردمداران حکومت در اختصاص چنین بودجه اندک برای سلامتی مردم ( در حالیکه هر روز میلیاردها تومان از بیت المال مردم توسط ایادی فقها حیف ومیل می شود) خود گویای این مسئله است که تا چه حد آنان به بهداشت عمومی اهمیت قائل می باشند!
از روحانیون حاکم که هرگز حاظر نیستند کسی غیر از خود را در تصمیم گیری های امور مملکتی شریک نمایند باید پرسید که ... آیا تفسیر " النظافه من الایمان" که نظافت را جزو ایمان اعلام نموده این است؟!

وزارت بهداشت حکومت اسلامی هشدارهایی را به مصرف کنندگان آب آشامیدنی و سبزیجات و میوه داده و رعایت بهداشت و تسویه آبهای آشامیدنی را به مناطق وبا زده شدیدا توصیه نموده است که چندان غیر طبیعی نمی باشد اما خود مردم نیز که هر روز با بیماریها و بدبختی های گوناگونی روبرو می باشند تا حد زیادی آموخته اند تا به فکر نجات خود باشند. طبق اخبار حاصله هم اکنون بسیاری از مردم ایران حتی برای شنا کردن نیز به رودخانه و دریا و حتی برخی استخرها نمی روند و در آشامیدن آبها و سبزیجات و میوه بسیار محتاط شده اند.

در ایران امروز بسیاری از اجناس تولیدی فاقد استاندارد های بین المللی می باشد. بسیاری از مواد نوشیدنی و لبنیات و کنسروهایی که به بازار عرضه می شود فاقد کنترل های لازمه می باشد و می تواند در تسریع شیوع این نوع بیماری ها تاثیرات زیاد داشته باشد. به تاریخ مصرف آندسته از اجناسی هم که از بازارهای سیاه وارد می شود هرگز نمی توان اعتماد نمود و هرگز معلوم نیست که از مواد سالم و تازه ای تهیه شده باشد.

در جامعه ای که بیش از هشتاد درصد آن زیر فقر و اضطراب زندگی می نماید و در مملکتی که هر چیزی را می شود با رشوه و باج دادن به ملاها و عوامل آنان حل نمود متخلفان و متقلبان به کار خود ادامه خواهند داد و نتیجتا هیچ نوع تضمینی برای بهداشت و سلامتی مردم نیز وجود نخواهد داشت.
مراد قره جه

سه‌شنبه، مرداد ۲۵، ۱۳۸۴

مهم تر اندیشه راهنمای عمل است!


گپلسم گپ بولر ، گپلمسم درد بولر
( چه گویم که نا گفتنم بهتر است )

انتشار مقاله ای تحت عنوان "اصلاح طلبان ترکمن حرکت روشنفکرانه جمعی را در ترکمنصحرا احیا کردند" نوشته آق گون در سایت ترکمنصحرا، انگیزه نوشتن مطلبی شد که پیش رو دارید. در همان سایت نقدی هم (تفسیر به رای! از ترکمن اوغلی) برمقاله یاد شده وجود دارد که شما را به مطالعه آن نیز دعوت می کنم. من به سهم خودم این برخورد آرا و تبادل نظر میان فعالین سیاسی و اجتماعی ترکمنصحرا(که متاسفانه چندان زیاد هم نیست) را به فال نیک گرفته و آرزوی تداومش را دارم! در ادامه این نوشته به اختصار نکاتی را در مورد برخی از مفاهیم مطرح شده در مقاله فوق می آورم.

تا آنجائی که به توضیحات آق گون در مورد مواضع و روش های حکومت جمهوری اسلامی در پیشبرد سیاست هایش در ترکمنصحرا برمی گردد نمیتوان با او موافق نبود. اما به باور من برخوردش به گذشته یا "جریانات اوایل انقلاب" غیر منصفانه ، راه حلش در رابطه با سازمانیابی فعالین سیاسی گمراه کننده و دفاعش از "اصلاح طلبان پیشرو" شیفته وار است!


گذشته

آنچه که در نوشته آق گون به "جریانات اوایل انقلاب در ترکمنصحرا" از آن یاد می شود و با آوردن نقل قولی پر رنگ شده از آن اعلام برائت می کند، در واقع بخش غرور آفرینی از تاریخ مردم ترکمن است که متاسفانه به دلایل زیادی آنچنان که باید مورد نقد و بررسی محققین و روشنفکران کشور و منطقه قرار نگرفته است. من در اینجا قصد ندارم به تحلیل گذشته بپردازم و تنها به ذکر چند نکته اکتفا می کنم تا فرصتی مناسب. زیرا در ایامی که سنگ ها را بسته و سگ ها را رها کرده اند و فضا را گرد و غبار گرفته است سخن گفتن می تواند اثر مطلوب را نداشته باشد.

بررسی گذشته نمیتواند بر اساس امکانات و وضعیت کنونی جامعه صورت بگیرد. درست این است که فضا و گفتمان مسلط آن روزگاررا در تحلیل ها در نظر داشت. برخورد درست و اصولی با "جریانات اوایل انقلاب" در ترکمنصحرا از کانال بررسی و نقد گفتمان مسلط در زمان انقلاب بهمن سال 57 امکان پذیر است. ایامی که اکثریت قریب به اتفاق نحله های فکری موثر در صحنه اجتماعی آبشخوری ایدئولوژیک و انحصارطلبانه داشتند. با وجود این حالا هم که از فاصله به آن دوره نگاه می کنیم چنانچه منصف باشیم می بینیم که آن حرکت فریاد آزادی، هویت و حق طلبی مردم ترکمن در محاصره جو هیستریکی بود که به دست جریانی که وعده بهشت داده بود و کسانی که آن را باور کرده بودند ایجاد شده بود.

وقایع آن دوران هر چند به نوعی در پرده ابهام قرار گرفته و به قولی همه در مورد آن خاموشی گزیده اند اما در خاطره مردم ما زنده است وفراموش نشده و نخواهد شد. مگردفاع گوک دفه در تاریخ ملت ما فراموش شده است؟ نباید فراموش کنیم که حاکمان ستمگر برای پیشبرد سلطه خود و برای پاک کردن اذهان مردم و دگرگونه جلوه دادن قضایا با استفاده از همه ابزارها جهت جا انداختن روایت خود ساخته از آنچه که گذشت از هیچ تلاشی فروگذار نمی کنند. هم اکنون نیز از نظر دور داشتن حیله گری ها و سیاست های امنیتی رژیم خامی خواهد بود. زیرا که سیاست گزاران حکومتی علاقمندند که بازی در میدانی باشد که آنان به دلایل گوناگون توانسته اند برای خود نقطه قوت بسازند و برای حریف "نقطه ضعف"! در این ارتباط میدان بازی اصلی نیروهای سیاسی مترقی منطقه همانا مسائل کنونی جامعه و سمت و سوی تغییر و تحولات آتی می باشد تا میدان "جریانات اوایل انقلاب". البته این بدین معنی نیست که از زیر بار نقد اصولی آن زمان شانه خالی کنیم.

اما در ارتباط با جمله پر رنگ شده در مقاله "همان چوبی که اوایل انقلاب خوردهایم برای هفت پشتمان بس است ما دیگر حاضر نیستیم با ریسمان شما توی چاه برویم " ، بر داشت من از متن این است که این بغض فروخورده و فریاد خفه شده در گلوی ترکمنان ایران است! واقعیت این است که برای مردم عادی و برای ادامه زندگی و بقا، در لحظه این نتیجه است که مطرح است. آنان نه میخواهند و نه می توانند مسائل را از بعد تاریخی ببینند. از این رو آنچنان که در ظاهر دیده میشود از موضوعی برائت هم می جویند. اساسا یک ملت یا قوم در برخورد به حوادثی که موجودیت آن را به خطر می افکند به حکم غریزه به شیوه های سازشکارانه تن میدهد. ولی همه این اوضاع از وظایف نیروی آگاه جامعه نمی کاهد بلکه تنها بر روشهای او تاثیر می گذارد.


مردم ترکمن به جرم اینکه با رفراندم مجهول "جمهوری اسلامی آری یا نه" در فروردین سال 58 مخالفت کرده بودند(که امروز بابت آن سرفراز هستند) و چون نمی خواستند با خمینی به عنوان امت و رعیت بیعت کنند، مورد تهاجم وحشیانه نیروهای واپس گرائی قرار گرفتند که خود را نماینده خدا بر روی زمین می دانستند. پتانسیل تحول طلبانه ای را که مردم ترکمن در " جریانات اوایل انقلاب" از خود نشان داد حاکی از روح بزرگ حق طلبانه و عدالت جویانه آنان بود. این روح را خدشه دار نسازیم.

برای اولین بار در تاریخ ترکمنان ایران این روشنفکران و نمایندگان اقشار مختلف شهری بودند که رهبری مبارزات آنان را بر عهده داشتند. نیروهای مختلف جامعه با افکار متفاوت ، مذهبی و غیر مذهبی ؛ ترکمن و غیر ترکمن دوش به دوش هم خواستهای دمکراتیک را مطرح می نمودند و باورشان بر این بود که به جای استبداد پهلوی جامعه ای انسانی ، عادلانه و مدرن باید برقرار شود نه یک خلافت دینی.

امروز پس از 27 سال و تحمل رنج و مرارت فراوان بسیاری از مردم کشورمان همان خواستهائی را فریاد می زنند که زمانی در ترکمنصحرا مطرح شد و ناکام ماند. از جهان به دهکده جهانی نام برده می شود. با فروپاشی اتحاد شوروی و اقمارش دوران جنگ سرد به سر آمده و گفتمان مسلط انقلاب آن دوران جای خود را به گفتمان دموکراسی خواهی و حقوق بشر داده است. در ایران حاکمیت خودکامه با گسترش و افزایش تضادهای درونی خود با ریزش نیرو روبرو شده و با تغییر نسل پایگاه اجتماعی حاکمیت به شدت تضعیف شده است و دیگر اساسا متکی بر نیروهای نظامی است. صدای آزادی خواهی و عدالت طلبی به وضوح از میان بخش های وسیع همان 98 درصد معروف به گوش می رسد. و فضای نوین و گفتمان جدید می رود که در کشورمان عمومی و سراسری شود. در چنین اوضاع و احوالی پافشاری برای حفظ سلطه روحانیون و اندیشه های مقبول اقشار روستائی جامعه به معنی گام ها به عقب رفتن است.

در این وضعیت به باور من درست تر است که ضمن تاکید بر همبستگی مردم ، روشنفکران و نیروهای سیاسی ترکمن همراه با درک این فضای نوین حاکم بر جامعه، اساسا راه حل های مسائل جاری و پیش رو عمده و حلاجی شوند. پرداختن به مسائل گذشته نیز با سکو قرار دادن این فضا و گفتمان جدید امکان پذیرتر است. گذشته را نه باید نفی کرد و نه بر آن چشم پوشید بلکه می بایست درس های آن را آموخت؛ نکات مثبت آن را به کار گرفت و از نکات منفی آن دوری گزید. نفرت به گذشته ناشی از تفکر و گفتمان غالب سنتی است. تنها نقد اصولی گذشته می تواند چراغ راه آینده باشد.


سازمانیابی

در بخشی از نوشته فوق ضمن تاکید درست بر حفظ حلقه اتصال بین روشنفکران و مردم ترکمن و حفظ همبستگی و رد پراکندگی؛ برای موفقیت و پیشرفت اهداف از قول دکتر هاشم هدایتی عضو شورای مرکزی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی می آید که "بهترین گزینه برای اقوام این است که همگام با احزاب ملی[سراسری ، توضیح از من است] به فعالیت بپردازند" و در توضیحاتی که در ادامه مقاله داده می شود مشخص می شود که به دلیل نبود امکان ایجاد تشکل مستقل در داخل کشور می بایست مصلحتی به نوعی نقش هوادار احزاب و تشکل های سراسری را که از حقوق اقوام دفاع می کنند بر عهده گرفت تا زمان مناسب فرا برسد.

این امر به باور من در شرایط حاکم بر جامعه ما میتواند کاملا مردود نباشد. زیرا درهر صورت و در ابعاد کشوری گروه های سیاسی محلی می بایستی در یک تعامل با احزاب سیاسی سراسری به حل مشکلات مملکتی بنشینند. حالا چه به صورت مستقل باشد چه به صورت حضور شاخه ای و یا هواداری. مهم اما امکان بیان شفاف خواست ها ، مضمون همگامی و متعهد بودن به حفظ منافع مردمی است که به طور اخص خود را مربوط بدانها میدانیم. امروزه البته شاهد این هستیم که محروم نگهداشتن مناطق ملی و قومی حتی در دوره اصلاح طلبان و همچنین رشد خودآگاهی نوین ملی سبب محبوبیت تشکل های محلی به ضرر احزاب و سازمان های سراسری شده است. داشتن تشکل مستقل با در نظر گرفتن برخوردهای تبعیض آمیز حکومت و وجود خواست های ویژه اقوام ـ که می تواند از چشم احزاب سراسری به دور بماند ـ امری طبیعی ، بر حق و در وضعیت کنونی ضروری هم است. اما مهم تر از مسئله شکل همانا اندیشه راهنمای عمل ، محتوا و راستای این تشکل مستقل است.

آنچه را که مضمون "اقتدا" و "همگامی" "اصلاح طلبان پیشرو" منطقه با تشکل هائی مانند جبهه مشارکت یا مجاهدین انقلاب تشکیل می دهد حتی پایین تر ازکف خواست های مردم ترکمن است. این تشکل ها بنا به برنامه های خود و همچنین از آنجا که علیرغم از دست دادن مجلس و ریاست جمهوری هنوز هم پائی در حاکمیت دارند عملا خواهان تقلیل همین کف خواست ها هستند. اقوام و ملیت ها می توانند مدافعین واقعی خود را تنها در میان روشنفکران و فعالین سیاسی مترقی وابسته به خود و احزاب وسازمان های دموکراتیک ومدافع حقوق بشر پیدا کنند.

با توجه به تجربیاتی که از ترفندهای حکومت جمهوری اسلامی داریم عقل سلیم حکم می کند که با تشکل هائی که بند نافشان به حکومت وصل است هشیارانه و با احتیاط برخورد شود. اینان در خوشبینانه ترین حالت "با پوشش دادن جنبش های ملی و قومی عملا نقش خنثی کننده و هضم این جنبش ها در تحرکات درون نظام را بازی می کنند". در شرایط و اوضاع و احوال کنونی و سابقه حکومتگران اینگونه انعطاف پذیری های کنترل شده هیچ عجیب نیست. باضافه این که در چنین "همگامی"هائی میان نیروهای سیاسی محلی و سراسری که همراه با هدایت از بالااست امکان نفوذ عناصر فرصت طلب را نباید دست کم گرفت.

سعید حجاریان یکی از نظریه پردازان اصلاح طلبان پیشرو که سری در مجاهدین انقلاب و پائی در جبهه مشارکت دارد مدتی پیش در مقاله ای که در رابطه با تشکیلات نوشته بود به نوعی از تشکل های اقماری در جنب حزب مطلوب خود اشاره می کند. تبدیل شدن به اینگونه اقمار راهی نیست که مردم ترکمن را به سر منزل مقصود برساند. همگامی با اینان به ویژه اکنون که آشکارا از مشروطه دینی و در عمل ادامه وضع موجود سخن میگویند دستیابی به خواست هائی را که تنها در یک جمهوری دموکراتیک مبتنی بر حقوق بشر امکان پذیر است در هاله ای از ابهام فرو می برد.

ریشه بحران های جامعه ما اساسا در ساختار حاکمیت دینی نهفته است. این رژیم با هدف ایجاد یک هویت ایدئولوژیک به جای هویت های ملی و قومی در کشورمان پا گرفت. ورود درآن لازمه اش تغییر هویت و ذوب شدن در آن است و قابل جمع با حفظ استقلال اندیشه نمی باشد. "دور کردن خطر انزوای اجتماعی و افسردگی مردم ترکمن" راهش تبعیت از زورگویان و ستمگران حاکم نیست.


"اصلاح طلبان پیشرو"

چنبش دوم خرداد 76 که در برگیرنده طیف وسیعی از نیروهای سیاسی مدعی اصلاح از درون حکومت جمهوری اسلامی بودند و به اصلاح طلبان معروف شدند، در سیر هشت ساله خود دچار ریزش و در پایان به شاخه های گوناگونی تقسیم گردید. بخشی از اصلاح طلبان درون حکومتی فاصله گرفتند و صریحا خواستار یک جمهوری دمکراتیک بر مبنای حقوق بشر گردیدند که من در اینجا از آنها به عنوان تحول طلبان یاد میکنم. بخشی دیگر از این نیروها شامل جبهه مشارکت و مجاهدین انقلاب در هنگامه انتخابات اخیر و در برابر بخش دیگری که به رهبری کروبی نام "اصلاح طلبان اصولی" را بر خود نهاده بود ، نام "اصلاح طلبان پیشرو" را انتخاب کردند. مواضع اینان پس از انتخابات اخیر روشن تر اعلام گردید. اینان که زمانی فریاد جمهوری خواهیشان گوش فلک را کر کرده بود و جمهوریت نظام را در خطر می دیدند اکنون آشکارا از مشروطه دینی دفاع می کنند(مراجعه کنید به گفته های اخیر سعید حجاریان). طبق معمول ما شاهد هیچ راهکار مشخص برای چگونگی این مشروطه نیستیم و فقط به طور کلی برداشت میشود که خامنه ای باید سلطنت کند و نه حکومت! اینکه "اصلاح طلبان پیشرو" چه برنامه ای برای رفع تبعیضات عقیدتی، قومی و مذهبی دارند بر کسی روشن نیست. گفته های دوران انتخابات معین هم به خوبی میدانیم که شعارهای تبلیغاتی بود. خاتمی هم در هشت سال ریاست جمهوریش با پشتوانه بیست میلیون رایٍ و 200 کرسی از مجموع 280 کرسی مجلس ششم، نخواست و نمی توانست اصول 12، 15، 19 و 20 قانون اساسی موجود را به اجرا درآورد. شعار ایران برای همه ایرانیان جبهه مشارکت چه شد؟

آق گون این را که معین بیشترین آرا را در منطقه آورده است دلیلی بر درستی نظرات دوستان " اصلاح طلب پیشرو" در ترکمنصحرا می داند اما فراموش میکند که بگوید معین در سطح کشور به جایگاه پنجم افکنده شد و تقلبات وسیع و آشکاری صورت گرفت که معین ذلیلانه برآن گردن نهاد. شکست " اصلاح طلبان پیشرو" در این انتخابات اما صحت این ارزیابی تحول طلبان را به اثبات رساند که "کشتیبان را سیاست دیگری آمده است" و شرکت در انتخابات نمایشی اجرای منویات خامنه ای مبنی بر مشارکت حداکثری است. درست است که سیاست تحریم به معنی دستیابی به حضور حداقلی مردم در انتخابات ناموفق بود ولی برای بسیاری از تحول طلبان اساسا جنبه سمبلیک این حرکت مطرح بود به طوری که به روشنی جایگاه قوی این نیرو به نمایش گذاشته شد و زمینه ساز انسجام آتی این نیرو خواهد بود.

گذر از اصلاحات درون حکومتی که در یک پروسه پر هزینه حاصل گشته و رو به گسترش دارد یک خط مشی است که خواهان تغییر جامعه بسته کنونی به سوی یک جامعه باز به صورت مسالمت آمیز می باشد. حکومت جمهوری اسلامی به دلیل از دست دادن پایگاه اجتماعی و ضعف خود ناچار به تحمل جنبش تحول طلبی شده است. هم اکنون نیز این جنبش ، خواهان به رسمیت شناختن حق اپوزیسیونی خود می باشد نه آنکه همچون دکترهاشم هدایتی (نگاه کنید به مقاله تحت عنوان "هفت نکته پیرامون هم اندیشی اصلاح طلبان کرد") ، به پوزیسیون بودن خود افتخار و بقیه مخالفین عقیدتی خود را به عنوان برانداز نفی کند. چنین برخوردی امروزه حتی در عراق و افغانستان هم منسوخ شده است. این را هم از یاد نبریم که سیاست های کلی حکومت ازجمله در ترکمنصحرا دیگر مانند گذشته به شکل ملوک الطوایفی به پیش نخواهد رفت بلکه به صورت متمرکز وزیر نظر جناح نظامی حکومت دیکته می شود.


24 مرداد 1384
اشه

جمعه، مرداد ۲۱، ۱۳۸۴

تسلیت به قربانیان سیل در منطقه کلاله و گلیداغ

بار دیگر یک بلای طبیعی دهها نفر از هموطنان ما در ترکمنصحرا و در منطقه کلاله و گلیداغ را به سوی مرگ ونیستی فرستاد. از تعداد زخمی ها و مصدومین و بویژه گمشده ها که اکثرا ترکمن هستند اطلاع دقیقی در دست نیست و به آنچه که در منابع جمهوری اسلامی نیز آمده نمی توان اطمینان نمود. گفته می شود که علاوه بر تلفات انسانی این سیل مرگزا هزاران هکتار از منابع کشاورزی و زمینهای زراعی نیز که جملگی به مردم محروم این مناطق تعلق دارد نیست و نابود شده است. از تعداد دامها یی که ازدست رفته اطلاع دقیقی نیست! مراتعی که اغلب تنها محل چرا و تنها امکان ارتزاق گاوان و گوسفندان دهقانان تهی دست می باشد نابود گردیده و امکان ادامه حیات برای بازماندگان این حادثه بمراتب دشوارتر گردیده است.

با توجه به تکرار این نوع حوادث مرگزا در این نواحی که هر از گاهی خسارات بی شماری وارد می نماید اکنون برای اهالی منطقه این سوال بزرگ مطرح می شود که براستی آیا امکانی برای پیشگیری چنین حوادثی وجود ندارد؟! آیا نمی توان با سد بندی های حساب شده تر و یا کانال کشی های اصولی بر جریان سیل تاثیر گذاشت؟! مسلما اگر مقامات حاکم اندک ارزش و اهمیتی به جان انسانها قائل بودند اینگونه تمهیدات را انجام داده بودند! بهر حال جای بسیار تاسف دارد که اینهمه انسانهای بی دفاع و محروم در ایران به امان خدا واگذار گردیده اند. شاید تنها گناه آنان این باشد که به مناطق ملی تعلق دارند!!
نکته قابل تعمق دیگر این است که علیرغم درج اخبار فاجعه سیل در منطقه گوکلان " ترکمنصحرا" که آمار قربانیان آن بیش از هفتاد نفر اعلام گردیده تا بحال هیچ کدام از مقامات طراز اول جمهوری اسلامی به این منطقه نرفته و جهت حفظ ظاهر هم شده پای درد دل مردم مصیبت زده این دیار ننشسته اند!
با اندوه و تاسف فراوان مصیبت وارده را به مردم ستمدیده شرق گنبد بویژه به بازماندگان این حادثه جانگداز تسلیت می گوئیم.

دوشنبه، مرداد ۱۷، ۱۳۸۴

خشونت استبداد علیه حق طلبی مسالمت آمیز

شوانه قادری یکی از فعالین جوان مهابادی بود که بطرز فجیعی توسط ماموران حکومتی به قتل رسید. اهالی مهاباد در اعتراض به این جنایت ضد بشری طی یک سلسله حرکات مسالمت آمیز خواهان روشن شدن قضیه و پیگیری عاملان این جنایت شدند. ابتدا رژیم هیأتی را جهت بررسی مسأله به مهاباد فرستاد که نتیجه ای نبخشید. در پی آن اهالی مهاباد بر خواسته خود مبنی بر معرفی و محاکمه جنایتکاران تاکید کردند. این خواسته از سوی حکومت با خشونت جواب داده شد. از طرف دیگر مردم در شهرهای دیگر کردستان از جمله در سنندج، پیرانشهر، سردشت، بوکان، سقز، بانه، دیواندره، اشنویه و مریوان و ... به برگزار ی تظاهرات همبستگی بطور مسالمت آمیز مبادرت ورزیدند که جملگی آنها با آتش گلوله های ماموران مسلح رژیم روبرو شده که در اثر آن تا کنون چندین نفر از شهروندان کرد ما کشته و صدها نفر زخمی شده اتد.

توسل حکومت به خشونت و برقراری حکومت نظامی و ایجاد فضای رعب و وحشت شیوه ایست که در مقابل حرکت اعتراضی مسالمت آمیز خلق کرد برای پیگیری یک خواست قانونی و روشن شدن یک جنایت بکار گرفته شده که هدف آن وادار به عقب نشینی کردن خلق کرد و سرکوب کردن جنبش اعتراضی و همبستگی مردم است.
نکته بسیار مهم در حرکت اعتراضی مردم کرد حفظ خونسردی و روحیه مبارزه مسالمت آمیز و متمدنانه و پرهیز از خشونت متقابل است. توجه به این امر برای جنبش دمکراسی و برابری اقلیت های ملی ایران از اهمیت حیاتی برخوردار است.
سرکوب خشونت بار خلق کرد ازسوی بخش عمده محافل و نیروهای سیاسی و روشنفکری ایران با سکوت برخورد شده است که به نوبه خود بسیار سئوال برانگیز است. نیروهایی که خود را مدافع حقوق بشر و دمکراسی قلمداد می کنند چطور می شود در مورد حرکت وسیع و گسترده خلق کرد برای اعاده حقوق بشر، سیاست انفعال را برگزینند؟
شاید بسیاری ازفعالان سیاسی ما فراموش کرده باشند که نخستین یورش خشونت بارجمهوری اسلامی در اولین هفته های پس از بقدرت رسیدنش متوجه خلق کرد در سنندج و متینگ مسالمت آمیز خلق ترکمن در گنبد بود. ادامه این یورش خشونت بار با تهاجم به دفاتر احزاب و سازمان های سیاسی در تهران و دیگر شهرهای کشور و بهم ریختن آنها کشیده شد.
تجربه یکصد ساله تاریخ کشورمان مؤید این حقیقت است که تهاجم حکومت های استبدادی به آزادی ها و حقوق دمکراتیک همیشه با یورش به اقلیت های ملی ایران و سرکوبی خشن جنبش حق طلبانه آنها شروع شده و با قلع و قمع آزادی های نیم بند موجود وزندانی کردن، آزار و شکنجه آزادیخواهان در سراسر کشور خاتمه یافته است.
تجربه مذکور با توجه به سیاست های حکومت در قبال کردها و دیگر اقلیت های ملی کشورمان هشداری جدی به همه نیروهای آزادیخواه و مدافعین دمکراسی و حقوق بشرمیهنمان است. این نیروها همانگونه که در دفاع از آزادی زندانی شجاع و قهرمان اکبر گنجی از هر روش انسانی ممکن استفاده کرده و میکنند تا استبداد حاکم را وادار به تسلیم نمایند، در همبستگی با جنبش خلق کرد نیز نبایستی از هیچ کوششی دریغ ورزند.

اورمان

دوشنبه، مرداد ۱۰، ۱۳۸۴

ترکمنها: در جستجوی ابراز هویت ملی و یا در راه تاثیر گذاری بر روند دموکراسی در ایران؟

مقدمه: از مقطع سال 1881 که با نقشه های استعمارگرایانه روس و انگلیس و طبق معاهده ننگین " آخال" سرزمین واحد ترکمنها بین حکومتهای روسیه تزاری و ایران تقسیم گردید! کماکان کشمکشهای دنباله داری مابین قدرت های سرکوبگر مرکزی ازیکطرف و ترکمنهای تحت ستم و پراکنده شده از طرف دیگر ادامه داشته است! حکومت های مرکزی تلاش داشته اند تا با محو کلیه آثار و عوارض فرهنگی و ملی خلق ترکمن همانند زبان و تاریخ و فرهنگ و ارزشهای فولکلوری و....تمامی پیوندهای ارتباطی این ملت را با تاریخ دیرینه خود قطع نموده و به اسیمیله کردن آنان بپردازند و در مقابل تمامی تلاشهای روشنفکران و محافل سیاسی و فرهنگی و ادبی خلق ترکمن نیز این بوده است تا به هرنحو ممکن و عملی ضمن دفاع از ارزشهای ملی و تاریخی خود بر این حیله تاریخی محو کننده وهویت زدایانه غلبه نمایند. ترکمنها نیک آموخته بودند تا در هر جایی که هستند به ابراز وجود بپردازند و از موجودیت ملی و نوامیس تاریخی گرانقدر خود دفاع نموده و عدالت جویی و حق طلبی خود را به اثبات برسانند.
تقسیم سرزمین مشترک ترکمنها و وابسته کردن اجباری آنان به قدرت های روس و ایران ( البته با شیوه تحمیل جنگ و کشتارهای قساوت آمیز!!) واقعیت نوینی را در مقابل ملت ترکمن قرارداده بود چرا که آنان از یکطرف مجبور بوده اند تا همانند بسیاری از اقوام و ملتهای دیگر که با نقشه های استعمارگران و قدرت های استبدادی منطقه چند پاره شده بودند وضع موجود را بپذیرند و از طرف دیگر نیز برای ابراز هویت و آزادگی خود تحت هر شرایطی بپا خاسته و مجاهدت بنمایند. بر این اساس و در شرایطی که با داشتن نیرویی نابرابر ناتوان از آن بودند که در مقابل استعمار جهانی و حکومت های استبدادی منطقه ای ایستادگی نمایند هر نوع تحول و دگرگونی های تاریخی را که سمت گیری عدالت خواهانه داشته و نافی ظلم و سرکوب بود به فال نیک گرفته و به امید آینده بهتر و رهایی بخش در کنار جریانات سیاسی و فکری که در این جهت تلاش می نمودند به فعالیت مداوم می پردازند.
سرنگونی امپراطوری تزارهای روس و بوجود آمدن حکومت های شورایی در بین ملتهای محروم این امید را بوجود آورده بود که علیرغم گسستن یکپارچگی ها و پیوندهای ملی و تاریخی باز هم می توان سربلند نموده و از میراث های ملی و تاریخی خود دفاع نمود.
ایجاد جمهوری سوسیالیستی " ترکمنستان" در بخش بزرگتر سرزمین ترکمنها عملا ترکمنها را به " دو ملت" و اما با داشتن تاریخ و ریشه برابر و مشترک تبدیل نموده بود. الگوی سیاسی و مدل حکومتی " خویشاوندان" در بخش شمالی باعث آن می گردد تا ترکمنهای ایران نیز جداگانه به فکر سازماندهی مستقلانه حرکت های ملی گرایانه خود باشند. اسناد و شواهد تاریخی روشنی گواه است که بعد از این دوران پرتحول در " شمال" ترکمنها در ایران تصمیم گرفته اند تا در کنار دیگر ملیتهای تحت ستم ایرانی به فعالیت پرداخته و از برای استقلال ملی خود و برای رسیدن به ایرانی دمکراتیک و با سیستمی عدالت بخش با دیگر نیروهای مترقی ایرانی همکاری بنمایند.

فرازهایی از متدهای استقلال طلبانه ترکمنها تا به امروز!

بنا بر تجارب تاریخی و قانون تکامل اجتماعی نخبگان و اقشار روشنفکری هرملت تمثیل گر تلاشهای هویت طلبانه آن ملت می باشد و این اصل را این طیف از محافل با شعور و آگاه اجتماعی ترکمن نیز به خوبی آموخته بودند چرا که در تمامی ادوار تسلسلی تاریخ کنونی لحظه ای را نمی توان یافت که آنان از ایفای این وظیفه مقدس ملی خود کوتاهی نموده باشند. روشنفکران ترکمن از برای اثبات موجودیت ملی و تاریخی خود هماره با جریانات آزادی طلب ایرانی همراهی نموده و در هر دوره ای با انتخاب متدها و تدبیرهای کارساز خود نسل اندر نسل زندگی و آزادگی خلق ترکمن را به جان خریده اند. هم در پروسه شکل گیری کودتای انگلیسی و سقوط قاجاریه ترکمنهای ایران با اعلام " جمهوری خود مختار" در سالهای 24/25 شمسی بپا خاسته و در مقابل استبداد ایستاده اند و هم در آستانه سقوط حکومت شاهنشاهی و فعالیت های فدائیان در ترکمنصحرا در سالهای 57/58 خلق ترکمن با امید به ابراز هویت ملی و سهیم شدن در " حق تعیین سرنوشت خود به دست خود" با اتحادی بی نظیر بپا خاسته و در عرصه سیاسی ایران به عنوان یکی از خلقهای حق طلب و عدالت خواه حضور پیدا می نمایند. هر جند در هر دو برهه تاریخی با شدت تمام توسط حکومت های مرکزی غیر دمکرات سرکوب می گردند.

برای اینکه شناخت روشنتری از شیوه ها و اسلوب های مبارزاتی ترکمنها داشته باشیم کافیست تا نیم نگاهی بر آنچه که در طول دهه های اخیر اتفاق افتاد بیاندازیم:
در دوران انقلاب مشروطیت و تجدد طلبی روشنفکران ایرانی که متاسفانه در پروسه شکل گیری خود بنا بر خیانت تاریخی بخشی از آنان به انحراف کشیده می شود و با دخالت استعمار انگلیس به جای نهادی شدن سیستمی دموکراتیک * ( نا گفته نماند که موج آزادی طلبی در ایران آن ایام آنچنان گسترده بوده که بسیاری از شاهزادگان قاجار نیز با آن همراهی می نموده اند.) حکومت دیکتاتوری پهلوی را بر مردم ایران تحمیل می نمایند خلق ترکمن در ایران با تشویش خاطر تحولات را پیگیری می نماید و بنا بر اقتضای شرایط به سازماندهی سیاسی و نظامی خود نیز می پردازد.

.... شعارهای ترقی خواهانه مشروطه چی ها که به تقلید کشورهای غربی تعدد عقیده و پلورالیسم سیاسی و اجتماعی را پیش می کشیدند در ایران آنروز انگار کف روی آب بوده است و در نبودن طبقه اجتماعی بورژوایی نیرومند با سد و تحدید ارتجاع مواجه می گردد. این نارسایی تاریخی فرصتی می شود برای استعمار انگلیس تا وارد میدان گردیده و بر روند سیاسی ایران تاثیر بگذارد و با روی کار آوردن دولت سید ضیاالدین طباطبایی مقاصد شوم و بلند مدت استعماری خود را پیاده نماید. شعارهایی همانند ایران واحد؟! و یا مثل "من رضا- تو رضا-ملت رضا" که دقیقا درجهت پیش کشیدن کیش شخصیت و تحمیل دیکتاتور بر ملت های ایرانی بود از جانب ارتجاع سرداده می شود. انگار تحولات در امپراطوری روسیه و شکل گیری جمهوری های شورایی در آن سرزمین استعمار انگلیس را ترسانده بود!.
برای اینکه حکومت مرکزی واحد و یک ملیتی ( فقط فارسی زبان!) ایجاد نمایند نا امنی ها و نا بسامانی ها که خود زائده شرایط نابسامان حاکمیت بود به مناطق ملی نسبت داده میشود و زمینه های یورش به مناطق ملی که در دوره قاجارها از نوعی خودمختاری کلاسیک برخوردار بودند آماده می شود.
رضا خان با ارتش استعمار پرورده خود بعد از سرکوب کردها و عربها به ترکمنصحرا حمله می نماید. با کشتار مقاومت کنندگان به حداقل آزادیهایی که ملت ترکمن به برکت آن مشغول امرار معاش بود پایان داده می شود. خلق ترکمن به مقابله بر می خیزد و با اندک تجهیزات نظامی خود در مقابل استبداد رضا خانی ایستاده و ننگ بی خانمانی را بدون مقاومت نمی پذیرد.کشته شدن بسیاری از ترکمنان و زندانی و به اسارت رفتن هزاران نفر از آنان هنوز هم از خاطره خیلی ها زدوده نشده است. رضا خان طی اقدامی غیر انسانی و از برای نابود کردن خلق ترکمن بسیاری از خانواده ها را به مناطق دور تبعید می نماید که اکنون هیچ نام ونشانی از آنان باقی نیست!!
(پروفسور خممد.آتا استاد تاریخ دانشگاه آشقاباد و از اعضای برجسته آکادمی علوم "جمهوری ترکمنستان" در کتابی که به فارسی نیز ترجمه شده به خوبی اوضاع اسف انگیز آن دوره را توصیف نموده و چگونگی سرکوب حکومت خود مختار ترکمنهای ایران به رهبری " عثمان آخون" را به نقد کشیده است.)
بعد از تجاوز نظامی روسها به ترکمنستان و قتل عام ترکمنان هم در" تاش هاویز" * و هم در " گوک دفه" * در قرن 18 که به استیلای روسیه تزاری منجر گردید یورش ارتش رضاخان و قلع و قمع مقاومت ترکمنان بزرگترین فاجعه ای است که در تاریخ ترکمنها نظیر چندانی نداشته است.

در طول حکومت پهلوی ترکمنها سرنوشتی بدتر از سرخپوستان آمریکایی دوچار می گردند. زمینها و مراتع ترکمنها بدون رعایت کوچکترین شئونات انسانی از آنان سلب گردیده و به " بنیاد پهلوی" واگذار می گردد. بر طبق سیاست امپریالیستی آن دوره که اسلحه ای به برندگی تکنیک و ماشین نوین را در دست داشته به بهانه باسواد کردن آنان هرنوع سیاست آموزشی و فرهنگی از محتوای ملی و تاریخی ترکمنها تهی گردیده و در جهت سیاست یکسان سازی! شکل لباس ملی و حتی انتخاب نامهای ملی ترکمنی به مسخره گرفته می شود و بر اساس سیاست های شوونیستی رضاخانی به بهانه متمدن کردن خلقها ارزش های ملی و فرهنگی آنان به تمسخر گرفته شده و با زور سرنیزه و ستم ژاندارمری بسیاری از ترکمنان را بر روی زمینهای زراعی متعلق به خود به بیگاری می کشند. آموزش به زبان فارسی اجباری می گردد و برای دانش آموزان ترکمن هرگز از دولت مامد آزادی ها و مختومقلی ها و ملانفس ها و...گفته نمی شود بلکه حفظ اشعار و ترجیع بند های فردوسی و حافظ و سعدی و غیر.... دلیل سواد و ارجحیت شمرده می شود

سرکوب های خاندان پهلوی و تحمیل سیستم هزار فامیلی بر ایرانیان در ادامه خود مقاومت اقشار و طیف های تحصیل کرده و روشنفکر را همراه داشته و باعث خیزش ها و اعتراضات عدالت خواهانه ای می گردد و از سراسر ایران معترضین بر سیستم ظلم و نا برابری بپا می خیزند. در این دوران که قدرت های امپریالیستی و در راس آن ایالات متحده امریکا از برای تقسیم جهان و تبدیل آن به مایملک خود در الجزایر و مصر و افریقا و کره و ویتنام و....امریکای لاتین به کشتار و شکنجه آزادیخواهان می پرداختند گرایش به اندیشه های انقلابی "مارکسیستی" و مدل سازی به سبک کشورهای کمونیستی و بویژه اتحاد شوروی به الگویی ایده آل و جهانشمول تبدیل می گردد و بسیاری از مبارزین و آزادیخواهان با جدیت تمام به تبلیغ و ترویج آن می پردازند. الگویی که در آن تصور می گردید که هم تبعیض های ملی گرایانه اختتام می یابد و هم ظلم ها و نا برابری های طبقاتی و اجتماعی پایان می پذیرد!.

گرایش به اندیشه های مارکسیستی و بکارگیری آن چون اکسیری نجات بخش و زندگی ساز باعث می گردید تا پیوندهای نزدیکی مابین ترقی خواهان اجتماعی و سیاسی بدور از رنگها و نژادها و ملیت ها صورت پذیرد. در این دنیای خیال انگیز حل کلیدی ستم ها و تضاد های ملی و فرهنگی نیز به برچیده شدن نظام سرمایه داری و برقراری سوسیالیسم علمی منوط می گردد و بنابر این هردو طیف روشنفکری ایرانی یعنی چه آنانی که به ملت حاکم منتسب بودند و چه آنانی که به اقلیت های ملی تحت ستم تعلق داشتند جملگی هدفی واحد را جستجو می نمودند!.
تاریخ مبارزاتی چند دهه اخیر در ایران مملو از رشادت ها و جانبازیهای نسلی است که به دوراز اختلافات فرهنگی و ملی با یکدیگر دست در دست هم برای رسیدن به این دنیای خیالی مبارزه نموده است.
روشنفکران ترکمن به صرف اعتقاد به ایجاد سیستمی عدالت گستر و آزادی بخش در کنار جریانات سیاسی سراسری ایرانی به فعالیت پرداخته و رشادت های بی نظیری را نیز به نمایش گذاشته اند. در اولین گروه سیاسی چپ ایرانی که توسط تقی ارانی بنیانگزاری شد و به گروه 53 نفره مشهور گردید نام یکی از مبارزین ترکمن به چشم می خورد که توسط رضا شاه تیرباران می شود. در جریان قیام افسران خراسان نیز سرهنگی ترکمن جان خود را می بازد و بدین منوال در طول فعالیت های مستمر سیاسی حزب توده ایران بسیاری از ترکمنها به آن پیوسته و فعالانه در آپارات تشکیلاتی و حتی سازمان نظامی ان شرکت نمودند. تعداد کسانی که در دفاع از برنامه های این حزب به زندان افتاده و یا به مهاجرت رفته اند در مقایسه با دیگر ملیتها بسیار زیاد می باشد.
در آستانه سقوط حکومت شاه نیز بسیاری از روشنفکران و تحصیل کرده های ترکمن به فعالیت پرداخته و با این تصور که سازمان چریکهای فداعی مدافع خلقها ست و جنبش آنان را در رسیدن به حق تعیین سرنوشت خود یاری خواهد داد به این سازمان پیوستند. اتحاد گسترده و بی نظیر ترکمنها از برای رسیدن به هدف خود و بویژه حمیت و خوشبینی آنان به جنبش دمکراتیک و سراسری در ایران در این مقطع زمانی غیر قابل انکار می باشد.

گوشه هایی از بی عدالتی های کنونی!

با روی کار آمدن جمهوری اسلامی در ایران وضعیت عمومی ترکمنها نه تنها بهتر نگردیده و بلکه در بسیاری از عرصه ها از دوره پهلوی هم بدتر گردیده است. به عنوان مثال در رژیم قبلی مستقیما محدودیتی برای نامگزاری نوزادان ترکمن وجود نداشت ولی امروزه آشکارا آنانی که می خواهند نام فرزندان خود را براساس نام های مرسوم ترکمنی انتخاب نمایند شدیدا مورد آزار قرار می گیرند. در قبل از به حکومت رسیدن آخوندها تعداد معتادین و مصرف کنندگان مواد مخدر بسیار محدود بوده ولی در حال حاظر آنطور که گفته می شود درصد آدمهای سالم محدودتر می باشد از طرف حاکمان فعلی برای محدود کردن ورود تریاک و هروئین و دیگر مواد مخدر مرگزا به " ترکمنصحرا" اقدامات جدی نیز صورت نمی پذیرد و حکومت بسیاری از سوداگران مرگ در ترکمنصحرا را آزاد گذاشته است!.
هرچند صید ماهی در دریای خزر که محل صید هزاران ساله اجداد ترکمن است در دوره شاه آزاد نبود ولی سیستم کنترل بر آن امروزه بمراتب غیر انسانی تر می باشد و پاسداران حکومتی تاکنون دهها نفر از جوانان ترکمن را که برای سیر کردن شکم خود به صید ماهی پرداخته بودند از پای در آورده است.
سابق بر این جمعیت غیرترکمنان در ترکمنصحرا بسیار اندک بوده است ولی اکنون بنا بر سیاست های محرمانه و مافیایی حکومت هر روز بر تعداد سیستانی ها و دیگر مهاجرین از استانهای مجاور افزوده می شود. بهترین زمینهای کشاورزی ترکمنها با دخالت ارگانهای حکومتی وطبق نقشه به غیرترکمنان بخصوص زابلی ها فروخته می شود. بسیاری از جوانان تحصیل کرده ترکمن به دلیل سیاست های هویت زدایانه حکومت که عدم سرمایه گزاری های تولیدی در منطقه یکی از شیوه های آن است مجبور به ترک ترکمنصحرا شده و به مناطق دیگر کوچ می نمایند.
در ادارات دولتی و در راس امور اداری ترکمنها نقش کلیدی را نداشته و با شیوه های تبعیض آمیز حکومت اسلامی!! ترکمنها در سرزمین متعلق به خود در رده های سوم ویا پائینتر گنجانده می شوند و بر ا ساس سیاست های ضد انسانی این حکومت نیز زابلی ها و مازندرانی ها و شاهرودی ها بر ترکمنها حکومت می نمایند!.
در رادیو ها و تلویزیون های حکومتی برنامه جندانی برای ترکمنان اختصاص داده نمی شود و اگر هم اندک برنامه ای موجود است مجریان آن جز مجیزه گویی و تبلیغ حکومت ظالم فعلی برنامه ای ندارند که خود باعث بیزاری مردم از این رسانه ها می گردد.بر اساس این شیوه برنامه ریزی هویت زداینده! تدریجا زبان ملیتها به فراموشی سپرده می شود و آنطور که شاهد هستیم هم گویش و زبان ترکمنی و هم بسیاری از سنت های ملی و فرهنگی ترکمنها شدیدا آسیب دیده و به فراموشی سپرده می شود.
بر اساس سیاست های آپارتایدی حکومت نیز سرزمین تاریخی و یکپارچه ترکمنها ( ترکمنصحرا) اکنون بین دو استان مختلف تقسیم شده و برخی از شهرهای آن همانند "آق قلا" حتی در همین تقسیمات جغرافیایی تبعیض آمیز! فعلی نیز حق انتخاب نماینده برای خود را ندارند و می بایستی در وابستگی به شهرستان " گرگان" که شهری فارس نشین است و چندین برابر آق قلا جمعیت دارد در انتخابات شرکت نمایند.

اوضاع فعلی ایران و انتخاب شیوه های فعالیتی اتحاد ساز!

توصیف زندگانی اسفبار مردم تحت ستم در ایران به تنهایی چندان دردی را دوا نمی نماید بلکه انچه که قابل لمس و قابل تعمق است جستجوی راهها و امکاناتی است که بتواند به شکلی بر این بی عدالتی ها پایان بخشد!. بدون شک چنین اقدامی بدون تحمل رنج ها و سختی ها امکان پذیر نیست.
مقابله با سیاست های خانمان برانداز حکومت فقها وظیفه ای است انسانی و سکوت در مقابل آن در واقع مساعدتی است بر استمرار عمر طولانی این سیستم غیر دمکراتیک و ستمگر! زمانی "برتولد برشت" گفته بود: آنکه حقیقت را نمی داند احمق است ولی آنکه آنرا می داند ولی انکار می نماید.....تبهکار است .....بنا بر این واقعیت آشکار می بایستی به طرق مختلف و ممکن در سازماندهی حرکت های اعتراضی مردم شرکت نمود.
بخشی از فعالیت ها هر چند کم ریسک تر می باشند ولی می تواند تاثیرات مثبتی را داشته باشند. فعالیت های فرهنگی و ادبی همانند ترویج زبان و خط و حتی شعر و مشاعره و یا گستردن موسیقی و آهنگ های پرمضمون می تواند تاثیرات روحی زیادی را داشته باشد. زنده کردن تاریخ ملت خودی و انتشار آن و بویژه تبیین دورانهایی که در آن ملت ستمدیده توانسته است بر مشکلات و ظلم ها ی وارده فائق آید می تواند تاثیرات روانی بسیار خوبی را بر نسل نوین داشته باشد.

به برکت تکنولوژی کنونی و اینترنت که امکان ارتباطی مردم را بدور از تضییقات نظامهای ستمگر میسر می سازد می توان مستقیما در فعالیتهای مردم نقش داشت. در مورد نحوه سازماندهی فعالیتها و اینکه چگونه می توان با استفاده از امکانات بالفعل کاری کرد شاید تجربه دیگر ملت ها کافی باشد. پرداختن در این مورد را به خود صاحبان اندیشه و ابتکار واگذار می نمایم.

اشکال و شیوه های فعالیتی برای ما ترکمنها!

در سالهای اخیر طیفهای مختلف روشنفکری ترکمن راهها و متد های مختلفی را برای نحوه پاسخگوئی به نیاز های مبرم ملی و فرهنگی و حق طلبانه خلق ترکمن در ایران آزمایش نموده اند که به سهم خود تاثیرات محسوسی را نیز داشته است. یکی از مطرح ترین پیامد این فعالیت ها برای ترکمنان ایران در طرح منشور چند ماده ای روشنفکران وادبا و نویسندگان ترکمن در دوره انتخابات ریاست جمهوری مادیت یافته است. به تعبیری بعد از فعالیت های کانون فرهنگی و سیاسی خلق ترکمن در سالهای 57/58 که " طرح خود مختاری" 8 ماده ای را همراه داشت اقدام برخی از ادبا و مجامع روشنفکری ترکمن در جریان انتخابات اخیر و اعلام موجودیت آنان با ارائه طرحی که اشاره به تضییقات فعلی را دارد خود نقطه قوتی است برای انسجام فعالیت ها و اگر چنین اقداماتی در ادامه خود به برنامه مدونی برای حق طلبی تبدیل گردد مسلما حمایت آشکارتر خلقهای تحت ستم و محافل و جریانات مترقی را جلب خواهد نمود.

نکته ای که در پروسه فعالیتهای عدالت خواهانه و دمکراتیک قابل تذکر است همانا ایجاد روحیه اتکا به نیروی خود و توسل به مجامع مترقی و آزاده اندیش بیرونی است. بنا به تجارب دهه های گذشته هرنوع امیدواری به وعده های حکومتی و حتی جناحهایی از آن که عنوان فریبنده " اصلاح طلبان" را یدک می کشند در واقع نتیجه ای جز اتلاف وقت و انرژی و فرسودن نیروها را ندارد و به قول معروف عمر بر باد دادن است.

( برخلاف شفافیت فعالیت های روشنفکران و پیشروان اجتماعی در داخل ایران اندک تفاوت هایی در شیوه های اتخاذ تاکتیک ها فعالین سیاسی در خارج را از آنان متمایز می نماید و مهاجرین ترکمن در بیرون کشور از وضعیت و توانایی های خاصی برخوردار می باشند که به سهم خود جای بررسی دارد.)

گفتن اینکه کدام روش سیاسی کار ساز و منطبق بر واقعیت هاست چندان آسان نیست و اما آنچه که مسلم است تجربه زندگی سیاسی و گذرزمان همواره سنگ محکی بوده برای بازبینی و قضاوت درست تر. بنا به مثل معروف، خوش بود گر محک تجربه آید بمیان... مراجعه به تاریخ و اتکا به تجارب چند دهه گذشته درسهای خوبی را به همه و بویژه ملیتهای ایرانی ارزانی نموده است.

یکی از مسائل مبرمی که تابحال ذهن طیف های بسیاری از روشنفکران سیاسی ایرانی بویژه در خارج را به خود مشغول نموده بحث "هویت ملی" در کشور ایران می باشد. هرکدام از محافل و جریانات فکری به تبع آموخته های سنتی خود با این مقوله برخورد نموده و اندیشه و درک خاصی را ارائه نموده اند. اگر بپذیریم که " درک ها و برداشت ها" از مقوله های فلسفی خود زاده و یا متاثر از تاریخ و عینیت اجتماعی است مقوله "هویت ملی" در کشورهای چند ملیتی نیز با تغییر و تحولات بزرگی که اخیرا در جهان اتفاق افتاده مفهوم خاصی پیدا نموده است. امروزه مقولاتی اختراعی چون " ملت بزرگ" و یا" مدرن" تا حدود زیادی از اعتبار افتاده است و پیروانی ندارد. سیمای دنیای آینده نیزآن طور که آخرین دهه از هزاره دوم سال میلادی اثبات نموده " پیش به سوی اتحادهای ملی داوطلبانه و برابر حقوق می باشد".
دیگر نمی توان هیچ ملیتی را ولو آنکه به لحاظ تعداد نفوس اندک هم باشند با شیوه های قهر و زور خاموش ساخت پلورالیسم ملی و فرهنگی تنها آلترناتیو محتملی است که دنیای فردا را تصویر خواهد نمود.

تجارب مبارزاتی و تاریخ تکوین و تکامل اجتماعی به روشنی اثبات می نماید که عنصر " اراده گرایی " ضرورتی است محتوم برای عرض اندامی و بیان حق طلبی! و بدون درک این ضروت و بویژه بدون انجام فعل و عمل در این مسیر امکان بهره برداری از این فرصت های تاریخی ناممکن می باشد. حکومت های خودکامه و بلوک بندی های ارتجاعی نیز به خوبی بر این واقعیت تاریخی آگاهی دارند و بنابر این با چشمانی باز نظاره گر میدان بوده و با اتلاف وقت و وعده دهی و حتی الامکان با شیوه های تفرقه افکنی و ایجاد اختلاف مسیر تکاملی جنبش های ملی و مستقل را سد می نمایند ویا به انحراف می کشانند..بدون شک بدون شناخت از واقعیات بیرونی و بدون ارزیابی واقعی از توان و پتانسیل " حرکت های ملی" هرگز نمی توان در اتخاذ تاکتیکهای فعالیتی موفق بود.

با توجه به واقعیت فوق گرایشی که حقانیت ملی و تاریخی خلق ترکمن را که فقط در کشور" ایران" از نفوسی میلیونی برخوردار است زیر سایه های ابهام فرو می برد در دنیای سیاسی امروز نمی تواند حرفی برای گفتن داشته باشند. براساس این واقعیت بدیهی نیز افراد و محافل روشنفکری ترکمن در هرجایی که هستند چون اجزا و عناصر وابسته به یک " ارگان ملی " می بایستی به جذب همدیگر پرداخته و با آنانی که به نحوی موجودیت ملی و واحد خلق ترکمن در ایران را انکار می نمایند می بایستی مقابله نمایند.
دفاع از منافع ملیت های تحت ستم در ایران نه تنهاهیچگونه منافات و ضدیتی با آزادی طلبی ها و عدالت خواهی های عموم مردم ایران را ندارد و بلکه خود می تواند در پروسه توان عمومی جنبش را برای بستوه در آوردن حکومت خودکامه فعلی افزایش دهد. تنها کسانی از حرکت های ملی گرایانه و دموکراتیک خلق ترکمن و دیگر ملیت های تحت ظلم در ایران هراسان هستند که یا به روند دمکراسی اعتقادی ندارند و یا نیز هنوز هم نتوانسته اند آفت بزرگ بینی های شوونیسم فارس را که زاده تربیتهای حکام مستبد مرکزی می باشد دفع بنمایند.

بنا به تجارب کنونی و آنطور که تغییر و تحولات در حاشیه ایران گواه است راه رهایی از ستم های ملی و رسیدن به جامعه ای دموکراتیک در ایران تنها با همیاری و همگامی عمومی امکان پذیر می باشد. برای رسیدن به این مرحله بدون شک تمامی اقلیتهای ملی و یا مسلکی تنها در اتحادی قراردادی با نیروهای مترقی ایرانی شانس پیروزی را خواهند داشت.
روشنفکران و محافل مترقی ترکمن بدون در نظر گرفتن مسائل مذکور شانس چندانی را برای پیروزی نخواهند داشت و در سازماندهی حرکت های ملی و دمکراتیک خلق ترکمن موفقیت جندانی بدست نخواهند آورد. مضاف بر این مسئله از آنجایی که تمامی اقشار و طبقات اجتماعی ترکمن با اجحاف و ظلم های فقهای حاکم تحت ستمی مشترک قرار گرفته اند لذا می بایسنی برای ابراز هویت ملی و مشترک خود و در جهت مقابله با تضییقات حکومت فعلی اتحادیه و یا جبهه مشترک و واحدی را پایه گزاری نمایند. تجمع اراده عمومی یک جمع و یا یک قوم و یا ملت در واقع ضرورتی است انکار ناپذیر! نقصان این کیفیت در واقع نقطه ضعفی است تاریخی و می بایستی در جبران آن کوشید.

ت.آتابای